اما هدیه تهرانی نماد یک نسل بود: نسل دختران جسور و بی پروایی که گاه خونسردی و بی اعتنایی شان جلوه ای شرورانه پیدا می کرد. بازیگری مثل هدیه تهرانی در هیچ دهه ای نمی توانست این چنین بازتابنده روح سرکش زنان باشد؛ بازیگری مثل او هرگز نمی توانست در دهه پنجاه یا شصت شانسی داشته باشد؛
این دوم خرداد بود که راه تنفس را باز کرد و به جلوه های گوناگون افراد در جامعه ایرانی اهمیت داد. تهرانی نمایش دهنده اقتدار رازورزانه زنانه ای بود که تا قبل از آن هرگز دیده نشده بود. زن در جامعه مردسالار و سینمای اولترا مردسالارِ ما، در قالب مادر/ همسر پذیرفته می شد. اما تهرانی دختر سرکشی بود که رفتار خانمانه و اقتداری درونی داشت. چندان به مردان توجه نمی کرد و جز با زبان استهزا با آنها طرف نمی شد. بازی خونسردانه و کاملا کنترل شده اش که احساسات را پس پشت چهره سنگی اش مخفی می کرد خیلی زود او را به زنی اثیری و الگویی برای نسل جوان پرشور آن دوران بدل کرد.
قدرت او مرموز بود، در همان بی اعتنایی مخفی شده بود که معمولا به غرور تشبیه می شد. هدیه تهرانی مظهر زنی بود که انتخاب می کرد و تاوان می داد و از اشتباه نمی ترسید. مثل گرتا گاربو سرد و تکان دهنده بود و مثل بت دیویس، مقهورکننده. از «سلطان» تا «شوکران»، از «قرمز» تا «چهارشنبه سوری» جلوه های متنوع و متفاوت زن امروزی را نمایش داد و هیچ وقت، هیچ وقت، از خطرکردن نترسید. او تا پایان سال ۸۴، درست در پایان دوران اصلاحات که آکنده از سرخوردگی و ناامیدی بود، چهره مهم روز بود: فیلم هایش همیشه پرفروش بودند و به شکل اعجاب آوری تنها سوپراستار سینمای ایران بود که مرد و زن دوستش داشتند.
زمانی گفته بود: «مشتاق تجربه کردن هر چیزی هستم. حتی اگر زندگی در کره ماه باشد.» این روحیه جست و جوگر و بی اعتنا به جهان پرحاشیه بازیگری بود که کمک می کرد او تصمیم های عجیب بگیرد، مثلا پیشنهاد بازی در «لیلا» را رد کند یا بازی در فیلم «محدوده کنترل» جیم جارموش را هستم نپذیرد. عوض اش اگر نگاه کنید کلی نقش عجیب و غریب در کارنامه اش هست که نمی دانید چرا هدیه تهرانی آنها را قبول کرده است. سفر به افغانستان، درست در روزهایی که طالبان مشغول منفجر کردن مجسمه های بودا بود، سفر به عراق بعدِ حمله آمریکا، حضور در بم بعدِ زلزله، دفاع از حقوق حیوانات، عکاسی، آموزش تای چی، طراحی صحنه و هزار کار دیگری که ما از آن خبر نداریم فقط و فقط از روح ناآرام او بر می آید.
روح بی پروایی که از شکست نمی ترسد و متوقف نمی شود، اما... اما او مدت هاست که این تقلای روحی را جای دیگری جز سینما تجربه می کند. پرسونای سینمایی «هدیه تهرانی» مدت هاست که آن اقتدار پرشور گذشته را ندارد. جوان های دوم خرداد حالا زن و مردهای میان سالی هستند که «واقع بین» شده اند و به زندگی روزمره تن داده اند. از ایده آلیسم خالی نیستند اما راهش را نه در شر و شور که در پیمایش قدم به قدم و کُند می دانند. جای اینها، نسل تازه بی پروا، جسور و قدرتمند دیگری آمده است. هدیه تهرانی متعلق به این نسل نیست و خودش هم باهوش تر از همه ما، زودتر از زمانی که نسل دوم خرداد طرد شود، کنار کشید و زندگی دیگری را شروع کرد.
اول، با نقش های کوتاه در فیلم های مهم و بعد با بازی در نقش های کوتاه و بلند در فیلم های بی اهمیت، پرسونای او به آرامی از «زن مقتدر» به «زن خسته» تغییر کرد، هیچ گاه مطیع نشد اما انگار این زن در مسیر بازیابی هویتش روز به روز خسته تر می شد. آنه امروز از او می بینیم، نوع کسالت و رخوت است؛ زنی که با شرایط کنار آمده، حوصله کسی یا چیزی را ندارد و می خواهد به امان خدا رها شود تا قدری روی آرامش ببیند. او همچنان تصویری از دوم خردادی هاست؟ شاید.
او هیچ وقت زن دردمند عاشق پیشه کلافه نبود، حالا هم انگار از این ردای قلابی که سینما به زور تن اش کرده راضی نیست. این نارضایتی با کلافگی در فیلم هایش دیده می شود: از «آدت نمی کنیم» تا «هفت دقیقه تا پاییز»، از «پل چوبی» تا «بدون تاریخ، بدون امضاء». او بهتر از ما می داند که این کالبد سینمایی عاریتی است و مناسبش نیست. از شوربختی اش است که در سینمای ما کسی برای زن میان سال نقش خوب نمی نویسد و او با همه روح شورشی اش، باید بازیگر نقش های خنثی و زنان آرامی باشد که تب و تاب را پس پشت چشم هایشان مخفی می کنند.
اما «اسرافیل» برای او تجربه تازه ای است: هدیه تهرانی در اوج نیست اما تلاش کرده با شرایط سینما و خودش، کنار بیاید. این نقش، محصول توافق درونی بازیگر با پرسوناژش است، محصول واقع بینی و تعادل. حالا تمام خستگی، کلافگی، شوربختی و تنهایی در قالب زن داغ دار عاشق اما ساکت متبلور شده است. این قالبی نیست که بتواند در آن بماند اما شاید شروعی دوباره برای ساخت یک پرسونای دیگر باشد؛ یک «هدیه»ی دیگر. زمانی ایرج کریمی در تحلیل بازی، تهرانی را «هدیه شیطانی» لقب داده بود و بعدها منتقدی در مجله فیلم او را «هدیه آسمانی» دانسته بود. حالا نوبت یک هدیه دیگر است، شاید زمینی تر، واقعی تر و معقول تر. تصویری از زنی که هنوز می جنگد و مقتدر است اما روش اش را عوض کرده است.
پیشنهادهایی که رد کرد
۱. روز واقعه
هدیه تهرانی می گفت این نقش چیزی جز بله و نه داشت و اصلا مناسب نبود تا او با این فیلم وارد سینما شود. او تست گریم انجام داد و فیلمنامه را خواند اما در نهایت این نقش را نپذیرفت.
۲. بودن با نبودن
عیاری دنبال بازیگری بود که تا به حال دیده نشده بود. تهرانی را به او پیشنهاد کردند و عیاری پذیرفت. تهرانی کلی برای این پروژه وقت گذاشت اما وقتی شنید که ممکن است فیلم ساخته نشود، رفت در فیلم «سلطان» بازی کرد.
۳. لیلا
بعد از یک تصادف سخت، وقتی تهرانی قرص کرتُن مصرف می کرد و ورم کرده بود با مهرجویی ملاقات کرد. فیلمنامه را که آن روزها «یک داستان واقعی» نام داشت خواند و خوشش نیامد.
نمی توانست با این ماجرا که مردی برای بچه دار نشدن، برود و زن دوم بگیرد کنار بیاید، بنابراین پیشنهاد بازی در «لیلا» را نپذیرفت.
۴. محدوده کنترل
جیم جارموش بازی تهرانی را در اپیزود «رمئوی من کجاست؟» عباس کیارستمی در مجموعه «هر کس سینمای خودش» دیده بود و خوشش آمده بود. او فیلمنامه عجیب و غریب «محدوده کنترل» را برای تهرانی فرستاد اما بازیگر ما آن را نپذیرفت چون از نقش خوشش نیامده بود!
جوایز
دوره اول
سیمرغ بلورین
- برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از هفدهمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم «قرمز» به کارگردانی فریدون جیرانی
- برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم «چهارشنبه سوری» به کارگردانی اصغر فرهادی.
تندیس
- برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن برای بازی در فیلم «چهارشنبه سوری» از دهمین جشن خانه سینما
- برنده جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره بین المللی فیلم پیونگ یانگ برای بازی در فیلم «پارتی».
نامزد دریافت جایزه
- نامزد تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن برای بازی در فیلم «شوکران» از چهارمین جشن خانه سینما.
- نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره فیلم پوسان برای بازی در فیلم «چهارشنبه سوری».
دوره دوم
نامزد دریافت جایزه
- نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم «اسرافیل».
- نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از بیست و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم «هفت دقیقه تا پاییز».
مهم ترین نقش ها؛ دوره اوج
سلطان
یک فیلم چریکی و خیابانی که مسعود کیمیایی طی ۲۰ روز ساخت. قبل آن قرار بود کیمیایی فیلمی به نام «سیب سرخ حوا» را بسازد که منتفی شد اما با همان گروه فیلم «سلطان» را در حالی که هنوز فیلمنامه اش کامل نشده بود جلوی دوربین برد. این اولین حضور تهرانی بود؛ اولین تصویر از زنی خونسرد که نمی خندید، آرام حرف می زد و عشقش را بروز نمی داد. با این فیلم بود که او چهره شد.
قرمز
فریدون جیرانی بهتر از کیمیایی و احمد امینی به قدرت بازی تهرانی پی برد؛ این که او در استفاده از بدن و اندام هایش امساک می ورزد و بیان خوبی دارد. «قرمز» درباره زنی بود که استقلالش را در برابر مرد بیماری به دست می آورد بازی آرام، کم تنش و لحن بیان راحت و سرد تهرانی «مشرقی» را به ماندگارترین شخصیت آثار جیرانی بدل کرد. اعطای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن خوشامدگویی به چهره تازه سینمای ایران بود.
شوکران
اوج بازی هدیه تهرانی؛ او مثل یک بازیگر پخته در تمام لحظات حضور داشت: بازی درونی که مرز شرارت و دوست داشتنی بودن را می شکند و قالب تازه ای می آفریند. هنوز خنده های او که ناخودآگاه دستش را جلوی دهانش می گرفت و گریه هایش در پایان فیلم زبانزد است. تهرانی در قالب «دیو و دلبر» همه را شوکه کرد؛ پرسونای او با این نقش کامل شد: زنی که روی پای خودش ایستاده، جلو می رود و از هیچ چیز نمی هراسد.
کاغذ بی خط
فیلمی که انعکاسی از وضع موجود زنان در اواخر دهه هفتاد بود: تضاد مردی که زن را به شکل کلیشه ای می خواست در برابر زنی که مولد بود و آفریننده. تهرانی رو به روی خسرو شکیبایی، در فیلمی با ریتم تند، جلوه تازه ای از قدرتمندی طبقه متوسط ارائه داده، زنی که عقب نمی رود و نقش های اجتماعی کلیشه ای را نمی پذیرد
دنیا
احیای همان قالب و شمایل زن اثیری مقتدر، این بار در فیلمی با لحن کمیک. فیلم، باز هم از تضادها می گفت، از مواجهه مرد سنتی با زن به روز و مدرن، تهرانی در قلب یک «زن مرگبار» درخشان بود
چهارشنبه سوری
پخته ترین اجرای تهرانی که البته با شکستن قالب همیشگی اش ممکن شد: زن قدرتمند این جا چهره دیگری هم از خودش نشان داد: عاشقی سرتق که نمی توانست با خیانت همسرش کنار بیاید: گریه های او در حمام و دیالوگ هایی که بین هق هق اش می گوید، نمونه ای درست از اجرا و کنترل او بود.
شبانه
آغاز تغییر هدیه تهرانی در سینماست؛ بعد از آن که تهیه کننده فیلم، آن را رها کرد این تهرانی بود که حاضر به سرمایه گذاری در این پروژه شد. فیلمی سخت و پیچیده از نظر روایی که بازیگر مثل ابزار در خدمت این روایت بود.
دوره فرود
نسل جادویی
فیلم سر به هوا و عجیب و غریب ایرج کریمی درباره آدم هایی با قدرت ماورایی شوکه کننده بود. هدیه تهرانی مثل تمام بازیگران آن فیلم، مبهوت و متعجب، یا همان ویژگی های همیشگی اش بازی می کرد اما در بلاتکلیفی کل روایت، و قصه و فضا، هیچ نکته شگفت انگیز و معقولی نداشت.
نیوه مانگ
تهرانی علاوه بر بازی در نقش زن کرد چهل و خرده ای ساله، دستیار بهمن قبادی هم بود. بیشتر، یک جور طبع آزمایی و تجربه بود و فیلم، نه به خاطر تهرانی که حتی به خاطر داستانش هم محبوب نشد. فیلم داستان پرو پیمانی نداشت و این لوکیشن و موقعیت های اگزوتیک بود که توجه تماشاگر را جلب می کرد.
فرزند صبح
تجربه شکست خورده بهروز افخمی که هنوز معلوم نیست نسخه اصلا آن را دیده ایم یا نه! بازی تهرانی در نقش مادر امام (ره) با دوبله ای که نه تنها لهجه را نمی ساخت که بازی بازیگر را هم کاریکاتوری می کرد، یک شکست دیگر بود.
هفت دقیقه تا پاییز
می گویند این نقش را به این دلیل پذیرفت تا از پس چک های برگشت خورده ماجرای نمایشگاه عکس اش برآید. فیلمی پا در هوا که تهرانی هم کمترین انرژی را برای آن گذاشته بود و بی کم و کاست با گارد بسته، فقط شمه ای از قدرتش در اجرای خونسردانه نقش ارائه داده بود. عجیب این که برای این فیلم نامزد سیمرغ بلورین شد!
پل چوبی
مشکل اصلی این بود که او از نظر سن و سال و سکنات اصلا به نقش نمی خورد. تهرانی، انگار خسته و کلافه، در سکانس ها بازی می کرد و حضورش هیچ حس عاشقانه ای را برای مخاطب ایجاد نمی کرد. قرار بود با تماشای او و بهرام رادان گرمای رابطه ای غنی و کهنه به ما رخنه کند ولی انگار سرمای آن بیشتر به جان می نشست. تهرانی سیمای زن کلافه و خسته را با این فیلم متبلور کرد.
یک روز دیگر
نقشی بی اهمیت در فیلمی نه چندان مهم. ویژگی مهم فیلم، سیر داستان در پاریس بود و هدیه تهرانی چیزی جز همان زن عبوس و خسته برای عرضه نداشت. یک شکست برای حسن فتحی و یک فیلم معمولی دیگر در کارنامه تهرانی.
روز مبادا
خود خوش بود، هدیه تهرانی در قالب خودش که رو به روی نابازیگرها باید حرف می زد. نه از بازی خبری بود نه از روح پیچیده ای که همه سختی های دنیا را روی هم تلنبار کرده بود. هدیه تهرانی خوش برخورد و شاد و شنگول که حضورش در فیلمی خانوادگی غافلگیری محض بود.
آدت نمی کنیم
قوامی افتن کاراکتر زن خسته و بی حوصله. او به نقش مادر نمی خورد و باورپذیر نبود، همان طور که در نقش همسر جاافتاده فیلم هم چیزی برای عرضه نداشت. بازی اش در این فیلم مثل آتشفشانی بود که با کپسول خاموش شده بود: می شد شراره های آتش برای طغیان را دید اما نقش و فیلمنامه دستش را بسته بد!
بدون تاریخ، بدون امضاء
یک نقش معمولی برای تهرانی. معلوم نیست چرا او باید این نقش فرعی غیردراماتیک را بازی کند. تکرار حضور در نقش های فرعی و کم اهمیت و کوتاه که انگار تهرانی تنها برای تزئین نئون های سینماها انتخاب شده است.
دوره بازگشت
اسرافیل
حضور موقرانه تهرانی نوید ظهور یک پرسونای تازه ار می دهد؛ بازی او در سکوت، استفاده حداقلی از اندام، چشم ها و میمیک صورت و کنترل در بروز احساسات، اینجا با غم فقدان گره خورده و نتیجه داده است. کلافگی و خستگی اش با غم به ثمر نشسته و شخصیتی ساخته که بیننده را به درون خودش می کشد؛ مادری که در فراق فرزندش عزادار است، باورپذیرترین نقشی است که تهرانی طی ده سال اخیر بازی کرده است.
- 19
- 2