پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۱:۳۸ - ۱۲ خرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۳۰۳۰۴۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفت‌وگو با نوید محمودی و کوهیار کلاری؛

«رفتن» برشی دیگر از زندگی مهاجران در ایران است

نوید محمودی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

 «رفتن» ساخته نوید محمودی مدتی است در گروه سینمایی هنر و تجربه اکران شده است؛ تجربه‌ای که در آن این‌بار نیز این دو برادر؛ جمشید و نوید محمودی، سراغ برشی دیگر از زندگی افغان‌ها در ایران رفته‌اند. مهاجرت خط اصلی قصه «رفتن» است و بازیگران اصلی این فیلم نیز افغان‌ها هستند. به بهانه نمایش «رفتن» با نوید محمودی، کارگردان و کوهیار کلاری، مدیر فیلم‌برداری این فیلم سینمایی، درباره تجربه ساخت این فیلم صحبت کردیم که شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم. 

 

‌«رفتن» برشی دیگر از زندگی مهاجران در ایران است؛ موضوعی که در فیلم‌های شما تکرار می‌شود. در این فیلم هم از زاویه دیگری به حضور افغان‌ها در ایران اشاره شده است، اما اساسا به‌عنوان فیلم‌سازی که دغدغه پرداختن به مسائل و مشکلات افغان‌ها را دارید، چرا عریان‌تر به این مسائل نمی‌پردازید؟ 

نوید محمودی (کارگردان): واقعیت این است که مدت‌ها به این جمله فکر می‌کنم که همه‌چیز زندگی‌ام زندگی یک مهاجر است. به‌عنوان یک مهاجر فکر می‌کنم، وقتی می‌خواهم ماشین بخرم یا فیلم بسازم یا هر اتفاق دیگری، مثل یک مهاجر رفتار می‌کنم. این نگاه در همه زندگی من وجود دارد. نکته جالب این است که من و جمشید به همه‌چیز هم از این زاویه نگاه می‌کنیم و اگر قرار باشد قصه‌ای تعریف کنیم انگار بیشتر به این قصه‌ها فکر می‌کنیم و انگار این قصه‌ها ما را درگیر خودشان کرده است.

 

من و جمشید شیوه مشخصی برای کارکردن داریم، اگر ایده یا طرحی داشته باشم برای جمشید تعریف می‌کنم، به قصه فکر می‌کنیم و درباره‌اش گفت‌وگو می‌کنیم. تا الان هیچ‌وقت این قرار را با هم نداشتیم که این‌بار بیا درباره این بخش از مهاجرت حرف بزنیم. همیشه شخصیت‌هایی داریم که قصه‌ای دارند و قصه آن آدم‌ها ما را به سمتی که باید هدایت می‌کند؛

 

مثلا در مورد فیلم «رفتن» قصه‌ای داشتم که یک جوانی از افغانستان در صندوق عقب یک اتوبوس به تهران می‌آید و شب تا صبح در تهران است و هنوز آفتاب نزده پلیس دستگیرش می‌کند و او هیچ‌وقت روز تهران را نمی‌بیند، اما نکته‌ای که باعث شد به سمت قصه‌ای که درحال‌حاضر در فیلم می‌بینید برویم، این بود که یک روز صبح همه ما با تصویری روبه‌رو شدیم که دنیا را تکان داد؛ تصویر بچه کُردی به نام ایلان که جنازه‌اش در ساحل پیدا شده بود. همین تصویر ذهنم را مشغول کرد. فکر کردم خوب است به قصه‌ای درباره این ماجرا فکر کنیم، از طرفی ما شش خواهر و برادر هستیم و همین شلوغ‌بودن خانواده برایم جذاب است.

 

در این بین بازشدن مرزها و پذیرش مهاجران از طرف اروپا باعث شد یکی از برادرانم با خانواده به اروپا مهاجرت کند. ماجرای ایلان و مهاجرت برادرم، من را به اینجا رساند که قطعا باید «رفتن» ساخته شود. درباره قصه با جمشید حرف زدیم و قصه را به سمتی بردیم که یک فردی به دلیل مسئله‌ای قومی و قبیله‌ای (که یکی از مشکلات امروز افغانستان است) که برایش در افغانستان پیش آمده و برادرش قتلی انجام داده است، تصمیم می‌گیرد از افغانستان به ایران مهاجرت کند و مسائلی برایش به وجود می‌آید. 

 

‌اما هنوز پاسخ پرسشم را نگرفته‌ام. قصه‌هایی که در فیلم‌های شما روایت می‌شود آن چیزی نیست که ما را به زندگی افغان‌ها در ایران و تمام مشکلاتی که متحمل می‌شوند نزدیک کند. 

 

نوید محمودی: ما قرار نگذاشتیم که در فیلم به این اشاره کنیم که افغان‌ها در ایران چه مشکلی دارند. احساس می‌کنم اگر به این سمت حرکت کنیم شاید محتوای فیلم گل‌درشت شود. در «رفتن» به این فکر کردیم که شخصیت فرشته چه مصائبی دارد، وقتی قصه فرشته را روایت می‌کنی ناخودآگاه بخشی از مسائل مهاجرت مطرح مي‌شود. 

 

‌اما چه لزومی دارد که در «رفتن» داستان مهاجرت به خارج از کشور شخصیت‌ها را افغان انتخاب کنید؟ چه چیزی در این فیلم مرز مهاجرت را برای یک افغان و غیرافغان مشخص می‌کند؟ 

نوید محمودی: فکر می‌کنم این پرسش را به‌نوعی پاسخ دادم که ما به همه مسائل از این زاویه نگاه می‌کنیم. این آدم‌ها شخصیت‌هایی هستند که به آنها فکر می‌کنیم. شما می‌توانید رفتن را با این مشخصات در استانبول با دو شخصیت سوری یا در اربیل با دو عراقی بسازید. 

 

‌دقیقا پرسش اینجاست که تهران چقدر در مهاجرت این افراد تأثیر دارد؟ اینکه برای یک افغان مهاجرت‌کردن چقدر سخت است؟ اگر یک ایرانی هم تصمیم به مهاجرت داشته باشد، تقریبا با همین مشکلات روبه‌رو است، چراکه امضای خاص دیگری از افغان‌بودن در این فیلم نمی‌بینیم. 

 

نوید محمودی: به‌هرحال اطلاعاتی از شخصیت‌ها در فیلم مطرح می‌شود؛ اینکه آنها از کشوری آمده‌اند که در آن جنگ است. در فیلم جایی از طریق رادیو عنوان می‌شود که نیمی از جمعیت افغانستان حداقل یک‌مرتبه مهاجرت را تجربه کرده‌اند. وقتی این کد‌ها را در فیلم می‌آوریم در اصل از درد و رنج ملتی می‌گوییم که خودشان در آن نقشی ندارند. قصه افغان‌ها دل‌مشغولی من و جمشید است. به آن فکر می‌کنیم و برای ما مهم است. در «رفتن» به اندازه‌ای که فکر کردیم نیاز است حرف زدیم؛ اینکه در یک محیط کارگری، دغدغه آن آدم‌ها چیست، آنها فقط دنبال جایی برای زندگی هستند. طبعا وقتی برای نبی از زندگی‌کردن حرف می‌زنند تأکید می‌کنند که اینجا یک لقمه‌نان پیدا می‌شود.

 

‌آیا فکر نمی‌کنید به دلیل سال‌ها اقامت در ایران کمی از تفکرات و زندگی روزانه افغان‌ها فاصله گرفته‌اید؟ 

نوید محمودی: این‌طور فکر نمی‌کنم؛ اما نمی‌دانم چه چیزی باید در فیلم گفته می‌شد که شما دوستش داشته باشید؟ مثلا اینکه در مرز برای اینها چه اتفاقی می‌افتد؟ یا اینکه مهاجرت سخت است؟ 

 

کوهیار کلاری (فیلم‌بردار): با بخشی از این گفت‌وگو که درباره محافظه‌کاری یا نوع نگاه است، موافقم؛ چراکه در سینمای ما آثار گل‌درشت بیش از حد وجود دارد؛ اما به نظرم اگر این فیلم به شکل دیگری هم ساخته می‌شد، باز سؤالات دیگری مطرح می‌شد؛ چراکه زاویه نگاه هر کارگردان به قصه با دیگری متفاوت است. 

 

نوید محمودی: به نظرم از این زاویه به قصه نگاه کنید که نبی به تهرانی وارد می‌شود که در ابتدا فقط بیابان می‌بیند و بعد حاشیه تهران و در آخر میدان‌گاهی که به عمد میدان حسن‌آباد انتخاب شده که بافتی قدیمی دارد. اولین جایی که خلوت دو‌نفره آنها است، کوچه تنگ و باریکی است. معرفی این صحنه و فضای عاشقانه از نگاه یک مرد عاشق شکست‌خورده است. همه این چیدمان ما را به سمتی می‌برد که مشکلات این آدم‌ها را روایت می‌کنیم. من از شعاردادن در فیلم متنفرم، برای همین معتقدم در این فیلم همه‌چیز درست چیده شده است. این تنوع آدم‌ها بیشتر ذهن من را برای فیلم‌ساختن درگیر می‌کند و به نظرم حداقل هنرمندی به این است که حرف‌ها را بدون شعاردادن مطرح کنیم. 

 

‌فرم فیلم تا حد زیادی ویژگی‌های یک فیلم تجربه‌گرا را دارد و به نظرم برای شما هم تجربه جدیدی بوده است. کمی درباره شکل‌گیری این همکاری صحبت کنید. 

 

نوید محمودی: تا قبل از شروع کار من و جمشید با هم زیاد صحبت می‌کنیم. وقتی فیلم‌بردار اضافه می‌شود، با او هم صحبت می‌کنیم و با تک‌تک آدم‌ها جلسات مفصلی داریم و حتی گاهی اوقات مجبور می‌شویم در حین کار برخی از دوستان را که خیلی در مسیر فیلم نیستند، تغییر بدهیم. درباره «رفتن» همه‌چیز از ابتدا من را به سمتی هدایت کرد که تمام اجزایش باید در حرکت باشد، از لحظه‌ای که در ذهن من شکل گرفت، فیلم در حرکت بود. 

 

کوهیار کلاری: همان‌طور که نوید اشاره کرد، ما جلسات مفصلی برای رسیدن به یک نگاه مشترک در زمان پیش‌تولید می‌گذاریم؛ البته من دیر به بچه‌ها ملحق شدم و تعداد این جلسات کمتر شد، بسیاری از لوکیشن‌ها انتخاب شده بود؛ بنابراین در لوکیشن‌ها درباره چگونگی کار صحبت می‌کردیم؛ مثل اینکه چقدر فضای واقعی کارگاه خیاطی را حفظ کنیم یا تغییر بدهیم؟ 

وقتی با سلایق هم بیشتر آشنا می‌شویم و توانایی‌های همدیگر را می‌شناسیم و پیشنهاد می‌دهیم، الان که فیلم را می‌بینیم، این هم‌سلیقه‌شدن بیشتر خودش را نشان می‌دهد. به نظرم اگر در فیلمی مثلث فیلم‌بردار، کارگردان و طراح صحنه جور باشد، فیلم نتیجه خوبی خواهد داشت؛ چراکه ما هر چقدر آدم خوش‌سلیقه‌ای باشیم، در نهایت مسئول تصویرکردن ذهن کارگردان هستیم. «رفتن» برایم دوست‌داشتنی بود و از کارم راضی‌ام و از این نظر برایم ارزشمند است که مستقل به معنی واقعی کلمه ساخته شده است. 

 

‌از شخصیت‌ها صحبت کنیم، نقش بازیگران فرعی را به بازیگرانی که تجربه کار دارند، سپردید و دو شخصیت اصلی قصه نابازیگر انتخاب شدند. معیار انتخاب‌ها چه بود؟ 

نوید محمودی: از چند مترمکعب عشق این تلاش را کردیم که نقش شخصیت‌های افغان‌ را خود آنها بازی کنند. چیزی که برایم اهمیت دارد، این است که اطمینان داشته باشی بازیگر مقابل دوربین با تلاش تمام گروه از پس نقش برمی‌آید، درباره حسیبا ابراهیمی در فیلم «چند مترمکعب عشق»، جمشید ایمان داشت او از پس نقش برمی‌آید. درباره «رفتن» هم می‌خواستیم دختر و پسر تا‌جایی‌که می‌توانند افغان باشند. رضا احمدی را از میان تعداد زیادی جوان افغان انتخاب کردیم که تمرین تئاتر می‌کردند؛ البته شغل رضا گچ‌کاری ساختمان است، فرشته را هم از «چند مترمکعب عشق» می‌شناختیم تا اینکه در «رفتن» بازی کرد. 

 

بهرنگ علوی به‌خوبی از پس نقش‌ خود برآمد، دوست داشتم دختری که دوست فرشته است، چهره باشد و اولین گزینه‌هایی که درباره‌اش اتفاق‌نظر داشتیم، نازنین بیاتی بود و خوشبختانه قبول کرد. شاید احساسش این بود که بودنش در این فیلم یک پیام انسانی و اخلاقی دارد، آقای شمس‌لنگرودی لطف کردند و در فیلم حضور کوتاهي دارند. 

 

‌نکته‌ای که در این فیلم وجود دارد، استفاده زیاد از نور شهری است که فضا را واقعی‌تر نشان می‌دهد، چطور به این نتیجه رسیدید که تهران را با این رنگ‌ها نشان بدهید؟ 

نوید محمودی: تصمیم همه ما این بود که یک فیلم نزدیک به واقعیت بسازیم؛ بنابر‌این در تمام اجزای فیلم این را می‌بینید، هر‌آنچه ویژگی یک فیلم مستقل است، در «رفتن» اتفاق افتاد و باید در سریع‌ترین زمان فیلم را می‌ساختیم. من تا پیش از این فیلم «قصه‌ها»ی خانم بنی‌اعتماد را از کوهیار دیده بودم و همان یک فیلم کافی بود که یقین پیدا کنیم کوهیار بهترین گزینه برای فیلم‌برداری این فیلم است. از ابتدا به این رنگ و نور فکر کرده بودم و خوشبختانه ما و کوهیار خیلی زود درباره اجزای فیلم با هم هماهنگ شدیم. 

 

کوهیار کلاری: به نظرم بعد از تجربه چندین و چند کار در سینما، در همان ملاقات اول نه اینکه همه‌چیز اما می‌توان بخش عمده‌ای از کاری که قرار است انجام شود و آدم‌هایی را که قرار است با آنها کار کنید، درک می‌کنید، اینکه اصلا همه‌چیز سر جایش هست یا خیر؟ خوشبختانه خیلی سریع به این نتیجه رسیدیم که همکاری خوبی خواهد شد. فصلی که برای فیلم‌برداری فیلم در نظر گرفته شده بود، بهترین حالت ممکن بود. فصل سرد خاکستری تهران و هوای بسیار آلوده که اصولا آفتاب همیشه مایل بود و نور بی‌جان و کم‌رمق مناسب این فیلم بود و هر‌آنچه در فیلم می‌بینید، سلیقه همه ما بود.

 

بهناز شیربانی

 

sharghdaily.ir
  • 10
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش