چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۳
۰۰:۰۵ - ۰۸ آبان ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۸۰۱۹۷۷
چهره ها در سینما و تلویزیون

ناگفته‌های مجری و گزارشگر قدیمی برنامه‌های ورزشی

چرا «عباس بهروان» افسرده و غمگین شد؟

عباس بهروان,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

عباس بهروان را به خاطر دارید؟ بدون‌شک بچه‌های متولد دهه‌های قبل از ١٣٧٠ چهره و صدای گرم او را به یاد می‌آورند. آن زمان‌هایی که خبری از عادل فردوسی‌پور، مزدک میرزایی و محمدرضا احمدی نبود، چهره‌ای مثل عباس بهروان و تکیه کلام‌هایش در خاطره‌ها می‌ماند؛ او هنوز هم مثل گزارش‌هایش افعال را کامل و نشکسته می‌گوید. او که خالق جمله عجیب: « ازبین پاهای بازیکن حریف تونل باز می‌کند.» است.

 

حالا سال‌ها می‌شود که از همه آن دوران پرجنب و جوش شهرت و معروفیت فاصله گرفته. ورود عباس بهروان به برنامه‌های ورزشی صداوسیما یک اتفاق بود و حذف شدنش هم یک اتفاق. حذفی که از سر آن تصادف کذایی در‌سال ٨١ رقم خورد و به قول خودش این بار درحالی‌که برای اجرای برنامه از اصفهان به تهران رسید راننده آژانس او را رساند زیر تریلی! حادثه‌ای که باعث شد این گزارشگر ورزشی ٥٩ روز در کما باشد و بعداز بهبودی هم دیگر مورد قبول مدیران صداو سیما واقع نشد. موضوعی که باعث شد او تا به امروز خانه‌نشین شود و دیگر هیچ‌کس مثل سابق سراغش را نگیرد. با این حال خیلی‌ها که با صدای «بهروان» خاطره دارند و عادت داشتند در بیشتر برنامه‌های ورزشی او را در کنار مرحوم بهرام شفیع و صالح نیا ببینند، هنوز هم نمی‌دانند که در تمام این سال‌ها چه اتفاقی افتاد که باعث شد جای او را به دیگران دهند؟ این مصاحبه بخشی از حکایت زندگی عباس بهروان ٦٧ ساله است که ١٧‌سال اخیر را در سکوت و خاموشی گذراند.

 

«عباس بهروان» چهره شناخته شده‌ای برای دهه شصتی‌ها و نسل‌های قبل‌تر است. اگر بخواهید خودتان را به نسل جدید معرفی کنید چه می‌گویید؟

من اگر بخواهم خودم را به نسل جدید معرفی کنم می‌گویم، عباس بهروان هستم، ایرانی و البته اصفهانی. درست است که خیلی‌ها مرا به‌عنوان مجری و مفسر ورزش می‌شناسند، اما من از هنر شروع کردم، عاشق هنر بودم، هستم و خواهم بود. ازدواج کرده‌ام، دو فرزند پسر دارم. از زندگی‌ام راضی هستم، افتخار من خانواده‌ام هستند. بعضی از دوستان هرگاه به شهرت می‌رسند زندگی خانوادگی‌شان تَرَک برمی‌دارد، ولی من زندگی خوبی دارم و به وجود خانواده‌ام افتخار می‌کنم. همسر و فرزندانم مایه فخر و مباهاتم هستند. در یک خانواده فقیر و مذهبی به دنیا آمده‌ام. صداوسیما و کلا شهرت خیلی چیزها را به من آموخت و مدیون مردم بسیار با محبت و قدردان کشورم هستم.

 

ظاهرا همسرتان هم از خانواده ورزشی هستند.

خانواده همسر من کاملا ورزشی هستند. خواهر خانم من «گیتی محبان» قهرمان رشته شمشیر بازی درمسابقات آسیایی  ١٩٧٤بود و مدال طلا و برنز دارد. خواهر بزرگترش هم «فاطمه محبان» عضو تیم‌ملی والیبال بود. برادر خانم من «همایون محبان» یکی  از فوتبالیست‌های مطرح اصفهان بودند.

 

اینکه با خانواده‌ای ورزشی وصلت کردید اتفاقی بود یا به‌هرحال به واسطه شغل‌تان می‌خواستید که همسرتان هم با ورزش بیگانه نباشد؟

راستش همایون محبان از دوستان من بود و از طریق این دوستی ازدواج من و همسرم صورت گرفت. همسرم هم بسکتبال بازی می‌کردند. به‌هرحال  اگر در مورد ازدواجم بخواهم حرف بزنم باید به این نکته اشاره کنم که من برای همسرم با توجه به مطرح بودن و گرفتاری‌های کاری، شوهر سختی بودم، اما او پیوسته یار و مددکار من بود.

 

چند‌سال‌تان بود که ازدواج کردید؟

من ٣٠ ساله بودم که ازدواج کردم و به رحمت خدا رفتم.(می‌خندد)

 

پسران‌تان هم اهل ورزش هستند؟

بله نیما قهرمان بسکتبال جوانان اصفهان بوده و نادر هم قهرمان جوانان فوتبال بود.

 

از این بحث خارج شویم. قصه زندگی آقای بهروان در این ١٦ سالی که از رسانه دور بود را برای‌مان تعریف کنید.

با خانواده و دوستان گذر عمر کرده‌ام. اهل طبیعت هستم و رابطه خوبی با ادبیات دارم و زیاد مطالعه می‌کنم. در کل زندگی آرامی را سپری کردم. ولی به‌هرحال پیوسته مردمی که اینگونه سوال‌ها را از من می‌پرسند نمی‌دانم چه جوابی به آنها بدهم! گاهی اوقات حتی به من پیشنهاد می‌دهند که زندگی‌ات را بنویس و در قالب یک کتاب منتشرکن!

 

می‌خواهید بنویسید؟

راستش من عددی نیستم که بخواهم کتاب بنویسم. اما دوست دارم در یک جایی مسئولان به سوال‌هایی که شما از من می‌پرسید پاسخ دهند تا این معما حل شود!

 

برگردیم به دوران کاری شما در صداوسیما. آن زمان که اینترنت وجود نداشت و خیلی راحت نمی‌شد به اطلاعات ورزشی بازیکن‌ها بخصوص خارجی‌ها دسترسی پیدا کرد، منبع اطلاعاتی‌تان چه بود؟

سوال جالبی است. باید بگویم زمانی که من و مرحوم بهرام شفیع  مفسر و گزارشگر ورزشی بودیم، منبع اطلاعاتی ما دو روزنامه «کیهان ورزشی» و «دنیای ورزش» بود.

 

با این منابع می‌شد اطلاعات دقیقی داشت؟

سختی‌ها و مشکلات عجیب و غریبی داشتیم که خدا می‌داند! ضمن اینکه از وجود اساتید و کارشناسان بزرگ قدیمی هم محروم بودیم،‌ به ‌هرحال به لطف خداوند منان حافظه‌ام بد نیست و این را هم از مرحوم پدرم به ارث برده‌ام. با این حال با تلاش و کوشش سعی می‌کردیم اطلاعاتی به دست بیاوریم. برای همین هم بعد از مدتی به من لقب دایره‌المعارف ورزش ایران را دادند اما من معتقدم هنوز هم خیلی چیزها را نمی‌دانم و باید بیاموزم.

 

با این حافظه خوبی که دارید، اولین بازی‌ای که گزارش کردید را به خاطر دارید؟

بله! اولین گزارشی که انجام دادم، یک بازی فوتبال بود مربوط به دهه٦٠ بین تیم‌ملی ایران و چین.

 

شما به غیر از گزارش فوتبال، رشته‌های ورزشی مثل والیبال، هندبال و کشتی را هم گزارش می‌کردید؟ چطور راجع به قوانین و حتی اسم همه بازیکن‌ها اطلاعات داشتید؟

ببینید من اعتقاد دارم برای اینکه کسی در کارش موفق شود، باید همه چم‌وخم کارها را بداند. من با روسای فدراسیون‌ها، روسای هیأت‌های ورزشی، کارشناسان و نویسندگان ارتباط برقرار می‌کردم و چون عاشق کارم بودم، همه این مسائل را دنبال می‌کردم.

 

بین گزارشگرهای الان کار چه کسی را بیشتر می‌پسندید؟

ببینید وقتی صحبت از گزارشگران می‌شود، ناخودآگاه ذهنیت آدم‌ها به سمت و سوی گزارشگران فوتبال می‌رود؛ درصورتی که ما در رشته‌های دیگر هم گزارشگرهای مسلطی داریم. به ‌هرحال بین گزارشگرهای فوتبال عادل فردوسی‌پور و محمدرضا احمدی کارشان خوب است، اما مثلا در بین گزارشگرهای رشته‌های ورزشی آقای عامل گزارشگر کشتی خیلی عالی گزارش می‌کند. بنابراین گزارشگران خوب زیاد هستند اما بحث این است که یک عیب بزرگ در این ماجرا وجود دارد و آن هم این است که گزارشگران و مفسران ورزشی هیچ اتحادیه و سندیکایی ندارند که از حقوق من و امثال من دفاع کند. به‌عنوان نمونه همین اتفاق اخیری که برای عادل فردوسی‌پور افتاد‍‍! امروز یک مدیری می‌آید‌ و می‌گوید فلانی خوب است و برود روی آنتن اما فردا با تغییر مدیریت می‌گویند نه فلانی به درد نمی‌خورد بگذاریدش مسئول بایگانی!

 

در سال‌هایی که کار و زندگی‌تان به ورزش گره خورده بود، مافیای ورزش به سراغ‌تان نیامدند؟ منظورم این است که پیشنهادات اغواکننده‌ای نداشتید؟

مافیا که زیاد بود و اتفاقات زیادی افتاد، اما مهمترینش پیشنهادات اغواکننده خارج از ایران برای اجرای برنامه‌های صحنه‌ای و هنری و ورزشی داشتم! حتی گفته بودند که حاضر هستیم حقوق ١٥‌سال آینده‌ات را هم جلوتر پرداخت کنیم!

 

چرا قبول نکردید؟

به دلیل اینکه غیرشعاری عاشق کشور و مردم وطنم هستم و برای همین ماندم.

 

این پیشنهادات را زمانی که در صداوسیما کار می‌کردید، به شما دادند یا بعد از آن؟

بله در زمان فعالیتم بود. حتی من این مسأله و پیشنهادات را با ذکر دلیل و سند به گوش مقامات صداوسیما رساندم.

 

پایبندی شما به تعهدات کاری‌تان امتیازی برای شما محسوب شد؟ منظورم این است که وقتی رئیس و روسای‌تان فهمیدند که پیشنهادات اغوا‌کننده را به خاطر علاقه‌تان به کار و وطن رد می‌کنید، فایده‌ای هم داشت؟ یا قدردان بودند؟

والا آنها فقط می‌گفتند باریکلا چقدر خوب است که تو این‌قدر پایبند هستی و به وطنت عشق می‌ورزی اما در عمل ٣، ٤ نقطه!‌...

 

در یکی از مصاحبه‌های‌تان گفته بودید زمانی که برای اجرای برنامه از اصفهان به تهران می‌آمدید، جایی برای اقامت به شما نمی‌دادند. واقعا این‌طور بود؟

این هم ازجمله سوال‌هایی است که باید از مسئولانش بپرسید‍! من برای جام‌جهانی ١٩٩٠ ایتالیا یک‌ماه به تهران آمدم و ماندم و مسابقات را گزارش کردم اما جایی برای اقامت به من نداده بودند! درطول تمام سال‌هایی که آمدم، تهران حتی یک شب، یک روز نگفتند این جای استراحت و آسایشت!

 

پس این یک‌ماه کجا می‌رفتید و استراحت می‌کردید؟

کشتی‌گیرها یک اصطلاحی دارند که می‌گویند ما را بردی روی پل! حالا شما هم امروز با این مصاحبه چندبار من را برده‌اید روی پل! (می‌خندد) چه بگویم؟! خب این مسائل بود! به چه چیزی باید اعتراض می‌کردم؟! بنابراین مجبور بودم که گاهی اوقات به هتل بروم، گاهی هم با سختی و خجالت به منزل دوستان و آشنایان می‌رفتم و می‌ماندم.

 

آقای بهروان، با همه تجربیات تلخ و شیرینی که از دوران کاری‌تان دارید، اگر فرزندان‌تان بخواهند دنباله روکار پدرشان باشند و گزارشگر فوتبال شوند، اجازه می‌دهید؟

راستش بچه‌ها و همسر من اصلا به این کار علاقه‌مند نیستند و حتی بچه‌هایم خیلی هم کم‌حرف هستند. جالب است که بدانید اگر همسر یا پسرانم در خیابان یا جایی باشند و به آنها بگویند شما همسر یا فرزند آقای بهروان هستید، به راحتی جواب نمی‌دهند! من جوری تربیت‌شان کردم که در باد پدر ننشینند و روی پای خودشان بایستند. زمانی هم که اینها ورزش می‌کردند، از من می‌خواستند سر تمرین‌ها و بازی‌های‌شان نروم، چون اعتقاد داشتند برای دیگران این توهم به وجود می‌آید که اسم پدر باعث شده که ما در ترکیب تیم قرار بگیریم، اما اگر روزی روزگاری تصمیم می‌گرفتند راه من را بروند، قطعا برای‌شان تصمیم نمی‌گرفتم که این کار را انجام دهند یا نه، برعکس قطعا تلاشم را می‌کردم تا الفبای کار را به آنها یاد بدهم که البته این اتفاق نیفتاد.

 

خیلی‌ها می‌گویند شما در این مدت افسرده و غمگین بودید...

به هرحال من هم توقعات منطقی داشتم که برآورده نشد. اعتقاد دارم که ایران گنجینه گرانبهایی است از آدم‌های بسیار بزرگ و باید در زمان حیات‌شان قدر آنها را بدانیم نه اینکه بعد از فوت‌شان گل‌های ٨، ٧متری سفارش بدهیم! و حکایت من چنین است.

 

در چند‌سال اخیر نسبت به دهه‌های قبل پخش مسابقات ورزشی از شبکه‌های مختلف صداوسیما خیلی جدی‌تر شده، با وجود این همه برنامه ورزشی چرا دیگر به تلویزیون برنگشتید؟

چه سوال جالبی! فکر می‌کنم باید این طور جواب دهم که از تجارب امثال من که تجاربی در زمینه هنر و ورزش ایران دارند و القاب جالبی هم به آنها داده می‌شود کی، چه موقع، و چگونه استفاده می‌شود؟! راستش هیچ وقت جواب این سوال‌ها را نفهمیدم؛ من اهل گلایه و شکوه نیستم ولی درد دل‌های بسیار زیادی دارم. حرف من این است که بارها به من می‌گفتند برو پشت آنتن و بگو پیشکسوتان گنجینه‌های گرانبهایی هستند که باید از تجربیات‌شان استفاده کرد! من می‌خواهم بدانم از تجربیات من و امثال من چگونه و چه زمانی استفاده کردند؟!

 

شما به این سوال که چرا از صداوسیما دور شدید زیاد پاسخ داده‌اید اما می‌خواهم دوباره این سوال را از شما بپرسم.

اساسا این سوال را نباید از من بپرسید! جواب این سوال را باید مسئولان مربوطه بدهند! من که با القابی مثل «بلبل ورزش» و «آچار فرانسه میدان‌های ورزشی» معرفی شدم و حتی در همه شبکه‌های ایران به جز شبکه ٤ برنامه اجرا کردم که در نوع خودش رکورد محسوب می‌شد! با این حال این‌که چرا الان حداقل در حد یک مشاور اندک در خدمت ورزش ایران یا جایی مثل تلویزیون  نیستم؟! سوالی است که برای خودم هم بدون جواب مانده!

 

اصلا شما چطور وارد این کار شده بودید؟ چون ظاهرا ورود به صداوسیما آن هم در جایگاه مجری و کارشناس ورزشی، چندان آسان نیست.

من کارشناس تربیت بدنی بودم و هیچ پارتی بازی برای ورود من به حرفه گزارشگری و کارشناسی برنامه‌های ورزشی صورت نگرفت. آن زمان هم مثل خیلی از متقاضیان تست دادم و قبول شدم یعنی کسی سفارشم را نکرده بود!

 

در این سال‌های دور از تلویزیون کسی از دوستان و همکاران سراغ‌تان را گرفته؟

من همه را با یک چوب نمی‌رانم! در این مدت کسانی بودند که مرا با محبت نواختند. در رأس آنها بزرگمردی از تبار ورزش بود که حداقل حالم را پرسید و او کسی نبود جز معاونت ورزش جناب آقای داورزنی. مسعود سیدی پهلوان بزرگ رزمی ایران همچنان از من احوالپرسی می‌کند. به‌هرحال کسانی هم بوده و هستند که حداقل باید پیش خودشان فکر کنند «بهروان» چگونه امرار معاش می‌کند؟!

 

چطور امرار معاش می‌کنید؟

من بازنشسته وزارت ورزش هستم و به غیراز حقوق بازنشستگی‌ام که خیلی ناچیز است الان برای یکی، دوتا روزنامه نقدهای ورزشی می‌نویسم. البته مدتی است که مشاور ورزشی شهرداری اصفهان شده‌ام. گاهی اوقات هم برای اجرای برنامه‌های صحنه‌ای دعوت می‌شوم و از این راه هم کسب درآمد می‌کنم.

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 12
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش