دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
۰۹:۴۵ - ۲۵ تير ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۴۰۷۱۹۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

در سالروز تولد داوود رشیدی، فرزند از پدر می‌گوید / بازیگری برایش شوق بود و شادی

خانواده داود رشیدی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

به گزارش ایران، به‌ عنوان فرزند از داود رشیدی خیلی چیزها یاد گرفتم؛ البته بدون اینکه خودش بخواهد معلم‌ باشد و به ما یاد بدهد. هر آنچه از او آموختم از مشاهده رفتار و منش‌اش بود. روش تربیتی خاصی داشت. لیبرال بود و اهل فشار و زورگویی نبود. به هیچ وجه به خاطر ندارم نصیحت‌مان کرده باشد. در دوره نوجوانی برخی شب‌ها که مثلاً درس و مشق‌ام را ننوشته بودم وقتی به پدر می‌گفتم قصد دارم فردا به مدرسه نروم، خیلی عادی پاسخ می‌داد «نرو مسأله‌ای نیست.فردا را نرو». و من با نوع واکنش او به خودم می‌آمدم که مگر می‌شود مدرسه نرفت.

شبانه می‌نشستم پای درس و مشق و تکالیفم را انجام می‌دادم یا وقتی مثلاً به او می‌گفتم که اوضاع درسی‌ام خوب نیست و ممکن است امسال رد شوم، می‌گفت «مسأله‌ای نیست. فوقش یک سال هم رد می‌شوی اتفاقی نمی‌افتد. جوان هستی و جبران می‌کنی». این روزها که به آن دوران فکر می‌کنم پی می‌برم چقدر روش تربیتی او درست بود و باعث می‌شد مسئولیت‌پذیر باشم.

در عین پایبندی به وظایف و مسئولیت‌های پدری‎اش، بسیار صمیمی و شوخ‌طبع بود، همیشه او را به‌عنوان یک دوست می‌دیدم که موضوعی پنهانی بین‌مان وجود ندارد. برخورد و نوع رابطه‌اش با مردم هم برایم جالب و پر از درس بود. هر جا که می‌رفتیم مردم می‌خواستند عکس بگیرند یا امضایی و گپ و گفتی با او داشته باشند، پدر حتی در اوقاتی که همه‌مان خیلی عجله داشتیم در کمال خوشرویی برخورد می‌کرد، عکس می‌گرفت، خوش و بش می‌کرد. می‌گفت من هر چه دارم از همین مردم است و نمی‌توانم به خودم اجازه دهم که به خواسته‌شان بی‌توجه باشم.

در فضای کار هم خونگرم و صمیمی بود. هر وقت با پدر سر صحنه تئاتر و فیلمبرداری حاضر می‌شدم می‌دیدم همه با دیدنش لبخند روی لبشان می‌نشیند. شوخ طبع بود و با همه شوخی می‌کرد و بخصوص به آنهایی که ظاهراً کار کم اهمیت‌تری داشتند بیشتر توجه می‌کرد، با آبدارچی و کسی که صحنه را جارو می‌کرد یا آسیستان سوم صحنه روبوسی و احوالپرسی می‌کرد و بیشتر هم‌صحبت‌شان می‌شد.

انسان‌ها برایش مهم‌تر از هر چیز بودند. کارش را جدی می‌گرفت ولی خودش را نه. چند وقت پیش مصاحبه‌ای از یکی از بازیگران معروف جوان دیدم که از سینما و کارش طوری صحبت کرده بود که انگار خیلی هم دشوار است؛ اینکه تمام زندگی‌ام را پای هنر گذاشتم، زجر کشیدم و از خیلی چیزها گذشتم و... اما پدر راجع به کار که حرف می‌زد سراپا ذوق و شوق می‌شد.

می‌گفت کار به من شادی می‌دهد و خیلی خوشبختم که این شانس را دارم که مردم با محبت برخورد می‌کنند. برخی اوقات ساعت ۴ صبح سر لوکیشن می‌رفت و با وجود اینکه بعد از حدود دو سه ساعت گریم سنگین، ساعت‌ها منتظر می‌ماند تا یک پلان کوتاه را بگیرد ولی هیچ وقت از سختی کار حرف نمی‌زد. می‌گفت «چه سختی‌ای؟ کار است دیگر. تازه این همه هم محبت دارند و صبح برایم ماشین می‌فرستند». با وجود اینکه در خیلی از مراحل زندگی سختی کشیده بود ولی هیچ وقت این سختی و ناراحتی را انتقال نمی‌داد اصلاً انگار وجود ندارند.

کتاب، تئاتر و سینما عشق زندگی‌اش بود و اغلب در خانه او را مشغول مطالعه می‌دیدیم اما حتی برای سوق دادن ما به هنر و فرهنگ و کتابخوانی هم هیچ جنبه تشویقی و ترغیبی مستقیمی در صحبت‌هایش نبود. البته که حضور در چنین محیطی ناخودآگاه ما را هم به فرهنگ و هنر علاقه‌مند کرد اما خودش هیچ چیز را تحمیل نکرد، با وجود این هر کاری که می‌کردیم می‌دانستیم پشت ماست و حمایتش را داریم. ویژگی‌های او را که مرور می‌کنم بیشتر پی می‌برم که خواهرم لیلی چقدر کامل تمام خصایص پدر را به ارث برده است. ورزش یکی دیگر از علاقه‌مندی‌های جدی پدر بود بخصوص والیبال و فوتبال.

در دوره تحصیل در دانشگاه ژنو عضو تیم والیبال دانشگاه بود که اگر اشتباه نکنم قهرمان تیم‌های دانشگاهی هم بود. فوتبال‌بین حرفه‌ای بود و طرفدار تیم پرسپولیس. آن روزها که خیلی رسم نبود هنرمندان راجع به تیم محبوبشان موضع‌ بگیرند و همه خود را طرفدار تیم ملی عنوان می‌کردند پدر به صراحت از طرفداری پرسپولیس می‌گفت. در یک گفت‌وگو در واکنش به خبرنگاری که با تعجب پرسید مگر شما طرفدار تیم ملی نیستید پدر پاسخ داد تیم ملی را دوست دارم، برای مسابقات برون مرزی استقلال هم برایش آرزوی موفقیت دارم اما عشق اصلی‌ام در فوتبال پرسپولیس است. بخشی از خاطرات شیرین کودکی و نوجوانی‌ام هم مربوط به همین علاقه‌مندی است که هر هفته به ورزشگاه امجدیه که نزدیک خانه‌مان بود یا استادیوم آزادی می‌رفتیم تا بازی تیم محبوبمان پرسپولیس را تماشا کنیم.

  • 12
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش