دوشنبه ۰۱ مرداد ۱۴۰۳
۰۹:۲۰ - ۲۷ تير ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۴۰۷۷۷۴
هنرهای تجسمی

مرشد مهدی چایانی پیشکسوت عرصه نقالی و پرده‌خوانی:

تعصب مردم تاجیکستان به زبان فارسی بیشتر از ماست 

مرشد مهدی چایانی,اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی
در گذشته، روسای ایلات و طوایف و حتی ماموران حکومتی در شهرها یا مردم کوچه و بازار به مرشد پول می‌دادند و می‌گفتند آخر داستان را عوض کن، سهراب را نکش.

شاهنامه‌خوانی از جمله هنرهای کهن و سنتی این مرز و بوم است که به باور بسیاری از متخصصان و کارشناسان، از عمده علل انتقال آموزه‌های ناب زبان و ادب فارسی و شاهکارهای ادبی این دیار به مردم خصوصا نسل جوان بوده است. اگرچه این هنر بنا به انتقال آموزه‌های اصیل و کهن باستانی در ادوار مختلف، گاه مورد عنایت و گاه مورد عتاب مسئولین امر بوده، اما همچنان جایگاه خود را در میان علاقه‌مندان به این حوزه حفظ کرده است. مرشد مهدی چایانی، پیش‌کسوت عرصه نقالی و پرده‌خوانی در گفت‌وگو با همدلی، از گذشته‌های این هنر و شرایط کنونی آن سخن می‌گوید.

شرایط هنر نقالی و شاهنامه‌خوانی را در جامعه امروز چطور ارزیابی می‌کنید؟

ابتدا لازم است نقالی و شاهنامه‌خوانی را به دوره‌های مختلف از لحاظ اوج و فرود و تاثیر آن بر جامعه تقسیم کنیم. قطعا در زمان‌های گذشته که رسانه‌های نوشتاری، دیداری، شنیداری یا وب‌سایت‌ها وجود نداشت، یا اگر بود محدود بود، شاهنامه خواندن در جامعه تاثیرات بسیار زیاد و گسترده‌ای داشت. در قهوه‌خانه‌های آن روزگار که در واقع فرهنگسراهای هر محله حساب می‌شدند و محل اجتماع مردم به شمار می‌رفتند، بر عکس امروز که نسبت به قهوه‌خانه یک دید منفی وجود دارد، محل اجتماع علما، اهل ادب و اهل سخن بودند و کسانی که با مطالعه، کتاب‌خوانی و ادبیات سر و کار داشتند در قهوه‌خانه‌ها جمع می‌شدند.

البته این اجتماع در فصول مختلفی از سال بیشتر بود، مثلا در ماه رمضان، بعد از افطار خیلی رونق بیشتری داشت. وقتی اهل ادب و هنر در قهوه‌خانه‌ها جمع می‌شدند قاعدتا طبع‌آزمایی هم می‌کردند، طبعا هم‌زمان سخن‌وری، نقالی و شاهنامه‌خوانی نیز اجرا می‌شد. لذا این هنر در زمان‌های گذشته، از مقبولیت بیشتری در جامعه برخوردار بود.

تاکنون فکر کرده‌اید که چرا اصلا به نقال یا شاهنامه‌خوان یا کسی که در زورخانه بود و هنرنمایی می‌کرد مرشد می‌گفتند؟ چون نقش نقال یا شاهنامه‌خوان یا کسی که کلا در زورخانه فعالیت داشت ارشادکنندگی بود، یعنی فقط روایت‌کننده نبودند، در واقع کسی نبودند که یک داستان را از شاهنامه یا از دیگر مشاهیر زبان و ادب فارسی بگویند و بروند. نقالان، شاهنامه‌خوانان و مرشدها آنقدر در جامعه مقبولیت داشتند که بعضا اختلافات و نزاع‌های محلی، خانوادگی و حتی قومی را برطرف می‌کردند. نقالان وقتی نقل می‌گفتند در فواصل آن، گریز می‌گفتند، به عبارت دیگر، در میانه داستان اصلی، داستانک‌هایی می‌آوردند که بیشتر جنبه پندیات و حکمت‌آموزی داشت.

این قشر بدین لحاظ در جامعه از احترام خاصی برخوردار بودند. در گذشته، وقتی یک جوان بعد از نقل حماسی مرشد یا نقال از قهوه‌خانه بیرون می‌آمد به لحاظ جوان‌مردی، وطن‌پرستی، دین‌داری و در کل به لحاظ رفتار، گفتار و کردارهای پسندیده، مشابه هر یک از شخصیت‌های پسندیده داستان می‌شد و سعی می‌کرد از شخصیت‌های نکوهیده در آن داستان پرهیز کند. لذا مردم بسیار از نقال و شاهنامه‌خوان الگو می‌گرفتند و در جامعه از آموزه‌های ایشان در زندگی خود استفاده می‌کردند.

اما به تدریج با آمدن رسانه‌های دیداری، شنیداری و مکتوب، قبل از اینکه وب‌سایت‌ها غالب شوند که به نظر من، هم معضل است و هم بسیار عالی، کم‌کم جوانی که می‌خواست وقتش را در قهوه‌خانه بگذراند، پای نقل نقال باشد، پای شعر شاعر بنشیند و پای سخن‌های سخن‌ور بگذراند، وقت خود را به صورتی دیگر گذراند. 

همان‌طور که عرض کردم، پیش از این، اهل ادب و فرهنگ در مناسبت‌هایی چون شب یلدا، ماه رمضان، شب چهارشنبه سوری، ایام عید و نظایر آن با یکدیگر طبع‌آزمایی و حتی رقابت می‌کردند.

در آن زمان وقتی یک سخن‌ور وارد قهوه‌خانه می‌شد شروع به سخن‌وری می‌کرد و سخنور دیگر باید با شعر جواب او را می‌داد، عمده مطالب رد و بدل شده میان سخنوران، مطالب و نکات پسندیده و پرهیز از نکوهیده‌شدن بود؛ اصولی که به مردم منتقل می‌کرد تا در زندگی‌شان از آن استفاده کنند. همان‌طور که گفتم کم‌کم این دست هنرمندی‌ها کم‌رنگ شد و از بین رفت. در این میان، دیگر آن جوانی که باید در قهوه‌خانه پای نقل نقال می‌نشست، در خانه پای تلویزیون، رادیو و روزنامه‌خوانی نشست و آن همه رنگ و بو و رونقی که پیش از این در قهوه‌خانه‌ها، سر گذرها یا سر چارسوق بازارها و محل‌ها بود رنگ باخت، ولی هنوز بود. اما متاسفانه همین کورسوی هنر هم به تدریج رونق خود را از دست داد.

نکته قابل ذکر این است که قبل از انقلاب، یک عرق ناسیونالیستی در جامعه به وجود آمده بود و سعی می‌کردند در انتقال آموزه‌ها به مردم از داستان‌های حماسی برگرفته از شاهنامه و امثالهم استفاده کنند، لذا متریال لازم و به کار گرفته شده برای روح ملیت و ناسیونالیستی که در جامعه می‌باید حاکم شود اینها بود. در آن زمان، جسته و گریخته قهوه‌خانه‌هایی هم بود که باز نقالی می‌کردند و نقل می‌گفتند، ولی کم‌کم از آن حالت روتین و دائم در آمد و مناسبتی شد. مثلا در همین همدان، یک چای‌خانه دولتی بود که وابسته به وزارت اطلاعات و جهانگردی بود. در آن زمان اگر مناسبت یا جشنی بود، از من دعوت می‌کرد و من آنجا می‌رفتم. زمانی در همین همدان، چندین قهوه‌خانه در مرکز شهر بود که همه نقال داشتند و بین قهوه‌خانه‌دارهای همدان برای جلب نقال، شاهنامه‌خوان و سخن‌ور رقابتی بود، ولی این فضا به تدریج آن حالت روتین و دائم و هر شب خود را از دست داد.

در گذشته یک نقال شش ماه تمام هر شب یک نقل را می‌گفت و یک بار کامل شاهنامه را دوره می‌کرد. هر شب سر بزنگاه آن جای حساسی که بیننده و مخاطب و کسی که وارد قهوه‌خانه می‌شد مشتاق بود ببیند ادامه داستان چه می‌شود، شب بعد هم حتما به آن قهوه‌خانه می‌آمد و شب‌های سهراب‌کشی، سیاوش‌کشی و نبرد رستم و اسفندیار را تماشا می‌کرد، نمایش‌هایی که برای دیدن‌شان اصلا در قهوه‌خانه‌ها جای نشستن نبود. من چند روز پیش در یاسوج، در جشنواره فرهنگ عشایر و اقوام ایران زمین اجرا داشتم و هیئت داوران به من لطف داشتند که دیپلم افتخار و تندیس جشنواره را به بنده دادند. البته بر خلاف امروز، در قدیم نقالی و شاهنامه‌خوانی زمان‌بندی نداشت و جایی که نقال حس می‌کرد مخاطب دارد خسته می‌شود نقلش را متوقف می‌کرد. وقتی در آن جشنواره مشغول اجرای برنامه بودم و کم‌کم به پایان برنامه می‌رسیدم به مردم گفتم الان چه کنم؟ سهراب را بکشم؟ خنجر به پهلوی سهراب بکنم؟ همه گفتند نه نکن، گفتم آفرین.

اتفاقا در قدیم هم همین‌طور بوده. در گذشته، روسای ایلات و طوایف و حتی ماموران حکومتی در شهرها یا مردم کوچه و بازار به مرشد پول می‌دادند و می‌گفتند آخر داستان را عوض کن، سهراب را نکش، یک کاری کن که سهراب کشته نشود و یک شگرد ایجاد می‌کردند. اینقدر این هم ذات‌پنداری با شخصیت‌ها وجود داشت و اینقدر شخصیت‌ها و پندهای نقالان بر مردم تاثیر داشته. ولی متاسفانه شرایط امروز دیگر مثل سابق نیست. مگر جشنواره‌ای و مناسبتی باشد که فلان اداره، سازمان یا فرهنگ‌سرا یک جشن برگزار کند و چند شب ما را دعوت کند تا اجرا داشته باشیم.

البته این را هم باید بگویم که بعد از انقلاب، بعضا تندروی‌ها هم وجود داشت که باعث شد نقالی و شاهنامه‌خوانی مطرود شود، حتی می‌گفتند چرا اسم شاهنامه را می‌آورید؟ اما به تدریج این طرز تفکر از بین رفت و الان چند سال است که نقالی و شاهنامه‌خوانی مجددا رونق گرفته، آن هم لنگان لنگان و نه مثل سابق.

وضعیت نقالی و شاهنامه‌خوانی را در دیگر کشورهای فارسی زبان چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بنده به حدود ۱۰ کشور جهان برای اجرای برنامه سفر کرده‌ام، ولی از میان آنها، بحث تاجیکستان جداست. مردم این کشور خیلی به شاهنامه علاقمند هستند. در این کشور لطف داشته‌اند و سفرهای مختلفی من را به آنجا دعوت کرده‌اند. من وقتی در تاجیکستان برنامه اجرا می‌کنم، مخاطبان بسیاری در آنجا جمع می‌شود.

دقت داشته باشید که آنها هم مثل ما آن همه رسانه و سرگرمی دارند اما هنوز آن تعصب و عرق نسبت به زبان فارسی و شاهکارهای ادب فارسی میان‌شان را نگاه داشته‌اند، اما پیشینه تاریخی و فرهنگی ما قدری دارد کم‌رنگ می‌شود. با این وجود چند سالی هست که دید به این هنر بازتر شده است و من هم تمام تلاش خودم را می‌کنم تا در حد خودم این میراث را حفظ نمایم. فکر می‌کنم سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، صداوسیما، وزارت ارشاد و نظایر آنها باید به این هنر بیشتر بها بدهند. ما پای کار هستیم ولی هر کاری هزینه خودش را دارد. 

وضعیت نقالی و شاهنامه‌خوانیوضعیت نقالی و شاهنامه‌خوانیجوانان را چطور ارزیابی می‌کنید؟

نقالی و شاهنامه‌خوانی همواره یک هنر مردانه بوده است، چرا که بیشتر در قهوه‌خانه‌ها، سر گذرها و چارسوهای بازار اجرا می‌شده است. فکر می‌کنم ویژگی برجسته نقالی و شاهنامه‌خوانی در شرایط امروز فعالیت زنان در این حوزه است. البته در گذشته هم در ایلات و عشایر بختیاری و قشقایی، زن‌هایی هم بوده‌اند که در این کار فعالیت داشتند ولی این هنر رسما هنری مردانه است. الان متاسفانه پسرها کمتر به این هنر گرایش پیدا می‌کنند و در مقابل بیشتر محل توجه دختر خانم‌هاست.

این که می‌گویم شرایط نقالی و شاهنامه‌خوانی بهتر شده از این باب می‌گویم که قبل از انقلاب، هنر نقالی و شاهنامه‌خوانی جزو مسابقات دانش‌آموزی بود و همه ساله در ابعاد منطقه‌ای، استانی و کشوری برگزار می‌شد. بعد از انقلاب، آموزش این رشته تعطیل شد اما الان سه چهار سالی هست که آموزش و پرورش که یکی از رکن‌های اصلی آموزش نقالی و شاهنامه‌خوانی در ایران است این مسابقات را برگزار می‌کند و من نیز به لطف دوستان، داور این مسابقات هستم. امروزه فعالیت دخترها در نقالی و شاهنامه‌خوانی بیشتر از پسرها هست. به نظر من هم کیفیت کارشان خوب است و هم حضور بسیار خوبی در این حوزه دارند.

  • 18
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش