
شاهنامهخوانی از جمله هنرهای کهن و سنتی این مرز و بوم است که به باور بسیاری از متخصصان و کارشناسان، از عمده علل انتقال آموزههای ناب زبان و ادب فارسی و شاهکارهای ادبی این دیار به مردم خصوصا نسل جوان بوده است. اگرچه این هنر بنا به انتقال آموزههای اصیل و کهن باستانی در ادوار مختلف، گاه مورد عنایت و گاه مورد عتاب مسئولین امر بوده، اما همچنان جایگاه خود را در میان علاقهمندان به این حوزه حفظ کرده است. مرشد مهدی چایانی، پیشکسوت عرصه نقالی و پردهخوانی در گفتوگو با همدلی، از گذشتههای این هنر و شرایط کنونی آن سخن میگوید.
شرایط هنر نقالی و شاهنامهخوانی را در جامعه امروز چطور ارزیابی میکنید؟
ابتدا لازم است نقالی و شاهنامهخوانی را به دورههای مختلف از لحاظ اوج و فرود و تاثیر آن بر جامعه تقسیم کنیم. قطعا در زمانهای گذشته که رسانههای نوشتاری، دیداری، شنیداری یا وبسایتها وجود نداشت، یا اگر بود محدود بود، شاهنامه خواندن در جامعه تاثیرات بسیار زیاد و گستردهای داشت. در قهوهخانههای آن روزگار که در واقع فرهنگسراهای هر محله حساب میشدند و محل اجتماع مردم به شمار میرفتند، بر عکس امروز که نسبت به قهوهخانه یک دید منفی وجود دارد، محل اجتماع علما، اهل ادب و اهل سخن بودند و کسانی که با مطالعه، کتابخوانی و ادبیات سر و کار داشتند در قهوهخانهها جمع میشدند.
البته این اجتماع در فصول مختلفی از سال بیشتر بود، مثلا در ماه رمضان، بعد از افطار خیلی رونق بیشتری داشت. وقتی اهل ادب و هنر در قهوهخانهها جمع میشدند قاعدتا طبعآزمایی هم میکردند، طبعا همزمان سخنوری، نقالی و شاهنامهخوانی نیز اجرا میشد. لذا این هنر در زمانهای گذشته، از مقبولیت بیشتری در جامعه برخوردار بود.
تاکنون فکر کردهاید که چرا اصلا به نقال یا شاهنامهخوان یا کسی که در زورخانه بود و هنرنمایی میکرد مرشد میگفتند؟ چون نقش نقال یا شاهنامهخوان یا کسی که کلا در زورخانه فعالیت داشت ارشادکنندگی بود، یعنی فقط روایتکننده نبودند، در واقع کسی نبودند که یک داستان را از شاهنامه یا از دیگر مشاهیر زبان و ادب فارسی بگویند و بروند. نقالان، شاهنامهخوانان و مرشدها آنقدر در جامعه مقبولیت داشتند که بعضا اختلافات و نزاعهای محلی، خانوادگی و حتی قومی را برطرف میکردند. نقالان وقتی نقل میگفتند در فواصل آن، گریز میگفتند، به عبارت دیگر، در میانه داستان اصلی، داستانکهایی میآوردند که بیشتر جنبه پندیات و حکمتآموزی داشت.
این قشر بدین لحاظ در جامعه از احترام خاصی برخوردار بودند. در گذشته، وقتی یک جوان بعد از نقل حماسی مرشد یا نقال از قهوهخانه بیرون میآمد به لحاظ جوانمردی، وطنپرستی، دینداری و در کل به لحاظ رفتار، گفتار و کردارهای پسندیده، مشابه هر یک از شخصیتهای پسندیده داستان میشد و سعی میکرد از شخصیتهای نکوهیده در آن داستان پرهیز کند. لذا مردم بسیار از نقال و شاهنامهخوان الگو میگرفتند و در جامعه از آموزههای ایشان در زندگی خود استفاده میکردند.
اما به تدریج با آمدن رسانههای دیداری، شنیداری و مکتوب، قبل از اینکه وبسایتها غالب شوند که به نظر من، هم معضل است و هم بسیار عالی، کمکم جوانی که میخواست وقتش را در قهوهخانه بگذراند، پای نقل نقال باشد، پای شعر شاعر بنشیند و پای سخنهای سخنور بگذراند، وقت خود را به صورتی دیگر گذراند.
همانطور که عرض کردم، پیش از این، اهل ادب و فرهنگ در مناسبتهایی چون شب یلدا، ماه رمضان، شب چهارشنبه سوری، ایام عید و نظایر آن با یکدیگر طبعآزمایی و حتی رقابت میکردند.
در آن زمان وقتی یک سخنور وارد قهوهخانه میشد شروع به سخنوری میکرد و سخنور دیگر باید با شعر جواب او را میداد، عمده مطالب رد و بدل شده میان سخنوران، مطالب و نکات پسندیده و پرهیز از نکوهیدهشدن بود؛ اصولی که به مردم منتقل میکرد تا در زندگیشان از آن استفاده کنند. همانطور که گفتم کمکم این دست هنرمندیها کمرنگ شد و از بین رفت. در این میان، دیگر آن جوانی که باید در قهوهخانه پای نقل نقال مینشست، در خانه پای تلویزیون، رادیو و روزنامهخوانی نشست و آن همه رنگ و بو و رونقی که پیش از این در قهوهخانهها، سر گذرها یا سر چارسوق بازارها و محلها بود رنگ باخت، ولی هنوز بود. اما متاسفانه همین کورسوی هنر هم به تدریج رونق خود را از دست داد.
نکته قابل ذکر این است که قبل از انقلاب، یک عرق ناسیونالیستی در جامعه به وجود آمده بود و سعی میکردند در انتقال آموزهها به مردم از داستانهای حماسی برگرفته از شاهنامه و امثالهم استفاده کنند، لذا متریال لازم و به کار گرفته شده برای روح ملیت و ناسیونالیستی که در جامعه میباید حاکم شود اینها بود. در آن زمان، جسته و گریخته قهوهخانههایی هم بود که باز نقالی میکردند و نقل میگفتند، ولی کمکم از آن حالت روتین و دائم در آمد و مناسبتی شد. مثلا در همین همدان، یک چایخانه دولتی بود که وابسته به وزارت اطلاعات و جهانگردی بود. در آن زمان اگر مناسبت یا جشنی بود، از من دعوت میکرد و من آنجا میرفتم. زمانی در همین همدان، چندین قهوهخانه در مرکز شهر بود که همه نقال داشتند و بین قهوهخانهدارهای همدان برای جلب نقال، شاهنامهخوان و سخنور رقابتی بود، ولی این فضا به تدریج آن حالت روتین و دائم و هر شب خود را از دست داد.
در گذشته یک نقال شش ماه تمام هر شب یک نقل را میگفت و یک بار کامل شاهنامه را دوره میکرد. هر شب سر بزنگاه آن جای حساسی که بیننده و مخاطب و کسی که وارد قهوهخانه میشد مشتاق بود ببیند ادامه داستان چه میشود، شب بعد هم حتما به آن قهوهخانه میآمد و شبهای سهرابکشی، سیاوشکشی و نبرد رستم و اسفندیار را تماشا میکرد، نمایشهایی که برای دیدنشان اصلا در قهوهخانهها جای نشستن نبود. من چند روز پیش در یاسوج، در جشنواره فرهنگ عشایر و اقوام ایران زمین اجرا داشتم و هیئت داوران به من لطف داشتند که دیپلم افتخار و تندیس جشنواره را به بنده دادند. البته بر خلاف امروز، در قدیم نقالی و شاهنامهخوانی زمانبندی نداشت و جایی که نقال حس میکرد مخاطب دارد خسته میشود نقلش را متوقف میکرد. وقتی در آن جشنواره مشغول اجرای برنامه بودم و کمکم به پایان برنامه میرسیدم به مردم گفتم الان چه کنم؟ سهراب را بکشم؟ خنجر به پهلوی سهراب بکنم؟ همه گفتند نه نکن، گفتم آفرین.
اتفاقا در قدیم هم همینطور بوده. در گذشته، روسای ایلات و طوایف و حتی ماموران حکومتی در شهرها یا مردم کوچه و بازار به مرشد پول میدادند و میگفتند آخر داستان را عوض کن، سهراب را نکش، یک کاری کن که سهراب کشته نشود و یک شگرد ایجاد میکردند. اینقدر این هم ذاتپنداری با شخصیتها وجود داشت و اینقدر شخصیتها و پندهای نقالان بر مردم تاثیر داشته. ولی متاسفانه شرایط امروز دیگر مثل سابق نیست. مگر جشنوارهای و مناسبتی باشد که فلان اداره، سازمان یا فرهنگسرا یک جشن برگزار کند و چند شب ما را دعوت کند تا اجرا داشته باشیم.
البته این را هم باید بگویم که بعد از انقلاب، بعضا تندرویها هم وجود داشت که باعث شد نقالی و شاهنامهخوانی مطرود شود، حتی میگفتند چرا اسم شاهنامه را میآورید؟ اما به تدریج این طرز تفکر از بین رفت و الان چند سال است که نقالی و شاهنامهخوانی مجددا رونق گرفته، آن هم لنگان لنگان و نه مثل سابق.
وضعیت نقالی و شاهنامهخوانی را در دیگر کشورهای فارسی زبان چگونه ارزیابی میکنید؟
بنده به حدود ۱۰ کشور جهان برای اجرای برنامه سفر کردهام، ولی از میان آنها، بحث تاجیکستان جداست. مردم این کشور خیلی به شاهنامه علاقمند هستند. در این کشور لطف داشتهاند و سفرهای مختلفی من را به آنجا دعوت کردهاند. من وقتی در تاجیکستان برنامه اجرا میکنم، مخاطبان بسیاری در آنجا جمع میشود.
دقت داشته باشید که آنها هم مثل ما آن همه رسانه و سرگرمی دارند اما هنوز آن تعصب و عرق نسبت به زبان فارسی و شاهکارهای ادب فارسی میانشان را نگاه داشتهاند، اما پیشینه تاریخی و فرهنگی ما قدری دارد کمرنگ میشود. با این وجود چند سالی هست که دید به این هنر بازتر شده است و من هم تمام تلاش خودم را میکنم تا در حد خودم این میراث را حفظ نمایم. فکر میکنم سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، صداوسیما، وزارت ارشاد و نظایر آنها باید به این هنر بیشتر بها بدهند. ما پای کار هستیم ولی هر کاری هزینه خودش را دارد.
وضعیت نقالی و شاهنامهخوانیوضعیت نقالی و شاهنامهخوانیجوانان را چطور ارزیابی میکنید؟
نقالی و شاهنامهخوانی همواره یک هنر مردانه بوده است، چرا که بیشتر در قهوهخانهها، سر گذرها و چارسوهای بازار اجرا میشده است. فکر میکنم ویژگی برجسته نقالی و شاهنامهخوانی در شرایط امروز فعالیت زنان در این حوزه است. البته در گذشته هم در ایلات و عشایر بختیاری و قشقایی، زنهایی هم بودهاند که در این کار فعالیت داشتند ولی این هنر رسما هنری مردانه است. الان متاسفانه پسرها کمتر به این هنر گرایش پیدا میکنند و در مقابل بیشتر محل توجه دختر خانمهاست.
این که میگویم شرایط نقالی و شاهنامهخوانی بهتر شده از این باب میگویم که قبل از انقلاب، هنر نقالی و شاهنامهخوانی جزو مسابقات دانشآموزی بود و همه ساله در ابعاد منطقهای، استانی و کشوری برگزار میشد. بعد از انقلاب، آموزش این رشته تعطیل شد اما الان سه چهار سالی هست که آموزش و پرورش که یکی از رکنهای اصلی آموزش نقالی و شاهنامهخوانی در ایران است این مسابقات را برگزار میکند و من نیز به لطف دوستان، داور این مسابقات هستم. امروزه فعالیت دخترها در نقالی و شاهنامهخوانی بیشتر از پسرها هست. به نظر من هم کیفیت کارشان خوب است و هم حضور بسیار خوبی در این حوزه دارند.
- 18
- 2