هفته نامه چلچراغ - فرنوش ارسخانی: «رگ خواب» جدیدترین فیلم حمید نعمتالله خالق فیلمهای بهیاد ماندنی و متفاوت «بوتیک»، «بیپولی» و «آرایش غلیظ» است. نعمتالله یکی از معدود فیلمسازهای مولف سینمای ایران است که در اغلب آثارش علاوه بر کارگردانی در مقام نویسنده هم حضور پیدا میکند. او در آخرین فیلمش اما برای اولین بار است که فقط به عنوان کارگردان ظاهر میشود.
«رگ خواب» با فیلمنامهای از معصومه بیات همسر او ساخته شده و نعمتالله در مقام مشاوره به او کمکهایی کرده است؛ فیلمی که با محوریت قرار دادن قصه یک زن، اضمحلال و تنهایی انسان امروز را به تصویر کشیده است و از آن به عنوان یکی از مهم ترین آثار این روزهای سینمای ایران یاد میشود. در ادامه گفتوگوی مفصل ما را با حمید نعمتالله درباره چگونگی ساخت «رگ خواب»، حاشیههای لیلا حاتمی در پشت صحنه این فیلم و جهان متفاوت فیلمهایش و… میخوانید.
بین اهالی رسانه اینطور جا افتاده که شما چندان اهل معاشرت نیستید و بسیار درونگرا و کمحرف هستید. خود من هم در دفتر روزنامهای همسایه شما بودم و همین تجربه را داشتم. این تصور درستی درباره شماست؟
اتفاقا خودم هم گاهی این موضوع را از گوشه و کنار میشنوم و بعضیها تصورشان این است که من آدم نچسب و ترشرویی هستم؛ اما خودم گمان میکنم در واقعیت خیلی هم اینطور نیست و خیلی اوقات هم آدمی پرحرف و معاشرتی هستم. اما اصولا هر وقت هم از چیزی پشیمان شدم، پشیمانیام از حرف زدن بوده تا حرف نزدن. به قول امیر خسرو دهلوی که میگوید «پشیمان ز گفتار دیدم بسی/ پشیمان نگشت از خموشی کسی…»
البته اغلب نویسندهها چون بیشتر اهل تفکر و تعقل هستند و ساعتها در دنیای درونی خودشان سیر میکنند و در یک اتاق بسته مشغول نوشتن هستند، ناخودآگاه گرفتار این تصورات بیرونی هم میشوند.
شاید اینطور باشد، اما بههرحال من نه خیلی نویسنده هستم و نه خیلی فکر میکنم! شاید بهتر باشد بگویم من از عالم هپروت رفتن خوشم میآید؛ یعنی همیشه در مهمانیها و جمعهای شلوغ، یکگوشهای میروم و برای خودم خیالبافی میکنم. این شاید آن چیزی باشد که شما فرمودید و گفتید بنده را در حالتی از کم حرفی دیدهاید.
شاید یکی از نکات حائز اهمیت این ویژگی، تفاوت و تضاد آن با جهان فیلمهایتان باشد. به گونهای که در اغلب فیلمهایتان وجه برونگرایانه و دنیای بیرونی شخصیتها، مهمتر از دنیای درونی آنها است. حتی تا قبل از «رگ خواب» هم اهمیت این موضوع را، بیشتر در فیلمهایتان میبینیم.
البته کاملا و به صورت مطلق هم در خیال به سر نمیبرم. آدم خب ترکیب خصلتهای مختلف است، اما به نظرم فیلمهایی که پرتحرک هستند، به ذات سینما نزدیکتر و برای مخاطب جذابترند و این برایم یک شرط مهم است. یادم است زمانی که به سینما علاقهمند شده بودم و فیلم زیاد میدیدم، فکر میکردم که قرار است فیلمهای بسیار عمیق و جزئینگری بسازم و اصلا حواسم به لایه بیرونی و جذاب فیلم نبود. اما این برایم شرط واجب است که فیلم باید لایهای جذاب و تماشایی و هیجان بخش به معنی تاثیرگذاری عاطفی داشته باشد.
بااینحال شما در آخرین فیلمتان، کاملا پا روی تمام علایق و باورهایتان در فیلمسازی میگذارید. «رگ خواب» فیلمی است که به خودشناسی بیشتر شباهت دارد و به عمق و دنیای درونی شخصیتها نفوذ پیدا میکند تا دنیای بیرونیشان. دلیل مکاشفه جدید و تغییر رویکردتان در فیلمسازی چه بود؟
من همیشه علاقه داشتم فیلمی را بسازم که صورتبندی یک اضمحلال باشد و از قبل برایش برنامهریزی کرده بودم. این هم مبتنی بر همان تعریفهاست. آدمها به تماشا و دانستن روند شکلگیری و تکامل و یا روند تجزیه و تخریب علاقهمندند… مثال سادهاش این را بگویم: حتما فیلمهای رویش گیاهان تا گل دادن آنها را که به صورت فست موشن نمایش داده میشود را دیدهاید. همین فیلمهایی که در طی یک دقیقه میبینیم دانهای از دل خاک میروید و رشد میکند و برگ و بار میدهد و یا فیلمهایی که تجزیه و تخریب یک چیز را مصور میکند. حتما دیدهاید و حتما به تماشای چندباره آن علاقهمندید.
خب! این یک جذابیت است. نمایش اضمحلال بیمه شده همین نوع جذابیت است. پس حالا به دلیل وجود جذابیت بنده علاقهمندم آن را کار کنم و در عین حال این عنصر جذاب وجه شناختی و مطالعاتی هم دارد. جذابیت و شناخت از هم جدا نیستند و نباید باشند.
قبل از «رگ خواب» قرار بود «شعلهور» را بسازید، اما «رگ خواب» زودتر از آن فیلم ساخته شد. عجلهای برای ساخت «رگ خواب» داشتید؟
عجله داشتم برای اینکه یک فیلم بسازم. ابتدا «شعلهور» را قرار بود بسازم، اما اتفاقی افتاد و پیشتولید آن متوقف شد. البته شرایط ساخت «رگ خواب» هم آن زمان آماده نبود، اما چون اصرار داشتم که یک فیلم بسازم، شروع به ساخت آن کردم. «رگ خواب» در مقایسه با «شعلهور»، فیلم جمع و جورتری بود و خودم میتوانستم تهیهکننده آن باشم و برایش سرمایهگذار پیدا کنم؛ اما «شعلهور» پروژه عظیم و پردردسری بود و زمان طولانی را برای ساخت آن باید سپری میکردم.
«شعلهور» از جنس سینمای موردعلاقهتان است یا از جنس سینمای «رگ خواب»؟
فکر میکنم ترکیبی از هر دو باشد. به نظرم «شعلهور» فیلم جذاب و گیرایی باشد. باید دید.
در «رگ خواب» با یک قصه عاشقانه و تلخ طرف هستیم که شاید قبل از آن کمتر به جنس و رابطه عاشقانهای که در فیلم وجود دارد پرداختهشده بود. اهمیت ساخت چنین فیلمی از کجا شکل گرفت؟
به نظرم یک فیلم باید لایهها و سطوح مختلفی داشته باشد و مهمترین سطح آن، سطح اجتماعی و بستری است که قصه در آن تعریف میشود. قصه مینا و رابطه اشتباهی او با یک مرد، اینقدر مبتلابه در جامعه داشت که نیازی نبود دنبال تحقیق، جستوجو و ماز به ازای بیرونی آن بروم. از طرف دیگر، تباهی انسان بعد از این رابطه، ممکن است بامعرفت و انسانشناسی ارتباط پیدا کند و حتی در لایههای عمیقتر، فیلمساز بخواهد از پس این تباهی، یک نکته عرفانی هم در موضوع رنج کشیدن مطرح کند؛ بنابراین «رگ خواب» لایههای مختلفی از یک موضوع را در فیلم مطرح میکند و این برای من نکته ارزشمند و جذابی بود.
اما برای من چیزی که همچنان در فیلمسازی جذاب و شیرین است، لایه اجتماعی فیلم است. من همیشه سعی میکنم به این لایه بیشتر اهمیت دهم و آن را درست مطرح کنم، چون در این صورت فیلم برای تماشاچی به راحتی پذیرفتنی و اصطلاحا آن را به جا میآورد و تایید میکند چیزی را که ما نشان میدهیم وجود دارد. این تایید و تصدیق لایه اجتماعی مهم است.
شاید درک عمیق از احساسات و ظرافتهای یک زن، برای یک فیلمساز مرد کار آسانی نباشد، چون حتی اغلب فیلمسازهای زن ما هم در ترسیم موقعیتهای زنانه فیلمشان نمیتوانند موفق عمل کنند و بهدرستی احساسات واقعی زنها را نمایش دهند. شما چطور توانستید بهعنوان یک فیلمساز مرد، احساسات و باورهای یک زن را از زمان شکوفایی (عاشق شدن) تا اضمحلالش درک کنید و آن را به مخاطب منتقل کنید؟
راستش من مخالف این موضوع هستم که زنها و مردها درباره همجنس خودشان بهتر میتوانند فیلم بسازند. مثلا داریوش مهرجویی بهعنوان یک فیلمساز مرد، فیلمهای خوبی درباره زنها ساخته است و هنوز هم بهعنوان بهترین آثار او یاد میشوند. اما واقعیت این است که امروز دیگر زنها و مردها همهچیز را درباره جنس مخالفشان میدانند. کتاب، اینترنت، مراوده و معاشرت خیلی به دانستههای آدمها کمک میکند و آدمها بهراحتی میتوانند از زوایای پنهان دو جنس اطلاع پیدا میکنند.
لیلا حاتمی بهعنوان یک زن چقدر سعی کرد که علاوه بر فیلمنامه، موقعیتهای زنانه دیگری را خودش به نقش اضافه کند؟
مسلما همهچیز که در فیلمنامه نوشتهنشده بود و خانم حاتمی گاهی اوقات درباره نقش پیشنهادهایی میداد و ما هم از آنها استفاده میکردیم. لیلا حاتمی خیلی راحت توانست شخصیت مینا را درک کند. او آدم باهوش، اهل مطالعه و باتجربهای است و شخصیت مینا برایش خیلی جالب بود. لیلا حاتمی باعلاقه و انگیزه بالایی جذب این کاراکتر شد.
«رگ خواب» به رمان «جریان عشق» آلن دوباتن نیز شباهتهایی دارد و در آنجا نویسنده به این نتیجه میرسد که آنچه عشق مینامیم صرفا توافقی است بین دو طرف که هر یک دنیا را از دریچه چشم خود میبینند. آیا برای ساخت این فیلم از این رمان هم تاثیر گرفتید؟
بله. آلن دوباتن کتابهای خوبی مینویسد و خودم قبلا از کتاب «هنر سیر و سفر» او برای ساخت تلهفیلم «بیا از گذشته حرف بزنیم» تاثیر گرفتم.
«رگ خواب» شاید در نگاه اول فیلم زنانهای به نظر برسد، اما در بطنِ این قصهی شبه زنانه، قصه تنهایی و اعتزال انسانهای امروز جامعه به تصویر کشیده شده است. حتی این تنهایی در نیمه دوم فیلم، به شکلی ترسناک و بهعنوان یک بحران جدی برای مینا تلقی میشود. نگاه فیلمساز نسبت به این موضوع تا چه حد از متن جامعه کنونی نشئت گرفته است؟
بههرحال همه ما خوب میدانیم که چقدر تنها هستیم؛ چه وقتی تنها در خانه نشستهایم و چه وقتی در یک مهمانی و جمعهای شلوغ حضور داریم. واقعیت این است که انسان در تمام تصاویر پرجمعیت، هم تنها است. تنهایی در فیلم یک بحران است، اما در ادامه بحرانهای دیگری هم مطرح میشود که همه آنها با واقعیت جامعه ما ارتباط دارند.
مینا در فیلم یک آدم تنهاست. او یک زن آسیبدیده است که در برابر عشق طلبیدن و مهر ورزیدن پاسخ مناسبی نگرفته است. متاسفانه مردها و زنهای زیادی در جامعه داریم که درست تربیت نشدهاند و این خود یک بحران مهمی در جامعه است. ما سعی کردیم از پس تنهایی مینا، موضوعات انسانی دیگری را مطرح کنیم و به چالش بکشیم.
مثلا نوع دوستی مینا با آیلار خودش یک بحران مهم است. آیلار اصلا مسئول، رفیق و دوست خوبی نیست. در شرایط بحرانی نمیتواند دوستش را تحمل کند و مدام او را خوار و خفیف میکند. مطمئنا اگر دوستش از دنیا میرفت، اولین کسی که غصه بیشتری میخورد همین آیلار بود. متاسفانه در دنیای امروز آدمها دیگر به هم کمک نمیکنند و حق همدیگر را بهجا نمیآورند؛ حقدوستی، حق نون و نمک، حق همشهریگری و حق بزرگتری، حق همسایگی و… را در حق همدیگر به جا نمیآورند و خیلی راحت از کنار هم میگذرند. این حقوق در دادگستری و امور قضایی رسیدگی نمیشود، اما حقوقی است که انسانها نسبت به هم دارند.
کاراکتر مینا جدا از تمام ویژگیهای زنانه و انسانی اش، اما یک زن ساده و دستوپاچلفتی و زودباور است که خیلی راحت به یک رابطه نافرجام تن میدهد. آیا فیلم، بلاهت و سادگی زنها را هم نقد میکند؟
مینا فقط یک آدم با احساس و حساس است و من واقعا کاری دال بر این که شخصیت اصلی فیلم بلاهت داشته باشد، انجام ندادم.
در فیلمهای اخیرتان زنها را بیشتر شخصیتهای ساده و زودباوری میبینیم که در مقابل یکسری مردهای رند و اغواگر قرار میگیرند. آیا این نوع نگاه نسبت به زن و مرد، به عقیده امروز جامعهشناختی شما نسبت به این دو جنس ارتباط دارد؟
اساسا اگر آدم بخواهد به نفع یک جنسیت سوگیری کند، کار احمقانهای کرده است و این کار بیشتر شبیه نژادپرستی است. اما نگاه همیشگی من نسبت به زنها، نگاه انسانی و برپایه شناخت است. من در اغلب فیلمهایم سعی کردم، چه در «بیپولی» و چه در «آرایش غلیظ» و «رگ خواب» این نوع نگاه انسانی و مبتنی بر شناخت را نسبت به زن داشته باشم. اما حواسمان باشد که وقتی فیلمی با محوریت و یا مرکزیت یک زن میسازیم درباره زن به معنای اعم آن نمیسازیم.
درباره یک مورد و اصطلاحا یک کیس میسازیم. درباره یک زن که مشخصات عام زنانه دارد و از سویی مشخصات خاص خودش را هم دارد. کیسهای زن در فیلمهای من ما بهطور خاص خستهتر و صدمهخوردهتر از بقیه زنها هستند و البته چون زن هستند، مشخصات عام زنها را هم دارند و مثلا عاطفیترند… خب! این یک حرف بدیهی است که زنها عاطفی ترند.
و شاید بیشترین آسیب را هم از همین نقطه میبینند.
بله از همین نقطه ضربه میخورند و اینقدر این نقطه عاطفی برای زنها مهم است که وقتی از این نقطه آسیب میبیند، واکنشهای عجیب تری نشان میدهند. این به دلیل اخلاص بیشتر عاطفی آنهاست. و حتی ممکن است واکنشهای ترسناک و غیرمنتظرهای داشته باشند.
اتفاقا این وجه ترسناکی که به آن اشاره کردید، ما در بخش سوم فیلمتان بیشتر آن را میبینیم. مینا بعد از شکستی که میخورد و به دلیل عذاب وجدانی که دارد به سمت اضمحلال خودش روی میآورد. او بهجای اینکه سر کامران بلایی بیاورد، خودش را میخواهد نابود کند. چرا قدرت انتقام را در شخصیت مینا پرورش ندادید؟
الزاما دنبال انتقام نباشید. انتقام فقط یکی از واکنشهای بدخیم میتواند باشد. باید در این فیلم دنبال کاری باشیم که از پس مینا برمیآید. مینا خودویرانگرتر و ضعیفتر از آن است که بخواهد سر کامران بلایی بیاورد. اگر هم به رستوران میرود و کامران را متوجه بچهداربودنشان میکند، برای آسیبزدن او به آنجا نمیرود، شرایط است که طوری پیش میرود که به مرد هم آسیب میخورد. اما بااینحال خودویرانگری هم کیفیت بدخیمی مثل انتقام دارد. مثلا این اتفاق برای مردها خیلی کمتر میافتد. مردها وقتی رابطهای را از دست میدهند و تمام میکنند، خیلی زود به خودشان مسلط میشوند و همهچیز را زود جمع میکنند.
شاید هم مردها بیشتر دنبال این هستند که کسی را بهعنوان مقصر پیدا کنند.
شاید. اما زنها پاکباختهتر هستند و همان که عرض کردم خلوص عاطفیشان بیشتر و شاید محاسبهگری ایشان کمتر است؛ هم در عشق، مهر و دوستی و هم وقتیکه آماده شروع یک رابطه هستند.
یکی دو سکانس در فیلم وجود دارند که به نظرم زمانش خیلی طولانی شده است و به نظرم با تدوین مجدد میشد آنها را کوتاهتر کرد. مثل سکانس رستوران که آن دو دختر مدت طولانی زیر خنده میزنند و خندهشان بند نمیآید و همینطور سکانسی که کامران به اشتباه فکر میکند که مینا به این دلیل که کامران با مادرش به خانه میخواسته بیاید، تدارک غذا دیده است و کامران بعد از این ماجرا، شروع به قهقههای طولانی مدت و ناگهانی میکند. چرا این سکانسها را کوتاه نکردید؟
بعضی مواقع آدمها خندهشان میگیرد و نمیتوانند آن را کنترل کنند. کامران هم در آن سکانس تا جایی که میتواند میخندد. اما سکانس رستوران؟(از بامداد، پسرش که چند دقیقه است به گفتوگوی ما پیوسته درباره این سکانس میپرسد و او همنظرش را میگوید) خب بههرحال آن خانم در رستوران افتاده در مود خندیدن.
یکی از ویژگیهای مشترک فیلم رگ خواب با فیلم قبلی شما «آرایش غلیظ»، آواز همایون شجریان در آن است که البته در فیلمهای قبلیتان هم با او همکاری کرده بودید. چه وجه اشتراکی میان سلیقه شما و او وجود دارد که هر بار اینقدر تازه و متفاوت در کاری ظاهر میشوید؟
همایون شجریان بهشدت اهل کار تازه است. او هنرمند بسیار بامعرفت و دوستداشتنی است. من همزمانی که به او پیشنهاد میدهم حواسم است که از او چه چیزی بخواهم تا خداینکرده آسیب نبیند. همایون اهل کار تازه با حفظ اصول است و پیشنهادهای من هم به مدل سلیقه او شباهت داشته است.
شما قبلا هم در یکی از تلهفیلمهایتان، از پسرتان بهعنوان بازیگر استفاده کرده بودید و در «رگ خواب» هم او را در چند سکانس همبازی لیلا حاتمی قرار دادید. آیا بامداد خودش علاقه دارد که در سینما حضور داشته باشد یا شما از او خواستید که در فیلمهایتان بازی کند؟
راستش نه او به بازیگری علاقهمند است و نه من علاقهمند هستم که او بازیگر شود. اما سینما در یک سن و مقطعی بازیگر ندارد و من مجبور شدم که در این کار برای بازیگر نوجوان فیلم، از پسرم استفاده کنم. البته برای خودش هم موقعیت خوبی است که تجربههای جالب با مردم و کارگروهی داشته باشد و مسئولیتی را بهعهده بگیرد. بیشتر یک رفتار پدرانه است منتها در وضعیتی که به فیلم لطمه نمیخورد.
یکی از حواشی و اتفاقات مهمی که اواخر سال ۹۴ در سینمای ایران رخ داد، متعلق به فیلم «رگ خواب» و رفتاری بود که لیلا حاتمی با خبرنگارها در پشتصحنه این فیلم داشت. این اتفاق برای شما که کارتان را با روزنامهنگاری آغاز کردید، تعجبآور و غافلگیرکننده نبود؟
آن اتفاق، اتفاق جالبی نبود و بسیار غمانگیز بود. چون من مطمئن هستم که اگر روزی قرار باشد هنرمندها از خبرنگارها و ظلمهایی که در حق آنها میشود حمایت کنند، اولین کسی که در این کار پیشقدم میشود، لیلا حاتمی است. خانم حاتمی زن آزاده مسلکی است و روحیهاش به ذات کار خبرنگاری که از آزادگی پیروی میکند خیلی نزدیک است. او اهل حقوق دیگران و انصاف است و این چیزها برایش مهم است. به نظرم آن اتفاق هم در پشتصحنه فیلم یکسو تفاهم بود و از آن رخدادهایی نبود که بهعنوان یک مثال قابل تعمیم استفاده شود. بیشتر شبیه یک رخداد شخصی بین دو نفر آدم بود.
فیلم «رگ خواب» در جشنواره فیلم فجر سال گذشته مورد اجحاف داوران قرار گرفت و فقط در بخش بازیگری زن دیده شد. این اتفاق شما را ناراحت نکرد؟
نه، چون زیاد اتفاق مهمی نبود و خیلی هم آن را جدی نگرفتم.
یک سوال که خیلی کنجکاو هستم آن را از شما بپرسم در متن این مصاحبه جامانده است؛ چرا هیچوقت با برادرتان در یک پروژه همکاری نمیکنید؟
من خیلی خوشحال هستم که سعید کارش را بهخوبی دارد انجام میدهد و در کارش موفق است و او هم نسبت به من چنین احساسی دارد. اما سلیقه ما با هم فاصله و تفاوت دارد و این به تمایز بر هم نیست. مسئله تمایلات شخصی ما و تفاوتهای ما مربوط است به تصمیمهای که ما بهعنوان سینماگر برای روند کاریمان گرفتهایم.
وضعیت تلخ زندگی مینا خصوصا در سکانسهای پایانی فیلم، مخاطب را به یاد شخصیت علی سنتوری در فیلم «سنتوری» میاندازد. آیا زمانی که اضمحلال مینا را به تصویر کشیدید به این شباهت هم فکر کردید و تعمدی در کار بود؟
تعمدی که وجود نداشت، اما واقعیت این است که فیلم «سنتوری»، فیلم محبوب من نیست. و فیلمی نیست که من زیاد روی آن فکر کرده باشم. من این فیلم را یکبار بیشتر ندیدم و به نظرم آقای مهرجویی کارهای بهتری نسبت به این فیلم (مثل فیلم بانو) دارد. قصه فیلم «سنتوری»، از موضوعاتی است که همیشه وجود داشته و دیگران هم درباره آن فیلم ساختهاند و درواقع فکر میکنم مال بیتالمال است. ما درباره نوازندهها و خوانندههای خارجی که دورانی از پیشرفت و زوال را در زندگی طی کردند، فیلم کم ندیدهایم. همینطور کم نبودهاند آدمهایی که در یک مقطعی از زندگی دوران پررونق و باکیفیتی داشتند و بعد سقوط کردند و دچار اضمحلال شدهاند.
اضافهکردن گربه بهعنوان شخصیت همراه مینا در سکانسهای زوال و تنهایی، چگونه شکل گرفت؟
گربهها همیشه در زندگی شهری آدمها حضورداشتهاند. مثل ساکنین کوچهها و همسایهها هستند. شاید برای خارجیها و اروپاییها سگها همهجا حضورداشته باشند، ولی در ایران، گربهها بیشتر با ما زندگی میکنند. و این گرایش به موجود زنده که کار همدمی مطیع و بی دردسر را داشته باشد امروزه بیش از همیشه فراوانی پیدا کرده است. شما از چندین راه مختلف میتوانید این گرایش را به خصوص در زندگی شهری و بهخصوص در تهران ببینید. تعداد کلینیکهای درمانی این حیوانات را که ببینید متوجه میزان فراوانی تمایل به حیوانات خانگی مثل گربه میشوید. نه حیواناتی مثل پرنده. بلکه مثل سگ و گربه. که بشود با آن راه رفت. بشود آن را در دست گرفت… عوالم پرنده فرق دارد. گرایش به گربه و یا سگ کوچک خیلی فراوان شده است.
شما در این فیلم علاوه بر تصویر کردن رنجها و مشقتهای یک زن، پلیدیهای و رندی یک مرد را هم نشان میدهید. آیا کامران یک مرد اغواگر است؟
بههرحال کامران آدم جالب و خوشقیافهای است. فرانسوی بلد است. به مینا ابراز علاقه میکند. ظرفها و لوازم آشپزخانه را دوست دارد. ماشین افرود دارد. اهل سفر است. صبحانه بلد است درست کند و… بههرحال مرد جذابی میتواند برای یک زن باشد. کامران در میزان ابراز احساساتش به خانمها زیادهروی میکند و وقتی به نتیجه و هدفش میرسد، این موضوع برایش اهمیتش را از دست میدهد. هرچند کامران یک مرد اغواگر هم میتواند باشد، اما زیاد نتوانستم به این مسئله بپردازم.
چرا؟
چون فیلم راجع به چیز دیگری بود و اگر به کامران بیشتر میپرداختم، آنوقت فیلم مرد محور میشد. آنوقت فیلم درباره یک مرد بود. یعنی فیلم درباره اغواگریهای یک مرد بود نه درباره اضمحلال یک زن.
بازیگری که نقش این مرد اغواگر را بازی میکند اتفاقا برای اولین بار است که در چنین نقشی ظاهرشده است. چطور به کوروش تهامی برای ایفای نقش کامران رسیدید؟
من به بازیگری احتیاج داشتم که یا خوشقیافه باشد یا جذاب و زیبارو در حد نرمال. دوست نداشتم بازیگری باشد که مخاطب به خاطر قیافهاش به مینا از ابتدا حق دهد. مثلا وقتی تماشاگر ببیند که مینا عاشق یک نفر مثل چهره طرح و مقبول مانند شهاب حسینی شده شاید به او حق دهد که خودش را فدای او کند! اینجا شهاب حسینی بودن در تاثیر این زمانی فیلم نقش دارد. و تماشاچی در ذهن خود میگوید: دختره عاشق شهاب حسینی شده. صحیح نبود
این اتفاق در ذهن تماشاچی بیفتد و صحیح بود رابطه تماشاچی با مردی که مینا به او علاقهمند میشود یک رابطه معمول باشد به همین دلیل من برای بازیگر نقش کامران، دنبال یک هنرپیشه ستاره نبودم. از طرف دیگر، «رگ خواب» یک فیلم پرتره و یک تکنگاری و راجع به یک آدم به نام مینا است و نه یک رابطه. حتی در پوستر فیلم هم از ابتدا قرار بود تصویر یک نفر باشد. بنابراین نمیخواستم بازیگرها هموزن و همسطح باشند. برای همین کوروش تهامی را انتخاب کردم. کوروش بازیگر بااستعداد، علاقهمند و درجهیکی است و کاملا حرفهای نقشش را بازی کرد.
به بازیگر دیگری همفکر کرده بودید؟
نه، انتخاب اولم کوروش تهامی بود.
خودش هم به زبان فرانسه مسلط بود؟
نه، لیلا حاتمی به زبان فرانسه مسلط بود و به او کمک کرد.
بازیگرها را چگونه آماده میکنید که در نقش فرو بروند و به عمق وجود شخصیت نفوذ کنند؟ چه شگردهایی برای این کار دارید؟
شگرد خاصی در کار نیست. شاید تنها شگردم این است که با آنها صحبت نمیکنم و خیلی اهل جلسات و حرف زدن و این ماجراها نیستم.
ایده کاهگل خوردن مینا و کامران از کجا آمد؟
کاهگل خوردن یک ایده زنانه و کار خانم بیات است. و البته مسائل بیولوژیکی مثل فقر و از دست دادن آهن هم توضیح علمی این تمایل است. باهم به این نتیجه رسیدیم که اگر به فیلم اضافه کنیم، جالب در میآید.
- 18
- 4