جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
۲۲:۵۴ - ۱۹ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۴۵۹۸
فیلم و سینمای ایران

تابستانی که دیر داغ می‌ شود

 تابستان داغ,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

فیلم «تابستان داغ» کشکولی است از چند ماجرا؛ ماجراهایی به شکل مضمونی برآمده از دلِ یک معضل یا دغدغه که جامعه امروزِ ما با آن‌ها روبرو است و تا کنون در فیلم‌های مختلفی تکرار شده‌ اند.

به گزارش ایرنا،«تابستان داغ» نخستین و تا این لحظه تنها فیلم ابراهیم ایرج‌ زاد، نخستین بار سال گذشته در قالب سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و با نامزد شدن در سیزده رشته، افزون بر آنکه توانست نگاه‌ها را به خود و سازنده‌اش جلب کند، رکورددار نامزدی سیمرغ در جشنواره سی و پنجم نیز لقب گرفت. همین‌که یک فیلم در سیزده رشته نامزد دریافت سیمرغ می‌شود و از آن میان نیز دو سیمرغ را (برای تدوین و تصویربرداری) از آن خود می‌کند، به تنهایی می‌تواند اشتیاق‌برانگیز باشد تا هنگام اکران عمومی تماشاگر برای تماشایش پول بدهد و بلیت بخرد، حال آنکه با توجه به توفیقِ چشمگیر برخی فیلمسازانِ اول در نخستین ساخته‌هایشان (مانند آنچه برای نخستین ساخته سعید روستایی، یعنی «ابد و یک روز» رقم خورد)، این اشتیاق برای دیدن فیلمی چون «تابستان داغ» بالقوه می‌تواند بیشتر هم باشد.

 

** کشکولِ «تابستان داغ»

فیلم‌نامه «تابستان داغ» کشکولی است از چند ماجرا؛ ماجراهایی به شکل مضمونی برآمده از دلِ یک معضل یا دغدغه که جامعه امروزِ ما با آن‌ها روبرو است و تا کنون در فیلم‌های مختلفی تکرار شده‌اند. فیلم می‌خواهد در حدود ۸۵ دقیقه ضمن آنکه داستانش را تعریف می‌کند، به همه این دغدغه‌ها نیز بپردازد، اما چون ظرف داستانیِ فیلم برای این همه محتوا کوچک است، فیلم نه می‌تواند داستانِ ساده و کم‌حجمش را به دور از ملال تعریف کند و نه حتی می‌تواند دغدغه‌هایش را به‌ درستی و به ‌تمامی با تماشاگر به اشتراک بگذارد.

 

اما داستانِ فیلم؛ «تابستان داغ» داستان زن جوانی به نام «نسرین» (با بازی پریناز ایزدیار) را روایت می‌کند که برای دوری از شوهرش، «فرهاد» (با بازی صابر ابر)، پنهانی در گوشه‌ ای دورافتاده از شهر خانه خرابه‌ ای گرفته و دارد با دختر خردسال و برادرش زندگی می‌کند، اما فرهاد نیز دست از او نمی‌کشد و خواهان ادامه زندگی است. نسرین در مهد کودک یک بیمارستان مشغول به کار می‌شود و در همین مهد کودک است که با زوج پزشکی به نام سارا و ایمان (با بازی مینا ساداتی و علی مصفا) آشنا می‌شود و تحت شرایطی پرستاری پسر خردسال این زوجِ پُرمشغله را عهده‌دار می‌شود که همین اتفاق، ماجرای مهم و اصلی فیلم را نیز رقم می‌زند. در واقع فیلم بر اساس حضور این دو شخصیتِ خردسال و چهار شخصیت بزرگسال بنا شده و پیش می‌رود. 

 

این داستانِ لاغر که در فیلم‌های دیگر نیز تکرار شده، به خودی خود حرف ویژه‌ ای برای گفتن ندارد، از این‌رو به نظر می‌رسد نویسنده و فیلم‌ساز کوشیده‌اند با آمیختن این داستانِ مختصر با مضمون‌های گوناگون، داستان را پُرتر به نظر برسانند که همین اتفاق جدای از آنکه نتوانسته داستان را غنا ببخشد، موجب شده تماشاگر با دیدن هر بخش از فیلم، به یاد فیلم‌های دیگری بیافتد که از قضا در همین چند سال اخیر در سینمای ایران ساخته شده‌اند؛ فیلم‌هایی چون «ملبورن»، «ابد و یک روز» و آثار اصغر فرهادی.

 

دغدغه‌ها؛ «تابستان داغ» از فراموش شدن کودک و فراموش کردن «مادری» و «پدری» در لابه‌لای زندگی‌های پرمشغله و روزمره امروز سخن می‌گوید؛ از سختی‌های مهاجرت از شهرستان به تهران حرف می‌زند؛ از مصیبت‌های کم‌رنگ شدنِ «خانه‌دار» بودن مادران حکایت می‌کند؛ حقِ متناقض‌ نمای مادرِ جوان و درس‌خوانده‌ی جامعه امروز ایران را جیغ می‌کشد که بر سر دوراهی صرف کردن عمر به‌پای فرزند و پرداختن به برنامه و خواسته‌های شخصی و کاری برای پیشرفت و ترقی وامانده است؛ به برخی از پزشکان طعنه می‌زند و بر این اصل که از هر دستی بدهی از همان دست خواهی گرفت، تأکید می‌کند؛ و همچنین از گفتن یا نگفتن حقیقتی که ضرر خویش و سود دیگری در گرو آن است، دم می‌زند که این آخری گویی قرار بوده پررنگ‌تر از بقیه پرداخت شود که البته این‌طور نشده و این نیز مانند چند مساله پیشین در حد یک «میان‌تیتر» طرح می‌شود.

 

فیلمِ «ایرج‌زاد» دیر راه می‌افتد و وقتی هم که راه می‌افتد زود خاموش می‌شود. بیش از نیمی از زمان فیلم می‌گذرد که تازه اتفاقِ مهم رقم می‌خورد و گرهِ اصلی داستان زده می‌شود. سبب، این است که نویسنده حدود پنجاه دقیقه آغازین اثر را صرف مقدمه‌ چینی‌هایی کرده تا هرچه بیشتر مخاطب را با شخصیت‌ها و حال و هوای اطرافشان آشنا کند، اما جالب آنکه با وجود این مقدمه مفصل، باز هم برخی روابط معلوم نمی‌شود ؛ به ‌مَثَل اینکه معلوم نمی‌شود چرا نسرین دخترش را برداشته و درحالی که طلاق نگرفته، شش ماه به دور از فرهاد زندگی می‌کند. در این‌ باره تنها چیزی که از گفت و گوی نسرین و فرهاد برمی‌آید، آن است که فرهاد اهل کار نبوده و مدام یا دنبال طلب از دیگران بوده و یا اینکه دیگران دنبال طلبشان از او بوده‌اند؛ و نیز اینکه فرهاد در یک ساختمان کار می‌کرده و پولِ دستمزدش را بالا کشیده‌اند. شخصیت فرهاد طوری پرداخت شده که گویی مهم‌ترین خلافش کشیدن سیگار است و او برای بازگشتِ دوباره به زندگی نسرین، وفاداری به عهدِ چندروزه‌اش برای نکشیدنِ سیگار را به رخ نسرین می‌کشد.

 

از آن سو معلوم نیست چرا زوج پزشک هر دو با هم و به ‌طور هم‌زمان باید در بیمارستان کشیک داشته باشند تا سارا مجبور شود برای بستنِ دهان ایمان که می‌خواهد برای رسیدگی بهتر به فرزندشان، به همدان بازگردند، فکری برای «پرهامِ» خردسال بکند که عواقب خطرناکی دارد. آیا در زندگی واقعی امکانِ آن نیست که در شبی که زن در بیمارستان است، مرد در خانه باشد و بر عکس؟

 

جدای از این‌ها، آنچه می‌توان درباره این فیلم گفت، آن است که «تابستان داغ» نیز یکی دیگر از فیلم‌هایی است که در سال‌های اخیر تحت تأثیر «تِم» فیلم‌های اصغر فرهادی، یعنی ماندن بر سر دوراهی حق و حقیقت و زیان یا سود و سکوت و مصلحت، پدید آمده‌اند. در «تابستان داغ» نیز داستان به جایی می‌رسد که نسرین و فرهاد برای دخترشان، «هانیه»، بر سر این دوراهی قرار می‌گیرند، اما تفاوت این فیلم با آثار فرهادی و بسیاری از دیگر آثاری که در تقلید از فیلم‌های او ساخته شده‌، این است که توقف شخصیت‌های فیلمِ ایرج‌زاد بر سرِ این دوراهیِ بشدت دراماتیک بسیار بسیار کوتاه است و به همین سبب نمی‌تواند به شکل جدّی رنگِ کشمکش به خود بگیرد.

 

اما از مهم‌ترین بخش‌های این فیلم دو سکانسِ مشابه و آیینه‌ ای است که البته با فاصله زمانی، یکی در یک‌ سوم آغاز فیلم قرار دارد و دیگری در چند دقیقه پایانی فیلم. در سکانس آغازین، در بیمارستان مرد داغدارِ سیاهپوشی را می‌بینیم که به ایمان حمله می‌کند و او را ضرب و شتم می‌کند و فحش می‌دهد، چرا که پدرش زیر دستِ ایمان در اتاق عمل جان‌ باخته است. حراست و مردم مرد را دوره می‌کنند و درحالی که او همچنان به دکتر فحش می‌دهد از محل به بیرون می‌برندش. کمی جلوتر از زبان ایمان می‌شنویم که می‌گوید به سبب مشکل‌های موجود در زندگی با سارا، هنگام عمل تمرکز ندارد. در اواخر فیلم این‌ بار ایمان را می‌بینیم که به نسرین حمله می‌کند و شوهرش را نیز کتک می‌زند و باز در صحنه‌ ای مشابه مردم می‌آیند و این‌بار ایمان را که دارد به نسرین و شوهرش دشنام می‌دهد، از صحنه ماجرا بیرون می‌برند. در این سکانس‌های دوتایی، سکانس دوم کامل‌کننده معنای سکانس نخست است؛ بدین‌ ترتیب که آنچه در سکانس نخست کاشته شدهِ، باید در سکانس دوم برداشت شود تا منظور نویسنده و فیلم‌ساز برای مخاطب روشن شود. این دو سکانس می‌تواند تعریضی باشد به برخی پزشکان که مرگِ بیماران برایشان عادی شده است و به خود حق می‌دهند که با همه حواس و تمرکز کامل بالای سر بیماری که دارد با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم می‌کند، حاضر نشوند و مرگ وی برایشان طبیعی و عادی است و اعتراض خانواده داغدار را نیز یا برنمی‌تابند و یا با بی‌محلی و بی‌توجهی پاسخ می‌دهند.

 

** بازی‌ها: تفاوت در میان تکرارها

فیلمِ «تابستان داغ» در بخش بازیگریِ جشنواره اخیر فجر، از میان چهار بخش، در سه بخش نامزد دریافت سیمرغ شده بود؛ علی مصفا برای بهترین بازیگر نقش اول مرد و پریناز ایزدیار و مینا ساداتی به ترتیب برای بهترین بازیگر نقش اول و مکمل زن. فارغ از بازی‌ها اگر بخواهیم به نقش‌ها نگاه کنیم، می‌بینیم که از میان سه نقشِ این سه بازیگر، تنها نقشِ «سارا» با بازی ساداتی است که فراز و فرود مشخصی دارد و در برابر دو نقش دیگر که به‌ تقریب تخت و یکنواخت هستند، اجازه چکش‌کاری و هنرنمایی بیشتری را به بازیگرش می‌ داده که البته مینا ساداتی نیز به‌خوبی توانسته از پس بازی در این نقش برآید. ساداتی به واسطه این نقش توانسته در این فیلم چند نوع مادر را با بازی خوب خود به نمایش بگذارد؛ از مادری سرد و تا حدی خودخواه تا مادری نگران و مضطرب که آرام و قرار ندارد و نیز مادری که تازه طعم «مادری» را چشیده و همچنین مادری دردمند و پشیمان. به جز مینا ساداتی که نقشی متفاوت در کارنامه خود برجای نهاده، بازی علی مصفا و پریناز ایزدیار حرف تازه‌ ای برای گفتن ندارد؛ علی مصفا مانند این نقش را فراوان بازی کرده و نقش ایزدیار هم کمابیش «سمیه» در فیلم «ابد و یک روز» را به یاد می‌آورد. در این میان سردرگم‌ترین نقش نصیب صابر ابر شده است؛ نقشی که آدمی حاشیه‌ ای و درمانده را نشان می‌دهد که معلوم نیست اگر شوهر بدی است، چرا بد است و اگر شوهر خوبی است، چرا همسرش از او دوری کرده.

نمی‌توان از بازی‌ها و بازیگران فیلم گفت و از انتخاب خوبِ بازیگر خردسال فیلم که نقش «هانیه» را بازی می‌کند، چیزی نگفت. انتخاب مانیا علیجانی، برای این نقش بسیار مناسب بوده و چهره و نیز لحن و صدای معصومِ این کودک خردسال به خوبی توانسته در جای جای فیلم مخاطب را با خود همراه کند، هرچند که پرداخت شخصیت «هانیه» نیز دارای خلل‌هایی است؛ از جمله اینکه سکوت هانیه در قبال اتفاق اصلی فیلم طبیعی نیست؛ زیرا در حالات و رفتار هانیه چندان آشوب و اضطراب و سنگینی تحمل بار یک راز بزرگ دیده نمی‌شود و حتی اینکه یک بار می‌بینیم در خواب جای خود را خیس کرده هم نمی‌تواند مانع از تصنعی بودن سکوت او شود.

 

** روایتی ساده از داستانی ساده‌

اما با وجود ضعف‌هایی که در فیلم‌نامه «تابستان داغ» وجود دارد، به نظر می‌رسد کارگردان با علم به اینکه فیلمش داستانی ساده دارد، کوشیده روایت تصویری فیلمش نیز منطبق با محتوای آن، بسیار ساده باشد و این سادگیِ تعمدی قاب‌بندی‌‌ها و میزانسن‌ها در بسیاری از بخش‌های فیلم به چشم می‌خورد. اما گاه در جاهایی از فیلم برخی از حرکت‌های دوربین توجیه خاصی ندارد و یا اینکه آن‌طور که باید منظور از آن‌ها به مخاطب نمایانده نمی‌شود. به مَثَل در سکانسی که نسرین هانیه را می‌فرستد تا با پدرش به پارک نزدیک خانه برود، دوربین با حرکت کوتاه track in ورودی آشپزخانه و در پس زمینه قابلمه غذا روی اجاق گاز را نشان می‌دهد و اندکی بدان نزدیک می‌شود، اما احیاناً جز اشاره‌ و تأکیدی نابجا، زاید و نادرست به قابلمه سوپ شب حادثه، چیز دیگری را به‌ نظر نمی‌توان از این نما و حرکت برداشت کرد و به ‌‎درستی معلوم نیست منظور از این حرکت چه بوده است.

 

در کل «تابستان داغ» را باید در شمار یکی دیگر از فیم‌های مُد شده‌ چند سال اخیر به شمار آورد؛ فیلم‌های اجتماعی که می‌کوشند ضمن جار زدنِ چِرکی‌های فقر، قواعد و فرمول‌های خوب‌ امتحان ‌پس ‌داده‌ برخی آثار شاخص و گُل‌کرده سال‌های اخیر را به کار گیرند تا از این طریق هم پسند منتقدان و هم توجه مخاطبان را به خود جلب کنند. اما فیلم ‌سازانی که در این مسیر گام برداشته و برمی‌دارند، این قاعده را نیز نباید از یاد ببرند که هر چه به اوج برسد، بلافاصله پس از اوج، زوالش آغاز می‌شود.

 

 

 

 

 

  • 17
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش