اگرچه «بحران مخاطب در سينماي ايران» به عنوان يك چالشي جدي در يكي دو دهه اخير مطرح شده و در محافل و نشستهاي گوناگون سينمايي درباره آن گفتوگوهاي زيادي صورت گرفته اما اين سكه يك روي ديگر هم داشته و آن فروش نسبتا خوب فيلمهاي كمدي بوده كه با وجود اينكه تا حدودي نگراني سويه كمي اين بحران را كم ميكند اما با بحران ديگري پيوند ميخورده و آن هم تنزل سطح سليقه مخاطب و عدم گرايش او به فيلمهاي جديتر بوده است.
با اين حال نميتوان فيلمهاي كمدي را فينفسه فيلمهاي غير جدي دانست كه چه بسا بسياري از فيلمهاي مهم تاريخ سينما كه واجد تفكر و انديشه بودهاند در ژانر كمدي ساخته شدهاند يا از سوي ديگر دستكم در سالهاي اخير شاهد فروش فيلمهاي بودهايم كه فيلمهاي جدي و به اصطلاح منتقد پسند بودهاند. به عنوان مثال فروش بالاي فيلمهاي «فروشنده» و «ابد و يك روز» را ميتوان مصداق اين سخن دانست كه قاعدههاي كلي درباره مخاطب ايراني و گرايش او به فيلمهاي سطحي را نقض ميكند. با اين حال جاي اين سوال همچنان باقي است كه چرا فيلمهاي كمدي غالبا با اقبال بيشتري از سوي مخاطب مواجه ميشود و فروش بالايي دارد.
در همين رابطه بد نيست نگاهي بيندازيم به گزارش آماري كه معاونت سمعي و بصري كه روابط عمومي سازمان امور سينمايي در اين زمينه منتشر كرده است. طبق گزارش آماري معاونت توسعه فناوري و مطالعات سينمايي سازمان امور سينمايي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در حدفاصل سالهاي ۹۳ تا ۹۶ مجموعا ۱۱ فيلم به فروش بالاتر از ۱۰ ميليارد تومان دستيافتهاند.
«نهنگ عنبر ۲»، «گشت ۲»، «خوب، بد، جلف»، «فروشنده»، «محمد رسولالله (ص) »، «من سالوادور نيستم»، «سلام بمبئي»، «پنجاه كيلو آلبالو»، «ابد و يك روز»، «باركد» و «اكسيدان» ۱۱ فيلم سينمايي هستند كه موفق به فروشي بيش از ۱۰ ميليارد تومان در گيشه شدهاند كه ۷ فيلم كمدي، يك فيلم مضمون تاريخي و ديني و ۲ فيلم نيز از مضموني اجتماعي برخوردار هستند.
همين آمار نشان ميدهد كه سهم فيلمهاي كمدي در بين فيلمهاي پرفروش خيلي بيشتر از ژانرهاي ديگر بوده و همچنان گيشه و اقتصاد سينماي ايران به فيلمهاي كمدي وابسته است. اين واقعيتها چه تلخ باشد چه شيرين؛ چه با آن موافق باشيم يا مخالف، از يكچيز گريزي نيست و آنهم ضرورت مخاطبشناسي سينماي ايران است.
اينكه چرا فيلمهاي كمدي فارغ از كيفيت ساختاري و محتوايي آن مورد استقبال مردم قرار ميگيرد نيازمند واكاوي پژوهش گرانه است كه صرفا مربوط به مطالعات سينمايي نيست و بايد از دانشهاي ديگر بهويژه دانشهاي ميانرشتهاي مثل مطالعات فرهنگي و ارتباطات و جامعهشناسي براي فهم و رمزگشايي آن بهره برد؛ بهعبارتديگر اگر گرايش مخاطبان سينما را به ژانر كمدي به عنوان يك رفتار وكنش اجتماعي تعريف كنيم بدون شك عوامل فرامتني سينما ازجمله فرهنگ، نظام اجتماعي، طبقه، نژاد، جنسيت و بسياري از عوامل اجتماعي ديگر در شكلگيري رفتار مخاطبان و انتخابهاي آنها در تماشاي فيلم موثر است.
اينكه چرا در يكي، دو دهه اخير با وجود بحران مخاطبي كه در سينماي ايران داشتيم، فيلمهاي كمدي از گيشه نسبتا پررونقي برخوردار بوده صرفا به ساختار سينمايي و كيفي اين فيلمها برنميگردد و نقش عوامل فرهنگي/ اجتماعي را نيز بايد در تحليل اين گرايش لحاظ كرد.
واقعيت اين است كه نسبتي بين مخاطبشناسي و اقتصاد در سينماي ايران وجود دارد كه شايد هيچ قاعده مشخص و واحدي را برنتابد و درواقع طبق قواعد خود عمل ميكند. اين قاعده برآمده از يك شكاف عميق بين فيلم خوب و فيلم پرفروش است. درواقع فيلم خوب لزوما فيلم پرفروشي نيست و بالعكس ممكن است فيلمي از حيث ساختاريهاي دراماتيك و بصري و به طور كلي از حيث ساختارهاي سينمايي اثر ضـعيفي باشد، اما در گيشه با استقبـال مردم مواجه شود يا بالعكس يك فيلم قوي ازحيث ساختاري در اكران و نمايش چندان مورد استقبال قرار نگيرد.
مساله اين است كه درنهايت، اين مخاطب است كه سرنوشت عمومي فيلم را مشخص ميكند؛ البته سرنوشت اقتصادي آن را؛ لذا بايد بپذيريم كه نه هميشه اما در خيلي از مواقع با يك تضاد و دوگانگي بين سويه هنري و اقتصادي سينما مواجه هستيم؛ بدين معني كه اگر بخواهيم سينماي ايران و رونق آن را از حيث اقتصادي بررسي كنيم، به مولفهها و شاخصهايي ميرسيم كه قطعا با شاخصهاي سينماي فرهنگي- هنري فاصله دارد.
اين تفاوت البته درك مخاطبشناسي ايراني و عوامل موثر در رونق اقتصادي سينما را دشوار ميكند بر همين مبنا شايد بتوان ادعا كرد كه در بازخواني اقتصاد سينماي ايران بايد به دنبال برخي مولفههاي قابل مشاهده و شناختهشده رفت و فيلمهاي پرفروش سالهاي اخير را به عنوان جامعه آماري با آنها سنجيد تا به يك قاعده نسبتا مشخص در ارتباط با عوامل موثر بر فروش فيلم رسيد. عواملي كه فارغ از نسبت آن با محتواي فيلم، تاثير ميگذارد.
در اين بازخواني بايد به عوامل فرامتني سينما توجه كرد. اينكه مثلا شرايط اجتماعي جامعه ايران يا روانشناسي مخاطب ايراني چه نقشي در گرايش مردم به تماشاي فيلمهاي كمدي دارد.
سينما، هم در مقام هنر و هم به عنوان يك رسانه، بيش از همه تحت تاثير اين واقعيت است بهويژه آنكه اين هنرـ صنعت ـ رسانه بيش از ديگرگونههاي هنري با توده مردم ارتباط برقرار و لايههاي گستردهتري از مخاطبان را جذب خود ميكند. همين پررنگ بودن وجوه عامه و تودهگرايي سينما، گاهي فيلم و متن هنري را تحت تاثير زمينه و حاشيه متن قرار ميدهد. درواقع تاريخ سينما، فقط تاريخ فيلمها و فيلمسازان محسوب نميشود، بلكه تاريخ معناهايي است كه بينندگان طي زمانهاي مختلف به فيلم نسبت دادهاند.
نحوه مواجهه مخاطبان با يك فيلم و حاشيههاي قدرتمند فرامتني و پسزمينههاي اجتماعيـ سياسي و هر آنچه در جامعهشناسي سينما به عنوان عوامل موثر اجتماعي در طرح و پذيرش و پردازش يك فيلم شناخته ميشود به درك ما از فيلم و هر ابژه هنري آن كمك ميكند؛ اما سوال اينجاست كه چرا در اين ميان و از بين ژانرهاي مختلف فيلمهاي كمدي بيشتر مورد اقبال مردم قرار ميگيرد درحالي كه مثلا در سينماي عامهپسند امريكا، فيلمهاي علمي- تخيلي موردتوجه است.
بديهي است اين مساله را نميتوان در ويژگيهاي ژانر بهمثابه يك ساختار درون سينمايي جستوجو كرد و قطعا بايد به دنبال عوامل برونسينمايي بود. جامعه ما طبق آمارهاي جهاني يكي از افسردهترين جوامع است كه اين مساله شايد براي ما كه در اين جامعه زندگي ميكنيم بهقدري مشهود و ملموس است كه نيازمند تاييد آماري و پژوهشي هم نباشد. مشكلات معيشتي و درگير بودن ذهن آدمي به تامين نيازهاي مالي و ابتدايي زندگي، هم فرصت كمي براي مجال تفكر و انديشه باقي ميگذارد و هم انسان از طريق هنر به دنبال كسب سرگرمي و رهايي از فشار زندگي ميگردد.
بهعبارتديگر عوامل فرامتني مثل شرايط اقتصادي و اجتماعي، برخي از كاركردهاي سينما را نسبت به كاركردهاي ديگر آن برجسته ميكند. بر اين اساس در شرايط نابسامان اقتصادي، سويه سرگرمي و تفرج گونه سينما برجستهتر ميشود و مخاطب، سينما را مفري براي رهايي از مناسبات زندگي ميداند نه محفلي براي فهم و كشف رمز و رازهاي آن. درواقع سينما هم براي به يادآوردن است هم فراموش كردن و اينكه كداميك از اين دو ويژگي تحقق و جلوه عمومي بيابد به شرايط اجتماعي جامعه برميگردد.
در جامعهاي كه زندگي، تجربه دشواري است سينما به ابزاري براي فراموش كردن اين دشواريها بدل ميشود و بالطبع فيلمهاي كمدي بهترين ژانر ممكن براي اين هدف است. فيلمهاي چارلي چاپلين در دوران سخت جنگ جهاني بروز و ظهور يافت و مورد استقبال قرار گرفت چون مردم بهواسطه تلخيها و رنجهاي ناشي از تجربه رنج در پي سينمايي بودند كه بتواند از رنج آنها بكاهد و امكان فراموشي موقت را براي آنها فراهم كند.
فارغ از قابليتهاي بينظيري كه سينماي كمدي چاپلين از حيث سينمايي دارد موفقيت او را بايد در بستر اجتماعي- تاريخي ظهور او هم بررسي كرد. شايد اگر چاپلين در يك دوره تاريخي ديگري ظهور پيدا ميكرد بهاندازهاي كه اكنون در تاريخ سينماي جهان او را ميشناسيم نميتوانست جايگاهي پيدا كند. سينما هم بهمثابه هنر و هم به عنوان يك رسانه بهشدت تابع متغيرهاي اجتماعي است و سرشت او با سرنوشت بيروني جامعه نسبت و پيوندي عميق و معنادار دارد.
ضمن اينكه گرايش به فيلمهاي كمدي را ميتوان در رفتارشناسي ايرانيان هم رديابي كرد به اين معنا كه ايرانيان غالبا از روحيه طنز و شوخطبعي برخوردار هستند و همين روحيه فارغ از اينكه دلايل اجتماعي آن چيست ميتواند در گرايش به فيلمهاي كمدي موثر باشد. انسان ايراني شوخطبعي را به عنوان يك عنصر و خصلت فرهنگ ملي براي سازگاري و شكل دادن به زندگي مدرنش مورداستفاده قرار داده است و توجه مخاطب امروز به فيلمهاي كمدي را ميتوان از اين حيث مورد بررسي قرارداد و آن را هم امتداد همان خصلت شوخ طبعانه در جهت سازگاري بيشتر با زندگي و زيست- جهان خود تعبير كرد كه حالا سويه بصري و تكنولوژيك يافته است.
همانطوري كه درگذشته شوخ طبعي و طنازيهاي عاميانه در سازگاري افراد با دشواريهاي زندگي شكل گرفت و استفاده شد. در استمرار تاريخي اين رفتار فرهنگي جمعي ميتوان استقبال از فيلمهاي كمدي را نيز يك نوع مواجهه طنازانه با مصائب زندگي مدرن قلمداد كرد. زندگي رسانهاي، جهاني، اطلاعاتي، فراغتي و شبكهاي شده امروز انسان ايران با نوعي مواجه سرسختانه و ستيز جمعي براي بقا و تداوم حيات روبهروست.
در اين شرايط انسان ايراني با تضادهاي تاريخي و ناسازگارهاي اجتماعي گوناگوني روبهرو است كه هم آسيبهاي اجتماعي زيادي مثل فروپاشي خانواده، كاهش اعتماد اجتماعي، ماديگرايي افراطي، رشد خودشيفتگي جمعي و هم آسيبهاي رواني مثل اضطراب و خشونت و استرس و افسردگي و بطوركلي بحرانهاي روحي را در پي دارد نيازهاي جدي به احساس امنيت عاطفي/ رواني، اعتماد اجتماعي، آرامش و شاد بودن را دامن زده و برجسته ميكند كه گرايش و ميل به خنديدن و شاد بودن را به يك ضرورت اجتماعي بدل ميكند.
بهعبارتديگر جوامع امروز با فرسايش اجتماعي/ انساني مواجه است كه او را به كمدي و طنز و شوخطبعي به يك امر ضروري نيازمند ميكند. البته فروش بالاي فيلمهاي كمدي به سازوكارهاي سياستگذاري سينمايي هم مرتبط است.حمايت از فيلمهاي پرفروش يا اقبال سينماداران به اين نوع فيلمها كه به كسبوكار آنها رونق ميبخشد ازجمله دلايلي است كه به رشد فيلمهاي كمدي فارغ از سطح محتوايي آن دامن ميزند.
سينماداران بيش از اينكه دغدغه فرهنگي داشته باشند دغدغههاي اقتصادي دارند و از فيلمهايي كه به هر دليل باعث رونق گيشه و شلوغي سالنهاي سينما ميشود استقبال ميكنند. بر همين مبنا فيلمهايي ازايندست از شرايط بهتر و بيشتري در اكران برخوردار شده و انگيزه مالي فيلمسازان و بازيگران هم به اين مساله دامن زده و حجم توليدات آثاري ازايندست بيشتر ميشود. سينماگراني كه معيشتشان دچار موانع و بحرانهايي جدي است ترجيح ميدهند فيلمهاي پرفروش بسازند حتي به قيمت باج دادن به مخاطب.
به اين معني كه آنها بهجاي اينكه به سليقه مخاطب جهت داده يا موجب ارتقاي آن شوند به سليقه مخاطب مراجعه كرده و آن را مبناي توليد فيلم قرار ميدهند. البته ظرفيتهاي فضاي مجازي در تبليغ آثار كمدي را نبايد دستكم گرفت. اين امكان درگذشته براي سينماگران و فيلمهايشان نبوده ولي اكنون اين ظرفيت در معرفي و فروش فيلمها نقش مهمي بازي ميكند.
واقعيت اين است كه مخاطبشناسي در حوزه فيلمهاي كمدي بحث مفصلتري از اين يادداشت است و ميتوان آن را در گستره وسيعتري مثل يك پاياننامه و كتاب بررسي كرد اما آنچه در اين مقال بيشتر مدنظر بوده تاكيد بر اين گزاره است كه دلايل فروش فيلمهاي كمدي را نه صرفا در نوع ژانر كه در ابژههاي برون سينمايي بايد جستوجو كرد.مقولهاي كه بيش از ژانرشناسي به جامعهشناسي و مردمشناسي نياز دارد.
سيد رضا صائمي
- 14
- 4