روند حرکتی حسن یکتاپناه در سینمای ایران شکل عجیبی دارد. سینماگر با استعداد که با دستیاری کارگردانانی چون علی حاتمی، عباس کیارستمی، ابراهیم فروزش و تهمینه میلانی آغازی امیدآفرین در این وادی داشت، در کارگردانی نیز با قدرت آغاز کرد و با همان نخستين فیلمش که جمعه نام داشت، در بخش نوعی نگاه فستیوال کن موفق به دریافت جایزه ارزشمند دوربین طلايی کن شد؛ اما این آغاز قدرتمند بسان شهابی زودگذر بهسرعت مسیر افول را پیش گرفت.
یکتاپناه که با نخستين فیلمش جمعه در همان سالی که بهمن قبادی با فیلم زمانی برای مستی اسبها دوربین طلایی کن را گرفت، با او در این جایزه شریک بود و بعدتر هم فیلمش را در حدود چهل فستیوال مختلف جهانی موفق دید، برخلاف حرکت رو به رشد بهمن قبادی روند قهقرایی را در پی گرفت و در کوتاه زمانی از سینمای ایران محو شد.
جمعه در نمایشهای فستیوالی خود جوایز متعددی را نصیب سازندهاش کرد که مهمترین آنها جایزه مخصوص هیأت داوران توکیو فیلمکس، جایزه هیأت داوران براتیسلاوا، جایزه تماشاگران هامبورگ، بهترین بازیگر نقش اول در فستیوال چهرههای عشق مسکو و... بود.
او برای ساخت دومین فیلمش که داستان ناتمام نام داشت سه سال صبر کرد و آن را در سال ۱۳۸۲ ساخت. فیلمی که آن نیز موفق بود و در سال ۲۰۰۴ یوزپلنگ نقرهای فستیوال لوکارنو و بهترین فیلم آسیایی نت – پک را از آن خود کرد و البته این جایزه تنها یکی از جوایز بینالمللی فیلم بود. این کارگردان که به نظر میرسید مسیر موفقیت را یافته و بهسرعت در آن جهت در حال حرکت است، اما، برای ساخت سومین فیلمش حدود چهارده سال انتظار کشید و بالاخره در سال ٩٥ فیلم غیرمجاز را پس از سالها دوری از سینما جلوی دوربین برد.
فیلمی با بازی میلاد کیمرام و لیلا زارع که داستانی درباره دختران فراری را روایت میکند. غیرمجاز داستان دختر جوانی است که در پی یافتن نامزد خود به تهران میآید. او در این راه با ناملایماتی روبهرو میشود که توقع آن را ندارد. طبیعی است که آغاز گفتوگو با کارگردانی چون حسن یکتاپناه درباره دلایل دوری طولانیمدت او از سینما باشد.
آقای یکتاپناه عزیز شما با اینکه به نظر میرسید در مسیر موفقیت هستید، اما به یکباره توقف چهاردهسالهای در کارنامهتان پیدا شد که غیرمنتظره بود. میتوانید بگویید که چرا بین فیلم دوم شما با فیلم غیرمجاز که در حال حاضر اکران است، این فاصله طولانی سیزده - چهارده ساله پیش آمد؟
میشود گفت این امر دلیل غیرسینمایی داشت؛ درواقع چون همسرم به بیماری سرطان مبتلا شده بود و باید در خارج از کشور درمان میشد، ناچار بودیم چند سالی خارج از کشور زندگی کنیم.
آنجا امکان فعالیت سینمایی نداشتید؟
کارکردن در اروپا خیلی دشوار است. من خودم آنجا در کشور اتریش در همان اولین سالهای زندگی یک فیلمنامهای نوشتم، با این هدف که کار کنم اما وقتی پیش رفتیم، دیدم کارکردن در آنجا برایم بسیار دشوار است.
پس حسابی گیر شرایط افتاده بودید.
بله؛ آنجا کارکردن برای من دشوارتر از آن بود که بشود تصورش را کرد و از سوی دیگر هم روند درمانی همسرم اجازه نمیداد به ایران بازگردم و اینجا کار کنم؛ به هر حال یک مدت زمان خیلی طولانی درگیر این جریان بودم.
این امکان را نداشتید که خودتان با سرمایه شخصی کارهای جمع و جور کوچک بسازید؟
خب من فیلمهایم را با هزینههای دولتی آنچنانی نساخته بودم. فیلمهای مستقل و کمهزینهای بودند که تازه تا آن زمان هنوز هیچکدام پروانه نمایش هم نگرفته بودند. فیلمسازی که باید یک فیلمش به ثمر بنشیند تا بتواند با پول آن فیلم بعدش را بسازد در چنین شرایطی دیگر کاری ازش برنمیآید که؛ من هم به این دلیل دیگر پولی نداشتم تا فیلم جدیدم را بتوانم بسازم. من برای اولین فیلمم سهگانهای با سوژه مهاجرت ساختم که متاسفانه پروانه نمایش نگرفت و مرا از سینما زده کرد. در خارج از ایران هم که خواستم فعالیت کنم، به این دلیل که تمرکز من بر روی سوژههای اجتماعی بود و هنوز هم هست، آنجا هم نتوانستم کار کنم.
پس غیرمجاز باید انباشت انگیزههای شما در تمام این سالها باشد؛ درست است؟
بگذارید اینگونه بگویم که وقتی به ایران بازگشتم، تمام تلاشم را کردم تا فیلمی بسازم که در عین حال که موضوعی اجتماعی دارد، این توانایی را هم داشته باشد که با تعداد بیشتری از مخاطبان ارتباط
برقرار کند.
آیا رنگی از فیلمنامههای دوران دوری از ایران را در غیرمجاز هم میشود دید؟
این شکلی به ماجرا نگاه نکردهام؛ اما در کل دختر فیلم غیرمجاز هم به نوعی مهاجر است. دختری که از خانه فرار کرده و سرگشتگیها و گمگشتگیهایش را در تهران دنبال میکند.
فیلمسازی بعد از این همه دوری با تمام آمال و انگیزههایی که دارد، باید فیلمنامهای را خیلی پسندیده باشد تا ریسک معرفی دوباره خود را با آن به انجام رساند.
درست است.
غیرمجاز چه داشت که باعث شد برای بازگشتتان پس از سالها به عرصه سینما این سناریو را انتخاب کنید؟
اولین خصوصیتی که این متن داشت، این بود که به رویکرد اجتماعی من در سینما بسیار نزدیک بود. باید همچنین اشاره کنم به داستانش درباره دختران فراری که هم بسیار زیبا بود و هم اینکه نگاه عمیقی به مسائل و مصایب این قشر انداخته بود.
آیا فیلم راحت ساخته شد؟ بیشتر منظورم به مجوزها و ممیزیهاست که قاعدتا در مورد دختران فراری باید حساسیتهایی را باعث شده باشد.
وقتی اول بار متن را بازنویسی کردیم و به ارشاد فرستادیم، ارشاد با اعطای مجوز ساخت به فیلم غیرمجاز مخالفت کرد. دلیلشان هم این بود که فیلمنامه و داستان خیلی تلخ است. ما بعد از این حرفها نشستیم و به قولی قصه را تلطیف کردیم تا که توانستیم موافقت ارشاد را برای ساخت فیلم بگیریم.
غیرمجاز حداقل از نظر انتقادی چندان موفق جلوه نکرده و منتقدانی که روی این فیلم نقد نوشتهاند، بیشترشان به این نکته اشاره کردهاند که این فیلم در قیاس با فیلمهای سابقتان چون جمعه و داستان ناتمام چند گام عقبتر میایستد. شما این نقدها را میپذیرید؟
خب هر منتقدی حق دارد نظرش را درباره هر فیلمی ابراز کند؛ اما من بهشخصه فکر میکنم که غیرمجاز سینماییتر از آثار قبلیام است. به هر حال اگر یادتان باشد فیلمهای پیشین من مستندگونه بود؛ اما این یکی سر و شکل و ساختاری نزدیک به سینمای داستانی دارد. نکته مهم دیگر که باعث تفاوت این فیلم با آن قبلیهاست، موضوعش است. موضوع فیلمهای اول من مهاجرت و فرار مغزها بود و این مسأله هنوز هم از دغدغههای اجتماعی من است.
چرا این موضوع را رها کردید؟ با تجربه سالها خارجنشینی، فکر نمیکنید اگر سومین فیلمتان را هم درباره مهاجرت میساختید، میتوانستید خیلی موفقتر به موضوع بپردازید؟
گفتم که مهاجرت هنوز هم از دغدغههای اجتماعی من است. این یک موضوع مهم و به روز است که هیچ وقت نه قدیمی میشود و نه از مد میافتد و همیشه از هر زاویهای که به این موضوع نگاه شود، جالب است. میدانید تمایل به مهاجرت در میان اقوام و ملیتهای مختلف وجود دارد، حتی در جوامعی که ظاهرا مشکل چندانی هم ندارند؛ مثلا ژاپنیها و فرانسویها که وقتی در جریان تحقیقاتم دیدم که چقدر دوست دارند به آمریکا مهاجرت کنند، واقعا شگفتزده شدم. ماجرای مهاجرت قصه همیشگی آدمها است و ربطی به جهان سومیبودن ندارد.
یعنی میخواهید بگویید که دلیل برتری فیلمهای اولیهتان در قیاس منتقدان موضوع درگیرکنندهتر آنها بوده است؟
دقیقا؛ این را قطع به یقین میگویم که دو فیلم ابتدایی من شاید به دلیل موضوع و مضمونشان مورد توجه اهالی سینما و منتقدان و کارشناسان قرار گرفته است؛ وگرنه به نظر شخص من که کارگردان هر سه این فیلمها هستم، از نظر ساختاری فیلم غیرمجاز بیشتر به سینما نزدیک است.
وقتی میخواستید غیرمجاز را بسازید، آیا تردید نداشتید که نزدیکشدن به موضوع دختران فراری که بارها و بارها در سینما به آن پرداخته شده، ممکن است نتیجه مد نظرتان را حاصل نیاورد؟
بعضی سوژهها هستند که هیچگاه کهنه نمیشوند؛ مثل مهاجرت که گفتم. به نظرم دختران فراری نیز مثل مهاجرت موضوعی است که هیچوقت تکراری نمیشود؛ چون همیشه هست. وقتی موضوعی در جامعه اتفاق میافتد، نمیشود گفت چون یک نفر سالها پیش در این مورد فیلم ساخته پس باید ببوسیم و بگذاریمش کنار؛ اصلا خود سینما هم به نظر من تکرار است. دقیقا مثل زندگی که هر روز بیشتر لحظاتمان به تکرار میگذرد پس به نظر من سینما تکراری نمیشود. در هر موضوعی میشود فیلمی ساخت که تکراری نباشد و در این بین اگر کاری تکراری جلوه میکند، تقصیر موضوع و مضمون آن نیست. بگذارید واضحتر بگویم: نوع پرداخت به سینما است که باعث تکرار یا تنوع در آن میشود.
چه شد که دغدغه دختران فراری سراغتان آمد؟
وقتی به آمار فرار دختران نگاه میکنید، میبینید که این معضل با گذر سالها نهتنها کاهش پیدا نکرده، بلکه سال به سال بیشتر هم شده است. مخصوصا اینکه فضای مجازی اعتمادبهنفسی به جوانان داده است که خیلی سریع تصمیم میگیرند و متحمل پیامدهای بسیار گستردهای هم میشوند. مشکلی که در این بین احساس میشود این است كه بهرغم اینکه آمار فرار دختران از خانه در سالهای اخیر افزایش چشمگیری پیدا کرده اما در این مدت فعالیتهای فرهنگی ما برای پیشگیری و درمان این معضل اجتماعی تقریبا در حد هیچ بوده است.
خب شاید همه چیز را هم فرهنگسازی حل نکند. وقتی دختری چنین تصمیمی را میگیرد آیا به این دلیل نیست که سراب پیش رو را با تمام خطرهایش نسبت به فضایی که پشت سرش بوده است، فریبندهتر میبیند؟
در این زمینه باید خیلی کارها کرد؛ اما متاسفانه در این مدت نه قوانین تغییری پیدا کردهاند نه اتفاق دیگری افتاده و مثلا آموزش و پرورش در این حوزه کاری برای آشناکردن دختران با مخاطرات چنین راهی کرده است. این درست است که زمانی که دختری از خانه فرار میکند، به این دلیل است که امکان ادامه زندگی در آن خانه برایش امکانپذیر نیست، به دلایلی چون ناامنی، تنبیه، اعتیاد والدین یا هر دلیل دیگری اما بیایید فرض کنیم دختری را بعد از نخستين فرار دستگیر میکنند؛ در این صورت نیروی انتظامی نخستين کاری که میکند این است كه دختر را بار دیگر به خانواده تحویل میدهد.
این به این معناست که بدون اینکه عوامل فرار تغییر کرده باشند، دختر دوباره به ناچار تحویل همان محیط میشود و طبیعی است که دوباره فکر فرار به سرش میزند. این یک اشتباه بزرگ است. از طرف دیگر خانوادههایمان نیز آموزش لازم را برای برخورد با نوجوانان و جوانان ندیدهاند. باید فرهنگی در خانوادهها حاکم باشد که اگر دختری از سوی جامعه با تهدید یا خطری روبهرو شود، بتواند به راحتی این مسأله را با خانوادهاش در میان بگذارد اما شرایط را به گونهای ساختهایم که دختران به دلیل حجب و حیا و ترس از آبرویی که دارند، این مسائل را در خانواده بیان نمیکنند و در معرض خطر قرار میگیرند و متاسفانه روز به روز این اتفاقها بیشتر میشود.
خب در مقاطعی فیلمهای تأثیرگذاری چون دختری با کفشهای کتانی رسول صدرعاملی و چند نمونه دیگر به خوبی به مسائلی مهم درباره این موضوع اشاره کردند و بیست سال پس از آن مقطع مهم تاریخی شما در غیر مجاز چه نگاهی به موضوع فرار دختران دارید که نه فیلمتان تکراری باشد، نه به دام ممیزی بیفتید و هم اینکه حرف تازه و باب طبع روز بزنید؟
آن فیلمهایی که نام بردید همه فیلمهای بسیار خوب و قابل دفاعی بودند اما در غیرمجاز نخستين تلاش من بر این بوده که پرداختی ساده به این سوژه داشته باشم. جوری که اگر دختر نوجوانی در ایلام این اثر را میبیند با کاراکتر قهرمان فیلم ارتباط برقرار کند. راحت بگویم میخواستم فیلمی عامهپسند بسازم. حسم بهم میگفت این قصه نیازی به میزانسنهای پیچیده ندارد؛ اگر چه بخشی از تعهد و شغل من ایجاب میکند که به جنبه بصری و هنری کار هم توجه داشته باشم، اما نمیخواستم فیلمی پر از رنگ و نور و حرکت بسازم. به هر حال دختر داستان ما یک دختر ساده شهرستانی است و باید کاری میکردم كه فیلم همان سادگی را داشته باشد.
این را قبول دارید که غیرمجاز در بعضی جاها شبیه فیلمهای خانم تهمینه میلانی از کار درآمده است؟
من سالها با خانم میلانی کار کردهام و طبیعی است اگر تأثیراتی از ایشان گرفته باشم. به هر حال نمیتوانم بگویم تحت تأثیر خانم میلانی نبودهام وقتی که دو نفر شباهتهایی داشته باشند دل به همکاری با هم میدهند؛ و از این نظر شباهتهایی که میان فیلم من و آثار ایشان هست، قطعا به دلیل این شباهتها بوده و اجتنابناپذیر است. من شاید از تمام آنهایی که با آنها همکار بودهام، تأثیراتی گرفته باشم. یادم است که حتی زمانی که فیلم جمعه را ساخته بودم، مردم میگفتند که عباس کیارستمی این فیلم را ساخته است.
امین فرجپور
- 16
- 5