دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
۱۰:۳۲ - ۲۷ خرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۳۰۶۸۸۰
فیلم و سینمای ایران

سرانجام «شهرزاد» ؛آزادی خواهی با اسلحه

سریال شهرزاد,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

انقلاب کبیر فرانسه با شعار آزادیخواهی روشنفکران فرانسوی که به تازگی پای خدا را از معادلات روزانه خود بریده بودند و داعیه خدایی داشتند، روی داد اما دیری نپایید و سرنوشت آزادی مطلق چیزی نبود جز آنچه «هگل» از آن با عنوان «حکومت وحشت یا ترور» یاد می‌کند. آزادی مطلق در خودش موقعیت ترور و مرگ خونبار را داراست. ناپلئون، فرجام محتوم انقلابی بود که قرار بود بهشت را به زمین بیاورد. آزادی مطلق حتی اگر در پس فریب قانون هم استتار کند هم باز ناگزیر از فروپاشی، آنارشیسم و وحشت خواهد بود. آزادی برای تحقق و دوام، ناگزیر است که حد بپذیرد و چیست که ارزش و قدرت حد زدن بر آزادی را دارا باشد جز عدالت؟! همان‌گونه که گفته اند «عدالت باید مقدم بر آزادی باشد.»

 

  از کازابلانکا تا پدرخوانده

مدار صفردرجه اقتباس موفقی از کازابلانکا بود. هر دو شاهکارهایی با یک ایده مرکزی واحد بودند که نشان دادند عشق در کشاکش ابتلائات عشق خواهد بود و انسان مجبور به انتخاب است.

 

حسن فتحی استاد عاشقانه‌سرایی در بستر تاریخ است. کسی که اگر هیچ‌اثری جز «مدار صفردرجه» و «شب دهم» نمی‌ساخت و نسازد هم به قدر کافی در تاریخ ماندگار خواهد بود. فتحی اصولا دو کاراکتر اصلی دارد که مثل دیگر قصه‌ها قرار نیست یکی عاشق و کوه‌کن باشد و دیگری صرفا معشوقه منفعل بدون عاملیت.

 

در داستان‌های فتحی عشق حقیقتا دوطرفه است. از همین رواست که هم‌هنگام معشوق، عاشق است و عاشق، معشوق. بر سر همین انتخاب عاشقانه هم قصه روایت می‌شود. آثار فتحی، تاریخ را از منظر انتخاب عاشقانه روایت می‌کند که «بی‌عشق عمر آدم بی‌اعتقاد میره... .» همچنان که در کازابلانکا چنین شد. دوراهی عشق به دیگری و عشق به وطن... .

 

نادر ابراهیمی در یک عاشقانه آرام نوشته است: «عشق به دیگری حادثه است و عشق به وطن ضرورت و عشق به خدا ترکیبی است از حادثه و ضرورت... .» ترجمان تصویری و دراماتیک این حرف، آثار حسن فتحی است.

 

عشق به دیگری و عشق به وطن یعنی پذیرش سطحی از جبر زندگی و تلاش حداکثری برای تغییر سرنوشتی که گرچه گذشته‌اش بدون اختیار انسان رقم خورده اما آینده‌اش وابسته به اراده اوست. «مدار صفردرجه» شاید موفق‌ترین اقتباس از کازابلانکا باشد آن هم در ابعاد سریال! و «شهرزاد» هم اقتباس خوبی از پدرخوانده با چاشنی عشق فراوان و با زمینه پررنگ تاریخ بود. «شهرزاد» «پدرخوانده»‌ نبود چون مساله حسن فتحی مساله پدرخوانده نبود اما «مدار صفردرجه»، کازابلانکا بود چون مساله‌اش همان انتخاب میان عشق و وظیفه بود. ترجمان تصمیم عاقلانه و عمل عاشقانه.

 

  مثلث برمودا

«شهرزاد» یک تفاوت جالب با آثار قبلی کارگردان داشت و آن وجود یک مثلث عشقی مرگبار در محور داستان بود. مثلثی که گرچه در پایان فروپاشید و نشان داد آدمی تاب تثبیت تناقض ندارد؛ اما هم به قابلیت‌های داراماتیک قصه افزود و هم از اشکال مرسوم و متعارف عاشقانه فاصله گرفت و استقبالی فراتر از تصور برای سریال به ارمغان آورد. مثلثی که در واقعیت شکل گرفت و برای مخاطب باورپذیر بود گرچه در فصل سوم یکی از اضلاع، از نظر مخاطب قطع بود(فرهاد). در همان قسمت‌های ابتدایی فصل اول، مخاطب شاهد صحنه‌ها و دیالوگ‌های عاشقانه گیرایی بود که میخ «شهرزاد» را محکم کوبید. «شهرزاد» با حسن مطلع توانست موفقیت خود را در همان آغاز راه تثبیت کند اما رفته‌رفته منطق داستان و در نتیجه کاراکترها دچار دگردیسی شدند.

 

  شهرزاد، قصه‌گو

از نام سریال، روشن است که قهرمان قصه «شهرزاد» است. البته قرار بوده او باشد. در حقیقت موضع کارگردان موضع «شهرزاد» بود. زنی مستقل و قوی که با همه صلابتش در برابر تقدیر زانو نمی‌زند و همین اقتدارش، بزرگ‌آقا – بخوانید ابتلائات زمانه – را به او حساس می‌کند. زنی که نیک می‌داند سرنوشت، رام کسی نخواهد شد اما... .

 

«شهرزاد» قرار بوده تاریخ‌ساز باشد اما از مسیر مدارا. شهرزاد بنا داشت قهرمان باشد اما تناقض‎‌‌های ذاتی موقعیت و کاراکتر، این اجازه را به او نمی‌داد. کارگردان دانسته یا نادانسته دچار شیزوفرنی زبانی شده بود. از صلح می‌گفت اما سر جنگ داشت. «شهرزاد» بنا بود از معیارهای زمانه خود پیروی نکند اما سرخورده‌تر از دیگران شد. بماند که در عمل نشان داد عقلانیت در مصالحه است، مصالحه با بزرگ‌آقا، مصالحه با قباد، مصالحه با شیرین، مصالحه با ظلم و تنها به مجمع بانوان رفتن و خطابه ارائه دادن! اگر بنا بر مصالحه است یعنی پیروی. تنها تلاش «شهرزاد»، قصه‌هایی بود که برای قباد گفت.

 

کارگردان عمدا یا سهوا راه تغییر دنیای ظالمانه و فاسد را گفت ‌و آن هم به شیوه مونولوگ معرفی کرد و خودش هم نقص ذاتی این شیوه را نشان داد. شهرزاد تن به خشونت اسلحه نداد اما خشونت ظلم‌ را پذیرفت و در واقع انتخاب کرد مظلوم باشد، هرچند در ظاهر ژست‌های مقتدرانه داشت. شهرزاد روایتی از تاریخ مدارا و ظلم‌پذیری بود. روایتی از انفعال و ناچاری. بی‌سرانجامی، بهترین نتیجه برای مسیر تردید بود.

 

  قباد، ضدقهرمان سوپراستار

قباد، جانشین بزرگ‌آقا که قرار بود ضدقهرمان سریال باشد با بازی شهاب حسینی، نه‌تنها منفور مخاطب نشد که از قضا محبوب‌ترین کاراکتر داستان شد. شهاب حسینی پیش‌تر در سوپراستار تهمینه میلانی، بخت خود را برای نقش منفی آزموده بود و بازخوردهای حیرت‌انگیزی از هوادارانش دریافت کرده بود و این‌بار هم به‌رغم همه اوصاف منفی کاراکتر قباد اما نان قلبش را خورد. گذشته از آنکه شخصیت شهاب حسینی برای مخاطب جذاب و دوست‌داشتنی است و مردم او را به‌عنوان یک سوپراستار حقیقی پذیرفته‌اند اما دلایل دیگری از دل داستان، به عدم باورپذیری ضدقهرمان بودن قباد کمک کرد.

 

ازجمله بستر فاسدی که قباد را قباد کرد وگرنه قباد همان مرد کوچک دل‌نازک و صادقی بود که رام «شهرزاد» شد! قباد گرچه در قسمت آخر به شکل بدی از قصه حذف شد اما برای مخاطب کاملا روشن بود که این حذف، بنا به جبر منطقی است که باید شر نابود شود. مخاطب شهرزاد اما از قباد تصویر شرآلود نداشت. کارگردان هم به خوبی از علاقه مخاطب به او آگاه بود لذا سکانس مرگ قباد را ناشیانه به آخر فرستاد و سبب شد قسمت پایانی با سابقه حسن فتحی تناسب نداشته باشد. سهل‌انگاری در جزئیات، پردازش ضعیف، عدم‌ارتباط با منطق و روند پیشین قصه، تعجیل در پایان‌بندی و غیبت پایان با شکوه؛ دلایلی بود که مخاطب را پس از سه سال به توقعاتش نرساند و در این ناکامی ماجرای قباد موثر بود. به خاطر بیاورید پایان باشکوه «مدار صفردرجه» را. آنجا که مرز در عقل و جنون باریک بود و عشق و ایمان چه به هم نزدیک... .

 

بزرگ‌ترین تفاوت «شهرزاد» با «مدار صفردرجه» و «شب دهم» همین بود. آنجا حسن فتحی بر یک مرز باریک حرکت می‌کرد و به همین دلیل می‌شد که همپای قهرمانان او، عاشق بمانیم. «تو را به جای تمام کسانی که نشناختم دوست می‌دارم...» حرف نگفته قباد در تمام سه فصل سریال «شهرزاد» بود،به قدری شهاب حسینی از پس ادا نکردن آن برآمد که مخاطب، این دیالوگ ناگفته او را به جای همه خرابکاری‌هایش انتخاب کرد.

 

  فرهاد، روشنفکر انقلابی

سریال بهتر از این نمی‌توانست چالش‌های عمیق و فلسفی روشنفکری با مفهوم آزادی را نشان دهد. فرهاد، نماینده تاریخ بود. یک روشنفکر مصدقی. نماد سرخوردگی بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲. شاعر و روزنامه‌نگاری که برای آزادی، قلم می‌زند و بارها تا پای مرگ رفته و برگشته است. کسی که مانند دیگران زیر شکنجه کم نیاورد و عقایدش را نفروخت و نشان داد زخمی که تو را از پای درنیاورد، قوی‌ترت می‌کند. فرهاد حتی دچار استحاله هم نشد بلکه تناقض ذات ایده‌اش را پذیرفت. « فرهاد » منورالفکر به معنای غرب‌زده و بی‌هویت نبود یا دست‌کم چنین تصویری از او ساخته نشد اما در اشتباه بود. فرهاد همین زندگی دزدانه و نیم‌بند را هم به واسطه لابی قدرت داشت.

 

هربار به کام مرگ رفت به واسطه بزرگ‌آقا و قباد و... امکان زنده ماندن پیدا کرد. حتی وقتی شهرزاد شرط قباد را پذیرفت تا فرهاد زنده بماند، این دو معنی مستتر دارد: «یک اینکه فرهاد باز هم با یک واسطه توسط قدرت زنده ماند و دوم اینکه حتی قدرت نرم(شهرزاد) هم در یک نقطه نیازمند و متکی به قدرت سخت یا آشکار(دیوان‌سالار) است. آزادی اگر آزادی است به واسطه خشونت‌هایی است و آزادیخواه بدون وساطت قدرت حذف خواهد شد.

 

فرهاد در فصل سوم به‌طور کامل دست به اسلحه است و نشان می‌دهد در برابر ظلم و فساد، مدارا نه‌تنها بی‌فایده است که در حکم چرخ آسیاب ظالم شدن است. نقطه افتراق شهرزاد و فرهاد همین عقیده است. فرهاد به این نتیجه رسید که تا دوران بزن و در رویی به سر نیاید، وضع همان است که بود. فرهاد معیارهای زمانه خود را نپذیرفت و هزینه‌هایش را پرداخت کرد. فرهاد روشنفکری بود که به این نتیجه رسید برای تغییر مسیر تاریخ ظلم، باید انقلاب کرد.

 

زهرا شعبان شمیرانی

 

newspaper.fdn.ir
  • 10
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش