مارول در چهاردهمین پروژه از پروسۀ فیلمسازیاش به سراغ یکی از ابرقهرمان های – تقریبا – فراموش شدهای رفته است که روال کاریاش تاحدودی با دیگر ابرقهرمانان کمیکهای این شرکت متفاوت است. این تفاوت را حتی در جدیدترین فیلم ساختۀ مارول نیز میتوان به وضوح دید.
این ابرقهرمان دوست داشتنی که دکتر استرنج نام دارد، فرصتی بسیار خوب پیدا کرده تا خود را وارد میدان رقابت ابرقهرمانان دنیای سینما بکند و پای خود را فراتر از کتابهای مصوری بگذارد که حتی مدت هاست در آنها تقریبا به فراموشی سپرده شده و به نوعی میتوان گفت در مقایسه با دیگر ابرقهرمانان مطرح مارول همانند کاپیتان امریکا، مرد عنکبوتی و مرد آهنی و … در کانون توجهات قرار ندارد و بالاخره وقت آن رسیده که به آن بهایی داده شود تا شاید مخاطبان بتوانند با آشنایی از ویژگی های منحصر به فرد آن، به طرفداران آن تبدیل شوند. در ادامه نگاهی خواهیم داشت به فیلم دکتر استرنج که به خوبی توانسته انتظار همه را از یک فیلم ابرقهرمانی نوآورانه و جدید برآورده کند.
دکتر استرنج برای نخستین بار در دهۀ ۶۰ میلادی پا به دنیای کمیکها گذاشت. درست است که هریک از ابرقهرمانان دنیای مارول ویژگیها و قدرتهای متفاوتی نسبت به یکدیگر دارند اما سبک و سیاق قدرتهای دکتر استرنج را میتوان کاملا مستقل از آنان دانست. قدرت هایی که لقب بهترین ساحرۀ زمین را به او اهدا کردهاند و به او اجازه میدهند تا بتواند به راحتی پا به درون جهان موازی در این جهان بگذارد و از زاویۀ جدیدی به دنیای اطرافش نگاه بیندازد. تمرکز اصلی تمام فیلمهای ابرقهرمانانۀ مارول تا بدین جای کار تنها به مبارزات هیجان انگیزی معطوف میشد که واقعا نیز جذاب به نظر میرسیدند و محبوب خیل عظیمی از طرفداران بودند؛ اما اینبار به لطف دکتر استرنج قادر خواهیم بود تا علاوه بر مبارزات، وارد فلاسفۀ شناخت درونی انسان و مفاهیم اخلاقی شویم و از استدلالها و فلسفههای آن لذت بسیار زیادی ببریم. استدلالها و فلسفههایی که علی رغم صحنههای اکشن و مبارزات طولانی، پس از اتمام فیلم نیز همچنان مغز بیننده را به خود درگیر میکنند و باری دیگر رابطۀ علم و تخیل را به چالش میکشند.
بندیکت کامبریج را میتوان اصلیترین رکن فیلم و مهرۀ مهم موفقیت آن به حساب آورد که نقش آفرینی شخصیت اصلی فیلم یعنی خود دکتر استرنج را برعهده گرفته است. استفن استرنج (نام دکتر استرنج پیش از تبدیل شدن او به یک ابرقهرمان) یک انسان مغرور و خودبین است که دست برقضا، دست نازکی در علم پزشکی دارد و یک متخصص جراح بسیار حرفهای و کارکشته به حساب میآید که خود را از سختترین چالشهای پزشکی با موفقیت خارج میکند و از همین رو نیز تا حد خیلی زیادی به خود میبالد و مدام به فخر فروشی در مقابل دیگر همکاران خود میپردازد.
اما شرایط تا همیشه وفق مراد استرنج پیش نمیرود و طی یک سانحۀ رانندگی بسیار سهمگین، عصب دستانش دچار آسیب بسیار جدی میشوند و به هر دری میزند تا بتواند آنها را معالجه کند تا باری دیگر بتواند به عرصۀ پزشکی خود بازگردد و حتی در این راه هزینههای بسیار هنگفتی را نیز متقبل میشود. اما نتیجهای نمیگیرد تا اینکه در اوج ناامیدی متوجه یک گروه در شرق میشود که گویا از پس معالجۀ وی بر میآیند. اما نه از راه جراحی و علم پزشکی؛ بلکه از راه درمان روحی و روانی و روابط معنوی که منجر به درک انسان از مفاهیمی عمیق و بسیار مرموزانه میشوند.
مفاهیمی که حقیقت وجود انسان و جایگاه جهان موازی را تداعیگر میشوند و روحیۀ بینهایت طلبی انسان را بیش از پیش فعالتر میکنند. استرنج که علاوه بر غرور، دارای هوش و زکاوت بسیار بالایی است، به زیرکانه ترین شکل ممکن در طول درمان خود پا فرا تر از آموزههای استادش (با هنرپیشگی تیلدا سوئینتن) میگذارد و مهارتهای بسیار مفیدی کسب میکند و به یک جادوگر قدرتمند و توانا تبدیل میشود که در ادامۀ داستان هم رکاب با استاد و شاگرد استادش موردو ( با هنرپیشگی چیوتر اجیوفر) با خطری که گروه آنها و حتی دنیا را تهدید میکند، رو به رو میشود.
آنتاگونیست یا همان ضدقهرمان فیلم کالسلیوس نام دارد که واقعا میتوان گفت به دلیل کمکاری فیلمنامه نویسان در زمینۀ شخصیت پردازی او، هنرنمایی بازیگری توانمند نظیر مدس میکلسن را حیف و میل کردهاند. از آنجایی که تمرکز اصلی سازندگان در این فیلم به هیچ وجه بر روی مبارزات نیست، فرصتی برای شخصیت پردازی کامل آنتاگونیست آن صرف نشده و شاهد کالسلیوس هستیم که در حد لازم داستان فیلم را تحت شعاع خود قرار نمیدهد و به نوعی میتوان گفت حضور یا غیبتش در حوادث فیلم هیچ فرقی نمیکرد. البته این را هم باید در نظر گرفت که هدف اصلی فیلم دکتر استرنج معرفی این ابرقهرمان و آشنایی مخاطبان سینما با وی است تا در آینده به راحتی بتوان از او در فیلمهای پیش رو استفاده کرد. برای مثال حضور این شخصیت در فیلم انتقام جویان: جنگ بینهایت که توسط خود بندیکت کامبربچ نیز به تایید رسید. این فیلم به بهترین شکل ممکن از پس رسیدن به هدف اصلی خود که آشنا کردن ما با دکتر استرنج بود، بر میآید و هیچ ضعف اساسی دیگری ندارد که باعث شکست احتمالی آن شود. موفقیت آن حتی در زمینۀ فروش نیز ثابت کنندۀ این امر است.
استفاده از ویژگیهای بصری سه بعدی و مطلوب، یکی دیگر از فرمولهای استفاده شده در فیلم است که واقعا در پیشبرد آن در مسیر موفقیت سهم بسیار زیادی دارد. در هیچ یک از سکانسهای فیلم هیچگاه استفادۀ زیاد از ویژگیهای بصری غیرطبیعی و کامپیوتری توی ذوق نمیزند و تنها در حد نیاز استفاده شده است. هرچند باید در نظر گرفت که دکتر استرنج فیلمی است که نیاز زیادی به این دسته از موارد دارد. تنها با تماشای یک تریلر از فیلم به این موضوع پی بردیم که فیلم دارای تمی بسیار گیرا و جذاب است که تخیل و علم را با یکدیگر ادغام کرده است و در لابهلای آن نیز جادوگریهای مبارزان مختلف را به تصویر میکشد. همانطور که گفته شد وجود جهان موازی با این جهان، یکی از ارکان مهم فیلم است که خیلیها را کنجکاوانه به سمت فیلم جذب کرده است.
عدهای بر این عقیدهاند که سکانسهای مربوط به جهان موازی که در آن ساختمانهای شهر در هم فرو میروند و شاهد معکوس شدن قسمتی از شهر بر روی قسمت دیگر آن هستیم، با تقلید از ساختۀ کریستوفر نولان یعنی اینسپشن خلق شدهاند. اما با در نظر گرفتن چند نکتۀ ساده به راحتی میتوان این فرضیه را تکذیب کرد. مهمتر از همه اینکه ایدۀ جهان موازی و تغییر ساختار ساختمان ها در آن، سالها پیش و حتی بسیار قبلتر از فیلم کریستوفر نولان در کمیکها به تصویر کشیده شده است و از آنجایی که حالا این فیلم قرار است با اقتباس از روی آن ساخته شود، حق دارد تا از ایدههای اولیۀ خود به طور تمام و کمال بهره ببرد. از طرفی دیگر تغییر شکل دادن محیط یکی از قدرت های کالسلیوس و بعدها خود دکتر استرنج است. به غیر از این سکانسهایی که در فیلم قرار گرفتهاند، واقعا از چه روش دیگری میتوانستند این قدرت را به تصویر بکشند؟ پس نمیتوان فیلم اینسپشن را منبع تقلیدی برای دکتر استرنج در نظر گرفت. هرچند که اینسپشن در زمان اکران خود نیز بسیار مورد توجه قرار گرفت و واقعا نیز فیلم بسیار خوبی به حساب میآید.
اسکات دریکسون به نحو احسن توانمندی خود در ساخت فیلم ابرقهرمانانه را ثابت کرده است و دکتر استرنج نیز فیلمی است که سالهای سال از یاد نمیرود و حتی پس از یک بار تماشا، ارزش صرف دوبارۀ وقت برای دیدن را دارد و مهمتر از آن اینکه آنقدر ویژگیهای بصری آن جذاباند و بازیگرانش نیز به خوبی ایفای نقش کردهاند که به سختی پیش میآید رنگ و لعاب تکراری بودن را به خود بگیرد. نکتۀ جالب در رابطه با هنرنمایی بندیکت کامبربچ این است که علاوه بر نقش دکتر استرنج، در قالب شخصیت دورمادو نیز ایفای نقش کرده است. مبارزۀ پایانی فیلم که البته بدون مبارزه به انتها میرسد (!) و در آن دکتر استرنج با زیرکی هرچه تمام دورمادو را به چالش میکشد، قسمتی است که بندیکت کامبربچ در مقابل خود قرار میگیرد.
از دیگر نقاط عطف این فیلم میتوان به موسیقیهای گوشنواز آن اشاره کرد که کاملا درخور تم داستانی و فضاسازی های فیلم هستند و خردهای نمیتوان از آن گرفت. در هر صورت دکتر استرنج پس از مدتها انتظار به اکران رسیده است و این ابرقهرمان دوست داشتنی را وارد دنیای سینما کرده است. از آن مهمتر اینکه به لطف پرترۀ مغرور و مرموز بندیکت کامبربچ و بازی بسیار خوب و استادانۀ آن، دکتر استرنج ظاهر سینمایی بسیار خوب و زیبایی به خود گرفته است و به خوبی هرچه تمامتر خود را در دل طرفداران جا کرده است. بیش از این حرفی برای گفتن باقی نمیماند و بهتر است تا اسفندماه سال جاری خورشیدی صبر کنیم تا با انتشار نسخه های فیزیکی آن از تماشای آن در شرایط عدم وجود سینما بهره ببریم. دکتر استرنج هماکنون با وجود انتشار بلاکباسترهای بسیار بزرگ و مورد انتظار سینمایی، دهمین فیلم پرفروش در سال ۲۰۱۶ به حساب میآید و البته همچنان به فروش خود ادامه میدهد.
- 10
- 5