یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
۱۴:۲۳ - ۲۴ آذر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۹۰۶۵۶۲
فیلم و سینمای جهان

چرا دانکرک شعاری ترین فیلم نولان است؟

دانکرک,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

به گزارش سینماپرس،  دانکرک، به نظر می‌رسد بیشتر براساس نطق چرچیل ساخته شده تا براساس واقعیت. در واقع مقدس نمایی و با ایثار بودن متحدین به شدت اثر را از واقع گرایی جنگ دور می‌سازد و بدون اینکه به معرفی متفقین بپردازد، به پیش داوری و قضاوت می‌رود که ابدا تاثیری ندارد بر مخاطب به دلایلی که در بالاتر اشاره کردم.

 

“وقتی چهارصد سرباز نتوانستند به خانه بروند ، خانه به سویشان آمد “

این جمله شعار دانکرک است و همه “چه” فیلم؛ که این بار بر خلاف عادت نولان که قصه خود و “چه” داستان را لو نمی‌داد کل داستان خود را به قول امروزی‌ها اسپویل می‌کند و ما را متوجه می‌سازد که در این فیلم قرار است تا با “چگونه” سر و کار داشته باشیم  و خیلی نباید دنبال پیچیده گویی‌ها و معماهای مخصوص او باشیم، که در فیلم‌های پیشینش ما را با آن‌ها سرگرم می‌کرد و با آنها به خوبی می‌توانست نقاط ضعف فیلمش را بپوشاند. اما در این فیلم که “چه” جای خود را به “چگونه” داده این تمهیدات دیگر کارساز نیستند و کوچک‌ترین ضعف فیلم به چشم همه خواهد آمد. باید دید که نولان در این زمینه موفق است یا که باید همان پیچیده‌گویی را دنبال کند .

 

دانکرک از همان ابتدا یادآور فیلم‌های پیشین نولان به خصوص “سرآغاز” است. دوربین یک نمای باز از پشت پنج سرباز می‌گیرد. چندین برگه کاغذ در حال ریختن بر روی زمین است و سپس صفحه سیاه می‌شود و جمله‌ای بر روی صفحه نقش می‌بندد و به ما در مورد دانکرک می‌گوید. در فیلم سرآغاز جایی هست که به شدت از لحاظ طراحی صحنه و موقعیت و کاغذ ریختن با دانکرک شباهت دارد و در آن جا شخصیت اصلی می‌گوید “وقتی تو رویایی این که چجوری واردش شدی به ذهنت نمیاد و تو فقط به رویا فکر می‌کنی” .

 

شروع دانکرک به شدت رویا گونه است. ما به ناگهان به همراه تامی وارد یک محیط جنگی می‌شویم و به نظر می‌رسد که قرار است داستان را با او و از دید او تجربه کنیم تا اینکه نوشته‌هایی بر صفحه ظاهر می‌شوند و این حالت رویا گونه را از بین برده و تمام ذهنیت ما را  به هم می‌ریزند.

 

در ادامه جلو می رویم و به دانکرک می‌رسیم که در واقع اسم شهری ساحلی در جنوب فرانسه است. بر صفحه در یک نمای لانگ شات نوشته می‌شود: ناو شکن یک هفته و سپس کات به سکانس بعد: دریا یک روز و پس از آن: آسمان یک ساعت.

 

این تمهید را نولان در فیلم‌های قبلی‌اش با دیالوگ به کار می‌بست و حالا چون بر خلاف گذشته با واقعه‌ای تاریخی سر و کار دارد و دیگر نمی‌تواند نسبیت زمان را در دیالوگ بیان کند مجبور است تا با الصاق کردن نوشته‌ها بر تصویر؛ منظور خود را بیان کند و به گونه‌ای سبکی برای خود متصور باشد. در این جا باید گفت که سینما در درجه اول مدیوم تصویر است و هر مضمونی برای آنکه به معنا برسد باید شکل فیزیکی به خود بگیرد تا “حس” شود و از این طریق به مفهومی ذهنی مبدل گردد. وقتی قرار است شخصی مضمونی “نسبی” مانند زمان را به مخاطب القا کند باید “نسبت” زمان‌ها و فرق‌شان با یکدیگر را به خوبی “نشان” دهد.

 

در دانکرک و همچنین سرآغاز و میان ستاره‌ای این نسبی بودن زمان ابدا نشان داده نمی‌شود و به همین ترتیب مخاطب آن‌ را حس نمی‌کند و تنها در حد یک حرف باقی می‌ماند. این بازی با زمان اما همواره دغدغه نولان بوده و هست. این را از «یادآوری» بگیرید تا همین دانکرک. همه دغدغه‌اش بازی با زمان است، خواه با اثر بخواند و خواه نخواند.

 

این مسئله ابدا نگاه فیلم ساز را مشخص نمی‌کند، مگر پیچیده‌گرایی و عوام فریبی که به فریب خود منتهی می‌شود. در فیلمی مانند یادآوری ـ با وجود حفره‌های متعدد فیلم ـ یا میان ستاره‌ای، این بازی با زمان و عقب و جلو کردن داستان، چون با ذات اثر همسوست و در راستای آن، بخشی از فرم فیلم می‌شود و جدانشدنی از آن. اما در فیلمی مانند دانکرک ابدا این بازی‌ها به کار نمی‌آیند چرا که به شدت از اثر دورند و بی ربط به آن.

 

یکی از مقوله‌های فکری نولان که همواره در فیلم‌هایش دیده می‌شود مطلق گرایی و نبرد خیر و شر است که تقریبا در تمام فیلم‌های او دیده می‌شود؛ از شوالیه سیاه او بگیرید که در واقع اوج این مطلق گرایی است و طعنه‌های فراوانی را نیز به نظام سرمایه‌داری می‌زند؛ تا همین دانکرک که چند هواپیما می‌شوند شر و مداوم به خیر داستان حمله ور می‌گردند. اما مشکل در عدم شخصیت‌پردازی درست است که اصلی‌ترین مشکل فیلم خودنمایی می‌کند.

 

تمام فیلم‌های پیشین نولان شخصیت پرداز بودند و ما را به خوبی با خود همراه می‌کردند.  در واقع نولان از جهات مختلف آنها را وارد کشمکش می‌کرد و این کشمکش مداوم آنها که بر اساس یک سری روابط علت و معلولی منطقی شکل گرفته بود به کنشی ختم می‌شد که شخصیت‌ها را می‌ساخت و با آنها داستان به پیش می‌رفت؛ چیزی که  در دانکرک دیده نمی‌شود و سرمنشا تمام مشکلات فیلم است.

 

در فیلم‌های پیشین نولان به خوبی می‌دیدیم که  آنتاگونیست به شدت پرداخت شده دارد و از این طریق به پروتاگونیست داستان، نیاز دراماتیک می‌دهد و ما را با او همراه می‌کند. در واقع ما وقتی از نیاز دراماتیک هر کدام از آدم‌های قصه خبر نداریم و نم‌ دانیم که چرا و چگونه درگیر این جنگ شده‌اند؛ ابدا با آن‌ها همراه نخواهیم شد و این به تجربه ما از فیلم صدمه خواهد زد.

 

در جایی از فیلم در بخش دریای فیلم از زبان «داوسون» که به همراه پسرش آمده تا به سربازان کمک کند می‌شنویم که “اگر به کمک آنها نرویم خانه‌ای در کار نخواهد بود”. این جمله اما به شدت شعاری در می‌آید. تا به این جای فیلم ما نه خانه‌ایی دیده‌ایم و نه با سربازان همراه شده‌ایم که موقعیت‌شان را درک کرده و خواستار کمک به آنها باشیم.

 

نمونه دیگر این ضعف در جایی است که داوسون و پسرش مردی موجی را نجات می‌دهند که داوسون می‌گوید “اون الان خودش نیست و شاید هیچ وقتم خودش نشه”. این جمله نیز به شدت شعاری در می‌آید چرا که ما آن سرباز را در گذشته ندیده‌ایم و نمی‌دانیم که قبل از موجی شدن چه آدمی بوده و حالا به چه تبدیل شده که دیگر هیچ وقت خودش نخواهد شد.

 

این مشخصا بر می‌گردد به ضعف شخصیت پردازی فیلم. این ضعف قطعا به بازی‌های هنرپیشگان فیلم لطمه می‌زند و مانع از دیده شدنشان می‌شود. اگر در فیلم هر کس دیگری به جای تام هاردی یا هری استایلز بازی می‌کرد هیچ تغییر خاصی دیده نمی‌شد چرا که در فیلم ابدا شخصیتی وجود ندارد.

 

مشکل دیگر فیلم کارگردانی بد نولان است. در اوایل فیلم در بخش ناوشکن، هواپیماهای دشمن حمله می‌کنند. ابتدا نولان یک نمای باز از سربازان می‌گیرد. آرام آرام نگاه آنها به چیزی در بالا دوخته می‌شود .

 

نمایی که باید به «POV» سربازان کات شود تا بفهمیم که به چه چیزی نگاه می‌کنند تا توالی منطقی تصویر حفظ شود؛ به ناگهان و در کمال ناباوری به «POV» موشک‌ها کات می‌شود که از بالا به سربازان نگاه می‌کنند.

 

و پس از آن باز کات به سربازان. در این جا انگار هم‌زمان نولان هم با دشمن است هم با انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها. در واقع عدم رعایت یک تکنیک بسیار پیش پا افتاده منجر به سوء تفاهم و سردرگمی مخاطب می‌شود. هیچکاک فیلمی دارد به نام «شمال با نورث وست» که در آن جا به خوبی این قضیه را رعایت می‌کند و ما را عملا وارد بحران می‌کند. کری گرانت در بیابانی منتظر شخصی است. هیچکاک از همان ابتدا یک هواپیمای سم پاش را از دور و در پس زمینه نشان‌مان می‌دهد.

 

آرام آرام هواپیما نزدیک می‌شود و هم‌زمان با این نزدیک شدن کات داریم به «POV» کری گرانت. در این جا هیچکاک به خوبی متمرکز بر شخصیت اصلی است و ابدا «POV» هواپیما را نمی‌گیرد. در واقع «POV» برای این است که ما پا به پای شخصیت اصلی پیش رویم و آنچه را که او می‌بیند ببینیم و با او همراه شویم. در دانکرک اما این همراهی و تجربه به وجود نمی‌آید.

 

 خانه به نوعی کلید واژه اصلی فیلم است و نولان با زیرکی آن را در خلال دیالوگ‌ها بیان می‌کند

 

یکی از دغدغه‌های اصلی نولان که در اینجا نیز تا حدودی دیده می‌شود پیچیده گرایی و پیچیده حرف زدن است. او همواره به طرح مقولات پیچیده علاقه دارد اما دانکرک در واقع استثنایی در میان کارهای اوست که از این پیچیده گرایی فاصله گرفته و در عوض سعی در تجربه گونه‌های مختلف روایت دارد که در این جا موفق نمی‌شود چرا که اصل مهمی مانند ریتم را در فیلمش نمی‌تواند حفظ کند و عامل اصلی آن، تدوین نامناسبی است که برایش در نظر گرفته شده.

 

در واقع سه بخش اصلی داستان مداوم به هم کات می‌خورند و تا مخاطب با بخشی همراه می‌شود بخش دیگر به نمایش در می‌آید و تمام آن همراهی را از بین می‌برد. به عنوان نمونه در جایی از فیلم، اژدری (سلاحی که درون آب حرکت می‌کند و در برخورد با هدف منفجر می‌شود) به ناو شکن اصایت می‌کند. در ابتدا آرامش و شادی حکم فرماست.

 

 

سپس بی هیچ مقدمه‌ای و بی هیچ تنشی، حادثه.

 

 

پس از آن و با دیدن چند جلوه بصری بی تاثیر مانند تصویر زیر.

 

 

به ناگهان کات به بخش دریا و آرامش آن.

 

 

و سپس کات به بخش آسمان و آشوب و حادثه.

 

در واقع این تدوین موازی به شدت از بین برنده حس است و تجربه ما از فیلم را ناقص می‌کند. این نمونه به وفور در سراسر فیلم دیده می‌شود و به شدت آزار دهنده است.

 

تدوین موازی در فیلم‌های پیشین نولان و نمونه خوبش در سرآغاز، تکنیکی بود برای روایت لایه‌های مختلف ایده و کاشتن آن، که هر کدام بر دیگری اثر می‌گذاشتند و این اثرگذاری به خوبی از تصاویر دریافت می‌شد و ما به خوبی تنش و موقعیت‌های مختلف را دریافت می‌کردیم. در واقع نولان از همان ابتدای فیلم از این تکنیک استفاده نمی‌کرد و به جایش به شخصیت پردازی می‌پرداخت و روابط آنها را به خوبی تعریف می‌کرد و سپس در نقطه‌ای مناسب که حوادث مختلف با منطق داستان به هم پیوند می‌خوردند آنرا به کار می‌بست.

 

در دانکرک اما این تکنیک از همان ابتدا استفاده می‌شود در حالیکه به غیر از اواخر فیلم هیچ کدام از سه بخش داستان بر یکدیگر اثر نمی‌گذارند و در آخر هم به علت ناتوانی فیلم در بیان موقعیت هر از یک شخصیت‌ها ، به شدت الکن عمل می‌کند.

 

از عوامل دیگر برهم زننده ریتم که البته در میان ستاره‌ای و سه گانه بتمن هم به چشم می‌خورد،اما؛ در دانکرک به وفور دیده می‌شود و به شدت آزارمان می‌دهد خودنمایی نولان است با تغییر مداوم دوربین و لنز از هفتاد میلیمتری به آیمکس. شما موسیقی‌ای را فرض کنید که مداوم سازش را بی دلیل عوض کند در حالیکه یک ملودی خاص را می‌نوازد! این تغییر به شدت ما را از آن موسیقی دور می‌سازد و به دریافت حس ما از اثر، صدمه می‌زند .

 

و اما در آخر برسیم به مضمون اصلی فیلم دانکرک که خانه است و بازگشت به آن. این مضمون و اهمیتی را که برای نویسنده فیلم دارد به راحتی می‌توان در دیالوگ‌های فیلم مشاهده کرد. در واقع خانه به نوعی کلید واژه اصلی فیلم است و نولان با زیرکی آن را در خلال دیالوگ‌ها بیان می‌کند.

 

اما نکته لازم به ذکر این است که ما در فیلم خانه‌ای و نیازی برای بازگشت به آن نمی‌بینیم تا این مضمون به مفهوم اصلی فیلم مبدل گردد. در واقع در سینما هر وقت مفهومی وجود نداشته باشد و تنها از آن حرف زده شود ما با شعار بی خاصیت و بی تاثیری طرفیم که به جای آنکه به فیلم “ارزش” بدهد ، آن‌را بی ارزش می‌کند.

 

دانکرک، به نظر می‌رسد بیشتر براساس نطق چرچیل ساخته شده تا براساس واقعیت. در واقع مقدس نمایی و با ایثار بودن متحدین به شدت اثر را از واقع گرایی جنگ دور می‌سازد و بدون اینکه به معرفی متفقین بپردازد، به پیش داوری و قضاوت می‌رود که ابدا تاثیری ندارد بر مخاطب به دلایلی که در بالاتر اشاره کردم.

 

در نهایت و در وصف دانکرک باید گفت که بدترین فیلم نولان است و شعاری ترین آن‌ها؛ فیلمی که حتی طرفداران پر و پا قرص نولان را نیز نا امید می‌کند.

 

 

 

  • 18
  • 6
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش