قصه فيلمهاي ابرقهرماني را بايد از ديگر ژانرهاي سينمايي جدا كرد و دربارهشان نظر داد. ٢٩ ژانويه ٢٠١٨ كه «پلنگ سياه» به عنوان يك فيلم ابرقهرماني و هجدهمين فيلم در دنياي سينماي مارول در لسآنجلس روي پرده رفت، همه انگشت حيرت به دهان بردند و نوشتند: «اين يك اثر بينظير است كه نهتنها در زمره بهترين آثار ابرقهرماني تاريخ سينما جاي ميگيرد، بلكه از نظر فرهنگي هم اهميت بالايي دارد.»
برخيها هم دليل اهميت و شايد خاص بودن «پلنگ سياه» را ميان همان فاكتورهاي هميشگي ارزيابي يك اثر سينمايي مانند قلم داستاني، كارگرداني، تيم بازيگري، طراحي صحنه و لباس، جلوههاي ويژه و موسيقي متن فيلم جستوجو ميكردند و با نمره دادن به هر كدام از اين موارد، در نهايت «پلنگ سياه» را بهترين فيلم دنياي بسط يافته مارول ناميدند. بعضي ديگر اما از يك تفاوت بزرگ حرف ميزدند؛ چيزي كه در دنياي امروز نه فقط در حاشيه كه در متن بسياري از موضوعات انساندوستانه ريشه دارد و براي سرنوشت هر قصهاي تعيين و تكليف ميكند؛ رنگ پوست!
بزرگترين تفاوتي كه آخرين ساخته رايان كوگلر را از تمام آثار ابرقهرماني سينماي دنيا جدا كرد و روي سكوي ديگري نشاند، ساخت فيلمي است كه تمام بازيگرانش رنگينپوست هستند و هيچ سفيدپوستي ميان آنها ديده نميشود. چادويك بوزمن در نقش «پلنگ سياه» با همراهي مايكل بيجردن، لوپيتا نيونگو، داناي گوريرا، مارتين فريمن، فارست ويتاكر و اندي سركيس، فيلمي را راهي بازار سينماي جهاني كردهاند كه طبق اعلام «باكسآفيس» به سومين فيلم پرفروش تاريخ سينماي امريكا تبديل شده و با فروش ٦٩٨,٥ ميليون دلاري و شكست ركورد «تايتانيك»، تنها دو رقيب ديگر براي كسب سكوي اول پيش روي خود دارد؛ اولي «جنگ ستارگان: نيرو برميخيزد» با ٩٣٦.٦ ميليون دلار و ديگري «آواتار» با ٧٤٩.٧ ميليون دلار كه به ترتيب در مقام اول و دوم پرفروشترين فيلمهاي تاريخ سينماي امريكا قرار دارند.
«پلنگ سياه» با بودجه ساخت ٢٠٠ ميليون دلاري تا امروز در گيشه جهاني ١.٣ ميليارد دلار فروش داشته و نهمين فيلم پرفروش تاريخ سينما به حساب ميآيد. به گزارش فوربس، سال ١٩٩٧ بود كه مشهورترين ساخته جيمز كامرون با فروش ٦٥٩.٥ ميليارد دلار ركورد بينظيري را به نام «تايتانيك» ثبت كرد و نام سومين فيلم پرفروش دنياي سينمايي امريكا را تا امروز يدك ميكشيد.
حالا با آمدن «پلنگ سياه» ورق برگشته و «تايتانيك» جذاب و دوستداشتني با آن روايت حماسي و عاشقانهاش به خاطرهها ميپيوندند و جايش را به نمايش تازهاي ميدهد كه از قالب يك فيلم پرمخاطب يا حتي يك اثر سينمايي ناب خارج شده و ميتواند به يك جريان تبديل شود؛ جرياني كه با تمام شدن فيلم و پخش تيتراژ پاياني در ذهن تماشاگر تمام نميشود و آنقدر عميق است كه حالا حالاها دست از سر فكر و خيالات مخاطبانش برنميدارد.
قصه تولد تيچالا تا جادوي دختر سياه
داستان به جولاي سال ١٩٦٦ برميگردد. آنجا بود كه براي اولين بار در شماره ٥٢ سري اول كميكهاي «چهار شگفتانگيز» به قلم استن لي و طراحي جك كربي، شخصيتي در دنياي كميك مارول خلق شد كه نامش تيچالا بود و لقبش «بلك پنتر» يا همان «پلنگ سياه». تيچالا، فرزند تچاكاي بزرگ و وليعهد كشوري بزرگ و خيالي به نام واكاندا بود. واكاندا به دليل شهرت و اعتباري كه دارد و اينكه يكي از سرمايهدارترين كشورهاست، گزينه خوبي براي ديگر كشورها به شمار ميآيد كه با جنگ و درگيري معضلاتي براي واكاندا دست و پا كنند و آن را از تخت و تاج بيندازند.
به اين ترتيب واكاندا وارد جنگ ميشود و در جريان جنگهاي پياپي كه يكي پس از ديگري گريبان واكاندا را ميگيرند، تچاكا، پدر تيچالا، پادشاه واكاندا و «پلنگ سياه» سابق كشته ميشود و نوبت به تيچالا ميرسد كه بر امور سياست و مشكلات مردم اين سرزمين پنهان آفريقايي رسيدگي كند؛ اما هر چقدر واكاندا پيشرفته باشد و دهها سال از ديگر كشورهاي دنيا جلوتر، اما آنها رسم و رسومات گذشته خود را فراموش نكردهاند و تيچالا چالشهايي پيشرو دارد كه همينها نمونههايي از بهترين سكانسهاي فيلم را ميسازند.
حالا ريش و قيچي واكاندا دست مرد جواني است كه نه فقط يك واكاندايي اصيل، بلكه جانشين بر حق پدرش است و حاضر است براي حفاظت واكاندايي كه حالا دو دشمن بزرگ كمر به نابودياش بستهاند و براي سرنگونياش با هم متحد شدهاند، از جان مايه بگذارد. شوري، خواهر تيچالا يكي از شخصيتهاي موثر فيلم، مهندس واكانداست و با فناوريهايي كه خلق كرده در تمام مبارزات او را همراهي ميكند. حضور تاثيرگذار شوري خيليها را بر آن داشته كه اعتراف كنند يكي از دلايل محبوبيت عمومي «پلنگ سياه» اين است كه به زنان قدرت داده و آنها را در صدر مبارزات و عصاي دست قهرمان اصلي داستان قرار داده است؛ قصهاي كه احتمالا به مزاج فمينيستها زيادي خوش ميآيد و در دلشان به شوري مرحبا ميگويند؛
اما اين قصه هم مثل همهچيزهاي ديگر دنياي پرتلاطم هاليوود، يك وجه ديگر هم دارد. چيزي كه اليزا آنيانگوي، خبرنگار گاردين از آن با عنوان تجارت فمينيستي هاليوود با دختران سياه ياد ميكند. آنيانگوي كه خودش هم رنگينپوست است، با مقايسه دو فيلم «چينخوردگي در زمان» و «پلنگ سياه» كه هر دو شخصيت زن رنگينپوست و قدرتمند دارند، مينويسد: «سحر و جادوي دختر سياه در فيلمهاي اخير هاليوود نفوذ زيادي در باكس آفيس دارد؛
اما با وجود تمام نكات مثبت و پيامهاي پيشروانه، برخي ميترسند مبادا استفاده از شخصيت زن رنگينپوست در فيلمها كه تا به حال در ميزان فروش فيلم تاثير بسزايي داشته به يك ابزار بازاريابي تبديل شود؛ اما ما بايد تا چندين ماه ديگر هم صبر كنيم تا قاطعانه به اين نتيجه برسيم كه هوشمندترين فرد در جهان سينماي مارول، توني استارك (مرد آهنين) يا بروس بنر (هالك) نيست، بلكه يك دختر ١٦ ساله واكاندايي به نام شوري و خواهر تيچالا است كه لتيتيا رايت نقش آن را در «پلنگ سياه» بازي كرده است. او همراه با همتايان زنش، تصويري از زنان سياهپوست نشان مخاطب ميدهد كه پيش از اين به ندرت در صفحه نمايش ديده ميشدند؛
آنها قوي هستند اما نه مردانه، با شكوه هستند اما نه عجيب و غريب. به سنتها و فرهنگها احترام ميگذارند اما چيزي به آنها ديكته نميشود.» لوپيتا نيونگو كه نقش ناكيا، معشوقه سابق تيچالا را بازي ميكند، درباره شخصيتپردازي زنان «پلنگ سياه» به مجله گالديم گفته است: «چيزي كه زنان اين فيلم را مجزا ميكند و تصوير خاصي از آنها ارايه ميدهد، واقعيت وجودي آنهاست؛ زناني كه با موهاي طبيعي نه آرايش شده و با رنگ پوست طبيعي خودشان قدرت شگفتانگيزي دارند. اين بدون شك ميتواند در طرز نگاه بچههاي رنگينپوست به خودشان تاثيرگذار باشد. »
اين دقيقا همان چيزي است كه ايوا دوورني هم در فيلم «چينخوردگي در زمان» به شيوه خاص و هنرمندانهاي آن را به خورد مخاطب ميدهد. فيلم فانتزي ديزني، داستان مگ موري، دختر نوجواني را روايت ميكند كه تصميم ميگيرد با كمك برادر كوچكتر و البته نابغهاش، پدر فيزيكدانش را كه به طرز عجيبي ناپديد شده، نجات دهد؛ فيلم داستان قهرماني مگ را به تصوير ميكشد كه در حالي كه تلاش ميكند حق به حقدار برسد و جهان بهتري بسازد، در مورد ويژگيهاي ظاهري خود، به ويژه موهاي مجعدش احساس بد و ناامني دارد؛ اما همانطور كه داستان پيش ميرود، او ياد ميگيرد خودش را همانطور كه هست دوست داشته باشد و مراقبت تك تك پيچ و تابهاي مجعد موهايش باشد. اين همان پيامي است كه اين روزها زنان سياه با كمك آن دنياي شلخته هاليوود را رونق دادهاند؛ اين پيام سحر و جادوي دختر سياه است.
فيلم جديد مارول نقطه عطف مهمي است
«پلنگ سياه دنياي مارول را حسابي تكان داده است» اين جملهاي است كه منولا دارگيس، روزنامهنگار و منتقد روزنامه نيويوركتايمز مينويسد و آن را در گيومه ميگذارد. به اعتقاد دارگيس «پلنگ سياه» حس و حال عجيبي به مخاطب القا ميكند كه نمونه آن را پيش از اين به ندرت در هاليوود ديدهايم. روياي دستنيافتني بسياري از اهالي سينما؛ راز نهفته در قصه فيلمها! بيشتر فانتزيهاي سينماي هاليوود، مخاطب را سوار بر قصهاي ميكند كه سر و تهش به همان داستان چند خطي ختم ميشود و در سكانس آخر فيلم مخاطبان راي خود را به راحتي صادر ميكنند. اين يكي اما با بقيه متفاوت است و به پايان فيلم ربطي ندارد.
نقطه عطف فيلم دقيقا همانجايي است كه مخاطب بايد نتيجه نهايياش را روي ميز بگذارد. داستان فيلم زندگي ملتي خارقالعاده از واكاندا را روايت ميكند و منظرههاي سبز خطهاي از آفريقاي جنوبي را به تصوير ميكشاند. «پلنگ سياه» هم مثل ديگر آثار ابرقهرماني، براي خلق سكانسهاي حماسي سنگ تمام گذاشته با اين تفاوت كه حس حماسي را در وجود مخاطب چنان القا ميكند كه نميتوان آن را ناديده گرفت و به عنوان عاملي براي افزايش محبوبيت فيلم به حساب نياورد. موسيقي اينجا هم حرف اول را ميزند.
با اينكه «پلنگ سياه» از يك آهنگ كلاسيك فوقالعاده در قالب امضاي خود استفاده نكرده، اما در نهايت با كمك تيم همراه و خواننده رپ يكهتازي كه داشت، توانست نتهايي را كنار هم رديف كند كه كاملا با فضاي فيلم جور است. پاشنه آشيل «پلنگ سياه» بخشي است كه ناخواسته به جلوههاي ويژه گره ميخورد. اوضاع اين بخش بر وفق مراد پيش نرفته و با توجه به هزينه ساخت ٢٠٠ ميليون دلاري، اهالي سينما توقع جلوههاي بهتري داشتند؛
اما آيا اين فيلم بهترين اثر دنياي سينمايي مارول است؟ جواب اين سوال را نميتوان با يك كلمه بله يا خير پاسخ داد. كارنامه مارول پر است از نمونههاي قدرتمندي مثل «پلنگ سياه» كه تماشاگران را ميخكوب ميكند و به وقت پايان، همه بياختيار از جا برميخيزند و كلاه از سر برميدارند؛ اما چيزي كه آخرين ساخته كوگلر را در سبد ديگري گذاشته، چشمانداز منحصر به فردي است كه از آينده به مخاطبانش هديه ميدهد.
«پلنگ سياه» يك فيلم هاليوودي و واكاندا يك كشور تخيلي است؛ اما وقتي پاي كوگلر به ميان ميآيد، همهچيز ابزاري ميشود در خدمت چند نسل آينده رنگينپوستهاي امريكايي كه در نهايت بعضي آرمانهايي كه با خطر مواجه بودند، براي همه اهالي امريكا حفظ شوند. آنطور كه مجله نيويوركتاميز مينويسد، «پلنگ سياه» در لايههاي زيرين خود تاريخ ٥٠٠ ساله افرادي را روايت ميكند كه در آفريقا به دنيا آمدهاند و سوداي آزادي، اختيار و استقلالطلبي در سر داشتند؛ فيلمي كه براي نسل جوان رنگينپوست حركت به سمت نور تعبير ميشود. «پلنگ سياه» اگر بهترين فيلم دنياي سينمايي مارول نباشد، بزنگاهي مهم در دنياي مارول است؛ بزنگاهي كه مردم سفيدپوست و رنگينپوست درست به يك اندازه به آن نياز دارند.
ابرقهرمانان به ميدان ميآيند
هجدهمين فيلم در سبك ابرقهرماني (فيلمهاي دنياي سينمايي مارول) پلنگ سياه نام دارد؛ فيلمي كه مارول استوديوز، تهيهكننده آن و استوديو سينمايي والتديزني، عهدهدار توزيع آن است. رايان كوگلر، كارگرداني اين فيلم را بر عهده دارد. كارگردان سياهپوست اهل ايالات متحده امريكا پيش از اين فيلم «كريد» كه ادامه فيلمهاي راكي مشت زن افسانهاي است را كارگرداني كرده بود. كوگلر فيلمنامه اين فيلم را به همراه جو رابرت كول نوشته است. چادويك بوزمن در نقش پلنگ سياه، مايكل بي. جردن، لوپيتا نيونگو، داناي گوريرا، مارتين فريمن، دنيل كالويا، آنجلا باست و فارست ويتاكر و اندي سركيس در اين فيلم به ايفاي نقش پرداختهاند.
- 9
- 1