«بری» عنوان یک مینی سریال جدید است که آن را الک برگ و بیل هادر بهعنوان طراحان اصلی، سناریستها و کارگردانان و حتی بازیگران پرورانده و در قالب ۸ اپیزود نیم ساعته برای شبکه HBO ارائه کردهاند. «بری» درباره یک قاتل اجیر شده دچار افسردگی (با بازی بیل هادر) است که از منطقه میدوست امریکا میآید و طی مأموریتی تازه در شهر لسآنجلس، عشق زیادی را به هنر بازیگری و حضور در فیلمهای سینمایی در وجودش احساس میکند و در همین راستا و همسو با تعدادی از بازیگران تازهکار سینما و دوستداران هنرپیشگی سر از کلاسهای هنری یک معلم
پیر و کارآزموده (با بازی هنری وینکلر کهنهکار و مسن) در میآورد و ضمن کارآموزی در این عرصه راجع به بسیاری از گزینشها و کارهای سابقش به شک میافتد و میکوشد بین دنیای تروریستیاش و فضای هنرپیشگی یک تعادل ایجاد کند و برای هر یک تعبیری داشته باشد تا چنان تضادی از زندگیاش رخت بربندد. شاید بهترین فرد برای صحبت درباره این مینیسریالمتفاوت وینکلر ۷۳ ساله باشد که نخستین نشانههای حضور و درخشش وی در هنرهای تئاتر و سینما و در عرصه تلویزیون از اواسط و اواخر دهه ۱۹۶۰ یعنی بیش از ۵۰ سال پیش رؤیت شد
و در سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ کم رقیب و ستاره نسل روشنفکران نامیده شد و با اینکه در دهههای بعدی زیر فروغ ستارههای جوانتر قرار گرفت اما هرگز از متن و بطن هنرهای نمایشی و از جمله سینما و تلویزیون دور نمانده و اسم وینکلر را به یک نام بخصوص در این عرصه تبدیل کرده است. وینکلر در این مصاحبه از دلایل جذب خود به «بری» و نظر مساعدش به نقش محوله به وی و از استادی بیل هادر در حرفهاش میگوید و از ترکیب مؤثر او با الک برگ.
آقای وینکلر، بینهادر و برگ تفاوتهای محسوسی وجود دارد اما چگونه است که یکدیگر را اینگونه کامل میکنند؟
تعدد وظایف بیل هادر در این سریال باورنکردنی است، بهطوری که اضافه بر تهیه و کارگردانی این مجموعه، نوشتن متن و حتی قسمتی از مسئولیت تولید را هم بر عهده داشته است.
قدر مسلم اینکه هادر نیک میداند چه میخواهد و همین مسأله ما را به سوی پایانی موفق سوق داد. ما حتی این امتیاز را داشتیم که در بعضی موارد از برخی دیالوگهای معروف فیلمهای معروف و قدیمی به قصد رساندن معانی و مفاهیم مورد نظر بیل هادر بهره گیریم و از این طریق بگوییم که چگونه این مرد که کارش چیزی دیگر و یک قاتل حرفهای است، دل به بازیگری میبندد.
آیا اصولاً دوست دارید که از برگههای راهنما برای خواندن متن سناریویتان بهرهگیرید. هرچه باشد این روشی است که در فیلم «بری» اجرا میشود.
من معمولاً متون خود را حفظ میکنم ولی گاه شرایطی پیش میآید که یک هنرپیشه به این برگهها نیاز پیدا میکند. یادم میآید در یکی از نمایشهای تجربی اولیهام که کاری از شکسپیر بود، من قسمتی از دیالوگ خود را به کلی فراموش کردم اما بهلطف همین برگهای یادداشت و در بر دارنده دیالوگها قادر به ادای کلمات شدم. در تدارک صحنههای فیلم «بری» نیز مسائلی از این دست پیش آمد و وقتی قضایا را به هادر و برگ گفتم، به خنده افتادند. این نکات در حالی شکل گرفت که من در روزهای منتهی به فیلمبرداری از کمک پسرم مکس هم که دستی در کارگردانی دارد، بهرهمند شدم.
از نظر شما مردی با این سطح اجتماعی و سن که در سناریو وصف آن آمده، چرا باید به بازیگری علاقهمند شود و دنبال این قضیه را هم بگیرد؟
در نگاه نخست بهنظر نمیرسد او فرق زیادی با قاتلان مزدوری از این دست داشته باشد اما متن داستان بتدریج چیزی خلاف این را به ما میگوید. وقتی او بهدنبال دریافت پولی است که برای انجام مأموریتش به وی وعده دادهاند، به آرامی تغییراتی را در او میبینیم و او نشان میدهد که قضایا را متفاوت میبیند. وی در زمینه شغلی و کاریاش تا زمانی که پول عملیاتش را دریافت میکند، برایش فرقی ندارد که فرد پرداختکننده کیست. با این حال او با نشان دادن عشقش به بازیگری این را هم ثابت میکند که برایش فرق دارد که خودش چه میکند و چه چیزهایی را دارد یا ندارد. بهواقع فیلم «بری» میخواهد بگوید بین آنچه اکثر مردم از خود بروز میدهند و ماهیت درونیشان فرق زیادی وجود دارد و بعضی افراد پرشقاوت هم در قلبشان آرامتر از آنی هستند که قاعدتاً باید باشند.
با این اوصاف از بازی کردن در این فیلم و همکاری با بیل هادر و الک برگ باید بسیار راضی باشید.
همینطور است. کاری که آنها انجام دادهاند، یک مینی سریال پر از خلاقیت و سرشار از نکات بکر است و ما توانستیم قصه این مرد جنایتکار را به مرحلهای برسانیم که بینندگان با آن احساس همسویی کنند و برای کشف و لمس واقعیات تا آخرین مراحل به پیش بروند. البته من هنوز هم نمیفهمم چطور این هنرمندان توانستهاند کاری بکنند که این ماجرا معقول از آب درآید و تصویر و تجسم آن درست باشد.
مشخص است که شما هنوز هم از حرفه بازیگری لذت میبرید.
همین طور است. این حرفهای است که من از نوجوانیام آرزو داشتم با موفقیت وارد آن شوم و بدیهی است که اینک و سالها بعد از آن شروع اولیه احساس شادی و رضایت کنم. من و شرکایم چندین و چند طرح و برنامه و فیلم و سریال را در سالهای اخیر نوشتهایم و بجز «بری» من در سریال «مک گیور» نیز بهعنوان یک تهیهکننده انجام وظیفه کردهام. اضافه بر این رؤیاهای شیرین حرفهای، یک زندگی خصوصی پر ماجرا هم دارم و صاحب ۵ نوه هستم و این یک هشدار به تمامی کسانی است که مرا هنوز جوان میدانند. البته من درهیأت یک جوان هم اینک نیز مشغول نگارش سناریوی سریال «آغازی دیر بهتر از هرگز شروع نکردن است» هستم.
چه چیزهایی در یک پروژه شما را به سوی خود میکشانند؟
من فکر میکنم این یک چیز حسی و غریزی است و وقتی هنرمندی از یک موضوع خوشش میآید، پشت آن را میگیرد و تا پایان راه را میرود. شاید خوشبینی مفرط هم چیز خوبی نباشد اما بنای کار من این است که اگر سناریویی را پسندیدم تا پایان مراحل تولید و عرضه فیلم یا سریال پیش میروم و در ذهنم این باور را قوت میبخشم که یک کار بسیار خوب را در دست اجرا و تهیه دارم.
آیا ایراد خاصی در کار تهیه این سریالها وجود دارد که نیاز به رفع داشته باشد؟
فکر میکنم در طول مدت تهیه این سریالها و مینیسریالها آدمها بهقدری میروند و میآیند و استمرار در کارشان نیست که گاه ارتباطی دیرپا بین آنها و بینندگان شکل نمیگیرد. بعضی که جذابتر از سایرین هستند، گاهی سهم لازم را در متن قصه دریافت نمیکنند و برخی دیگر قبل از اینکه متوجه حضورشان شوید، محو شده و میروند. به همین خاطر است که «بری» را میپسندم زیرا قدری تفاوت در این ماجرا ایجاد
کرده است.
- 15
- 2