فیلم The Predator تلاش دوبارهایاست برای احیای کاراکتر غارتگر که از سال ۱۹۸۷ با نخستین فیلم این مجموعه پا به سینما گذاشت و از آن زمان تا به امروز دچار فراز و نشیبهای زیادی شده است. اثر کنونی در حقیقت چهارمین دنباله این سری حساب شده و میتوان به آن نام غارتگر چهار را نهاد چرا که فیلم برخلاف تصورات اولیه، یک ریبوت یا همان بازسازی کامل نیست.
نخستین فیلم غارتگر با حضور آرنولدشوارتزنگر در نقش یک کماندوی قهار و بزن بهادر ساخته شد و توانست با قرار دادن موجودی وحشتناک با خوی حیوانی به اسم غارتگر در برابر ارتشی از کماندوها، یک فیلم اکشن ناب بسازد که رنگ و بوی علمی-تخیلی هم به خود بگیرد چرا که موجود خونخوار داستان در حقیقت یک موجود فضایی از نژاد دیگری بود.
موفقیت فیلم اول هم در گروی بودجه پایین آن (۱۵ میلیون دلار) بود و هم به قول خودآرنولد که نقش اصلی فیلم را برعهده داشت، قطر بازوی بازیگران فیلم. فیلم در حقیقت به نوعی بود با این تفاوت که خشونت و شوخیهای رکیک در آن موج میزد و نقش منفی ماجرا هیولایی بی شاخ و دم بود. این هیولای بی شاخ و دم به عنوان غارتگر در سینما شناخته شد و توانست به سرعت پای خود را در دنیاهای کمیک و گیم هم باز کند و تبدیل به کاراکتری محبوب شود.
فیلم غارتگر دو، سه سال بعد ساخته شد و با وجود اعطای بودجه بیشتر به روند ساخت آن، با فروشی حدودا نصف فیلم اول روبهرو شد و نقدهای بسیار منفی هم به خود گرفت و در حقیقت شکستی کامل محسوب شد.
در فیلم دوم دیگر خبری از آرنولد نبود (او به خاطر خواستن دستمزد بالا از فیلم کنار گذاشته شده بود) و تغییراتی هم در طراحی غارتگر به کار رفته بود که طرفداران به آن واکنشهای ضد و نقیض داشتند. منتقدان آن سالها فیلم را به نوعی ترکیبی از روبوکاپ و بلیدرانر آن روزگار دانستند و عموما نمره متوسطی به فیلم دادند و آن را نکوهش کردند.
بیش از ۱۰ سال خبری از غارتگر لااقل در پرده سینماها نبود و این کاراکتر در مدیومهای دیگری چون کمیک و دنیای بازی جولان میداد. ناشر معروف کمیک حق و حقوق کتابهای مصور اینفرنچایز را خریده بود و از آنجا که حق و حقوق کمیکها هم با همین ناشر بود، جرقهای در ذهن نویسندگان خلاق این مجموعه همچون رندلیاسترادلی زده شد و با ترکیب این دو کاراکتر در اوایل دهه نود میلادی،کمیک بوکی به نام بیگانه علیه غارتگر راهی بازار شد.
ادامه راه این سری در صنعت بازیهای ویديویی رقم خورد و چندین بازی به همین نام عرضه شد و در نهایت در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۷ دو اثر سینمایی با همین نام نیز ساخته و روانه پرده سینماها شد و همین دو اثر تجدید دیداری با غارتگر در پرده نقره ای شد.
در نهایت در سال ۲۰۱۰ فیلم سوم با نام غارتگران ساخته شد که از هر نظر یک شکست و فاجعه تمام عیار برای سری بود و طرفداران دوست دارند هر چه سریعتر آن را فراموش کنند، حالا آنها هشت سال انتظار کشیدند تا شخصیت محبوبشان دوباره به سینماها بیاید و چنگکهای برندهاش را دوباره در فیلم بر تن قربانیان فرو کند و باید دید که کارگردان جدید (شینبلک) که استعداد نویسندگی هم در خود دارد (او فیلمنامه آثاری چون اسلحه مرگبار دو را به نگارش در آورده است) با اینفرنچایز چه کرده است.
در سال ۲۰۰۵ و بعد از ساخته شدن فیلم اول بیگانه علیه غارتگر، زمینههایی برای حضور دوباره غارتگر برای طرفداران فراهم شده بود ولی از آنجا که هنوز استودیوهای فیلمسازی به موفقیت صد در صدی فیلم امیدوار نبودند، یک بازی ویديویی بر اساس این شخصیت ساخته شد که در زمان عرضه خود بازخوردهای ضد و نقیضی به همراه داشت.
این اثر در سبک جهان باز عرضه شده بود و گیمر در نقش غارتگر به ماموریتهایی میپرداخت و تجهیزات خاص این موجود فضایی را نیز در مراحل به همراه داشت. حتی بازی این اثر نیزمولفههای همیشگی فرنچایز را رعایت کرده بود و بسیاربسیار خشن بود.
این فیلم داستان عدهای سرباز با مشکلات روانی را روایت میکند که در حین بازگشت به کمپشان هستند و در نیمه راه با حمله یک سری موجود فضایی روبهرو میشوند. یکی از آنها به اسم کویین مکنا (با بازی بویدهولبروک ) میتواند قطعهای از تجهیزات این قاتل فضایی را دزدیده و زره آن را هم در یک پکیج برباید. او قبل از دستگیر شدنش توسط نیروهای پلیس، زره را به خانهاش پست میکند و بعد از دستگیری هم نیروهای امنیتی حرفهای او را چندان باور نمیکنند و تصمیم میگیرند که مکنا و چند سرباز مشکل دار دیگر را دوباره به یک مرکز درمانی بفرستند.
ازآنسو مشخص میشود که قاتل فضایی توسط نیروهای مخفی دستگیر شده و در یک پژوهشگاه سری نگهداری میشود و دانشمندان این مرکز مشغول تحقیق و تفحص روی او هستند. زنی به نام کیسی برکت (با بازی الیویا مان) از سوی مرکز فراخوانده میشود تا به تحقیقات تیم کمک کند. در همین حین زرهها نیز به منزل مکنا رسیده و پسربچه دارای اوتیسم آنها را برداشته و به خاطر موهبتی که از همین بیماریاش دارد میتواند تا حد زیادی به ترجمه زبان عجیب و غریب غارتگرها دست پیدا کند.
موجود فضایی اما در آزمایشگاه از خواب خوش برخاسته و با علم بر اینکه زره و تجهیزاتش دزدیده شده تصمیم میگیرد آنها را بازپس گیرد. او شروع به قلع و قمع دانشمندان میکند و مکنا و سربازان دیگر با شنیدن این خبر و البته همراهی کیسی تصمیم میگیرند تا قبل از غارتگر به پسر مکنا برسند و جان او را نجات دهند و صد البته از پیشروی این موجود فضایی آدمکش در سیاره جلوگیری کنند، موجودی که به آن لقب غارتگر داده شده است.
این اثر فیلمنامه قوی و مستحکم و نابی ندارد و از همه لحاظ قافیه را در این بخش باخته است؛ نه شخصیت پردازی درست و درمانی برای کاراکترهای جدید فیلم انجام شده و نه به غارتگر داخل فیلم و اهداف و پیشینه او پرداخته شده است. فیلم صرفا رویارویی چندین کماندو و یک دانشمند با این خونخواران فضایی است و حالا که فیلمنامهای شسته رفته را در بطن خود ندارد، باید دید که در بقیه بخشها چه کرده است.
صحنههای اکشن که از مولفه اصلی اینفرنچایز به حساب میآیند با خشونت لایزال همراه هستند تا عطش چندین و چند ساله طرفداران این موجود وحشی را فرو بخواباند. غارتگر به قول دکتر کیسی خود فیلم، کشتن آدمها را چیزی شبیه به ورزش میداند و از تکه پاره کردن آنها هیچ ابایی ندارد. در جای جای فیلم شاهد لت و پار شدن و مثله کردن آدم ها توسط غارتگر هستیم و در نهایت باید گفت که صحنههای اکشن خاص و نابی برای فیلم طراحی نشده اما کارگردان احتمالا بتواند در کنار این خشونت بی حد و مرز، عدهای را میخکوب سکانسهای فیلم خود کند.
این اثر، اشارات زیادی به گذشته این سری دارد، مثلا فیلم نخست این سری در ابتدا قرار بود نام شکارچی را یدک بکشد ولی به علت تشابه اسمی با فیلمی در همان سالها، استودیو نام کاراکتر و سری خود را به کلی عوض کرد. ماهیت شکارچی بودن غارتگر اما برای کسی محرز نیست و به این موضوع بارها در طول فیلم اشاره میشود.
جدا از این مساله، فیلم همانند اثر کلاسیک خود پر از دیالوگها و شوخیهای جنسی و تاریک است و نمونه اینگونه شوخیها را در کمتر فیلمی میتوان دید چرا که بسیاری از آنها عملا توهین به حساب میآید و هالیوود از گفتن آنها در فیلمهایش حذر میکند اما شینبلک بی پروا این دیالوگها را در فیلم خود جاری ساخته و لحن فیلم را یک لحن شوخ عجیب و غریب (شاید بتوان به زور به آن گفت طنز از نوع گروتسک یا همان طنز سیاه) تبدیل کرده است.بازیگران اما به واسطه شخصیت پردازی بسیار کاغذی و بدی که برای آنها صورت گرفته، کاراکترهایی کاملا فراموش شدنی را در پرده سینما خلق میکنند که فداکاریهایشان بیشتر از آنکه برای تماشاگر منقلب کننده باشد، احمقانه است. غارتگرهای فیلم به دلیل جلوههای ویژه و دستاوردهای جدید سینمایی نسبت به سالها پیش طبیعیتر و البته مهیبتر ساخته شدهاند ولی متاسفانه شبیه به سگهایی هستند که در طول صحنه رها شده و ماموریتشان کشتار است و بس.
کارگردان هیچ تلاشی برای زمینه سازی این موجودات نمیکند و شاید بتوان گفت این عمل را از قصد انجام داده تا به غارتگرهای کلاسیک بیشتر شبیه باشد، ولی امروز بعد از ساخت این همه اثر و نوشته شدن کتاب های زیاد درباره این نژاد کذایی، به نظر میرسد روح دادن به کالبد هیولاصفت غارتگر کار چندان سختی نباشد؛ کارگردان اما ریسک این کار را نکرده و فیلمی ساخته که دقیقا باب میل طرفداران قدیمی این اثر باشد: اکشن-کمدی خشن با لیترلیتر خون و بدون ذرهای منطق و ژست علمی- تخیلی به خود گرفتن.
به طور کل اما این اثر بازگشت شکوهمندانهای برای سری غارتگر در این روز و روزگار که با آثار درخشانی در سینمای هالیوودی و همین ژانر روبهرو هستیم نیست و بازهم از دوست و رقیب دیرینه خود یعنی بیگانه جا میماند (سری بیگانه با فیلمهای پرومتئوس به مراتب بهتر احیا شدند و موفق آمیز بودند) ولیکن بودجه ۸۸ میلیون دلاری آن احتمالا باعث شود که فیلم به سوددهی برسد، گرچه با توجه به فروش نه چندان موفق آن در روزهای اول به این ادعا هم چندان صد درصد استناد کرد.
آرش پارساپور
- 16
- 3