آرتور فلک در جدیدترین فیلم جوکر از روانشناس خود میپرسد: «دنیا داره دیوونهتر میشه یا فقط من این حس رو دارم؟» جواب درست: هردو. فلک مردی است که سلامت عقلش را از دست داده، اما دنیای «بیرون» هم یک بشکه باروتی است که از بیقانونی، نابرابری، فساد، تبعیض و سر تا پا ناامیدی تشکیل شده است. داستان جوکر اوایل دهه ۸۰ میلادی اتفاق میافتد، اما آگاهانه با دنیای امروز ما تداخل دارد که روز به روز دیوانهتر میشود. روانشناس در تأیید فلک جواب میدهد:«دور و زمونه سختیه.»
از اینکه جدیدترین فیلم جوکر-در حالی که قرار بود از نظر انتقادی و تجاری موفق باشد- نگرانیهایی درباره روایت آن به همراه داشته باشد، نباید تعجب کنیم. لو رفتن فیلمنامه اولیه و تصویرسازی فینکس از یک مرد جوان غمگین که سلامت عقلیاش را از دست داده، باعث شده تا فیلم همراستا با فرهنگ اینسل شناخته شود. فرهنگی که در آن مردان غیرداوطلبانه مجرد و البته عصبانی و زنستیز هستند.
در نقدهای اولیه درباره پیام این فیلم و تشویق خشونت ابراز نگرانی شده است. استفانی زاخارک، خبرنگار تایم مینویسد: «در آمریکا افرادی مثل آرتور عملا یک هفته در میان دست به تیراندازی دستهجمعی یا حرکتی خشونتآمیز میزنند.» روزنامه تلگراف در مصاحبهای از فینکس میپرسد که آیا او «از اینکه ممکن است تماشای این فیلم منجر به ترغیب افرادی مانند جوکر شود و تبعات فاجعهباری به همراه داشته باشد، نگرانی دارد؟» فینکس در جواب از جایش بلند میشود و مصاحبه را ترک میکند.
جوکر که فیلمی است براساس داستانهای مصور، قطعا نخستین فیلمی نیست که با نقش منفی همدردی میکند، اما نخستین فیلمی است که یکطرفه این کار را انجام میدهد. فیلمهای ابرقهرمانها طبق سنت به ما اطمینان میدهند که درنهایت خیر بر شر پیروز میشود. اما جوکر در مسیر مخالف حرکت میکند.
شروع فیلم، فلک را مردی معقول با روحی آزرده نشان میدهد؛ استندآپ کمدینی مشتاق که اعتقاد دارد رسالتش خنداندن دنیاست. اما زندگی حقیقتی مخالف با آن را به او نشان میدهد.
طبق گفتههای سازندگان این فیلم و انتخاب رابرت دنیرو برای ایفای نقش، جوکر ادامه راه فیلمهای موفق دهه ۷۰ و ۸۰ مارتین اسکورسیزی، راننده تاکسی و سلطان کمدی است.
منتقدان میگویند فیلم جوکر کاری میکند که فیلمهای ابرقهرمانی نباید به آن بپردازند. شاید نگرانی آنها به دلیل ماهیت خود جوکر است. نمیتوان تصور کرد دیگر کاراکترهای داستانهای مصور چنین قصهای داشته باشند. جوکر به راحتی یکی از شناختهشدهترین، محبوبترین و البته پیچیدهترین و سرگرمکنندهترین تبهکارهاست.
بن ساندرز، بنیانگذار مطالعات داستانهای مصور در دانشگاه اورگان که درباره ابرقهرمانها مطالب بسیاری نوشته میگوید:«هر نسلی جوکر خودش را دارد. در ۸۰سال گذشته، شخصیت جوکر در هر دهه متناسب با آن دوران تعریف شده است.» ساندرز معتقد است که سیر تکاملی این کاراکتر نتیجه «حلقه پیچیده و چندرسانهای بازخورد» و تصویرسازی جوکر در مدیومهای مختلف مانند تلویزیون، انیمیشن، فیلم و حتی بازیهای ویدیویی است. ساندرز میگوید: «شخصیت جوکر درواقع مجموعهای از تمام جوکرهاست. فیلمسازان بااستعداد آزادند آنقدر با المانهای مختلف بازی کنند تا نسخه جدیدی از این کاراکتر را درست کنند.»
به گفته تراویس لانگلی، استاد روانشناسی، یکی از فاکتورهای متمایزکننده این فیلم که به راحتی نادیده گرفته میشود این است که بتمن هیچ ابرقدرتی ندارد. لانگلی میگوید: «بتمن براساس شخصیتش تعریف میشود. دشمنانش هم باید همینطور باشند. هیچ ابرقهرمان دیگری کلکسیونی از دشمنهای معروف و پرتعداد ندارد. جوکر هم سلطان همه آنهاست.» به همین دلیل جنگ بتمن و جوکر همیشه روانی بوده تا فیزیکی.
داستانهای بتمن هم به جنگ جنون و عقل میپردازند و هم خیر و شر؛ آیا در هیچکدام از فیلمهای ابرقهرمانها، یک تیمارستان روانی محلی، یکی از لوکیشنهای اصلی بوده است؟ اما لانگلی از تشخیص بیماری جوکر دریغ میکند. او میگوید: «رفتار جوکر در هیچ حالتی نمیگنجد. جوکر به وضوح یک بیمار روانی است. بیوجدان است. با هیچکس نمیتواند همدلی کند. او مأمور هرجومرج است و مخاطب مطمئن نیست که آیا جوکر به کاری که انجام میدهد، آگاه است؟»
سوال اینجاست که آیا حالا باید نگران پتانسیل جوکرهای دنیای واقعی باشیم که آشوب به پا خواهند کرد؟ بارها و بارها در این موقعیت قرار گرفتهایم که تنها به جوکر هم برنمیگردد: فیلم راننده تاکسی و نقش آن در ترور رونالد ریگان در سال ۱۹۸۲. راننده تاکسی فیلم محبوب فرد ضارب به نام جان هینکلی جونیور بود. او دستکم ۱۵بار آن را تماشا کرده بود. او خود را در نقش تراویس بیکل (دنیرو) برنامهریز قتلهای سیاسی قرار میداد، مثل بیکل لباس میپوشید، مثل او اسلحه جمعآوری میکرد، دفترچه خاطراتی مثل او داشت و حتی همان نوشیدنی را مینوشید. او حتی به دنبال جودی فاستر راه افتاده بود، دنبالش میکرد، برایش نامه مینوشت که به خاطر او به ریگان تیراندازی کرده.
دادگاه دفاعیات هینکلی با نمایش فیلم راننده تاکسی تمام میشود. یکی از وکلای مدافع میگوید هینکلی احساس میکرد «دارد در یک فیلم بازی میکند». هینکلی درنهایت به خاطر مشکل سلامت عقلی محکوم نشد. شاید همان داستان مرغ و تخممرغ است یا شاید حلقه بازخورد چند رسانهای.
فیلمهای خشونتآمیز که اغلب مورد توجه جوانان قرار میگیرند، نوعی زنگ خطر هستند. فیلمهایی مثل پرتقال کوکی، روانی آمریکایی و قاتلان بالفطره که در همه آنها حملاتی مشابه صورت میگیرد، حتی جرایم کپیشده از فیلمها در ویکیپدیا صفحهای مخصوص به خود دارد که در آن کشتار مدرسه کلمباین هم دیده میشود. رسانهها امروزه مصمم شدهاند تا ارتباط بین فیلمها و خشونتهای دنیای واقعی را نشان دهند، حتی اگر ارتباطی وجود نداشته باشد.
جالب اینجاست که عملکرد انتخابی و احساسی رسانه برای جذب مخاطب- که به نظر میرسد تم سال ۲۰۱۹ باشد- هسته اصلی فیلم جوکر ساخته تاد فیلیپس است. دنیرو، مجری برنامه تلویزیون، کاتالیزوری مهم و غیرعمدی در تغییر رفتار فلک است. در این میان، رسانههای شهر گاتم مشتاقانه اولین کشتار فلک را به جنگ «کشتن پولدارها» تبدیل میکنند. در یکی از صحنههای تأثیرگذار فیلم، فلک تصویری را روی صفحه یک روزنامهای میبیند که لبخند جنونآمیز «دلقک قاتل» را نشان میدهد. جوکر سعی میکند همانند تصویر لبخند بزند. جوکر به جای آنکه «دیوانگی» را منتقل کند، درحال بررسی دلایل آن است. این موضوع باعث همدلی با سوژه میشود و عدم همدلی یکی از دلایل توجیه رفتارش شناخته میشود. هیچ توضیح سادهای وجود ندارد؛ بلکه بیشتر درباره جمعشدن عوامل مختلف، داخلی و خارجی است که ممکن است انسان یا جامعهای را به لبه پرتگاه برساند.
مترجم :یاسمن طاهریان
- 12
- 3