سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳
۱۴:۵۵ - ۰۴ فروردین ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۱۰۰۲۵۱
موسیقی

حمید حامی:

خداوند خواسته بود به آخر سیاهی برسم

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,حمید حامی
حمید حامی می‌گوید از لحاظ احساس و پول، به ته خط رسیده بود و این باعث شد قدر عافیت را بداند.

به گزارش خبرآنلاین، نسیم قاضی‌زاده در سالنامه «شرق» نوشت؛ حمید حامی از نسل خواننده‌هایی است که در ابتدای راه ظهور موسیقی پاپ بعد از انقلاب فعالیتش را آغاز کرد؛ اما در همان ابتدا به دلیل همکاری‌هایش با بابک بیات و ملودی‌هایی که برای او نوشت، بیش از دیگران شناخته شد.

 

حامی که خودش دستی بر ساز دارد، از کودکی با آواهای مادرش به موسیقی و آواز علاقه‌مند شد و موسیقی کلاسیک و پاپ  هم‌پای جنس صدایش باعث شد توجه مخاطبان را به خود جلب کند. جدای از این، خوش‌سلیقگی‌اش در انتخاب آهنگ‌سازهایی چون فریبرز لاچینی، فردین خلعتبری، ستار اورکی و ناصر چشم‌آذر دلیل محکم‌تری شد تا شنوندگان بیشتری پیدا کند. اما روزهایی که در اوج بود، ناگهان از صحنه موسیقی غیب شد. نه خبری، نه آلبومی، نه قطعه‌ای... فقط هرازگاهی چهره‌اش در صفحه تلویزیون دیده می‌‌شد و گفت‌وگویی کوتاه می‌کرد. روندی که چند سال به دلیل بیماری‌اش به طول انجامید و او را از صحنه موسیقی ایران و مخاطبان وفادارش دور کرد. حالا حامی بعد از گذر این سال‌ها بار دیگر باز گشته؛ پرامید و شاد. در آستانه بهار با او به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

 

با شنیدن نام «حامی» اولین سؤالی که به ذهن می‌آید، این است که این سال‌ها کجا بودید؟

این سؤال را خیلی‌ها در سال‌های اخیر از من پرسیده‌اند. شروع ماجرا از یک بیماری بود که سال ٨٩ دچارش شدم. از سال ٨٨ صدایم افت کرد و در اسفند ٨٩ با این که چند کار خواندم، ولی دیگر به نقطه نگران‌کننده بیماری رسیده بودم. در یکی از کنسرت‌ها با یکی از خبرنگاران صحبت و این موضوع را مطرح کردم. ایشان هم آن را مطبوعاتی کردند. در آن سال یکی از بزرگ‌ترین ترس‌های زندگی‌ام از دست‌دادن صدایم بود؛ بنابراین خیلی برایم ناراحت‌کننده بود که کسی متوجه این مسئله بشود. آن موقع با آن خبرنگار دچار کشمکش شدم، ولی بعدا دیدم چه‌بسا بهتر بود از ابتدا خودم این موضوع را مطرح می‌کردم.

 

بیماری‌تان چه بود؟

گرفتگی عضلانی، اسپاسم که هم حاصل فشارهای عصبی بود و هم نداشتنِ تمرین مناسب و گرم‌نکردن صدا قبل از استیج. آن موقع، جریان‌های مافیابازی موزیک باعث سرخوردگی‌ام شده بود. کنسرت‌ها مال از‌ما‌بهتران بود، آلبوم‌ها خیلی سخت مجوز می‌گرفتند، خانه‌نشین بودم. درباره خواننده‌های خاصی بی‌قانونی‌هایی بود؛ مثل کنسرت‌های خارجی، پخش کلیپ‌هایشان از کانال‌های ماهواره که اگر ما این کارها را می‌کردیم، ممنوع‌الفعالیت می‌شدیم. خلاصه سال ٩٢ بود که کاملا ناامید شدم و نزدیک بود افسرده شوم. مقاله‌ای خواندم درباره خواننده‌‌هایی که از لحاظ احساسی و روانی خیلی روی صدایشان تکیه می‌کنند که اين‌ها وقتی صدایشان را از دست می‌دهند، غم و دردی، هم‌پای از‌ دست‌دادن عزیزانشان را تحمل می‌کنند. اردیبهشت ٩٤ بالاخره تصمیم گرفتم که روی پایم بایستم و شروع به کار کنم. اتفاقاتی در زندگی‌ام افتاد و خداوند کمکم کرد که بتوانم دوباره شروع کنم.

 

در حال درمان هم بودید؟

سراغ خیلی از دکترهای ایرانی و خارجی رفته بودم، همه متفق‌القول می‌گفتند این یک گرفتگی عضلانی است، اما خودم باور نمی‌کردم. الان بعد از گذشت یک سال که این همه روی استیج رفته‌ام، هنوز باور نمی‌کنم این من باشم که روی استیج می‌روم؛ فکر می‌کنم آن آدمی است که بیمار بود.

 

از اردیبهشت ٩٤ می‌گفتید.. .

بله. خداوند خواسته بود به آخر سیاهی برسم و دوباره از نو متولد شوم. این پنج سال، از غرورم کم کرد. رفقای واقعی‌ام را شناختم. از لحاظ احساس و پول، به ته خط رسیدم که باعث شد قدر عافیت را بدانم و همین طور معجزه‌ای که برایم اتفاق افتاد، باعث شد ایمان و اعتقادم به خداوند بیشتر شود. شروع به ورزش و تمرین آواز کردم تا اینکه به جشن «موسیقی ما» رسیدیم.

 

قبلش یک اجرای خیابانی داشتم که خیلی مورد توجه قرار گرفت و تشویق شدم که شاید بتوانم بخوانم. با این که آماده نبودم، جشن «موسیقی ما» را قبول کردم. صبح روز جشن یک ساعت پیاده‌روی روزانه‌ام را رفتم، تمرینم را کردم، دو ساعت مانده به شروع جشن، گوشی‌ام را خاموش کردم. کمی گریه کردم، از خدا خواستم که درست و غلط را نشانم بدهد. بعد تلفن کردم و گفتم نمی‌آیم. خلاصه رفتم و با این که حالم اصلا خوب نبود، با یک پیانو که در لابی تالار وحدت هست، کمی با آقای تاجبخش تمرین کردیم. کمی خودم را محک زدم.

 

با خودم فکر کردم در این جشن که به عبارتی معتبرترین جشن موسیقی سالانه است که از ریزودرشت موسیقی حرفه‌‌ای و بازاری در آن هستند، چند دقیقه اجرایم می‌توانست آبروی چند‌ساله‌ام را زیر سؤال ببرد و از طرف دیگر می‌توانست خبر بدهد که دوباره به استیج برگشته‌ام. خوشبختانه دو کار خواندم، در گام اصلی هم خواندم و توانستم از پسِ آن بربیایم. اما خودم فکر می‌کردم خوب نبودم و جرئت نداشتم فیلمش را تماشا کنم. بالاخره فیلم را دیدم و متوجه شدم که بد نبودم و اعتماد‌به‌نفسم را به دست آوردم و در عین ناباوری قرارداد کنسرت بستم. با‌این‌حال هنوز سر تمرین‌ها می‌ترسیدم و جایی برای این گذاشته بودم که انصراف بدهم. ١٠ روز مانده به کنسرت، بليت‌فروشی شروع شد و من که نگران بودم بعد از پنج سال بفروشد یا نه، دیدم بعد از یک ساعت بليت‌ها تمام شد. برای اولین‌بار در تاریخ تالار وحدت این اتفاق افتاد و همین خیلی تشویقم کرد. با اینکه روی استیج آدم پررویی هستم، باز هم ترسیده بودم. روی استیج سعی می‌کنم اصلا چشم به کسی ندوزم با این که نگاه می‌کنم، ولی نمی‌بینم. آن صدای طغیانگر و عصیانگر که هر کاری می‌خواست می‌توانست بخواند، کمی کاستی داشت.

 

هنوز هم بعد از یک ‌سال ‌و ‌اندی که روی استیج می‌روم، نقطه‌ضعف‌هایی وجود دارد. این برایم یک نقطه شروع تازه شد. باعث شد تهیه‌کننده‌‌های زیادی سراغم بیایند. حیف که قدر آن سکویی را که ساختم، ندانستم و با شرکت‌هایی قراردادهای بدی بستم که تمام کاشته‌هایم را از بین بردند. یکی از اشخاصی که قرار بود کنسرت بعدی‌ام را برگزار کند، پول نداشت و کنار کشید؛ بنابراین خودم با سرمایه شخصی، کنسرت اول میلاد را برگزار کردم. کنسرت بعدی هم قرار بود بر عهده شرکتی باشد که آن‌ها هم بعد از هفت، هشت ماه هیچ کاری نکردند و من هم علی‌رغم خسارت، قراردادم را فسخ کردم. همه این‌ها، اعتباری را که تمام‌شدن بليت در یک ساعت به من داده بود و تهیه‌کنندگان را مشتاق به همکاری کرده بود، زیر سؤال برد. اما خدا را شکر می‌کنم که با دوستان دیگری آشنا شدم که کمکم کردند. سال اول تمام کنسرت‌هایی را که برگزار کردم، هیچ‌گونه سوددهی برایم نداشت.

 

سال‌هاست در مارکت موسیقی هستید. در این سال‌ها با آدم‌های مختلفی کار کرده‌اید؛ مثل لاچینی، بابک بیات، چراغعلی، چشم‌آذر و... .

خیلی از همکاری‌هایم اصلا جزء سوابقم نیست، اما با تمام شاعران به نام کار کرده‌ام. ساعد باقری، جبار کاکایی، سهیل محمودی، مسعود امینی و خیلی‌های دیگر.

 

این همه تنوع به خاطر یک روح ناآرام است؟

نه هر کسی کارش خوب باشد با او کار می‌کنم. این در اولویت نیست که اسم بزرگی داشته باشد. هر کسی که کارش خوب باشد، چه شاعر نامی باشد و چه گمنام، اگر کارش خوب باشد، با او همکاری می‌کنم. خیلی‌‌ها اعتقاد دارند که در انتخاب همکارانم اصالتم را حفظ کرده‌ام. آلبوم‌هایم را با آهنگ‌سازان خیلی زیادی کار نکردم، اما در تک‌آهنگ‌هایی که در تلویزیون یا جاهای دیگر پخش شده، با آهنگ‌سازان مختلف کار کردم.

 

برنامه‌هایی که در آینده دارید چیست؟ خبری از آلبوم هست؟

سعی می‌کنم سال آینده دو آلبوم منتشر کنم. یکی اردیبهشت و دیگری پایان سال.

 

آهنگ‌سازی آلبوم‌ها برعهده چه کسی خواهد بود؟

خیلی از آهنگ‌ها کار خودم خواهد بود؛ چون در این سال‌ها بالغ بر ٢٦٠ ملودی ساخته‌ام. خیلی از قدیمی‌ها را هم الان اجرا کرده‌ام و منتشر شده مثل «فقط نگاه می‌کنم»، «گلایه نمی‌کنم»، «خداحافظ»  و... . آهنگساز خوب زیاد داریم، اما اگر بابک بیات زنده بود، آن موقع خودم کار نمی‌کردم و آهنگ‌های ایشان را ترجیح می‌دادم. ولی وقتی می‌بینم قالب بچه‌هایی که آهنگ می‌سازند، پشتوانه علمی ندارند و الگوی‌شان موزیک یونانی و ترکی استانبولی است، رغبت ندارم به این که از آهنگ‌سازان دیگر کار بگیرم. آهنگ‌سازان خوبی مثل بابک زرین، علیرضا قرایی‌منش، مانی رهنما، امین قباد، فردین خلعتبری و خیلی‌های دیگر داریم، اما فعلا می‌خواهم از ملودی‌های خودم استفاده کنم؛ چون جواب می‌گیرم و می‌بینم بسیار مورد توجه قرار گرفته‌اند؛ مثل ترانه «لیلای من کو».

 

دلیل اینکه بعضی از کسانی که با بابک بیات کار می‌کردند، الان کم‌کار شده‌اند و فقط شما هستید که همچنان به کارتان ادامه می‌‌دهید، می‌‌تواند این باشد که آهنگ‌سازی از جنس و سبک کار خودشان پیدا نکردند؟

این گفته خیلی بجاست؛ چون این حقیقت است.  دلیل این که خیلی از بچه‌هایی که با بابک بیات کار کردند و الان اسمی از آن ها نیست؛ یعنی استارت خوبی زدند،  ولی محو شدند، این است که آهنگ‌سازی جایگزین بابک بیات نداشتند. از طرفی شاید تحمل و صبر زجرکشیدن و پای موزیک ایستادن را نداشتند. شاید دنبال شهرت بودند. شاید هم مسائل خانوادگی باعث شده با آهنگ‌سازانی کار کرده‌اند که موزیک روز تولید کنند. رفته‌اند از ریتم‌ها و ملودی‌ها و شعرهای محاوره‌ای به‌روز با ترجیع‌بندهای کوچه‌بازاری استفاده کرده‌اند که سر زبان بیفتند و معروف شوند. همه این دلایل می‌تواند وجود داشته باشد. اما درباره خودم، هدایت شدم به سمت مسیری که احساسی بود و چون دلم نمی‌خواست، نگذاشتم آلودگی وارد مسیر موزیکم شود. آدم سخت‌کوشی هستم و در زمینه موزیک سماجت زیاد و پایبندی شدیدی به اعتقاداتم دارم. شاید ماندگاری من دلیلش این است.

 

می‌شود گفت انتخاب‌های درست‌تری داشته‌اید...

 شاید نسبت به موسیقی درجه‌‍‌یک، انتخاب‌های درخشانی نداشتم. اما نسبت به هم‌سبک‌های خودم و هم‌دوره‌هایم، ٨٠ درصد انتخاب‌هایم را تأیید می‌کنم. پای بقیه هم ایستاده‌ام، اما شاید از دید خودم که شدیدا منتقد خودم هستم، ٢٠ درصد انتخاب‌هایم اشتباه بوده. اما همان‌ها هم باعث پیشرفتم شده‌اند و حتی به کارهای برجسته‌ام تبدیل شده‌اند.

 

فکر می‌کنید مخاطب‌تان الان چه سنی دارد؟

موزیکی از نوع موزیک من، سن نمی‌شناسد. همان طور که الان کارهای دهه ٤٠ و ٥٠ را گوش می‌دهیم، یک بچه پنج‌‌ساله تا مرد ٧٠، ٨٠‌ ساله، موزیکی را که پشتش آلودگی نباشد و آرامش‌بخش و خوب باشد، گوش می‌دهد و لذت می‌برد. البته بچه پنج‌ساله قدرت تميز دادن بین یک موزیک شاد که با آن لذت می‌برد با یک موسیقی متعهد را ندارد و تازه از سنین نوجوانی است که می‌شود خوب و بد را تشخیص داد. طرفدارانم از این سن‌ها تا سنین بالا هستند. اما بیشتر کسانی که به کنسرت می‌آیند جوانانی بین ٢٠ تا ٣٥، ٣٦ سال هستند.

 

موسیقی شما به‌هر‌حال موسیقی تین‌ایجری نیست و به نظر می‌آید خودتان هم به دنبال آن نیستید...

دقیقا؛ چون وقتی خودم نوجوان بودم، موسیقی خوب گوش می‌دادم، اما در میانشان موسیقی‌هایی هم گوش می‌دادم که الان قبولشان ندارم. حق می‌دهم که جوان‌ها هم بروند موسیقی بعضی از همکارانم را گوش کنند که فقط آمده‌اند برای جوان‌ها کار کنند. اجازه می‌دهم که سن‌شان بالاتر برود و امیدوارم آن موقع موسیقی‌ام را درک کنند.

 

فعالیت‌های مختلفی، از‌جمله عکاسی و نقاشی و آهنگ‌سازی و شاعری دارید. الان درگیر کدام وجه حامی هستید؟ دوست دارید این فعالیت‌ها را به صورت حرفه‌ای‌تر دنبال کنید؟

در این پنج سال به این نتیجه رسیدم که ما هیچیم. در یک اتفاق کوچک که در یک‌صدم ثانیه اتفاق می‌افتد، می‌شود فلج شویم، کنج خانه بنشینیم، بینایی‌مان را از دست بدهیم، یا صدایمان را؛ می‌توانیم به یک بیماری لاعلاج دچار شویم و از دنیا برویم؛ بنابراین روی توانایی‌ام تأکیدی ندارم. تلاش می‌کنم از نعمتی که خدا داده استفاده کنم، اما تأکیدی رویش ندارم. شعر چیزی نیست که احساس توانمندی در آن بکنم. روی آهنگ‌سازی انرژی بیشتری می‌گذارم. عکاسی هم کاری است که دوست دارم وقتم را صرف آن کنم. اما نمایشگاه عکسی که سال گذشته گذاشتم، تقریبا یک جور کلاهبرداری بود و کاری کرد که تا مدتی دوربین دستم نگیرم. در نمایشگاه چند نفر به ظاهر خیّر (یک نماینده مجلس، صاحب یک شرکت خودروسازی و یکی از آدم‌های مافیای فوتبال)، در حضور مطبوعات اعلام کردند تابلوهایی را با قیمت میلیونی خریده‌اند و این مسئله مطبوعاتی شد، اما حالا بعد از گذشت یک‌سال‌و‌اندی، هنوز پشیزی دریافت نکرده‌ام و متوجه شدم همه‌اش ظاهرسازی بود. ضمن اینکه مدیر برگزاری نمایشگاه، بدون اطلاع من تابلوها را کپی کرده بود و به بازدیدکننده‌ها می‌فروخت و مبالغ به حساب شخصی‌شان پرداخت می‌شد. بعد که متوجه شدم، پیگیری کردم، تابلوها را گرفتم، اما معلوم نیست چند تا کپی از آنها داشته‌اند و فروخته‌اند یا نه. فهمیدم که آنجا هم می‌شود آلوده باشد؛ بنابراین دیگر چندان در این مورد اعتماد نکردم. در نتیجه از آنجایی که آهنگ‌سازی از همه اتفاقاتی که برایم می‌افتد خوشایندتر است، ترجیح دادم که انرژی‌ام را اینجا صرف کنم.

 

آدم خوش‌شانسی نیستید!

خوش‌شانسم که دست این آدم‌‌ها برایم رو شد.

 

الان آهنگ‌سازی که بیشتر از همه با او کار می‌کنید خودتان هستید؟

بله؛ اما پیشنهادهای بچه‌ها را هم رد نمی‌کنم.

 

در زمینه ترانه چطور؟

خودم به سمت ترانه نرفتم. اما خیلی دوست دارم با خیلی از دوستان، مثل آقای کاکایی، گلرویی، محمودی، یداللهی، حسن علیشیری و... کار کنم. حالا هم با آقای صحرایی همکاری می‌کنیم. الان مجموعه‌ای را که در کنارم دارم خیلی دوست دارم و برایم کافی است. به پیشنهاد‌ها هم توجه می‌کنم. یک‌سری ترانه هم از ترانه‌سرایانی دارم که چندان نام‌آشنا نیستند؛ اما چون کارشان قابل اعتناست، حتما در آینده روی آنها هم کار خواهم کرد.

 

  از خواننده‌‌هایی هستید که به لباس توجه ویژه‌ای دارید؛ در‌حالی‌که این خصلت در ایران خیلی جا نیفتاده.. .

از همان سال‌های اول خیلی به لباس توجه می‌کردم. شاید برمی‌گردد به تربیت خانوادگی‌ام. پدر و مادرم خیلی بیشتر از حد نرمال به شیک‌پوشی و خریدن لباس خوب برای ما توجه می‌کردند. در ضمیر ناخودآگاه من و برادرهایم حک شده که لباس شیک پوشیدن یک حُسن است. در دوره نوجوانی هم به شکلی اغراق‌آمیز به فکر شیک‌پوشی بودم؛ چون از سوم راهنمایی هم قدّم همین یک متر و ٩٠ سانتی‌متر بود و برایم جالب بود که متفاوت باشم و دیده شوم. اوایل قدرت مالی نداشتم که لباس خوب بپوشم، اما تا جایی که می‌توانستم، سعی می‌کردم این کار را بکنم. اما بعدها همان‌طور که برای هر کنسرتی به موزیکم فکر می‌کردم، به لباسم هم فکر می‌کردم. با آدم‌های مختلف مشورت می‌کردم و نظر می‌پرسیدم. در یک سال اخیر هم با طراحان مختلف لباس آشنا شده‌ام و با آنها همکاری می‌کنم. از آنجایی که آنها هم به جنبه تجاری توجه دارند و هم جنبه هنری، فکر می‌کنم که موفقیت زیادی در پیش داشته باشند و همکاری ادامه‌داری با هم داشته باشیم. همکاری ما با شرکت‌ها متقابل است. آنها از اسم من استفاده می‌کنند و من هم سعی می‌کنم از لحاظ تبلیغاتی ساپورت‌شان کنم. از معرفی روی استیج گرفته تا درج لوگوی‌شان در بروشور و کاتالوگ و پوستر و همین طور معرفی در فضای مجازی.»

 

 

 

 

  • 16
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش