به گزارش موسیقی ما ،با وجود این شرایط، «مهدی یراحی » روند خوبی در برگزاری کنسرتها و فروش آلبومهایش داشته و زمستان سال گذشته هم آلبوم چهارم خود به نام «آینه قدی» را منتشر کرد. اثری که دور از فضای مرسوم بازار بود اما خودش میگوید که حال این روزهایش است و از این به بعد او را بیشتر با استایل «آینه قدی» خواهیم دید و شنید. این روند را در کنسرتهایش هم دنبال خواهد کرد و قرار است که او روز اول خرداد پس از مدتها در برج میلاد تهران با رپرتواری متفاوت روی صحنه برود.
اما نکته جالب در مورد بیحاشیه بودن مهدی یراحی، این است که او معمولاً با رسانهها مصاحبهای ندارد؛ اما چندی پیش میهمان دفتر سایت «موسیقی ما» بود تا پس از سه سال و نیم، به ناگفتههای زیادی پاسخ دهد. این خواننده در اولین گفتوگوی مفصل خود، پس از آلبومهای «مثل مجسمه» و «آینه قدی» در مورد جزئیات فعالیتش در سالهای اخیر، حواشی آثارش، حواشی فعالیتهای هنریاش و همچنین حال و روز آیندهاش سخن گفت.
از آلبوم «امپراطور» شروع کنیم. آلبومی که منتقدپسند بود اما تمام قطعاتش نتوانست در میان مخاطبان عام فراگیر شود.
از مردم عام میتوانید برشهای مختلفی در اجتماع پیدا کنید. فکر میکنم منظور شما از مخاطب عام، شنوندههای ۱۲ تا ۲۰ سال باشد و باید بگویم که آلبوم «امپراطور» برای افراد بالای این رنج سنی بود. این موضوع را قبول دارم ولی «امپراطور» را یک آلبوم منعطف میدانم؛ چون از قطعهای مثل «از خودت خبر بیار» تا «هر جای دنیایی» در آن وجود داشت.
هدفمان از تولید «امپراطور» این بود که به مخاطبان مختلف سوزن بزنیم و میخواستم ببینیم که در چه سبکی میتوان اثرگذارتر بود. در «امپراطور» به نوعی داشتم قِلِقگیری میکردم و میخواستم ببینم چگونه شنیدنیتر هستم و هیچ ادعایی نداشتم که سبک قطعات یا استایل خواندنام را پررنگتر کنم. اگر به آلبوم «منو رها کن» دقت کنید، متوجه میشوید که در آنجا به غیر از آن قطعه عربی، استایل مشخصتری داشتم و کل کارها یکدست بود. اما ترانههای امپراطور مثل «ما هیچ وقت با هم نبودیم» و موضوعاتی از قبیل طلاق عاطفی، دغدغه طیف عمدهای از مخاطبان است. شاید یکی از دلایلی که باعث شد آن اثر به قول شما به خوبی شنیده نشود، پخش ضعیفش بود ولی با این وجود، برخی از مخاطبان آن را بهترین آلبومم میدانند.
نتیجه ارزیابی سبکهای مختلف و سوزنزدن به مخاطبان چه شد؟
نتیجهاش این بود که میان آهنگی مثل «هر جای دنیایی» و «منو رها کن» به یک میانگین و همچنین در کل، به یک ادبیات و مخاطب مشخصتری رسیدم. امروز که با شما صحبت میکنم، یک «مثل مجسمه» و یک «آینه قدی» را هم پشت سر دارم و نسبت به زمان «امپراطور» به بینش متفاوتی رسیدهام و فکر میکنم در کارهایم در کل به پختگی بیشتری رسیدهاند.
برای پیدا کردن مخاطب و ادبیات مشخص، چرا از تکآهنگ استفاده نکردی؟
از کودکی همیشه دوست داشتم عکس و چیزهای دیگر جمع کنم و از درستکردن کلکسیون لذت میبردم.
پس آرشیوباز هم هستی!
دقیقاً و الان آرشیوهای مختلف دارم. فارغ از اینترنت و بحث تکآهنگ فکر میکنم تا آخر عمر، آلبوم منتشر خواهم کرد! چون از آن لذت میبرم. البته صحبت شما درست است و انتشار آلبومی مثل «امپراطور» که یکدست نبود، ریسک به حساب میآمد. آلبوم متنوعی جمع کردیم تا هم خود و هم مخاطب را تست کنیم تا ببینیم چگونه میتوان اثرگذارتر بود.
اما نه فقط در ایران، که در دنیا هم فضای موسیقی از آلبوم فاصله گرفته و به سمت سینگلترک پیش رفته است.
صنعت موسیقی دنیا لااقل پنجاه سال از ما جلوتر است؛ اما آنها هنوز هم آلبوم منتشر میکنند. پس ما حداقل تا پنجاه سال دیگر فرصت داریم آلبوم منتشر کنیم. مثلاً «اَدل» آلبوم منتشر میکند و تمام جوایز را میبرد.
اَدل هر چهار پنج سال یک بار آلبوم منتشر میکند، نه سالی یک آلبوم!
در مثل مناقشه نیست اما بههرحال آلبوم منتشر میکنند. «پینک فلوید» یا «مایکل جکسون» هم هر سال آلبوم منتشر نمیکردند اما بلاتشبیه من هم قصد ندارم هر سال آلبوم بیرون بدهم! نگاه من به آلبوم، نگاه دودوتا چهارتایی نیست؛ بلکه از این پروسه لذت میبرم و همین الان مشغول کار روی آلبوم بعدی هستیم. هر وقت هم آماده شود، آن را منتشر خواهیم کرد.
آلبومهایت انگار مثل میوه هستند که وقتی میرسند، صبر نمیکنی و منتشرشان میکنی.
چرا باید صبر کنم؟ وقتی که در آن زمان چیز بیشتری بلد نیستم و احساس میکنم به نسبت انتظاری که از پختگی آن اثر دارم نزدیک شدهام، باید آن را منتشر کنم.
من آلبوم را در مقابل تکآهنگ نمیبینم؛ اما به نظرم باید فاصله منطقی بین دو آلبوم باشد. «مثل مجسمه» و «آینه قدی» در دو سال متوالی منتشر شدند.
همیشه مشغول ساخت و تولید موسیقیام و معمولاً هر زمان آلبومی را منتشر میکنیم، شعر و ملودیهای آلبوم بعدی آمادهاند. اینطور نیست که منتظر بمانیم آلبوم منتشر شود و سپس ساخت کارهای بعدی را آغاز کنیم. اعتقاد دارم مؤلف اصلاً نباید دنبال مخاطب برود و مخاطب باید پشتسر مؤلف حرکت کند.
الان که به این چهار آلبوم نگاه میکنی، چه آهنگهایی هست که اگر امروز میخواستی تصمیم بگیری، آنها را نمیخواندی؟
اگر به گذشته برمیگشتم، مثلاً «چشای دریایی» را نمیخواندم. بسیار کار خوبی است اما بیان آن شعر و ملودی از زبان من جذاب نیست و این موضوع را روی استیج فهمیدم. شاید امروز «مهم اینه» را هم نمیخواندم. در حالی که این دو آهنگ بین مخاطبان ۱۲ تا ۲۰ ساله پرطرفدارند اما با وجود ترانه و ملودی بسیار خوب، این کارها شاید مناسب صدا و استایل من نبودند. به عنوان مثال قطعه «آشوب» که آن هم ترانه و ملودی امیرعلی بهادری است را مناسب خودم میدانم؛ در حالیکه مثلاً «چشای دریایی» نه. پس مشکل از سازنده این کارها نیست بلکه مشکل از انتخابم بوده است. یا اگر هزار بار دیگر به گذشته برگردم، آهنگ عربی «علی مودک» را با وجود ریتم بسیار شادش میخوانم.
قطعه «عطر تو» چطور؟
زمانی که «عطر تو» را میخوانم، کاملاً حس میکنم خودم هستم. از خواندن «مهم اینه» پشیمان نیستم ولی اگر این کار یا «چشای دریایی» را یک خواننده جوانتر میخواند، مناسبتر بود. قرار نیست من خواننده بازار باشم چون راستش را بخواهید از صرفاً بازاریبودن لذت نمیبرم.
واقعاً لذت نمیبری؟
شما به «آینه قدی» نگاه کنید. به نظرتان آلبوم بازار است؟
فکر میکنم آلبوم مناسب کنسرت هم نیست.
با توجه به همراهی مخاطبان در مراسم روز انتشار و رونمایی اثر و کنسرت اسفندماه تهران و اینکه بیشتر از یک ماه از انتشارش نمیگذشت، فکر میکنم این آلبوم برای کنسرت هم مناسب باشد. اما اگر بخواهم وارد بازی بازار بشوم، چون تن به خیلی چیزها نمیدهم، قطعاً شکست خواهم خورد. اگر در زمین بازار بازی کنم، اذیت میشوم و به همین دلیل، زمین بازی خودم را عوض کردهام. خواندن شعری مثل «آینه قدی» یا «بیسرزمین» -که یک عاشقانه اجتماعی است- نشان میدهد که به هر قیمتی دنبال بازار نیستم. مرجع من در موسیقی، قلب خودم است و هر آنچه که حالم راخوب میکند.
رسیدن به این نکته، برای یک هنرمند بسیار مهم است.
امروز به این نتیجه رسیدهام و تا چند سال پیش، سر همین موضوع، چالشهای زیادی داشتم.
به دلیل اینکه در موسیقی پاپ ایران پرودیوسر نداریم و نهایتاً خواننده به تشخیص و سلیقه خودش آثاری را میخواند و بعداً ممکن است نگاهش عوض شده باشد. خیلی از خوانندهها بوده اند که توانایی خود را ثابت کرده بودند اما به دلیل انتخابهای نادرست از بازی خارج شدند.
شاید آنها هم برای دلشان خواندهاند و خودشان راضی باشند ولی در کل اعتقادم این است که نباید هنرمند را بابت سلیقهاش تَخطَئه کرد. یا باید مخاطب کارش بود یا نبود. شاید فکر کنید میگویم مرا نقد نکنید؛ اما منظورم این نیست. نقد کنید و من هم به حرفها گوش میکنم و جایی که احساس کنم به بهترشدن کار منجر میشود را میپذیرم.
به نظر میرسد ما آن آدم کناری را نداریم که در انتخابهای درست به خوانندهها کمک کند.
حرف شما درست است اما در مورد خودم صد در صد مصداق ندارد چون قبل از اینکه خوانندگی را به شکل جدی دنبال کنم، پرودیوسر بودم و برای خوانندهها آلبوم جمع میکردم.
دوست داری چنین آدمی کنارت باشد تا حتی پول بیشتری هم بسازی؟
اگر در ایران پرودیوسر داشتیم، دوست داشتم در کنارم حضور داشته باشد. چون لذتبخش است و راه را برای خواننده هموارتر میکند. اخیراً دیدهام که برخی از دوستان مصاحبه میکنند و میگویند که من پرودیوسر فلانی بودهام. باز هم دم یکی از این دوستان گرم که گفت من قرار نیست کار فرهنگی کنم و میخواهم تجارت فرهنگی داشته باشم. چون بعضیها توهم دارند که به جریان فرهنگ خط میدهند. کلاً ما غیر از خود موزیسینها شخصی به نام پرودیوسر در ایران نداشته و نداریم. من در حدی که بتوانم از پس کار خودم بر بیایم، به مسائل مالی فکر میکنم و اگر پرودیوسر کنارم نباشد، باز هم سعی میکنم کار خودم را انجام دهم. اگر دنبال کاسبی بودم، با اندک هوشی که دارم قطعاً سراغ موسیقی نمیآمدم. چون تصور میکنم خوانندگی در ایران از بازیگری -که میگویند بعد از کار در معدن سختترین کار است- هم سختتر و پرحاشیهتر است.
از آهنگسازی میتوانستی اینقدر پول دربیاوری؟
نه، اینقدر پول را نمیتوانستم دربیاورم. چون الان خیلی پولدارم! (خنده) شما هر قدر آهنگسازی کنید، اندازه خوانندهای که به کنسرت برسد، پول در نمیآورید. نسبت به بعضی از همکاران کنسرتهای کمتری دارم؛ چون برخی از آنها حتی شاید روزی دو سه برنامه اجرا کنند. اما قلباً دوست ندارم در فاصله زمانی کوتاه چندین سانس کنسرت داشته باشم. دلیل حرفم این نیست که همیشه نمیتوانم این تعداد کنسرت را پر کنم. معمولاً از تهیهکنندهها خواهش میکنم که حتیالمقدور در هر شب یک سانس کنسرت برگزار کنیم؛ چون طبیعتاً انرژیام کم میشود و در حق مخاطبان یک سانس اجحاف خواهد شد.
پروسه آهنگسازیات مداوم است یا دورههای وقفه و خاموشی دارد؟
در زمان آلبوم «مثل مجسمه» حرف جدیدی برای آهنگسازی نداشتم و به همین دلیل در آن مجموعه فقط یک ملودی ساختم. اما در آلبوم «آینه قدی» سرحالتر بودم و کارهای بیشتری ساختم.
در آن دورههای خاموشی چه کارهایی انجام میدهی؟
مستندهای تاریخی و سیاسی و روانشناختی و... میبینم. مطالعه میکنم و پیگیر تاریخ معاصر هستم. شعر میخوانم و شاملو را نمیتوانم از زندگیام حذف کنم. در این دورههای خاموشی، معمولاً کمتر به موسیقی گوش میدهم و بیشتر فیلم و مستند میبینم. حقیقتش را بخواهید، هنوز آن کارهایی که میخواهم را نه ساخته و نه خواندهام. دیگر صرف گوشکردن به موسیقی آنقدر رویم تأثیر نمیگذارد و بیشتر میخواهم به فکر و نگاهم عمق بدهم. البته هنوز هم پینکفلوید یا اسکورپیونز که گوش میدهم، مسخ میشوم. الان بیشتر میخوانم، میبینم و با آدمهایی که از خودم باسوادترند، گفتوگو میکنم و یاد میگیرم.
آن کارهایی که میگویی تا کنون نخواندهای، چیست؟
دوست دارم کارهایی را بخوانم که برای خودم بیشر دغدغهاند. شاید از این سن به بعد، کارهای اجتماعیام بیشتر شوند. حتی «آینه قدی» یا «بیسرزمین» عاشقانههایی اجتماعی هستند. با اینکه فارغ از ترانه «خاک» بیشتر در جامعه به عنوان یک خواننده عاشقانهخوان مطرح شدهام، اما دغدغههای این روزهایم متفاوت است.
پس مسائل زادگاه و همشهریهایت برایت دغدغه بزرگی بود که آهنگ «خاک» را برایشان خواندی.
وضعیت کنونی اهواز که مدتی است رسانهای شده و دیگران از آن خبردار شدهاند، پانزده سال است که به همین شکل است. براساس ایده اولیهای که در ذهن من و روزبه بمانی بود قصد داشتیم با نگاهی به تاریخ خوزستان و کارون و گرهزدن آن به مشکلات روز مردم زادگاهم، این قطعه را به سرانجام برسانیم. تا اینکه پس از سه سال انتظار، بهمن ۹۳ اولین کنسرت اهواز را در یکی از بدترین شرایط آب و هوایی برگزار کردیم. به خاطر دارم آنقدر خاک زیاد بود که در یک اتاق در بسته و زیر پتو، دهانم پر از گِل میشد! از شدت خاک و خفگی بغض کردم. به روزبه بمانی گفتم بیا حرف دل مردم را بدون هیچ تکلفی بزنیم. همه ابیات این شعر حرف مردم خوزستان است که مثلاً میگویند این استان نبض اقتصاد ایران است اما چرا پول نفت، آن طور که شایسته است خرج خودمان هم نمیشود؟ قلم روزبه بمانی در اجتماعینوشتن بسیار عالی است. همچنین جا دارد از تنظیم زیبای هومن نامداری و همدلیهای دوست عزیزم سعید زمانی در این مجال تشکر کنم. به لطف خدا «خاک» کار خودش را کرد و مردم هم آن را پذیرفتند.
شاید اگر تو بچه اهواز نبودی و خواننده دیگری این کار را میخواند، موفق نمیشد.
شاید همینطور است. چون اگر خواننده دیگری «خاک» را میخواند، شاید تعبیر به موجسواری میشد. زمانی که میخواستم این کار را بخوانم، از سوی خیلی از دوستان نهی شدم. چون کاری نیست که به سفارش ارگانی حکومتی ساخته شده باشد و با احترام به عده اندکی که به حال مردم توجه و دلسوزی دارند، خوشایند بعضیها نبود. یادم هست سال ۹۲ که زنجیره انسانی برای اعتراض به طرح انتقال آب کارون تشکیل شد، عده کثیری از مردم چند نوبت کنار ساحل رود کارون جمع شدند و من در یکی از این زنجیرههای انسانی شرکت کردم که برایم مشکلاتی را هم به وجود آورد و در پی آن به پلیس امنیت اهواز تعهد دادم که کمافیالسابق در هیچ اجتماع غیرقانونی شرکت نکنم. این روزها هم برخی از همشهریان عزیز میپرسند چرا در اجتماعات اعتراضی به وضعیت بد مردم خوزستان حضور پیدا نمیکنم. خواستم از این طریق دلیلش را بدانند که من در حد خود و در زمینه کاریام آنچه از دستم برمیآمده را انجام داده و خواهم داد.
بعد از قطعه خاک انتقادی هم شنیدی؟
آن زمان که «خاک» را ساختیم و منتشر شد، هنوز موج رسانهای معضلات خوزستان راه نیفتاده بود و هر منتقد منصفی متوجه میشود که آن کار را برای درد دل خود و همشهریانم ساختهام. تازه از زمستان ۹۵ که برق و آب اهواز قطع شد و وزیر نیرو و مسئولین به اهواز آمدند، توجهات بیشتری به معضلات مردم خوزستان جلب شد که امیدوارم مداوم و ثمربخش باشد. یعنی فقط مختص شرایط سیاسی کنونی جامعه نباشد و حرفها و وعدههایی که برای دلجویی از مردم خوزستان از سوی مسئولین زده شد مقطعی نبوده و عملی شوند.
به غیر از «خاک»، اغلب کارهای اجتماعی تو دغدغههای عاشقانه دارند. قصد نداری برای معضلات دیگر اجتماعی کاری بخوانی؟
به عنوان مثال چند سال است که شعری مرتبط با دغدغه سرطان دارم و میخواهم روی آن کار کنم؛ اما مثلاً مسألهای چون طلاق عاطفی در موسیقی ایران مورد توجه نبوده است. یا مثلاً در مورد اعتیاد، آهنگها و فیلمهای زیادی ساخته شده است. بیشتر سعی میکنم به معضلات اجتماعی که محجور ماندهاند بپردازم. مثلاً یکی از محجورترین و مهمترین بحرانهای دوران ما، بحران عشق است. هنوز هم ما نمیفهمیم که نسل قبل از خودمان چهطور با خودشان به صلح رسیده بودند و میتوانستند در حین زندگی عاشق باشند؟ مثلاً زمانی که حادثه پلاسکو رخ میدهد، تصاویر آتشنشانهایی که برای رفقای خودشان و مردم دل به آتش میزنند، متأسفانه برای ما خیلی غریبه است. کلاً عشق و از خودگذشتگی و بخشش، مسائل اجتماعیای هستند که علاقهمندم به آنها بپردازم. معضلی چون اعتیاد هم میتواند معلول همین علتهایی باشد که گفتم.
برگردیم به بحث کارهایی که در گذشته نمیخواندی. اگر آهنگی باشد که خودت دوستش نداشته باشی اما سانسهای کنسرتهایت را دوبرابر کند، آن را نمیخوانی؟
قطعاً نه.
واقعاً نمیخوانی؟! یعنی کاری که شعر و ملودی خوبی داشته باشد اما خودت دوستش نداشته باشی.
یک نگاه به آلبومهایم بیندازید، دیگر نیازی نخواهد بود که بابت حرفم حجت از من بخواهید. مثلاً قطعه «نفس» بازاری است؟! با اینکه مخاطب خودش را هم پیدا کرده است. یک زمان شانس میآورید و آنچه که خودتان دوست دارید، با ذائقه عمومی هماهنگ میشود و من اینقدر ذهن بستهای ندارم که چنین کاری نخوانم! قطعاً دوست دارم کنسرتهایم همیشه پر باشد اما از صمیم قلب میگویم نمیخواهم کنسرتهایم به هر قیمتی بفروشد و به داشتن مخاطبینی کمتعدادتر اما همراه و عمیقتر راضیام.
«عشق من باش» را اگر برای تو بود میخواندی؟
شاید «عشق من باش» را همان زمان تولیدش با ایجاد تغییراتی در ترانهاش میخواندم.
«سکوت» محسن یگانه را چهطور؟
باز هم با تغییراتی در ترانه شاید این کار اجرایش میکردم.
«خوشگل عاشق» فریدون را چهطور؟
آن را حتماً میخواندم.
«شهر باران» محمد علیزاده را میخواندی؟
شاید «شهر باران» را با کمی اعمال نظر در ترانهاش میخواندم. چون فضای تنظیم و در کل موسیقیاش را دوست دارم.
«وایسا دنیا» را میخواندی؟
ترانه «وایسا دنیا» را هنوز هم دوست دارم با کمی تغییر در شعرش بخوانم.
«سلام آخر» احسان خواجهامیری را چهطور؟
موسیقی این کار را دوست دارم. با اینکه ترانهاش هم بیادعا است و روی کاغذ ترانه عجیبی نیست اما روی آن ملودی نشسته و به اصطلاح از کار درآمده است.
«کوه» که برای «علی لهراسبی» ساختی چهطور؟ یا قطعات آلبوم «بیخوابی» سعید شهروز؟
ای کاش قطعه «کوه» را خودم میخواندم. در میان کارهایی که برای سعید شهروز ساختم، قطعه «چند سال از امشب بگذره»، «به من خوبی نکن»، «تبعیدی» یا «ما عاشق هم بودیم» را حتماً میخواندم.
آلبوم «بیخوابی» که یکی از بهترین آلبومهای پاپ دهه ۸۰ بود، چرا میان مردم هیت نشد؟
سعید شهروز یک قالبی به خود گرفته بود و شاید اشتباه من و تیم تهیه آن آلبوم این بود که خواستیم او را به قالب خودمان نزدیک کنیم. ما به این مساله توجه نکردیم که آن قالب خودش یه مدل مشخص است و سعید شهروز برای مخاطب موسیقی با همان فرم ده آلبوم اولش جا افتاده است.
حرفش پیش نیامد که آن آلبوم را خودت بخوانی؟
زمان تولید آلبوم «بیخوابی» بیشتر به فکر آهنگسازی بودم و آن زمان دیگر کار را برای سعید بسته بودیم و عادت ندارم کاری که برای دیگران ساختهام را پس بگیرم. همان دوره قطعه «تنها نرو» یا «بوی عید» را برای علی لهراسبی ساخته بودم اما شاید یک زمانی برخی از آهنگهایی را که برای اجرا به خوانندههای دیگر واگذار کردهام را دوباره با صدای خودم اجرا کنم.
بین موسیقی و زندگی کدام را انتخاب میکنی؟
بین موسیقی و زندگی، قطعاً زندگی را در مفهوم انسانیاش انتخاب میکنم.
اگر همه زندگیات، ساز یا حنجرهات باشد اما بگویند که نباید ساز بزنی یا بخوانی وگرنه زندگیات به خطر میافتد، انتخابت چیست؟
اگر بدانم خیلی عمر میکنم، شاید دیگر نخوانم یا ساز نزنم! چه کاری است؟! (خنده) مگر آنکه خواندن منجر به رسیدن به مفهومی انسانیتر از ادامه حیاتم باشد.
یک دوره بحرانی هم داشتی که نمیتوانستی بخوانی.
بله، این مورد را در «خندوانه» مطرح کردم و حاشیههایی هم داشت. البته به نظرم حاشیه همیشه بد نیست و یک وقتهایی ارزش دارد.
مثلاً حاشیههای مایکل جکسون ارزش داشت؟
اشارهات به همان پست پرماجرا است! (خنده) اما بله حاشیههای مایکل جکسون ارزش داشت. برای چندمینبار فیلم تمرین کنسرتش را دیدم و ساعت ۴ یا ۵ صبح در اینستاگرام پست گذاشتم. حالم گرفته بود و در مورد وجهه هنریاش نوشتم که مرگ حق است ولی حق تو نبود. فردایش از خواب بیدار شدم دیدم یک فوج کامنت توهین برای من و مایکل جکسون گذاشتهاند!(خنده) برخی هم گفتند که مایکل مسلمان بوده اما من گفتم که انسانیت قبل از هر چیز اهمیت دارد و ما مسلمان میشویم که آدمتر شویم. زیاد اهل جواب دادن نیستم اما آن زمان متنی در این زمینه نوشتم. نمیدانم چرا اینقدر مردم عجولی هستیم و نمیخواهیم راجع به قضاوت و حرفی که میزنیم، فکر کنیم. در یادداشت «من یک معتادم» این موضوع را بیان کردم که تا زمانی که نگاه ما برای تغییر به سمت یکدیگر است، تغییر نمیکنیم. بلکه باید از خودمان شروع کنیم.
با توجه به این مسائل در فضای مجازی، مثل خیلی از خوانندههای پاپ دیگر روزی وسوسه نشدهای صفحهات را ببندی؟
حواشی فضای مجازی برایم اهمیت ندارد اما بزرگترین معضل جامعه ما و خودم این است که دیگر بیش از اندازه بیسوادیم. همین باعث میشود که به همدیگر توهین کنیم.
در این سالها و خصوصاً سال گذشته با تلویزیون هم حاشیههای کمی نداشتی.
با تلویزیون قهر نیستم و اولین کاری که خواندم، برای تیتراژ برنامه «شب شیشهای» بود. ولی یکسری از برخوردهای سلیقهای تلویزیون حالم را بد میکند. مثلاً سال گذشته برای تیتراژ «ماه عسل» قطعه «نگو نگفتی» را خواندم و ابتدا تأیید و سپس رد کردند. در ادامه ده یازده روز رفتوآمد داشتند و خودم هم خسته شده بودم و گفتند که به دلایلی، این کار را پخش نمیکنند. صادقانه بگویم در همکاری با تلویزیون دلزده شدهام. ممکن است برخی از خردهمسئولان تلویزیون با من مشکل داشته باشند و از سر کینهتوزی علاقهای به حضورم در تلویزیون نداشته باشند که برایم مهم نیست.
در ادامه بحث آلبومها، چه شد که امیرعلی بهادری به نقش اول ترانه و ملودیهای آلبوم «مثل مجسمه» تبدیل شد؟
نقش پررنگ امیرعلی بهادری در «مثل مجسمه» یک اتفاق بود. اصلاً کار هنری مثل تولد، یک اتفاق است. خیلی چیزها دست به دست هم داد که چنین اتفاقی رخ دهد. شرایط به گونهای شد که خودم تنها یک ملودی در آلبوم «مثل مجسمه» ساختم. در آن دوره کارهای من و امیرعلی ناگهان شکل گرفت؛ ولی در عین حال روزبه بمانی ترانه «اشتباه» یا مونا برزویی ترانه «سال درد» یا رستاک حلاج هم دو ترانه و ملودی را داشت که از کارهای خوب آن مجموعه بودند.
اما روزبه بمانی نسبت به امیرعلی اسم بزرگتری داشت.
روزبه بمانی به لحاظ درک شعر و ترانه یکی از مبارکترین اتفاقات دوران ما است. اما مگر زمانی که من از روزبه بمانی ترانه «منو رها کن» را گرفتم، چند اثر از او هیت شده بود؟ منظور من این نیست که کسی را کشف میکنم، اما اولویت برای من هیچگاه برند بودن همکارم نبوده است و همیشه به کارِ خوب نگاه میکنم. امیرعلی زمان آلبوم «مثل مجسمه» توانست پاسخگوی نیازهای من در بخش ترانه و ملودی باشد و به تعامل رسیدیم. امیرعلی بهادری مؤلف است و در مدل خودش از بهترینها است. مثلاً ترانه «بیسرزمین» او فوقالعاده است. خیلیها میگویند تو که از روزبه بمانی ترانه میخوانی، چرا با امیرعلی بهادری کار میکنی؟ اما روزبه در مدل خودش درجه یک است و امیرعلی در مدل خودش.
ما بُعدی از ترانهها و ملودیهای امیرعلی بهادری را در آلبوم سوم و چهارم تو شنیدیم که قبل و بعدش با هیچ خواننده دیگری آنطور کار نکرد. چطور این بُعد از او را بیرون آوردی؟
من و امیرعلی هر دو به هم نزدیک شدیم. مثلاً برای «آینه قدی» به امیرعلی گفتم که دوست دارم یک کار با بیتِ رپ داشته باشم و همینطور هم شد. ببینید چهقدر این تلفیق رپ با ترانه «آینه قدی» جذاب است اما فقط شکل بازار نیست.
این نزدیکشدن به امیرعلی یا سایر عوامل آلبوم تا چه حد است؟ آنها در حقیقت اپراتور ایدههایت میشوند؟
دوست ندارم صرفاً به چشم یک خواننده به من نگاه شود؛ چون یک موزیسین کوچک هستم اما تصور میکنم در میان خوانندهها، بیشترین همفکری را با عوامل آلبومم دارم. البته هیچکدام از عوامل تولید آلبومهای من، برایم اپراتور نبودهاند. چون آنها کار را مینویسند و تنظیم میکنند و من فقط سعی میکنم به آنها نزدیک شوم و آنها را به خودم نزدیک میکنم. مثلاً در قطعه «خاک» سوژه را به روزبه بمانی گفتم اما او بلد است که چگونه بنویسد. به آهنگساز یا ترانهسرا پیشنهاد میدهم که فلان بخش کار به من نزدیک نیست. شاید برگ برنده من این است که میتوانم با کسانی که با آنها کار میکنم، به نوعی تعامل داشته باشم تا به هیچعنوان حس مؤلف بودن را از آنها نگیرم.
هومن نامداری در آلبوم «مثل مجسمه» بیشترین تنظیم را داشت ولی «سعید زمانی» یک چهره جوان دیگر در آن مجموعه بود که حضورش به چشم آمد. بعداً هم در جاهای مختلف همیشه از او حمایت کردی.
بخشی از موفقیتهای آلبوم «مثل مجسمه» مدیون تنظیمهای هومن نامداری است. او بسیار بااحساس، باسواد و خوشسلیقه است و برای من، از همهچیز مهمتر، همدل بودنش بود. بعد از آن آلبوم مصاحبهای نداشتم اما اینجا میخواهم از زحماتش تشکر کنم. اولینبار از طریق رستاک حلاج با سعید زمانی صحبت کردم. سعید زمانی در شرایط بحرانی آلبوم «مثل مجسمه» بسیار به ما کمک کرد و پذیرفت کارهایی که برای خودش نبود را هم میکس کند. غیر از تکآهنگهای بین دو آلبوم، در «آینه قدی» هم بسیار زحمت کشید و وسواسهای من را تحمل کرد. او هم موزیسینی کاربلد و اهل صحبت و چالش است.
به نظر من سعید زمانی هم چهرهای بود که در آلبوم سوم تو بُعد متفاوتی از تنظیمهایش را ارائه کرد.
این هم به دلیل همان تعامل بود. من با همه بچهها خیلی حرف میزنم و مهمترین نکته این است که میدانم چه میخواهم و تنظیمکننده را گیج نمیکنم. هیچوقت هم دست تنظیمکننده را نمیبندم تا حس کند که آن اثر و آلبوم حرف خودش است. نکته دیگر این است که هیچوقت برای تولید آثارم، نمونه بازاری ندارم و با دوستانم دنبال کشف و شهود هستیم.
اما در آلبوم «آینه قدی» زمانی که ترکیب عوامل آلبوم را دیدم، کمی جا خوردم و اسامی برایم ناآشنا بود. در حالی که ما عادت کرده بودیم همیشه در بخش ترانه و ملودی و تنظیم آثارت، با چهرههای معروف بازار همکاری کنی.
مثلاً کار امیرحسین مساح را هشت سال پیش از او گرفتم و ساخته بودم و حس کردم وقتش است که در این آلبوم منتشر شود. رضا شاهین و اسحاق اسدبیگی هم آن کار (تو که میرفتی) را به من پیشنهاد کردند و دوست داشتم و همکاری کردیم. یا مثلاً قصه همکاری من و «آرش مهرابی» به سالها قبل بازمیگردد که او میخواست تهیهکننده کنسرتم در کرمان باشد اما بعداً فهمیدم ترانهسرای خوبی است. در ادامه، شعرهای بسیار خوبی از او گرفتم و از همکاری با آرش خوشحالم. همچنین باید از همکاری با آهنگساز خوشذوق و خوشآتیه «وحید پویان» یاد کنم.
برخی میگویند تو در آلبوم «آینه قدی» دنبال چهرههای جوان و طبیعتاً ارزانقیمت بودی.
اینکه میگویند کَست آلبوم «آینه قدی» ارزان بود، برایم عجیب است. همه میدانند که پول برای من مهم نبوده و نیست و نمیخواهم به هر قیمتى آلبوم پُر كنم. مصداق حرفم همكاريهاى گذشته با موفقترين عوامل هنرى كشورمان است. ضمن اينكه در آلبوم «آينه قدى» هم با بهترينها همكارى داشتهام.
از همکاری با تمام این چهرهها که تا پیش از «آینه قدی» گمنام بودند، راضی هستی؟
در همکاری با آدمها به اسم آنها توجه نمیکنم و آلبومهای گذشته من این موضوع را اثبات میکند. اگر زمانی مثلاً با افشین یداللهی کار میکردم، قطعاً به دلیل شعر او بوده، نه به واسطه اسمش.
به آلبوم «آینه قدی» عنوان هنریترین آلبومت را دادهای. کارهای قبلی اینطور نبودند؟
شاید این لفظم درست نبود اما «آینه قدی» را اصلاً برای بازار کار نکردم و در این آلبوم، کاملاً تکلیفم با خودم مشخص است. این آلبوم را کار نکردم تا برایم هورا بکشند؛ بلکه از فضایش لذت میبردم. آلبومهای قبلی ۸۰ یا ۹۰ درصد برای خودم بود اما این مجموعه چهارم صددرصد.
نگاهها نسبت به آلبوم «آینه قدی» خیلی صفر و صدی بود. برخی میگویند عجب آلبوم خوبی است و برخی خلاف این عقیده را دارند و میگویند عجب آلبوم بدی است! چرا حد وسط نداشت؟
آلبوم «آینه قدی» چون کاراکتر دارد، نمیتواند همه را راضی کند. در حقیقت، یکی از ویژگیهای کاراکتر همین موضوع صفر و صدی است. میخواهم بگویم که مؤلف یا هنرمند مخاطب ندارد، بلکه آن اثر اوست که دارای مخاطب است. دوست ندارم دنبال بازار و مخاطب باشم، چون آدم را محدود و از لذتبردن از کارش محروم میکند. مهمترین چیز برایم در هنر، لذت بردن از کار است. به همین دلیل، برایم تأیید اهل فن و هورا کشیدن عوام آنقدر اهمیت ندارد. نهایتاً اگر زنده بمانم، بیست سی سال دیگر است و نمیخواهم در این مدت، از لذت کارم محروم باشم و به کام دیگران زندگی کنم.
برخلاف سه آلبوم قبلی، در «آینه قدی» هیچ خانمی در میان عوامل وجود نداشت اما این مجموعه را به زنان سرزمینت تقدیم کردی. دلیلش چه بود؟
اینکه هیچ خانمی حضور نداشت، اتفاقی بود و از همکاری با خانمهای در بخشهای مختلف هنری لذت میبرم. دلیل تقدیم به بانوان سرزمینم این بود که احساس میکنم زنان کشور ما در طول تاریخ خیلی مظلوم بودهاند. البته فارغ از بحث بگویم که اولین کسی که حقوق زنان ما را زیر پا میگذارد، خودشان هستند و دوست دارم در کارهای آیندهام بیشتر به معضلاتی که زنان سرزمینم با آن دست به گریبانند بپردازم.
۱۰ سال دیگر حسرت این روزها را نمیخوری و نمیگویی که ای کاش بیشتر پول در میآوردم؟
هیچوقت حسرت نمیخورم و الان هم به نسبت خودم درآمد دارم. از ابتدا انتخابم این بود که بازاری نباشم. سالها قبل با خودم آسیبشناسی کردم و دیدم در هر ژانری، یک مدل هنری و یک مدل بازاری داریم. در تئاتر و سینما و هنرهای مختلف اینطور است. اما برایم سوال پیش آمد که چرا در موسیقی پاپ، مدل هنری نداریم یا کمتر داریم و تقریباً همه در یک زمین بازی میکنیم؟ مثلاً «سیروان خسروی» آنچه که میخواند را دوست دارد و از روز اول هم اینقدر نمیفروخت. به نظرم با تعریف لذتبردن از کاری که انجام میدهید، سیروان موفقترین خواننده پاپ ما است. مهمترین معیار برای من این است که سیروان با حفظ استانداردهای هنری در موسیقی کاری را میخواند که دوست دارد و این برای من ارزشمند است. این روزها خیلیها کارهایی را میخوانند که شاید دوستشان ندارند و آن هم صرفاً برای جلب رضایت بازار است؛ اما دوست ندارم در این طبقهبندی باشم. من برای بنز سوار شدن سمت موسیقی نیامدهام بلکه برای لذتش وارد این کار شدهام. آدم موفق در هنر کسی نیست که بیشتر پول در بیاورد، بلکه چنین فردی در تجارت موفق است.
در مصاحبهای که سه سال پیش با هم داشتیم، روی این موضوع تأکید میکردی که نسل شما با بلاتکلیفیهای زیادی درگیر است و حتی از لفظ بیچارگی هم استفاده کردی. یادم است که گفتی خودم هم هنوز بلاتکلیفیهای زیادی دارم. مهدی یراحی حال حاضر هنوز هم پس از ۳ سال آن چالشها را دارد؟
سن که بالا میرود، قاعدتاً تجربه هم بیشتر میشود. اما در بحث اجتماعی، به نظرم علاوه بر نسل ما، نسل پدرانمان هم بلاتکلیفیهای زیادی داشتند. من هم خیلی وقتها به لحاظ فکری درمانده میشوم؛ اما سعی میکنم با شناخت بیشتر، خودم را آرام کنم.
هنوز هم ردپای این بلاتکلیفی در کارهایت هست. از «باور نکن» و «حراج» تا «امپراطور» و «مثل مجسمه» و الان هم که «آینه قدی» و «نگو نگفتی» این بلاتکلیفی را دارند.
من نمیخواهم در کارهایم بلاتکلیفی باشد؛ اما کلافگیهای نسل من در کارهایم هویدا است. الان شاید نسبت به ۳ سال پیش، به درک درستتری از کاری که انجام میدهم رسیده باشم. فارغ از کار شاید به جهت همین کلافگی است که انسان تا پایان عمر در پی آرامش است. به اعتقاد من بخش عمده این بلاتکلیفی هم به دلیل دوره گذار است که در آن قرار داریم. دوره گذار از سنت به مدرنیته که بسیار پیچیده است.
و به عنوان سوال آخر؛ اولین تکآهنگی که پس از آلبوم «آینه قدی» قرار است منتشر کنی، چه مضمونی دارد و چه زمانی آن را میشنویم؟
کاری منتقدانه با مضمون اجتماعی است که قرار است در روز بیستودوم اردیبهشت ۹۶ پخش شود. ترجیح میدهم تا روز انتشار این اثر، توضیح دقیقی در مورد مضمون این کار ندهم؛ اما ذکر این نکته را لازم میدانم که این اثر به لحاظ محتوا، با تمام کارهایی که تا امروز از من منتشر شده، تفاوتهای جدی دارد. ضمن اینکه اعتقاد دارم تعبیرپذیری اثر را نباید با توضیحات اضافه کم کرد.
- 9
- 5