در بیشتر اپلیکیشنهای به اشتراکگذاشتن موسیقی لیستی وجود دارد که در آن موسیقیهایی که در روز یا هفته اخیر بسیار شنیده و به اصطلاح داغ شدهاند معرفی میشود، فرقی هم ندارد که این موسیقی مجوز دارد یا نه. اما آنچه توجهها را به خود جلب میکند، وجود تعداد بالای قطعاتی است که از نظر ترانه، حتی در سطح معمولی هم قرار نمیگیرند و تنها به اصطلاح دوپسدوپسشان بالاست. اما چرا این موضوع برای شنوندگان این موسیقیها مهم نیست؟ آیا جامعه ترانهسرا را به سمت سرودن ترانههای سطحی میبرد یا ترانهسرا جامعه را به سرودن اینگونه اشعار وادار میکند؟ با علیرضا آذر، ترانهسرا، در اینباره گفتوگو کردیم که در ادامه مشروح آن را میخوانید.
ترانهسرا برای سرودن یک ترانه از چه موضوعاتی الهام میگیرد؟ شرایط اجتماعی یا دغدغههای شخصی؟
در حالت عمومی دو دسته شاعر وجود دارد. یک دسته از این شاعران، مضمونپرداز هستند، یعنی شعراشان را بر اساس مضامینی که انتخاب میکنند، تنظیم میکنند. حالا ممکن است ترانهسرا یا شاعر بخواهد شعر اجتماعی بگوید، مثلا فقر را مستمسک قرار میدهد و پیرامون آن شعر مینویسد یا دیگری به فحشا به عنوان یک مضمون قابل اعتنا نگاه میکند و پیرامون آن شعر مینویسد. اما دسته دیگر، شاعران هیجانی هستند، یعنی بدون آنکه مضمونپردازی کنند، شعر را مینویسند و اصطلاحا شعر هر کجا آنها را برد، برد. یکی از آن افراد خود من هستم، یعنی کسی که بر اساس مضمون شعر نمیگوید، چون معتقدم با مضمون شعر نوشتن، فرقی با سفارشی نوشتن ندارد.
در سفارشینویسی هم شما دستورالعمل میگیری، همانطور که در مضمونپردازی این کار را میکنی، انگار کسی به شما سفارش داده که پیرامون فوتبال شعر بنویسی. اما بر اساس اینکه شاعر چقدر کهنهکار باشد و لباس تمرین را به تن کرده باشد یا چند سال در محضر اساتید تلمذ کرده باشد، آرام آرام و آهسته آهسته این مسئله در ذهنش شکل میگیرد که بتواند از ارتباطها و کشف و مشاهداتی که در شعر دارد، آرام مضمون خودش را بقاپد. البته ممکن است گاهی پیش بیاید که موضوعی در جامعه پررنگ شود، مثلا در صورتی که زلزلهای رخ بدهد، ممکن است شاعران تحت تاثیر اتفاق رخداده تا ماهها و سالها پیرامون آن زلزله شدید قلمفرسایی کنند. این الهامها البته با آنچه که به مولانا الهام میشد فرق دارد که «تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم». در یک خلسه روانی و آن شاعرانه بهخصوص به شاعر الهام میشد.
به سفارشینویسی اشاره کردید. کم نیستند ترانههایی که برای موسیقی خاصی سروده شدهاند. این نوع ترانهها چه تفاوتی با ترانههایی دارند که بعد از سرودن برایشان موسیقی ساخته میشود؟ آیا میتوان گفت که کدام به دیگری برتری دارند؟
من این ماجرا را به سه دسته تقسیم میکنم. دسته اول ترانهسراهایی هستند که خودشان را در حبس ملودی قرار میدهند. به این دسته ملودی داده میشود و آنها بر اساس سیلابهای ملودی، کلمهای را خیال کرده و جایگزین میکنند. پس از دو تنگنا باید عبور کنند، اول قوانینی که خود شعر دارد و دوم جاگرفتن شعر در قالب دیگری به نام موسیقی و این اتفاق کار شاعر را به مراتب سختتر میکند. اگر شاعر چیرهدست باشد، میتواند آثار جذابی را هم در بین اینگونه ترانهها خلق کند. دسته دوم اما شاعرانی هستند که شعرشان را مستقل مینویسند و اصلا قرار نبوده روی شعرشان ملودی قرار بگیرد.
او ترانهاش را سروده و بعدا آهنگسازی از آن ترانه خوشش آمده و روی آن ملودی گذاشته و بسته شنیداری فوقالعاده دلچسب را تحویل جامعه داده است. دسته سوم کسانی هستند که به عنوان هماهنگ کار میکنند، یعنی شاعر و آهنگساز هردو با هم زیست میکنند و هر دو در کنار هم یکدیگر را تکمیل میکنند و با پیشنهادات و انتقاداتی که نسبت به هم روا میدارند ، این چرخه کاملتر و بازتر میشود. به نظرم این بهترین حالتی است که میتوان در آن یک بسته شنیداری تولید کرد اما به شرط و شروطی. در این وضعیت، آهنگساز و تنظیمکننده باید افرادی قابل و باشعور باشند و ترانهسرا هم قلم خود را به مفت نفروشد. یعنی این افراد در شرایطی قرار بگیرند که اضلاع مختلف این بسته شنیداری هر سه کار خود را به خوبی انجام دهند.
امروزه در اپلیکیشنهای موسیقی این قابلیت وجود دارد که موسیقیهای بیشتر شنیدهشده و داغ در بازههای زمانی مختلف به صورت یک لیست در اختیار مخاطبان قرار بگیرد. اما نکته قابل توجه این است که بعضی از ترانههای این قطعات، بسیار نازل هستند. چرا چنین ترانههایی تا این اندازه پرطرفدار میشوند؟
وضعیت مخاطب و وضعیت شاعر و تولیدکننده، مکمل هم هستند یعنی هر دو لازم و ملزومند. فرض کنید ما ماست تولید میکنیم، اما تا کسی ماست نخواهد نمیتوانیم آن را بفروشیم. یعنی خواست جامعه بسیار با اهمیت است. یکی از دلایل میتواند این باشد که هر چه جامعه مشکلات بیشتری داشته باشد و این مشکلات مردم را به تنگ بیاورد، مردم برای اینکه خودشان را تخلیه کنند، به موسیقیهای شادتر پناه میبرند، چه اینورآب و چه آنورآب. هر موزیک شادی هم لزوما ترانه فاخری ندارد و آن شعفی که انتظار داریم تنها بر اساس موسیقی آن رخ بدهد. در این شرایط مردم کاری ندارند که این صدا از حنجره چه کسی خارج میشود، متن، شعر است یا هزل و هجو. تنها کافی است کلمات روی یک ملودی هیجانی بهخوبی تلفیق شده باشد و قابلیت این را داشته باشد که با آن تن و بدنشان را حرکت بدهند، یعنی وضعیتی که الان در آن گیر کردهایم.
اتفاق الان تمام دوستانی که خواننده هستند و تماس میگیرند و میخواهند سفارش کار بگیرند، تماس میگیرند و میگویند کلام خودت را فراموش کن و آنچه بودهای را دور بریز و یک ترانه ساده و سطحی بگو چون میخواهیم برقصانیم! من هیچوقت زیربار نرفتم چون قلم من یک قلم کاملا شخصیسازی شده بود. این آنچیزی است که مطالبه میشود. اما میشود باهوشتر عمل کرد و علاوه بر اینکه مخاطب را به لحاظ ضربآهنگ، ملودی و تنظیم ارضا میکنیم، شعری را به مخاطب تحویل بدهیم که هم به موسیقی بیاید و هم حرفهای درست و سالم بزند و لااقل مبتدیاتی که یک شعر باید داشته باشد در آن رعایت شده باشد. یعنی وزن عروضی، قافیه و ردیف درستی داشته باشد، حالا نمیخواهیم خیلی معنا به عمق برود و احتیاج به کشف و مشاهده باشد.
ولی اینکه چگونه جامعه بخواهد به سمتی حرکت کند که اتفاقات بهتری برایش رخ بدهد و یک قطعه موسیقی هم بتواند انگیزشی باشد و هم جوانپسند بحثی مهم و کارشناسی شده را میطلبد. چون قشری که به کنسرتها میروند اکثرا جوان هستند و به دنبال تخلیه انرژی هستند.
آینده ترانهها در قطعات موسیقی را چگونه میبینید؟
من آینده ترانهسراها را روشن نمیبینم چون هر کسی به شکلی سعی دارد به ماجرا مالی و بیزینسی نگاه کند و آنچه که آهنگسازها و خوانندههای ما از شاعران مطالبه میکنند، شعرها و ترانههای سطحی است و ناخودآگاه شعرها به سمت شعرهای لیچارگونه و شعرهای کترهای میروند.
من فکر میکنم حداقل این وضعیت به همین شکل تا مدتی ادامه خواهد داشت و وضعیت شعر از این هم اسفناکتر میشود. اما در مورد شهر کاغذی و کتابهای شعر، آینده را بسیار روشن میبینم. شاعران فوقالعادهای را میشناسم که هنوز شناختهشده نیستند اما در آینده نزدیک میتوانند به یکی از شعرای خوب کشور تبدیل شوند.
فاطمه امینالرعایا
- 13
- 4