در سالی که گذشت اتفاقات خوب و بد در بازار موسیقی ایران کم نبود، اما اگر قرار باشد مهمترین اتفاق موسیقایی سال را معرفی کنیم، باید از حمید سعیدی موزیسین ایرانی بهعنوان یکی از چهرههای مهم موسیقی ایران یاد کنیم.این آهنگساز و نوازنده ایرانی سرپرست گروه (Opium Moon) بود و دومین ایرانی شد که توانسته جایزه گرمی را به خانه ببرد. سال ٩٧ برای گروهها و نامهای زیادی در مارکت موسیقی ایران، خوب به پایان رسید و گروهها و اشخاصی هم کم فروغ یا بیفروغ بودند. در این گزارش با نگاهی به بازار موسیقی در ایران، تلاش کردهایم مهمترین پیروزیها و البته شکستها را بیاوریم.
مرتضی پاشایی دوم!
(محسن ابراهیمزاده)
تهیهکننده یا استعدادیاب فرقی ندارد! هرچه میخواهید اسمش را بگذارید. آسانسور شهرت محسن ابراهیمزاده را مهدی کُرد طراحی کرده. همان چهرهای که دست گذاشت روی مرتضی پاشایی و جای خواننده مرحوم را چندماهه میان هواخواهان موسیقی پاپ باز کرد. انگار فرمول یکشبه مطرحشدن دست او و تعداد محدودی از همکارانش باشد.آنها تبحرشان مطرح کردن صداهایی است که ممکن است از سالها قبل هم خوانده باشند، اما هنوز به نامی و نانی در بازار عجیبوغریب موسیقی پاپ ایران نرسیده باشند!
محسن ابراهیمزاده سالها قبل از آنکه مهدی کرد در فضای مجازی با او آشنا شود و مقدمه یک همکاری پرزرق و برق و پولساز میانشان شکل بگیرد، میخوانده است. اما جوان متولد تربتحیدریه در ۳۱ سالگی موقعیتی بهدست آورد که شاید دوسال پیش هم فکرش را نمیکرد.
ازسال ٨٨ سراغ آموختن فن خوانندگی رفت و بعد همدست گذاشت روی یکی از ملودیهای ماندگار موسیقی پاپ ایران که سالها پیش از او با صدای تورج شعبانخانی شنیده شده بود: «هنوزم وقتی میخندی...»
این تلاش زودهنگام برای شهرت ناگهانی خواننده جوان کافی نبود. سالها گذشت تا بعد از اینکه کنسرتی در کرج برگزار کرد، خواندن تیتراژ برنامه مهتاب شبکه تهران مقدمهای شد برای سوارشدن ابراهیمزاده بر آسانسور شهرت!
همان تیتراژ ویدیویی که اسمش «سال نو» بود کاری کرد که نامش بر سر زبانها بیفتد و از ناکجاآباد «مرتضی پاشایی ٢» صدایش بزنند. در بازار موسیقی که شهرتهای یکشبه دارد به یک رویه تبدیل میشود، ابراهیمزاده تلاش میکند به همان سرعتی که مطرحشده فراموش نشود.
آتشبازیِ ابراهیم
(محسن چاووشی)
از همان ابتدا با ترس بیگانه بود، حتی محبوبیت کمنظیرش در میان مخاطبان جوان موسیقی پاپ باعث نشد که برای تجربه سبکهای جدید دل به دریا نزند. روزگاری صدایش، تداعیگرِ نوای خوانندهای غربتنشین بود، ولی خیلی زود راهش را جدا کرد. پچپچها بسیار بود، میگفتند صدایش، دستگاهی است! انزوا و دوری از رسانه را گره زدند با بیش از یک دهه امتناع از برگزاری کنسرت تا نتیجه بگیرند که صدا، صدای خودش نیست. او اما در دنیای دیگری سِیر میکرد.
اما او که طی این سالها آلبومهای متنوعی داشته در «ابراهیم» به بلوغ رسید. آلبومی به معنای واقعی شمایلِ یک تفکر است. امیر ارجینی در میانه راه دلخور شد و رفیقِ نیمهراه لقب گرفت اما هر چه گذشت، روح چاووشی و صفا بیشتر در هم چِفت شد. دغدغههای چهل سالگی و جوگندمیِ خود را پیوند زدند و ققنوسِ «ابراهیم» را از دلِ آتش بیرون کشیدند. صفا، هشت ترانه را سپرد به چاووشی؛ هشت ترانه منحصربهفرد و حتی عجیب. عباراتی چون «بِبُر به نام خداوندت که لطف خنجر ابراهیم به تیز بودن احکام است»، «اما پسر شدم که تو را آرزو کنم» و اشعار دو قطعه ممنوعه «تو در مسافت بارانی» و «گاو، اسب، انسانیم» سیمایی جدید از محسن چاووشی به موسیقی ایران
نشان داد.
هنوز هم صبور است و فارغ از هیاهوی جهانِ پیرامونش. وقتی شعرِ مولانا را روی سرش خالکوبی کرد، انگار باز هم پچپچهها برایش اهمیتی نداشت. روی سرش نوشت: «خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش/ به نماند هیچش الا هوس قمار دیگر». انگار بعدش یَله کرد در خلوت و رفت آلبوم بعدیاش را بسازد؛«قمارباز.»
ورژنِ دلپذیر آواز
(محمد معتمدی)
همکاری با زندهیاد محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، مجید درخشانی و بسیاری دیگر از نامداران موسیقی سنتی ایران نام محمد معتمدی را از سالها قبل میان هواداران موسیقی سنتی بر سر زبانها انداخته بود. آوازخوان کاشانی در بسیاری از کشورها برای حضور در فستیوالهای موسیقی معتبر رفت. یکی از افتخاراتش در آن دوره انتخاب بهعنوان بهترین خوانندهسال رادیو فرانسه بود. جایزه موسیقی «بابل مد» را به ایران آورد، اما خیلیها اصلا خبردار هم نشدند. معتمدی در همه آن سالها هم خواننده موفقی در میان جوانهای موسیقی ایرانی به حساب میآمد.
بااینوجود، سالی که گذشت برای معتمدی خیلی توفیر داشت با سالهای قبلش. میشود گفت آنقدر با خودش سروکله زد تا بالاخره متقاعد شود شنوندگان امروز آواز با دیروزیها خیلی فرق دارند. آنها نه آنقدر حوصله دارند که بنشینند پای یک سازوآواز تکنیکی و نه حوصله شنیدن چهچهههای بلبلی و اوج و فرود خوانندهای توانا، برایشان معنی بخصوصی دارد. معتمدی درسال ٩٧ با جرأت و جسارت تغییر ژانر داد و حالا شده یک خواننده احتمالا پاپ. البته که آنقدر کارش را بلد بوده که آواز ایرانی را بکند سنگ بنای خواندنش. حالا «لحظه گرگومیش» که از معدود سریالهای پرطرفدار سالهای اخیر تلویزیون هم هست، اقبال عمومی را نصیبش کرده.
او آنقدر کارش را بلد است که حتی وقتی ترانههایش رنگ و بوی پاپ به خودشان میگیرند بازهم برمدار موسیقی ردیفی میخواند؛ آنقدر خوب میخواند که نیازی نباشد برای جلب مخاطب دست به هر کاری بزند. در روزهای آخر سالی که گذشت هم معتمدی با همراهی فرید سعادتمند «حالا که میروی» را روانه بازار کردند. آلبومی که تنها یک قطعهاش قبلتر در سریال «گرگومیش» ارایهشده بود: «حالا که میروی! »
آوازِ ترانه
(روزبه بمانی)
آقای ترانهسرا در سالی که گذشت، با «کجا باید برم» همه مخاطبانش را شگفتزده کرد. خیلیها از قبل روزبه بمانی را میشناختند. ترانه سالهای اخیر موسیقی پاپ در داخل و خارج از ایران تا حد زیادی وامدار سرودههای مستحکم و عاشقانه اوست. پارسال اما روزبه بمانی با اولین آلبومش همه را انگشتبهدهان گذاشت.
او البته ١٣سال قبل برای نخستینبار با خواندن تیتراژ شب شیشهای صدایش را به گوش هموطنانش رساند. فاصله میان اولین ترانهای که خواند تا مطرحترین تکآهنگی که رسما منتشر کرد هم، کمتر از ١١سال نیست. «کجا باید برم» نام ترانهای است از او که علیرضا افکاری آهنگسازیاش کرد. انتشار این قطعه بهعنوان تیتراژ پایانی فیلم سینمایی «لاتاری» مقدمهای شد برای قرارگرفتن بمانی در مسیری جدید. این قطعه مگاهیت بر سر زبانها افتاد و همکاری زوج موفق بمانی- افکاری را وارد فاز جدیدی کرد. فروش آلبوم «کجا باید برم» خیلی بیشتر از آن چیزی بود که هر منتقدی میتوانست پیشبینی را بکند. با این وجود روی جلد آلبوم هیچ اثری از نام آهنگساز نیست. ظاهرا وزارت ارشاد مانع قید نام افکاری شده بود.
در «کجا باید برم» خبری از نفرین معشوق نیست. ملودی و صدا و ترانه میسوزند و میسازند. در «به من نگو عاشق» که یکی از قطعات جذاب آلبوم بمانی است، عاشق خودش را محاکمه میکند. خودش را که توانسته یک روز بیمعشوق زنده بماند و شاید خم به ابرو نیاورد. مدارا و لذتبردن از خاطرات گذشته تجربه خوبی است در «کجا باید برم». تجربهای که همصدای خواننده پیشروی مخاطب قرار داده هم، تصویرسازی ترانههای آلبوم و البته ملودیهای علیرضا افکاری است. بیراه نیست اگر آلبوم روزبه بمانی را مهمترین آلبوم پاپ سال ٩٧ بدانیم.
پایان روزگار همایونی
(حامد همایون)
«قراردادی که با سیدحامد محمودزاده بستهام، ١٠ساله است». محسن رجبپور در نشست محک این را گفته بود.بلیتهای کنسرت جوان شیرازی که حالا نامش شده بود حامد همایون، خیلی زود و قبل از اینکه تعداد قطعات منتشرشدهاش به اندازه اجرای یک کنسرت برسد، یکی پس از دیگری و در فاصله چند دقیقه فروخته میشد و خبر از ثبت رکوردهای جدیدی در «سولد اوت»شدن کنسرتها میداد. محسن رجبپور بهعنوان تهیهکننده و صاحب برند حامد همایون همان روزها گفته بود که یک تاجر است و با هرکسی مواجه میشود، به این فکر میکند که چطور میتواند از او پول دربیاورد. قصه حامد همایون هم ظاهرا همینطور بود؛ محصولی که باید از او پول درآورد.
سیدحامد محمودزادهای که یک روزی در دوران خدمت سربازی وقتی داشت از کنار برج میلاد میگذشت، منقلب شد و فریاد کشید؛ فریادی که شاید پشتش حسرت یا آرزوی خواندن در این برج پنهان شده بود. او بالاخره پا به برج آرزوهایش گذاشت و کنسرتش را هم نه یکبار بلکه بارها در آن برگزار کرد. به قول محسن رجبپور صاحب برند حامد همایون در ٥ماه نخست سال ٩٦ این نام ٢٣٩ کنسرت را روی صحنه برد و قرار هم شده بود که این رکورد در کتاب گینس ثبت شود. همایون اما در سالی که گذشت، دیگر رونق قبل را نداشت. انتشار چند آهنگ و موزیک ویدیوی جدید هم نتوانست چندان کمکی به او کند برای بازگشت به صدرنشینی قبلی. اصلا شاید بهترین تعبیر برای معرفی حامد همایون رنگسال باشد؛ رنگی که امسال مد میشود و سال بعد نوبتش را به رنگ دیگری میدهد. راستی رنگ امسال چه بود؟!
رکورد دو برادر
(آرش و مسیح)
رکورد کنسرتهای موسیقی ایران درسال ٩٧ متعلق به دو برادر نوظهور است: آرش و مسیح. برادران تازهوارد مارکت موسیقی پاپ مجاز، ٥سال است بهصورت جدی کارشان را شروع کردهاند. ازسال ٩٢ وقتی خوانندههای زیرزمینی بهحساب میآمدند با «بیا بازم»، «هنوز همونم»، «خودتو برسون» و «دیوونه وار» نامشان بر سر زبانها افتاد. پخش موزیک ویدیوهایشان در شبکههای ماهوارهای زمینهساز شهرت سریعشان شد. بعد هم یکی از شناختهشدهترین تهیهکننده موسیقی پاپ وارد عمل شد: «محسن رجبپور!»
رجبپور که متخصص سرمایهگذاری روی چهرههای مستعد موسیقی پاپ است هم تسلط برادران عدلپرور را به موسیقی پسندیده بود و هم با توجه به سبک و سیاقی که آنها دنبال میکردند، میدانست سرمایهگذاری روی آرش و مسیح برایش آورده مالی قابلتوجهی خواهد داشت. حالا دو برادر رکورددار برگزاری کنسرت در سالی که گذشت بهحساب میآیند.
«بیا بازم» معروفترین و پربازدیدترین آهنگ مسیح و آرشای پی حالا ورد زبان بخشی از مخاطبان نوجوان و جوان آنهاست. «تو که نیستی پیشم»، «چه قشنگ»، «آرومه دل» هم شناختهشدهترین کارهای دو برادر بعد از ورود به مارکت مجاز بهحساب میآیند
.
آنها علاوه بر آهنگسازی کارهایشان، ترانه را هم خودشان میگویند. حالا علاوه بر کار روی نخستین آلبوم رسمیشان برای دیگر فعالان عرصه موسیقی پاپ هم کار مینویسند. محمدرضا گلزار، مهدی آذر، مهدی دارابی (هورش باند)، ماکان بند و علی لهراسبی شناختهشدهترین کسانی هستند که مسیح و آرش دارند با آنها همکاری میکنند
.
برادران عدل پرورسال ٩٧ را در اوج توفیق و موفقیت پشت سر گذاشتند. هم به شهرت زیادی رسیدند، هم رکورددار کنسرت در سالی که گذشت بودند و هم با شناختی که از موسیقی دارند نشان دادند فقط یک مجری به حساب نمیآیند. آنها خودشان تولید میکنند و بعد آنچه ساختهاند را میخوانند. این شاید برای عدل پرورها یک برگ برنده باشد. مهم آن است که بعد از حضور مستمر چندماهه در بازار نه خودشان اشباع شوند و نه آنقدر اسیر تکرار تا مخاطبانشان مثل بسیاری از چهرههای ناگهان مطرحشده دوروبرشان را خالی نکنند. باید دید حالا که نوبت حفظ جایگاهشان است آیا میتوانند دستکم چند سالی در مارکت موسیقی پاپ در اوج بمانند یا فرجام کار آنها هم فراموشی زودتر از موعد خواهد بود؟!
رضا نامجو
- 9
- 2