دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
۱۲:۱۸ - ۲۸ بهمن ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۱۱۰۳۱۹۶
تئاتر شهر

تراژدی پارک اتابک؛ واگویی دردهای استخوان سوز سردار ملی

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,تراژدی پارک اتابک
نمایش 'اتابک پارکی نین تراژدی سی' (تراژدی پارک اتابک) به کارگردانی سیروس مصطفی، واگویی دردهای استخوان سوز ستارخان سردآر ملی و تجلی مجاهدت مبارزان آزادیخواه وطن دوست،عدالت طلبی و قانون خواهی، خاک خوردن و خاک ندادن و مبارزه با ظلم و استبداد در صحنه است.

به گزارش ایرنا، ستارخان 'سردار ملی' چهار سال و هفت ماه در تهران بود و اواخر ماه چهارم حضورش در تهران در پارک اتابک گلوله می‌خورد، چند روزی در آن پارک با پای زخمی می‌ماند، در حالی که استخوان پایش خرد شده و اجازه قطع اش را به پزشکان نمی‌دهد. 

نمایش 'تراژدی پارک اتابک'، داستان چند روز حضور ستارخان و مجاهدان آذربایجان را در پارک اتابک به زبانی ساده و شیوا و مخاطب فهم روایت می‌کند، اما گلوله خوردن ستارخان نقطه عطف داستان است که باعث کشته شدن سردار ملی ایرانیان بعد از چهار سال و سه ماه می‌شود. 

این اثر، چند روز حضور ستارخان و یاران مشروطه خواه اش در پارک اتابک و پس از آن افتادن وی در بستر و تب و هذیان‌گویی ناشی از زخم گلوله را به زبان ترکی آذربایجانی به تصویر می‌کشد.

پرده اول: 

تختخوابی در گوشه ای از صحنه دیده می شود، ستار با پای زخمی که هر آن عفونت اش عود می کند، بر روی تخت دراز کشیده و خواب های آشفته می بیند؛ صدای توپ و تانگ و گلوله به گوش می رسد.

'اسماعیل .. اسماعیل، پسرم اگر از این زندان بیرون بیایم برای تو پدری می کنم.' 

خواب آشفته ستارخان، دوران محاصره و قحطی ۱۱ ماهه تبریز در جنگ با لشکریان دولتی و روس های تزاری اجنبی را که تبریزیان برای دفاع از کیان مملکت و برافراشته کردن بیرق واژگون شده استقلال و آزادی و مبارزه با دیو استبداد محمدعلیشاهی، خاک خوردند، اما خاک نداند، بازگو می کند.

سردار ملی ایرانیان در دوره مشروطه که اکنون از زخم گلوله فرونشسته بر مغز استخوان بر بستر بیماری افتاده است، می نالد و هذیان می گوید:'در این شب پائیزی ستاره ها هم رفته اند، چه خوب! مگر ستاره ها را باور می کنی؟ باز هم همان دختر گرسنه (منظور تبریز است)؛ خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم'.

ستار در غربت تهران مانده است و نمی گذارند به تبریز بیاید. او باز دچار اوهام ناشی از تب زخم می شود و با خود می گوید: 'راه ماکو بسته است سه روز است که چیزی نیست؛ تبریز از گرسنگی و بی نانی زجر می کشد'.

چگونه می توان به این بزرگی و بزرگواری رشک نبرد و همنوا با سردار ملی در نوای بی نوایش در پایتخت قجری گرفتار آمده در دست میوه چینان روسوفیل و انگلوفیل انقلاب مشروطه، گریه نکرد. 

شب تاریک و طولانی پائیز سحر نمی شود، ستار چاه کنی را دیده و بر او استغاثه می کند: 'چاه کن برایم چاهی بکن تا همچون مولایم علی دردهایم را به چاه بگویم'.

پرده دوم:

کشتار مشروطه چیان و قلع و قمع آزادیخواهان به دست روس ها اتفاق می افتد؛ باقرخان در مسیر تلاش برای گردآوری نیروهای تازه نفس انقلابی و مشروطه خواه در مسیر کرمانشاهان شب هنگام به دست راهزنان کشته می شود؛ ثقة الاسلام اعدام می شود و دو پسر ۱۲ و ۱۶ ساله علی مسیو تنها به جرم فرزندان علی مسیو بودن، در ظهر عاشورای ۱۳۳۰ قمری به دست جلادان تزار روس اعدام می شوند.

هنگامی که تبریز در محاصره قوای استبدادی قرار داشت، کنسول روس در دیدار به ستارخان می گوید:'... به باقر خان یک بیرق روس دادم، او در امان دولت روس است. یکی را هم به تو می دهم تا در امان دولت روس باشی'.

ستارخان در پاسخ به کنسول روس سر را بالا می گیرد و چه زیبا می گوید: 'بیرق شما برای من لازم نیست، زیرا من در زیر بیرق ابولفضل العباس و بیرق ایرانم، من می خواهم هفت دولت زیر بیرق امیرالمومنین باشد نه بیرق روس'.

نقطه اوج نمایش آنجاست که گلوله را یک آشنای خودفروخته به پای ستارخان می زند و دقیقا می داند که اگر 'ستار' از پای بیافتد، جنبش 'مشروطه' شکست می خورد؛ و این همان خواسته مرتجع است، چرا که بدن بی سر، مرده است و جنبشی که فرمانده نداشته باشد، زمین گیر است. 

پرده سوم:

نمایش که بر پایه تراژدی بنا شده، روایت گر ایران محزون و خزان دیده در گذر زمان در بند استکبار روس و انگلیس و هشداری بر آیندگان است که تاریخ را فراموش نکرده و مواطب گنجینه های اصلی و نسلی خود باشند، زیرا غیر از آن، محکوم به تجربه دوباره تاریخ خواهیم بود.

دوران مشروطه یکی از مقاطع مهم تاریخ معاصر ایران است که فریاد قانون خواهی و عدالت طلبی ایرانیان با رهبری علما و مجتهدین وقت در ۱۱۰ سال پیش اتفاق افتاد. 

هر چند قدرت های زورگوی خارجی چنگ انداخته بر منابع و ثروت های خدادادی ایران کهن و اذناب داخلی آنان، انقلاب مشروطه را از مسیر اصلی آن منحرف کردند، هنوز هم این رویداد بزرگ سیاسی تاریخ کشور عزیزمان زوایای ناشناخته و سر به مهر فراوانی دارد.

در تبیین بزرگی انقلاب مشروطه همین بس که روزنامه 'نیویورک تریبون' در سال ۱۹۰۸ با چاپ عکسی از مشروطه، ایران را هفدهمین کشور دارای مجلس قانون گذاری معرفی کرد.

این افتخار مدیون ستارخان، مجاهدان مبارز و آزادی خواهی که فرزندان شان شهید شدند، مادرانی که در آتش تنور سوختند و مردمی که از گرسنگی ریشه گیاه خوردند، گرسنگی کشیدند، اما در برابر ظلم سر خم نکردند، بود.

با تدبر در تاریخ نه چندان گذشته و بخصوص حوادث عبرت آموز دوران مشروطه ذکر دو نکته ضروری است؛ نخست آنکه تاریخ نهضت مشروطه از شخصیت ستارخان جدا نیست؛ وی نماد مبارزه با استبداد، استعمار و قهرمان ملی است که الحق مجلس دوم شورای ملی لقب شایسته 'سردار ملی' را در حق وی تصویب کرد.

نکته دیگر اینکه به قول رودکی 'هر که نآموخت از گذشت روزگار لیک نآموزد ز هیچ آموزگار' اگر گذشته های بس تلخ تاریخی و تجارب بدست آمده را آئینه ای برای امروز نکنیم، مجبور به تجربه دوباره آنها خواهیم بود.

دیدن نمایش 'تراژدی پارک اتابک' به همراه خانواده و حتی کودکان خردسال آغازی بر فرجام جامعه ای متفکر و پرسش برانگیز در آن مقطع تاریخی است تا از دریچه سوال و جواب ها اشتباهات پرتعداد تاریخی را تکرار نکنیم.

ذکر این نکته نیز در تائید نقش تئاتر در آگاهی و بیداری جامعه و تربیت نسلی کنشگر خالی از لطف نیست؛ گویند 'ژنرال دوگل' رئیس جمهوری فرانسه در سال های ابتدایی پس از پایان جنگ دوم جهانی به مردم این کشور 'یارانه تئاتر' می داد تا به این وسیله علاوه بر کاهش آلام آنان از آثار جنگ خانمانسوز، زمینه را برای مشارکت در آبادانی و پیشرفت فرانسه رها شده از چنگال جنگ فراهم کند.

شکی نیست که هنر تئاتر در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ویژه در دولت تدبیر و امید در اقصی نقاط کشور تحولات کمی و کیفی زیادی را تجربه کرده و این مهم در تبریز به عنوان خاستگاه نمایشنامه نویسی و تئاتر مام میهن نیز نمود بیشتری یافته است.

نعمت مرادپور

  • 16
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش