شنبه ۰۷ مهر ۱۴۰۳
۱۷:۳۹ - ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۲۰۴۱۳۶
تئاتر شهر

محمد رحمانيان:

هر كس حق دارد آن‌گونه كه دوست دارد بنويسد

 اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,محمد رحمانيان

محمد رحمانیان برای اهل تئاتر نامی آشناست.قريب به ۳۵ سال است كه دل به هنر ششم سپرده و در اين سال‌ها هرچه از هنر بوده، به چشم ديده است.روزگاري آنچنان نورصحنه‌ بركارهايش تابيده كه لختي فرصت فراغت نداشته و زماني آنچنان جبر روزگار از صحنه دور نگهش داشته كه مجبور به ترك وطن شده است.براي گفت‌وگو خوش‌رو است، با طمانينه به حرف‌ها گوش مي‌دهد، در نقدها صبوري مي‌كند و بعد كه مطمئن شد كلام طرف مقابل تمام شده است، لب به سخن مي‌گشايد.از خودش كه مي‌گويد آنچنان بي‌تكلف حرف مي‌زند كه ناخواسته مطمئن مي‌شويد تكليف اين آدم با خودش،كارش و زندگي‌اش معلوم است. مي‌گويد اگر لازم باشد، همين فردا دوباره كارش را از صفر آغاز مي‌كند و شايد براي همين است كه انقدر به جوانان و شور وذوق‌شان براي شروع اميدوار است.اوكارگردان و نمايشنامه‌نويسي است كه تمام دنيايش خلاصه مي‌شود در اجرا؛حتي‌دنياي پر رمز و راز نويسندگي‌اش.

 

با محمد رحمانيان گفت‌وگو كرده‌ايم كه حاصلش را در ادامه مي‌خوانيد.

 

آقاي رحمانيان، كارهاي شما نشان داده كه شما علاقه زيادي به روايات و شخصيت‌هاي مذهبي در قالب امروزي داريد. با اينكه اين موضوع هميشه براي‌تان هزينه داشته است، اين علاقه از كجا مي‌آيد؟

يكي از علايق من پرداختن به اسطوره‌هاي مذهبي است كه در اصل تلفيق شخصيت‌هاي مذهبي با تاريخ اسطوره هاست. اگر شخصيت مذهبي‌اي باشد كه وجه تاريخي نداشته باشد، ترجيح مي‌دهم درموردش ننويسم و اگر شخصيت مذهبي تاريخي‌اي داشته باشيم كه وجه اسطوره‌اي نداشته باشد –دست‌كم شامل اسطوره‌هاي ما ايرانيان نشود- هرگز در موردش نمي‌نويسم؛ يعني اين سه فاكتور بايد در آن شخصيت جريان داشته باشد. بنابراين همواره شخصيت‌هايي را انتخاب مي‌كنم كه دست‌كم اين سه جنبه را دارند. نخست اينكه از نظر اسطوره‌اي براي ما ايرانيان جذابند. دوم اينكه از نظر تاريخي حرفي براي گفتن دارند و سوم اينكه مي‌توان رويكردي متفاوت با آنچه هميشه انجام شده است، ارائه داد. بيشتر نمايشنامه‌هايي كه من نوشتم، در مورد زنان صدر اسلام است؛ يعني حضرت خديجه(س)، حضرت ام‌البنين(س) وحضرت فاطمه(س). اينان زناني هستند كه در جامعه خودشان به شدت كنشگرند و به عنوان يك فعال اجتماعي حركت مي‌كنند. گاهي در هر مساله‌‌اي حتي از مردان جلوترند. برخورد مي‌كنند، دعوا مي‌كنند، مي‌ايستند، تبعيد مي‌شوند و حضور فعالي دارندو تاريخ‌نويساني مثل سيد جعفر شهيدي نيز در مورد آن‌ها نوشته‌اند.

 

همه اين‌ها دلايل پرداختن من به اين داستان‌ها هستند. به‌علاوه من اين نمايشنامه‌ها‌ را براي مادرم مي‌نويسم و خيلي خوشحال مي‌شوم كه مخاطب عمومي‌تري داشته باشد اما قصد اصلي‌ام نوشتن نمايشنامه براي مادرم بود.

 

شما نمايش« نام تمام مادران ... » را با هشت زن در قصه پيش مي‌بريد. نخست اينكه اين هشت شخصيت به چه منظوري انتخاب شده‌اند تا پيام ذهني شما را به ما برسانند؟

دليل آن هشت نامي است كه در صدر اسلام براي حضرت فاطمه(س) گفته شده‌اند. در هر كدام از اين اسم‌ها يك خصوصيت حضرت فاطمه(س) توضيح داده مي‌شود. امام جعفر صادق(ع) در يك روايت، هشت اسم و هشت صفت براي جده خودشان نام مي‌برند؛ راضيه، مرضيه ، مباركه و پنج اسم ديگر. قرار بود اسامي شخصيت‌هاي نمايش اين‌ها باشند ولي متاسفانه نشد. از هشت قصه و شخصيت مختلف استفاده كردم تا بخشي از زندگي حضرت فاطمه(س) را روايت كنم.

 

به‌عنوان مثال جريان باغ فدك در يكي از داستان‌ها روايت شده يا داستان خطبه معروف حضرت فاطمه(س) در داستان ديگري روايت شده است. كساني كه اصل اين داستان‌ها را بدانند، ارتباط بهتري با داستان برقرار مي‌كنند اما داستان را به گونه‌اي نوشتم كه كساني كه اين بخش از تاريخ صدر اسلام را نمي‌دانند نيز، در درك و فهم نمايش با مشكل مواجه نشوند.

 

در خصوص اين نمايش گفته‌ايد كه مي‌خواستم در مورد حس مادرانه زناني بنويسم كه فرزندي نداشتند ولي حس مادري داشتند. از اين گفتمان در ادبيات، نمونه‌ بزرگي مانند كتاب اوريانا فالاچي داريم اما در ادبيات، سينما يا نمايش ايران كمتر به اين موضوع پرداخته شده است. اين فكر از كجا در ذهن شما خطور كرد؟

این را بگویم که من هیچ وقت آغاز کننده نبوده‌ام.چيزي كه در اين كار خيلي مهم است، رابطه زن با جنين است. اين چيزي است كه براي من خيلي روشن است و مي‌دانستم مي‌خواهم راجع به اين موضوع بنويسم؛ طفلي كه به دنيا نيامده است يا به دنيا نمي‌آيد يا به دنيا مي‌آيد و از دست مي‌رود يا گم مي‌شود. من خيلي دوست داشتم در مورد اين بنويسم. نمي‌دانم چقدر موفق بودم اما تلاش كردم حس جاري در كل صحنه را اين‌گونه ايجاد كنم؛ يعني ارتباط مادر با فرزند. منظورم از فرزند به معناي واقعي كلمه ارتباط مادر با جنين دختر است كه قبول دارم در اين مورد كمتر نوشته شده است. در هر نمايشنامه‌اي و هر اثري از بس كه به آن فكر مي‌كنيد، در واقع به نقطه‌اي مي‌رسيد كه انگيزه‌هاي اصلي را فراموش مي‌كنيد. فقط مي‌داني چنين چيزي هست و بايد در مورد آن بنويسي. در مورد فيلم سينمايي، چيزي حدود ۱۰ سال طول كشيد تا به آنچه كه در نهايت قرار بود برسم، رسيدم يا در مورد نمايشنامه «فنز» چيزي حدود ۶ تا هفت سال طول كشيد تا سرانجام شكل گرفت. هيچ‌وقت نمي‌دانم از كجا مي‌آيد چون انگيزه شروع را فراموش مي‌كنم. فقط يادم هست در مورد «فنز» خواستم نمايشنامه‌اي در مورد تعصب و هواداري كوركورانه بنويسم؛ هواداري توام با تعصب و نتيجه‌اش شد «فنز». مي‌خواستم نمايشنامه‌اي در مورد مادران و رابطه مادر با جنين بنويسم و نتيجه‌ آن نيز اين كار شد.

 

من قبل از اين داستان عاشقانه نوشته بودم. اما اين نوع عشق، موضوعي شخصي است. بله من يك مرد هستم و بدون شك نمي‌توانم ظرايف مادرانه را مانند زنان درك كنم؛ مانند آنچه سيمين دانشور درك مي‌كند. اما به عنوان يك انسان مي‌توانم به اين موضوع فكر كنم كه فارغ از جنسيت، بدانم چقدر اين رابطه، متعالي است و چقدر حيف كه تاكنون در مورد آن چيزي نوشته نشده است.

 

الان كه اين كار نوشته شده و در مرحله اجراست،آيا آن حسي كه موقع نوشتن داشتيد را مي‌تواند به شما انتقال دهد؟

مدت‌هاست كه زمان نوشتن، از نوشته جدا مي‌شوم. يعني حتي توضيح صحنه‌هايي كه خودم نوشتم را در اجرا رعايت نمي‌كنم. زمان اجراي كار، ديگر نوشتن تمام شده است و فقط به فكر اجرا هستم. قرار بود كارگردان شوم. در اصل نويسندگي را به اين دليل انتخاب كردم كه دلم مي‌خواست متني باشد كه روي آن كار كنم. همواره به نوشتن و به نمايشنامه‌نويسي به عنوان ابزاري براي كارگرداني نگاه مي‌كردم. بنابراين ديدگاه من با ديدگاه چرمشير يا امجد يا غلامحسين ساعدي كه براي‌شان ارزش خود نمايشنامه و متن مهم است، متفاوت است. در سخت‌ترين نمايشنامه‌هايي كه نوشتم -مانند نمايشنامه امير- فقط فكر مي‌كردم كه چطور مي‌توان اين را اجرا كرد. هيچ وقت فكر نمي‌كردم كه من با يك اثر ادبي مواجه هستم. در واقع نمايشنامه‌نويسي آن حسي را كه به عنوان مثال براي امجد يا براي چرمشير دارد-كساني كه در اصل به صورت ذاتي نمايشنامه‌نويس هستند- براي من ندارد. من بالفطره نمايشنامه‌نويس نيستم. آدمي هستم كه مي‌خواستم كارگرداني كنم و مجبور شدم يك چيزهايي بنويسم.

 

بنابراين خودم را به آن معنا نمايشنامه‌نويس نمي‌دانم.اگر اكنون اين را نمي‌پرسيديد، هيچ‌وقت به آن فكر نمي‌كردم كه آيا چيزي كه اجرا كردم، همان بود كه نوشته بودم؟ نمي‌دانم كه مي‌توانست بهتر يا بدتر شود يا اينكه يك كارگردان ديگر مي‌توانست كار بهتري روي اين متن انجام دهد. اما با وجود اينكه سالن نيز خيلي مناسب اين كار نبود، آن شاعرانه‌اي كه من در رابطه مادر و جنين مي‌ديدم، اجرا شد. در نهايت از مجموع كار به خصوص از كار بازيگرانم راضي هستم. مي‌گوييد كه اجرا براي‌تان مهم‌تر از متن است. پس چطور شد رفتيد سراغ «مجلس ضربت زدن» و متن آقاي بيضايي كه اين‌قدر روي واو به واو واژگان حساس است؟

 

آقاي بيضايي يك بار نمايش«مجلس ضربت زدن» را تمرين كرده بود ولي شرايط آن روز ايران در واقع براي پذيرش اجراي آقاي بيضايي مناسب نبود. ايشان حدود چهار ماه در طبقه هفتم تالار وحدت روي اين متن كار كردند.

درست به دليل حساسيت بيضايي به متن‌هايش، ‌كارهايش را عاشقانه دوست دارم و علاقه‌مندم كه تمامي كارهايش را روي صحنه ببرم. اين نمايشنامه‌ها در اجرا، تازه خودشان را نشان مي‌دهند. علاوه بر ارزش‌هاي ادبي فراواني كه دارند، هنگام اجرا اين امكان را به مخاطب مي‌دهند كه چندگانگي آن اثر را پذيرا شوند. بنابراين فكر مي‌كنم كه چقدر خوب مي‌شود آثار بيضايي روي زمين نمانند. من يك كارگردان بسيار متوسط هستم. اي‌كاش كارگردان‌هاي خوب بيايند و آثار بيضايي را اجرا كنند؛ حتي قسمت‌هاي سفيد نمايشنامه‌هاي بيضايي با شما حرف مي‌زند. به شما دستورالعمل مي‌دهد كه چه كار كنيد، به چه سمتي برويد و چطور حركت كنيد. بيضايي مثل چخوف خيلي كم توضيح صحنه مي‌نويسد. در حقيقت بسيار محدود و كم مي‌نويسد. اما در همان محدوديت و توضيحات كم، جهان خودش را براي ما آشكار مي‌كند. من آرزو دارم كه يكي دوتا از كارهاي آقاي بيضايي را روي صحنه ببرم. از نمايشنامه‌ها، اجراي نمايشنامه «خاطرات هنرپيشه نقش دوم» جزو آرزوهاي من است و از فيلمنامه‌ها، دوست دارم «روز واقعه» و «آينه‌هاي روبه‌رو» را اجرا كنم.

 

گويا آقاي بيضايي در ابتدا به اجراي«مجلس ضربت زدن» تمايل نداشتند. چطور راضي شدند؟

تمايل داشتند ولي يك شرط بسيار مهم و اساسي گذاشتند و آن اينكه هيچ بخشي از اين نمايش حذف و كوتاه نشود؛ به‌خصوص مسائلي كه در قسمت معاصر داستان اتفاق مي‌افتاد. شرط بزرگ من با مركز هنرهاي نمايشي نيز همين بود كه من اجازه ندارم بر اساس دستور آقاي بيضايي، حتي كوچك‌ترين تغييري در نمايش انجام دهم و ما نيز خوشبختانه در سي‌وچند شبي كه اين نمايش را اجرا كرديم، به درخواست آقاي بيضايي احترام گذاشتيم و اگر غير از اين بود، من اين نمايش را اجرا نمي‌كردم. حتي اگر يك جمله يا نقطه را مي‌خواستند از متن اصلي كم كنند، من انصراف مي‌دادم. خوشبختانه اين اتفاق افتاد و نمايش اجرا شد. كيهان هميشه مي‌نويسد. البته اين بار در واقع حرف بدي نزد؛ اعلام كرد كه رحمانيان و بيضايي هر دو بي‌سوادند كه ما نيز حاضريم اين حرف را بپذيريم به شرطي كه ديگر كاري به كارمان نداشته باشند.

 

گفته‌ايد كه يكي از علايق‌تان وارد كردن سينما در تئاتر است. اين علاقه از كجا مي‌آيد؟

به دليل اينكه هر دو از يك خاستگاه آمده‌اند. سينما به ظاهر هنر جديدي به نظر مي‌رسد اما به هر حال خاستگاه تئاتري خودش را همواره حفظ كرده است. سينما از دل تئاتر مي‌آيد. از شيوه روايت‌گري گرفته تا امكانات اپتيكالي كه به سينما اضافه شد و در تئاتر به ظاهر نبود ولي در واقع در تئاتر وجود دارد. به خصوص در تئاتر آييني، ما تمام شگردهايي كه در سينما مي‌بينيم، در اين نوع از تئاتر موجود است. شبيه‌خواني چيزهاي زيادي به سينما داده است و همچنين سياه‌بازي نیز این گونه بوده است. بنابراين بازهم مي‌گويم كه من چيزي را شروع نكردم. من تجربياتي كه ديگران در سال‌هاي گذشته - چه ايراني و چه خارجي- داشتند، كنار يكديگر قرار دادم و به امكاني براي تئاتر رسيدم.

 

كمي از كار دور شويم. چه چيزي شما را دل‌زده كرد كه از كشور رفتيد؟

دل‌زده نشده بودم بلكه بيكار شده بودم. از صبح كه بيدار مي‌شديم، مي‌ديديم كاري نداريم كه انجام دهيم. نه مي‌توانستم تئاتر كار كنم، نه مي‌توانستم تدريس كنم، هيچ هيچ. شرايطي به‌وجود آمد كه ما مجبور به رفتن شديم. اما آنجا نيز كلاس‌ها را از صفر شروع كرديم. نمي‌دانم كه تا به حال تجربه مهاجرت داشتيد يا نه؟ حتي از شهري به شهر ديگر رفتن نيز سخت است چه برسد به از كشوري به كشور ديگر مهاجرت كردن. من اولين كاري كه كردم اين بود كه كلاس‌هايم را برگزار كردم و شاگرد پرورش دادم. با همان شاگردان، نمايش كار كردم و فيلم ساختم. چون امكان فيلمسازي در آنجا آسان است و مجوز نمي‌خواهد. مجوز فقط براي زماني است كه راه‌بندان ايجاد كني يا مسائلي از اين قبيل. در غير اين‌صورت براي ساختن فيلم به هيچ مجوزي نياز نداري.

 

هزينه ساخت فيلم‌تان را چطور تهيه كرديد؟

وام بانكي گرفتيم و به سرعت نيز اين وام را به ما دادند. به هر حال آنجا بيكار نبودم و سعي كردم دوباره از صفر شروع كنم. همين فردا نيز مجبور شوم، دوباره از صفر شروع مي‌كنم.

 

چه شد كه به اين نقطه رسيديد كه برگرديد؟

سال ۹۲ بعد از انتخاب آقاي روحاني، به من خبر دادند كه ديگر ممنوع‌الكار نيستم. از آن مهم‌تر مهتاب ممنوع‌الكار نبود و ما توانستيم شهريور ۹۲ نمايش «ترانه‌هاي قديمي» را روي صحنه ببريم. سپس امكان فيلمسازي براي من و امكان بازيگري براي مهتاب به‌وجود آمد. دوباره كلاس‌ها را برگزار كرديم ولي اين بار نه در دانشگاه‌ها و نه در موسسه‌هاي خصوصي بلكه خودمان به‌طور شخصي كلاس برگزار كرديم. واقعيت اين است كه اگر دولت آقاي روحاني روي كار نمي‌آمد، من همچنان ممنوع‌الكار بودم و برنمي‌گشتم.

 

كمي در مورد «سينما نيمكت» حرف بزنيم. اينكه اين فيلم در جشنواره فجر پذيرفته نشد، شما را ناراحت نكرد؟

چرا ناراحت شدم، نه به خاطر خودم بلكه به خاطر عواملي كه كار خودشان را به بهترين وجه انجام ‌داده بودند. من از هر فرصتي و تريبوني استفاده يا سوء‌استفاده مي‌كنم تا اين نكته را در مورد دولت آقاي روحاني كه فضاي فرهنگي خوبي را راه‌اندازي كرد، بگويم كه در اين دولت حتي يك نمايش نيز در اين دوره چهارساله توقيف نشد. ممكن است براي نمايشي مشكلي يكي دو روزه ايجاد شده باشد كه آن نيز با گفت‌وگو حل شده است اما هيچ نمايشي توقيف نشد. بنابراين من در تئاتر به دولت آقاي روحاني و مديران آقاي روحاني نمره قبولي مي‌دهم اما در سينما اين نمره را نمي‌توانم بدهم. به عناون مثال كيانوش عياري را از سينما به دلايل مختلف حذف كرده‌اند. اين براي يك دولت فرهنگي كه رييس‌جمهورش دكتري فرهنگي دارد و نه دكتري سياسي، كارنامه قابل قبولي نيست.

 

راجع به كلاس‌هاي‌تان توضيح مي‌دهيد؟

كلاسي كه در دانشگاه آزاد برگزار مي‌كردم، كلاس كارگرداني بود كه مجبور بودم تعطيلش كنم؛ چون بچه‌ها پيش‌زمينه كارگرداني نداشتند و ديدم نمي‌توانم چيزي به آن‌ها ياد بدهم. كارگرداني نياز به طي مراحلي دارد. غير از آن، كلاس‌هاي ديگرم برقرار است. كلاس نمايشنامه‌نويسي و بازيگري دارم و كلاس‌هايي نيز در خارج از كشور برگزار مي‌كنم. برگزاري كلاس اتفاق خوبي است چون وقتي شما كلاس داريد، مجبوريد كه اطلاعات خود را بروز و مطالعه كنيد. به‌خصوص در كلاس نمايشنامه‌نويسي اين‌گونه است . شما هملت يا ساير آثار شكسپير را يك بار مي‌خوانيد و تمام مي‌شود ولي وقتي سر كلاس هستيد، نياز داريد كه اين آثار را دوباره بخوانيد؛ ‌چرا كه بايد از هر كدام از اين‌ها در جاي خودش مثال درستي بياوريد. به همين دليل است كه مي‌گويم اين موضوع توفيق اجباري است.

 

چون باعث مي‌شود دوباره سراغ نمايشنامه‌نويسان قديمي‌تر برويد و نمايشنامه‌نويسان جديدتر -چه ايراني و چه خارجي- را كشف و راجع به آن‌ها اظهارنظر كنيد.

زمستان سال گذشته با بچه‌هايي كه سه ترم كلاس بازيگري را با من گذرانده بودند، نمايش «سلفي» را اجرا كردم. جذابيتش براي خودم اين بود كه بچه‌ها از نقطه صفر شروع كرده بودند. تماشاگر نيز اين نمايش را با بازي اين بچه‌ها مي‌بيند و خيلي غر نمي‌زند و تحمل مي‌كند. اين‌ها اتفاقات خوبي است كه در زمينه كلاس‌ها مي‌افتد؛چه در كلاس‌هاي مهتاب نصيرپور و چه در كلاس‌هاي من. يكي از بهترين ساعات زندگي‌مان همين ساعاتي است كه با نسل جوان مي‌گذرانيم.

 

شما در كلاس‌هاي‌تان با نسلي مواجه مي‌شويد كه نسل بعد از نسل شماست و فكر و آرمان متفاوتي با شما دارد. اين نسل را چگونه مي‌بينيد؟

آرمان خوب است ولي با آرمان‌گرايي كسي نمايشنامه‌نويس نمي‌شود. بايد بخوانند. بچه‌هاي اين نسل، شعر، رمان، ادبيات، داستان كوتاه، تاريخ و جغرافيا كم مي‌خوانند. نمايشنامه‌نويسي، يك جهان پيچيده و عجيب و غريب است. وقتي راجع به يك آدمي در كوبا مي‌نويسي، بايد تاريخ يا گذشته‌اش را بداني و بتواني در مورد آينده‌اش صحبت كني.

واحد پول، پرچم، سرود ملي و غذاهايي كه مي‌خورند را بداني. سازوكارهاي دفاعي‌شان و خياباني كه در آن زندگي مي‌كنند را بشناسي. براي نوشتن نياز داريد كه بخوانيد. اين نسل ممكن است آرمان‌هاي‌شان متفاوت باشد اما با آرمان، كسي نمايشنامه‌نويس نمي‌شود. آدم با نوشتن زياد و خواندن مي‌تواند خوب بنويسد.

 

مانمايشنامه‌نويساني داريم كه نمايشنامه‌نويسي نخوانده‌اند؛ مانند محمد يعقوبي كه حقوق خوانده يا حميد امجد كه سينما خوانده و يكي از بهترين نمايشنامه‌نويسان ايران است. دكتر ساعدي، پزشكي‌خوانده بودند و آقاي بيضايي كه هيچ تخصصي نداشتند يعني ديپلم دارند، آن شاهكارها را خلق مي‌كنند. آقاي رادي معلمي خواندند و معلم بودند. اين‌ها هيچ كدام نمايشنامه‌نويسي نخواندند. در واقع به صورت آكادميك نخواندند ولي با خواندن نمايشنامه، نمايشنامه‌نويس شدند. نه معلمي داشتند و نه استادي. خودشان اين جهان را كشف كردند.

 

بنابراين پيشنهاد من به بچه‌هايي كه مي‌آيند سر اين كلاس‌ها اين است كه نمايشنامه بخوانيد. تئاتر و فيلم ببينيد و بر اين اساس حركت كنيد. شما وقتي تئاتر مي‌بينيد به ساختارهاي دراماتيك آن اثر و كلماتي كه روي كاغذ بودند و حالا فعل شدند، فكر مي‌كنيد. اما پيش‌نياز تمام اين‌ها نمايشنامه است. بچه‌ها متاسفانه كم خوانده‌اند اما من اميدوارم كه اتفاقات خوبي بيفتد و بچه‌ها بيشتر بخوانند. اين نسل به خودش اميدوار است و از آن‌ها نمايشنامه‌نويسان خوبي نيز معرفي شده است. اين نسل خودشان دارند حرف اصلي را مي‌زنند. آن‌قدر خوب هستند كه تماشاگران و مخاطبين خودشان را دارند و نمايش‌هاي‌شان روي صحنه مي‌رود. هميشه كه نمي‌توانيم روي ارزش‌هاي قبل بمانيم.

 

زباني كه اين نسل مي‌نويسد، ممكن است با زباني كه بيضايي و چرمشير مي‌نويسند، فرق داشته باشد. خيلي‌ها مي‌گويند آن زبان ريشه‌‌دار است و زبان نسل جديد قوام آن نوشته‌ها را ندارد؛ پس نمايشنامه‌هاي غني‌اي نيستند.

چرا آن زبان بايد رعايت شود؟ هر كس حق دارد آن‌گونه كه دوست دارد بنويسد. مگر همه بايد شبيه بيضايي بنويسند.

 

بيضايي يك نمونه است. اكبر رادي يك نفر است. هر كس بخواهد از او تقليد كند، مي‌شود مقلد رادي. محمد يعقوبي شكل و شمايل نوشتنش، مدل ديگري است و زبان تهران معاصر را در قشر متوسط امتحان مي‌كند؛ درست مانند كاري كه اصغر فرهادي در سينما مي‌كند. بنابراين او زبان خودش را دارد و آدم‌هاي خودش را مي‌نويسد. چرا ما بايد از محمد يعقوبي بخواهيم مثل بيضايي بنويسد؟ به نظرم اين‌ها مهم نيست. هر كس هر جور كه بلد است، بايد بنويسد. ولي بايد خوب بنويسد. موضوع اين است. نمايشنامه بايد ساختار داشته باشد و لحظه‌هايي را بيافريند كه در كارهاي ديگران ديده نشده است. قرار نيست نسلي كه مي‌آيد و نسل‌هاي بعدتر از اين نسل، مانند يكديگر بنويسند. قرار است هر كس ترجمان روزگار خودش باشد.

 

اجراي بعدي شما در شيراز است؟

بله ۱۶ تا ۱۹ ارديبهشت در شيراز اجرا داريم و بعد از آن نيز در شهرهاي رشت و يزد اجرا خواهيم داشت.

 

اين اجراها تا چه زماني ادامه دارند؟

فكر مي‌كنم در طول سال ۹۶ اين اجراها را به صورت پراكنده داشته باشيم. به اين بستگي دارد كه جمع‌آوري گروه بازيگران و نوازنده‌ها و خواننده‌ ممكن باشد. من دوست دارم اين تئاتر را در همه شهرستان‌ها اجرا كنم ولي به دلايل مختلف امكانش نيست.

 

 

 

 

ghanoondaily.ir
  • 18
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش