چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳
۱۷:۴۹ - ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۷۹۰۷
تئاتر شهر

نمايشنامه «بينگو» نوشته ادوارد باند

اسطوره‌زدايی از تاريخ

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,ادوارد باند

برشت در «زندگي گاليله»، تصويري متناقض و پر از تضاد از گاليله به دست مي‌دهد. در نمايشنامه برشت، گاليله دانشمندي است كه از قهرمان‌شدن و وفاداري به آنچه اعتقاد دارد تن مي‌زند و با انكار حقيقت زنده‌ماندن را انتخاب مي‌كند. گاليله دستان آلوده را به دستان خالي ترجيح مي‌دهد و معتقد است كه طنيني از حقيقت در اين انتخاب نهفته است، طنيني از دانش جديد و اخلاقيات جديد. انتخاب گاليله مبني بر انكار حقيقت و زنده‌ماندن، ردي از تفكر برشت را در خود دارد. اين‌كه براي خروج از وضعيت شر نمي‌توان به شر آلوده نشد. در تئاتر برشت تاكيد اصلي بر شرايط تاريخي و مناسبات اجتماعي حاكم است و شخصيت‌هاي برشتي جدا از وضعيت تاريخي و اجتماعي عصرشان نيستند. چنين است كه گاليله برشت، شخصيتي است كه با پشت‌كردن به حقيقت به چهره‌اي مملو از اضداد بدل مي‌شود.

 

 ادوارد باند، نمايشنامه‌نويس انگليسي و از پيروان تئاتر برشت، در نمايشنامه «بينگو» يا «صحنه‌هايي از پول و مرگ»، چهره‌اي از شكسپير به دست مي‌دهد كه او نيز همچون گاليله برشت پر از تناقض است و به‌نوعي او نيز به حقيقت پشت مي‌كند. در «بينگو»، خبري از شكسپير نويسنده و هنرمند نيست و او در سال‌هاي پاياني عمرش به عنوان يك زمين‌دار مطرح است. در اين نمايش، شكسپير در دام تعدادي از زمين‌داران بزرگ گرفتار شده كه مي‌خواهند دست به اصلاحات ارضي بزنند و اين اتفاق بر پولي كه شكسپير از اجاره‌بهاي زمين‌هاي خود مي‌گيرد تاثيرگذار است. در مواجهه با اين اتفاق شكسپير دو راه پيشِ‌رو دارد. يا بايد طرف فرودستان را بگيرد و با اصلاحات ارضي مخالفت كند و يا اين‌كه با زمين‌داران بزرگ قرارداد ببندد و سود حاصل از زمين‌هايش را تضمين كند. شكسپير جانب زمين‌داران را مي‌گيرد و به فقراي روستايي و فرودستان پشت مي‌كند و در مقابل خواسته‌هاي آنان كاري جز سكوت انجام نمي‌دهد. باند نيز همچون برشت به‌واسطه قهرمان‌زدايي، به دنبال بازنمايي واقعيت تاريخي است. گاليله برشت و شكسپير باند، چهره‌هايي دوگانه‌اند و هر دو با انتخاب‌هايشان سرنوشت خود را رقم مي‌زنند.

 

«بينگو» نمايشنامه‌اي دوپرده‌اي است و در ابتداي نمايش شكسپير بيش از هرچيز با سكوتش حضور دارد. در صحنه ابتدايي نمايش شكسپير كاغذي در دست دارد اما اين كاغذ نه يكي از آثارش بلكه قراردادي است كه با زمين‌داران بزرگ بسته است. در اين‌جا شكسپير پيرمردي است كه دغدغه‌اي جز منافعش ندارد و حتي اوضاع بحراني خانواده‌‌اش هم اهميتي برايش ندارد. باند با احضار شكسپير به متن نمايشنامه‌اش، اين چهره كلاسيك ادبيات انگلستان را به عنوان نماد فرهنگي اين جامعه مطرح مي‌كند و البته با رويكردي انتقادي با آن مواجه مي‌شود. شكسپير در اين نمايش، سرمايه‌داري در آستانه مرگ است كه هيچ ربطي ميان زندگي شخصي او و زندگي هنرمندانه‌اش وجود ندارد. «بينگو» با مطرح‌كردن رابطه ميان شكسپير و زمين‌داراني كه عليه مردم‌اند، به‌نوعي بر مسئله نقش هنرمند در جامعه و به‌عبارتي تعهد هنرمند انگشت مي‌گذارد. شكسپير تن به معامله‌اي مي‌دهد كه اگرچه در ظاهر به نفع كشاورزان است اما درواقع نقشه‌اي است براي آنكه زمين‌هاي روستاييان مصادره شود و باند همين اتفاق را دليل وضعيت شكسپير در روزهاي پاياني عمرش مي‌داند. به اين ترتيب شكسپير در اين نمايش نه قهرمان بلكه ضدقهرماني است كه عليه جامعه خودش اقدام مي‌كند.

 

باند با احضار شكسپير از متن تاريخ و پرداختن به موضوعي تاريخي اين امكان را براي خود فراهم مي‌كند تا بي‌عدالتي حاكم بر جهان امروز را تصوير كند. باند در اين نمايشنامه‌اش، با پيش‌فرض قراردادن دوران شكسپير و وضعيت زمين‌داري در آن زمان بيش از آنكه به دنبال تفسيري محض از تاريخ باشد به دنبال واسطه‌اي است براي پرداختن به جهان امروز. ضمن اين‌كه با ارائه چهره‌اي متفاوت از شكسپير و به‌عبارتي ارائه تصويري ضدقهرمان از او، به اسطوره‌زدايي از چهره شكسپير هم مي‌پردازد و نشان مي‌دهد كه مي‌توان خوانش‌هاي ديگري هم ارائه داد و سلطه و مرجعيت‌هاي گذشته را به چالش كشيد. شكسيپر با امضاي قرارداد با زمين‌داران فقط سود زمين‌هايش را تضمين نمي‌كند بلكه سند مرگ هويت خود به عنوان يك هنرمند را هم امضاء مي‌كند. شكسپير در پايان نمايش، چهره‌اي تكيده و شكست‌خورده است و اين شكست هم در زندگي شخصي و خانوادگي‌اش ديده مي‌شود و هم در زندگي اجتماعي او به عنوان يك هنرمند. به اين‌ترتيب «بينگو» داستان سرنوشت شكسپير و حركت او به سمت زوالي تمام‌عيار است. شكسپير در پايان نمايش و در حالي كه خانواده‌اش فروپاشيده و به عنوان هنرمند هم با شكست مواجه شده دست به خودكشي مي‌زند.

 

او در آخر سكوتش را مي‌شكند و با واقعيت موجود زندگي‌اش روبرو مي‌شود و در حال احتضار مي‌پرسد: «چند وقته مرده‌ام؟ كِي از پا درمي‌آم؟ دويدن دنبال سراب. اشتباه... اشتباه... كاري از پيش رفت؟ سال‌ها انتظار... دويدن از پي باد... كاري از پيش رفت؟ كاري از پيش رفت؟ شكَرِ مرگ. كاري از پيش رفت؟» خودكشي شكسپير درواقع پذيرش شكست از طرف خود اوست و در پايان نفرت، طمع، پول، بي‌عدالتي، خيانت، مرگ و نويسندگي به شكلي تمثيلي در وجود شكسپير تجسم مي‌يابد. شكسپير اگرچه در بخش ابتدايي نمايش بيشتر در موضع سكوت قرار دارد و هيچ واكنش درستي به جهان اطرافش نشان نمي‌دهد، اما به‌خوبي آگاه است كه چه چيزي در اطرافش در جريان است و شايد همين وضعيت است كه او را به نااميدي محض كشانده و ديگر نه مي‌تواند بنويسد و نه مخاطبي براي نوشته‌هايش مي‌تواند تصور كند: «زنده‌موندن به چه قيمتي؟ بهت‌زده‌ام از ديدن اين همه بدبختي و مصيبت.

 

از اين توده درهم‌رفته در فلاكت كه وقتي از بالاي سرشون رد مي‌شي به خود مي‌پيچند. زن‌هاي كيسه خريد در دست كه از روي گودال‌هاي پر از خون رد مي‌شن. گشنه نگه‌داشتن مردم به چه قيمتي. پچپچه نگهبان‌هايي كه زنداني‌ها رو تحويل مي‌دن. نيشخند مردهايي كه جلوتر از نوك چاقوشون را نمي‌بينن. بهت‌زده‌ام. چطور مي‌تونم برگردم جايي كه پر از اين‌هاست؟ اون‌جا چه كاري از دستم برمي‌آد؟ حالا ديگه با خودم حرف مي‌زنم. مي‌دونم ديگه گوش شنوايي پيدا نمي‌شه.»

 

يكي ديگر از نقاط قابل‌توجه نمايشنامه «بينگو»، دو شخصيت پيرمرد و پسر جوانش هستند كه ارتباط پدر و فرزندي ميانشان از بين رفته و اين دو مقابل هم قرار گرفته‌اند. پدر، عقل سالمي ندارد و درواقع كودكي بيش نيست و با كارهاي بچه‌گانه‌اش به قانون زمين‌داران خدمت مي‌كند. پسر اما مخالف اصلاحات ارضي زمين‌داران است و مي‌خواهد پدرش را مجازات كند. در آخر پسر جوان به سمت پدرش شليك مي‌كند و اين شليك درواقع ضربه‌اي است بر پيكر جهان موجود.

 

باند در برخي ديگر از آثارش هم به تاريخ و شخصيت‌هاي تاريخي پرداخته و به بازنويسي متون گذشته و اسطوره‌زدايي از تاريخ توجه كرده است. باند متعلق به سنت ماركسيستي برشت است و او نيز به دنبال نشان‌دادن مناسبات تاريخي و اجتماعي در نمايشنامه‌هايش است. باند تعارضات ميان شخصيت‌هاي نمايشنامه‌هايش را ناشي از تناقضات موجود در جهاني مي‌داند كه براساس فاصله طبقاتي بنا شده است. در پايان ترجمه فارسي نمايشنامه «بينگو»، مقاله‌اي با عنوان «تئاتر عقلاني ادوارد باند، ميراث مكتب برشت» پيوست شده كه در بخشي از آن درباره نوع نگاه باند به تئاتر و توقعي كه او از تئاترش دارد صحبت شده است: «ادوارد باند تئاتر را راهي براي شناخت روشنفكرانه انسان از واقعيت مي‌داند. از نقطه‌نظر باند، تئاتر حقيقي كاوشگر معضلات عصر حاضر است و با ارائه ابزارهاي واقع‌بينانه، يا به عبارتي راهكارهايي خوش‌بينانه، براي حل آن تلاش مي‌كند. وي با نشان‌دادن ضعف‌هاي انسان، نظاره‌گر سرنوشت جماعتي است كه مدرنيته آن‌ها را از ارزش‌هايشان جدا كرده است. در تئاتر وي، زندان، تيمارستان و خشونت، بيانگر بي‌عدالتي اجتماع هستند و هركدام به‌نوبه خود گريبانگير طبقه ضعيف. با توجه به اين‌كه زندگي واقعي متصل به ارزش‌هاي انساني است كه در گذشته وجود داشته است، نمي‌توان اين پل اتصال به گذشته را شكست و به آينده نگريست.»

 

 از اين‌روست كه باند در آثارش به تاريخ توجه زيادي دارد و معتقد است كه گذشته به مثابه اسطوره‌اي بر زمان حال تاثير مي‌گذارد و مثل باري بر دوش است كه نمي‌توان از آن تن زد. خوانش‌هاي تاريخي باند متاثر از سنت تاريخ‌گرايانه برشتي است و به تعامل ميان ادبيات و تاريخ منجر مي‌شود. باند در ادامه سنت برشت، با رجوع به تاريخ و شخصيت‌هاي تاريخي در پي يافتن موادي براي بناي تئاتر سياسي‌اش است. اين ويژگي در ديگر آثار باند و ازجمله در نمايشنامه «احمق‌ها»، كه اين نيز به فارسي ترجمه شده، ديده مي‌شود. در «احمق‌ها»، تصويري از جامعه طبقاتي و بي‌عدالتي موجود در آن به دست داده شده. در اينجا طبقات فرودست عليه صاحبان قدرت طغيان مي‌كنند اما سركوب مي‌شوند و در اين بين قهرمان نمايشنامه، جان كلر است؛ شاعر قرن نوزدهمي انگلستان كه در خانواده‌اي كارگري متولد شده است. باند در «احمق‌ها» با بازنويسي زندگي اين شاعر كلاسيك انگليسي نشان مي‌دهد كه سرمايه‌داري و فشارهاي جامعه طبقاتي چطور شاعري چون او را تا آستانه فروپاشي ذهني پيش مي‌برد. باند در اين نمايشنامه نشان مي‌دهد كه چطور كار كلر به آسايشگاه رواني مي‌انجامد و وضعيت روحي او چگونه به اشعارش راه مي‌يابد.

 

 

 

 

sharghdaily.ir
  • 9
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش