چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳
۱۹:۱۲ - ۰۳ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۰۵۹۹
تئاتر شهر

محمدحسین زیکساری، کارگردان نمایشنامه «هارولد پینتر»

«آسایشگاه»، زاینده خطوط دلهره

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,تئاتر آسایشگاه

«آسایشگاه» هارولد پینتر همچون دیگر آثارش دارای فضایی پرداخته از تهدیدهای ناشناخته و سایه ترس از مرگ و نیستی، بر زندگی شخصیت‌هاست. این احساس خطر، که یا مبهم و روانی است یا به شکل فیزیکی و مجسم، موجب می‌شود پرسوناژها در واکنش به آن، رو در روی یکدیگر قرار بگیرند و این تنش‌ها، فروپاشی خانوادگی و شغلی و روانی آنها را در پی خواهد داشت. سکوت که ویژگی بارز نمایشنامه‌های پینتر است در آسایشگاه در قالب پرحرفی و سرریز شدن واژه‌ها و دیالوگ‌ها نمود پیدا کرده است و شخصیت‌های نمایش پیوسته میان حرف‌های هم می‌پرند. فضای تولد و رشد پینتر سرشار از اظهارات یهودی‌ستیزی بوده است و این امر اهمیت بسیاری در نمایشنامه‌نویس شدن او و شکل‌گیری چنین فضای ذهنی‌ای داشته است. «روت» سرپرست یک آسایشگاه روانی است و «گیبس» معاون او؛ در این مؤسسه بیماران را نه با نام و شهرت آنها که با یک شماره می‌شناسند.

 

روت از گیبس درباره بیمار شماره ۶۴۵۷ می‌پرسد و گیبس به او پاسخ می‌دهد که «قربان... این آقا فوت کرده»؛ روت به دفتر خود نگاه می‌کند و می‌گوید که او همین دیروز با بیمار ملاقات داشته، اما گیبس پاسخ می‌دهد آن مرد دو روز قبل فوت کرده است. گیبس به دفتر روت نگاه می‌کند و متوجه دو اشتباه می‌شود: اول آنکه روت تاریخ ملاقات با بیمار را اشتباهاً می‌خوانده است و دوم اینکه شماره بیماری که روت سراغ آن را می‌گرفته ۶۴۵۹ بوده نه ۶۴۵۷. لختی بعد، روت می‌پرسد: «بگو ببینم، حال ۶۴۵۹ چطوره؟» و گیبس پاسخ می‌دهد: «قربان، یه پسر زاییده!» این امر، اتفاقی بسیار عجیب در آسایشگاه است و هرچه زودتر باید پدر بچه پیدا شود، اما خود بیمار که زنی ۳۰ ساله است از شناسایی فرزندش عاجز است، زیرا طی این مدت اکثر کارمندان آسایشگاه با او خوابیده‌اند و او نمی‌تواند مشخص کند که پدر بچه دقیقاً چه کسی است!دوشیزه کاتس، شخصیت دیگر نمایش است که به ابهام و رازآلودی فضای نمایش کمک می‌کند.

 

او ظاهراً معشوقه‌ روت است، اما در صحنه‌ای او را با گیبس می‌بینیم، آنچنان که گویی معشوقه اوست. روت، خواهان شناسایی هرچه سریع‌تر پدر بچه است و گیبس، برای حل ماجرا «لمب» را، جوانی که به تازگی به استخدام آسایشگاه درآمده و نقش کلیددار اتاق بیماران را بر عهده دارد، به‌عنوان مقصر معرفی می‌کند. در صحنه پایانی نمایش شاهدیم که گیبس در دفتر وزارتخانه در حال گزارش‌ دادن به مافوق خود است. آنچه اتفاق افتاده این است که بیماران به‌گونه‌ای از اتاق‌های خود خارج شده‌اند و همه کارمندان آسایشگاه را کشته‌اند (از جمله روت، دوشیزه کاتس و لاش را)؛ اما گیبس زنده است و قرار است رئیس جدید آسایشگاه شود و اینجاست که درمی‌یابیم لاش، دوشیزه‌ کاتس و روت همگی بازیچه‌هایی در دست گیبس بوده‌اند. گیبس علت اتفاق افتاده را این‌چنین توضیح می‌دهد: «شکی نیست که آقای روت آدم بدنامی بود. بیمار شماره ۶۴۵۹ را اغفال کرده بود و شکمش ‌را بالا آورده بود. بیمار شماره ۶۴۵۷ را هم کشته بود. پذیرش این‌ کارها برای بیماران سخته.»

 

هفت نفر  با شمایل بابانوئلی در رنگ سرد و آبی فضا خشکشان زده است. چراغ‌های سالن که خاموش می‌شود آواز سال نو می‌خوانند و برف شادی بر سرشان فرود می‌آید. کف صحنه با خطوطی به فضاهایی جداگانه تقسیم شده است. سه اتاق و چند راهرو که در هر اتاق میز و صندلی چیده شده است. در پشت اتاق‌ها دو پرده با هم زاویه ساخته‌اند و چند ویدئو در حال اجراست، ویدئوهایی که خبر از آنچه می‌دهند که ما در صحنه نمی‌بینیم. چند شمع در اتاق وسط روشن است و مردی با لباسی نظامی پشت میز نشسته است و با معاونش در مورد بیمارانی حرف می‌زند که یک سری عدد جای نام و نشانشان را گرفته است. اینجا آسایشگاه هارولد پینتر است که محمدحسین زیکساری آن را به صحنه برده است. زیکساری دانش‌آموخته سینما و تئاتر است و دکترای خود را در رشته فلسفه‌ وهنر گرفته است. زمان زیادی را به بازی در تئاتر برای کارگردانان مختلف گذرانده است. «آسایشگاه» پس از «چشم بر هم زدن» دومین نمایشی است که زیکساری کارگردانی می‌کند. در ادامه گفت‌ و گوی «ایران» را با این کارگردان می‌خوانید.

 

چه چیزی در نمایشنامه آسایشگاه برای شما جذاب بود که با وجود سختی کار کردن آثار هارولد پینتر، تصمیم به اجرای آن گرفتید؟

سایکوفیزیک محوریت پایان‌نامه دانشگاهی‌ام بود و من «آسایشگاه» را برای این پژوهش انتخاب کردم. سایکوفیزیک مقوله‌ای تنی-روانی است که پیوندی بین حوزه روانشناسی و تئاتر ایجاد می‌کند، همین‌طور علاقه شخصی من به پینتر نیز در این امر مؤثر بود و فکر کردم این نمایش می‌تواند درخور اتفاقاتی باشد که می‌خواستم روی آنها پژوهش داشته باشم، مثل بازی بازیگرها.

 

چرا از ویدئو برای فضاسازی و طراحی بخشی از صحنه استفاده کردید؟ به نظرتان ایده ویدئو کمی دستمالی‌شده نیست؟

درست است، اما می‌خواستم راهروها و لابیرنت‌هایی که در این آسایشگاه وجود دارند و ساکنان آنجا در آنها سرگردانند را فضاسازی کنم. آدم‌های آثار پینتر همواره اسیر فضایی شده‌اند که پشت آن تهدید پنهان و ناشناخته‌ای وجود دارد که ترس به همراه دارد. از لحاظ ابعاد سالن و هزینه کار ممکن نبود این پیچیدگی‌ها را درآورد و تصمیم گرفتم اتاق‌هایی را که در صحنه اصلی دیده نمی‌شوند  از طریق ویدئو و با میزانسن‌های مشخص نشان دهم تا تماشاگر آن فضاها را دریافت کند. توجیه آن هم اتاق کنترل رئیس آسایشگاه است که همه فضا را تحت نظر می‌کند.

 

اشتراک این نمایشنامه با جهان این روزها در چیست؟

فضا متعلق به گروهی توتالیتر است. من از بازیگرانم می‌خواستم داستان «میرا» را بخوانند چون مریض‌های این آسایشگاه در میرا هستند. یک سری آدم در فضای تمامیت‌خواه گرفتار شده‌اند، جایی مثل کره شمالی که فضای بسته‌ای دارد، یا اردوگاه اشرف مجاهدین.

 

روند تمرین این کار چگونه بود؟

تمرین‌های من معمولاً طولانی هستند زیرا فکر می‌کنم اتفاق در تئاتر با تمرین مداوم و حساب‌شده شکل می‌گیرد و ۵ماه تمرین داشتیم. چون به واسطه پایان‌نامه‌ام روی پینتر اشراف پیدا کرده بودم، فضای مختص به او را درک می‌کردم. پینتر با اینکه از «بکت» وام گرفته است اما مانند بکت نمی‌توان کار او را کاملاً ابزورد نامید؛ همچنین نمایشنامه‌هایش رئالیستی نیست و فضاهای تکرارشونده مختص خود پینتر ایجاد می‌کند، با موضوع های جدید سرشار از مکث و سکوت که هر کدام علائم و معنای بخصوصی دارند. کاراکترها یا دارند خودشان را پنهان می‌کنند، یا عواطفشان، یا از پرگویی همین پنهانکاری را پیش می‌برند. فضاهایی پر از ابهام و ایهام که خود پینتر دوست دارد به آن دامن بزند که شاید این امر گنگ را از بکت دریافت کرده اما با حالتی عامه‌پسندتر، چراکه مخاطب عامه بکت را تاب نمی‌آورد. به خاطر این آشنایی من سعی کردم تمام ویژگی‌هایی را که مد نظر پینتر است  رعایت کنم. کارگردانی به نام پیتر هال، تخصص پینتر دارد و اکثر نمایشنامه‌های او را کار کرده که خود پینتر هم برای او بازی کرده است. مقاله‌های هال را خواندم و متدهایی را که برای اجرای پینتر داده بود تا حدودی رعایت کردم که نتیجه خوبی داشت اما احساس کردم شاید تماشاچی این مدل مطلوب و وفادارانه که نمایشی نزدیک به سه‌ساعت شده بود  تحمل نکند. از ماه دوم سعی کردم یک لایه اتفاقات روانی را که در درام مستتر است  بیرون بکشم و برای کاراکترهایم بیماری‌هایی روانی تعریف کنم.

 

با روانشناس هم مشورت کردید یا به بیمارستان‌های روانی هم سر زدید؟

بله، هم با روانشناس مشورت کردم و هم به بیمارستان رازی و امین‌آباد ۵، ۶ جلسه رفتم و با بیماران زمانی را گذراندم تا بیماری‌هایی که از دل نمایشنامه به من کد می‌دادند را از نزدیک ببینم. مسأله‌ای که من داشتم این بود که ما در صحنه بیماران را نمی‌بینیم و این بیماری‌ها باید در مسئولان نمود پیدا می‌کرد. این سختی کار بازیگران بود که باید این لایه بیماری را در کنار بازی اصلی‌شان، به شکلی که بیرون نزند، دیده شود.

 

از اجراهایی که از این نمایشنامه در خارج از کشور شده است هم نمونه‌ای دیده‌اید؟ مثلاً از کارهای آقای هال؟

چند اجرا پیدا کردم که به نظرم کارهای بسیار سطح پایین و غیرقابل‌قبولی هستند. ما خیال می‌کنیم تمام کارهای خارجی اتفاقات ویژه‌ای هستند اما اینگونه نیست.  متأسفانه اجرای هال که خود پینتر برایش بازی کرده است در دسترس نبود.

 

چقدر از روانشناسی برای انتخاب رنگ‌هایی که در طراحی دکور و لباس به کار رفته کمک گرفتید؟

ابتدا می‌خواستم برای فضاسازی روانی تمام رنگ‌ها سفید باشند، اما رنگ سفید در زمان طولانی چشم را خسته می‌کند و تکراری می‌شود. برای همین به‌خاطر تماشاچی خواستم نمایش را جذاب کنم و با نور و رنگ فضا را متفاوت کنم. به طراح صحنه اصرار داشتم که با نور کم و چند شمع نمایش برگزار شود تا ژانر هارور(وحشت) و همچنین فضای کلاسیک در نمایش وجود داشته باشد و خطوط شکسته و زاویه‌دار هم در دکور و هم لباس‌ها رعایت شود. برای همین فکر کردم نور و تاریکی عنصر خوبی برای جذب چشم تماشاگر جهت دنبال کردن نمایش است.

 

شما فیلم هم ساخته‌اید، برای طراحی این نمایش چقدر از سینما کمک گرفتید؟

من دوست دارم در هر کاری اتفاقی متفاوت و جدید را تجربه کنم که خودم نیز از آن لذت ببرم. نمایش قبلی من کاری رئالیستی بود که چاشنی گروتسک ایرانی داشت و در دهه ۶۰ می‌گذشت. فضا متفاوت بود و میزانسن‌ها و دیالوگ‌ها روان و ساده بود و زیبایی‌شناسی متفاوتی داشت. در آسایشگاه خواستم زیبایی‌شناسی متفاوتی را تجربه کنم که اتفاقاً خیلی هم تئاتریکال باشد. خب مطمئناً سینما روی ناخودآگاه من تأثیر گذاشته است. شاید سینما در یک سری زوایا و اوور شولدرها (OS(over the shoulder shot سعی کرده باشم سینمایی رفتار کنم و نماهای بسته یا بازی به مخاطب بدهم ولی ضمن اینکه این نماها را داده‌ام بسیار از جوهر تئاتر برخوردار است. اینکه تئاتر را به سینما ببرم یا سینما را در تئاتر بیاورم یکی از علایق من است.

 

انتخاب بازیگرها به چه شکلی صورت گرفت؟

این نمایش در دوره دانشجویی با محسن نوری (نقش روت) اجرا کرده بودیم. برای انتخاب بازیگر چندنکته برایم مهم است، اول اینکه نقش درخور آن فرد باشد، یعنی ویژگی‌های کوچک روانی و فیزیکی از آن کاراکتر در بازیگر وجود داشته باشد که بتواند نقش را بر آنها سوار کند؛ مسأله بعدی مسائل اخلاقی است، اینکه آدم صبوری باشد و تمرین‌های طولانی را تاب بیاورد و حتی مشتاق چنین تمرین‌هایی باشد تا آن اتفاقی که می‌خواهیم بیفتد.

 

با توجه به علاقه‌ای که به روانشناسی دارید چقدر به تئاتردرمانی معتقدید؟

اتفاق جالبی است. شما روح کاراکتری در کالبد شما می‌آید و خود این اتفاق می‌تواند کمک‌کننده باشد. در بسیاری از آسایشگاه‌های جهان با تئاتردرمانی شرایطی را فراهم می‌آورند تا بیمار برون‌ریزی داشته باشد. خیلی از مسائل درام وارد حوزه روانشناسی شده است؛ اعتراف پیش کشیش یا صحبت با مشاور موجب کاتارسیس می‌شود و طبق تعریف ارسطو از کاتارسیس، نمایش هم موجب تزکیه روح، تطهیر و پایان دلهره و عذاب می‌شود. من در این مسأله تخصص ندارم اما این را می‌دانم که همه ما نقش بازی کردن را دوست داریم و آیا جایگاه‌های اجتماعی هرکداممان نقشی نیست که در طول روز در آنها فرومی‌رویم و در میان آنها جابه‌جا می‌شویم؟

 

شما به‌عنوان یک کارگردان جوان که در ابتدای راه هستید وضعیت سالن‌های خصوصی و اقتصاد تئاتر را چگونه می‌بینید؟

مسأله تئاتر به یک بحران تبدیل شده و اینکه چه چیزی مسبب آن شده است را  نمی‌دانم. جریان خصوصی شدن تئاتر هم جنبه‌های مثبت دارد هم منفی؛ مثبت از این منظر که اقتصاد تئاتر رونق گرفته و مخاطب بیشتری به سالن‌ها می‌آیند و اتفاق بد این است که تنها اسامی تعیین‌کننده میزان تماشاچی هستند. منِ کارگردان دوست دارم با کسانی که می‌دانم به مراتب از چهره‌های سینمایی توانایی اجرای تئاتر دارند کار کنم اما تهیه‌کننده دنبال چهره است. تماشاچی هم این ارزش را قائل نمی‌شود که نمایش را به خاطر ارزش مفهومی آن تماشا کند؛ رسالت تئاتر چهره نیست، بلکه یک حوزه انتقادی است که باید در کنار سرگرمی کارکرد اجتماعی خود را داشته باشد. من به این ماجرا تن نداده‌ام و مدام در حال ضرر کردن هستم و این فشار اقتصادی موجب می‌شود در آینده امثال من با وجود میل باطنی‌مان عمل کنیم. از تئاتری‌ها، مخاطبان و مسئولان می‌خواهم تئاتر را از این حالت ایجادشده بیرون بیاوریم. باید سلیقه مخاطب اصلاح شود و ذائقه آسیب‌دیده او برگردد. متأسفانه حتی آنها هم که داعیه روشنفکری دارند سراغ تئاترهای دانشجویی که اتفاقات عجیبی در آنها رخ می‌دهد، نمی‌روند و تنها دنبال اسامی هستند.

 

 

 

 

iran-newspaper.com
  • 12
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش