به گزارش فرادید، کنسرت نمایش «سی» کار تازه و بکری است که اصغر دشتی با نویسندگی نغمه ثمینی آن را روی صحنه برده است. در این نمایش نقاط قوت و ضعف در کنار هم قرار میگیرند اما با توجه به جمیع آنها بار قوت آن سنگینتر است. استفاده از هنرپیشگان شناخته شدهای چون بهرام رادان و سحر دولتشاهی برای کشاندن مخاطب عام به تماشای نمایش بی تأثیر نیست. اما علاقهمندان به موسیقی سنتی بدون توجه به حضور این بازیگران و صرفاً برای دیدن و شنیدن موسیقی به کنسرت میآیند.
دیالوگ نویسی نغمه ثمینی که این روزها سریال شهرزاد را از او در شبکه نمایش خانگی میبینیم، در عام کردن قلم فردوسی در برخی قسمتها ناموفق بوده است. خوانش فردوسی و فهم سبک شعری او کار مخاطب عام نیست و فارسی خواندن به زبان فردوسی کار دشواری است؛ اما سادهنویسی این ادبیات هم قواعد خاص خود را دارد که نغمه ثمینی توانسته تا حدودی موفق به این کار شود، اما در پارهای موارد قلم از دستش در میرود و بحث به درازا میکشد.
طولانی و کلیشهای بودن دیالوگ رستم در مدح و رثای آزادی کمی اغراق گونه و شعاری است. اینکه رستم نماد آزادی خواهی ایران باستان بوده بر هیچکس پوشیده نیست اما عجز و لابه کردن او برای اثبات این امر به مخاطب کمی دور از ذهن است. مکالمات رستم و سهراب، زمان زیادی از اجرا را میگیرد و شاید تا حدودی خستهکننده باشد. نمایش در این قسمت کمی افت میکند و دیالوگها خیلی تأثیرگذار نیستند.
اما انتخاب موسیقی از ابتدا با تصنیف آغاز و انتها با ترانهای به نام ایران بسیار با فضای نمایش همخوانی دارد. هر دیالوگی که بخشی از قصه را روایت میکند در پیاش صدای همایون شجریان با آهنگی مربوط به داستان در صحنه میپیچد. سهراب پورناظری که هم نقش ساز و همساز زال را ایفا میکند و هم نوازنده آهنگهای همایون شجریان است نقش پررنگی درصحنه دارد.
او به عنوان تنها همدم زال در کنارش راه میرود و با هنرنمایی عجیبش ساز میزند. سهتار، کمانچه و تنبور هرسه ساز را در صحنه در حال راه رفتن و ایستاده و گاهی نشسته میزند؛ و قطعاً هنرمندان حوزه کمانچه واقفاند که نواختن این ساز در حالت ایستاده کار دشواری است. راه رفتن و نواختن ضربه بر ساز سهتار یکی دیگر از نقشهایی است که پورناظری به زیبایی ایفا میکند. به راحتی میتوان او را یکی از هنرپیشههای نمایش دانست.
بار سنگین نمایش روی شانههای زال و رودابه میچرخد، داستان در خصوص عشق این دو تن است و سرنوشتی که قرار است در انتظار پسرشان رستم باشد. کارگردان و نویسنده با هنرمندی خاصی نقش اتفاقات امروز را در فردای تاریخ به نمایش کشیدهاند و سعی دارند نشان دهند اگر امروز در تاریخ یک ازدواج سرنگیرد شاید در فردای دنیا خیلی اتفاقات رخ ندهد. تلاش بیوقفه زال برای رسیدن به دختری که هرگز او را ندیده و عشق رودابه به پسری که از روی شنیدهها عاشقش شده داستان شاهنامه است و روایت سادهتر آن میشود بازی بهرام رادان و سحر دولتشاهی.
نقش زال را در ابتدا قرار بود امیر جدیدی بازی کند که به دلایلی از کار انصراف داد. انتخاب بهرام رادان برای این نقش با گریم متفاوتش گزینه مناسبی بود. بهرام رادان برای اولین بار بعد از ۱۸ سال کار بازیگری روی صحنه تئاتر رفته و در نقشش به خوبی جای میگیرد. اما آویزان بودن او از گیسوی رودابه به مدت طولانی و معلق شدنش در هوا کمی زیادتر از حد داستان است.
قصد کارگردان از نگهداشتن بهرام رادان روی اهرمی به عنوان موی رودابه برای مدتی که ترانهای در حال اجراست و بازگیر دیگری در حال ایفای نقش است کمی دور از ذهن است. در قسمتهایی که زال باید نام رودابه را فریاد بزند به نظر می رسد هنرمندی با صدایی تئاتری برای این نقش مناسب تر بود. البته رادان تمام تلاشش را کرده است که برای اولین اجرای روی صحنه به خوبی از پس کار بر بیاید.
نقش ضحاک را صابر ابر بازی میکند که بازی ماندگارش در تئاتر کالیگولا هنوز از یاد مخاطبان نرفته است. او به قدری در نقشش غرق شده که گاهی مخاطب میتواند تصویر مارهای آزاردهنده بر دوشش را به خوبی ببیند و دیگر نیازی نبود که روی دوشهایش مارهای واقعی جای بگیرند. او شبیه یک روای به تعریف داستان میپردازد و حضور محکمی روی صحنه دارد.
بار زنانگی این اثر را سحر دولتشاهی بر دوش میکشد که با وجود محدودیتهای نمایش با حرکات نیمه موزون سعی در ابراز عشق به زال قصه دارد. بازی او آرام و بدون بالا پایین شدنهای معمول است. نه آنقدر سرد که دلزده کند و آنقدر داغ که مثل نقش دلنیا آرام تأثیرگذار باشد.
دلنیا آرام بازیگر و خواننده اپراست. او صدای بسیار رسا و خاصی در اپرا دارد و تا جایی که نمایش به او اجازه میدهد در نقش مادر زال از صدای محکمش استفاده میکند. بدون تردید یکی از بهترین و نافذترین بخشهای این نمایش بازی و صدای دلنیا آرام است که عجیب بر جان مخاطب چنگ میزند.
رستم در تاریخ ایران نماد قدرت و مردانگی و مبارزه است. لقب دستان برای او همیشه یادآور فردی درشتهیکل با سینهای ستبر و صدایی محکم است. شاید بتوان گفت تنها خطای کارگردان در انتخاب بازیگر استفاده از مهدی پاکدل در این نقش بود. به نظر میرسد اگر نقش رستم دستان را هنرپیشهای قدرتر ایفا میکرد که صدا و چهره ای رستم گونه تر داشته باشد جذاب تر می بود. البته نباید از هنر مهدی پاکدل و بازی خوبش به سادگی بگذریم. او توانست با هنرمندی تمام حسش را به خوبی به مخاطب القا کند.
نقش اسفندیار و سهراب هم کمی کشدار و طولانی شده و دیالوگهای بین آنها و رستم از واقعیت شاهنامه اندکی دور است. به نظر میرسد نویسنده در این بخش تنها برداشتی آزاد از شاهنامه داشته و داستان اصلی را تا حدودی فراموش کرده است.
در کنار همه اینها آنچه مخاطب را از ابتدا تا انتها سر جایش میخکوب میکند نورپردازی و تصویرسازیهایی است که بر در و دیوار کاخ سعدآباد و پشت سر هنرمندان دیده میشود. نورپردازی به قدری قوی و زیباست که با صنعت سینما همخوانی دارد. مخاطب با شروع قصه در جنگلهای تاریک با زال همقدم میشود و با مارهای ضحاک نیش میخورد و تا تصویر رودابه در پشت دیوارهای قصر پیش میرود. ویدئو مپینگ این کار قطعاً یکی از تأثیرگذارترین و مهمترین بخشهای این نمایش است که بیهیچ نقصی تمام مدت اجرا میشود.
گروه نوازندگی این پروژه متشکلاند از حسین رضایی نیا (دف، بندیر)، آزاده میرزا پور (تار، دیوان)، نگار خارکن (کمانچه، صراحی)، آیین مشکاتیان (ضرب زورخانه، کوزه)، مهیار طریحی (سنتور)، حمید خوانساری (بربت)، آرین کشیشی (گیتار بیس)، خورشید دادبه (رباب)، شیده شکرابی (چنگ).
با همراهی: آنسامبل شهرزاد، تینا جامه گرمی و یگانه حسینی نیا (ویولن)، نیلوفر سهی (ویولا)، نگار نوراد (ویولن-سل) که بسیار زیبا و پررنگ ظاهر میشوند.
موسسه دل آواز و بارانا با همراهی هم این اثر را بر روی صحنه بردهاند. حمید نعمتالله هم به عنوان مشاور پروژه در کنار این گروه حضور دارد. کنسرت نمایش «سی» از ۱۵ مرداد آغاز شد و تا ۱۸ شهریور روی صحنه خواهد بود.
مانلی فخریان
- 16
- 5
شیلا
۱۳۹۷/۴/۲۶ - ۲۳:۳۲
Permalink