جمعه ۲۴ اسفند ۱۴۰۳
۲۰:۰۱ - ۲۳ آبان ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۸۰۶۰۶۱
تئاتر شهر

حسین دیردار:

هر اپیزود از «شیو» حرف‌های خاص خود را دارد

شیو,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر
کارگردان «شیو»: از ابتدا می‌خواستیم که نمایشی را روی صحنه ببریم که حرفی برای گفتن داشته باشد اما این حرف نباید مستقیم باشد و باید در لایه‌های قصه پیش برود. فکر می‌کنم هر اپیزود، حرف‌های خاص خود را دارد.

به گزارش صبا،از دوشنبه؛ هشتم آبان‌ماه ساعت۱۸ نمایش «شیو» نوشته علی دل‌پیشه و با کارگردانی حسین دیردار به سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان آمده است. علی دل‌پیشه، نیلوفر هوشمند ، دیبا سراج و مینا گلپایگانی بازیگران این نمایش اپیزودیک ۶۰‌دقیقه‌ای هستند. «شیو» قصه عاشقانه‌ها، تضادها و تعارض آدم‌ها باهم در جغرافیای دنیایی و درونیشان است در دهه‌های متاخر ایران. به بهانه این اجرا با حسین دیردار؛ کارگردان نمایش، گفت‌وگو کرده‌ایم.

شما در نمایش «شیو» سه دوره؛ دوران دفاع‌مقدس، اوایل دهه۸۰ و امروز را مورد نقد قرار داده‌اید. کمی درباره پروسه آماده‌سازی نمایش که در گروه خود شما انجام‌گرفته، بگویید.

من و علی دل‌پیشه با همراهی هم و هم‌فکری کامل پیش رفتیم. این نمایش در مدت سه هفته آماده ‌شده است که پروسه نگارش متن را هم دربرمی‌گیرد. شاید بپرسید چرا ناچار شدیم در مدت سه هفته این نمایش را آماده کنیم؟! ما از قبل می‌دانستیم که در آبان‌ماه نوبت اجرایی را در سالن استاد انتظامی داریم و قرار بود متن «به‌سلامتی جمع» نوشته رسول کاهانی را در این سالن روی صحنه ببریم. قرار بود این نمایشنامه را بازنویسی و سپس اجرا کنیم اما رسول بسیار بدقولی کرد. نتوانستیم او را پیدا کنیم. الخیر فی‌ماوقع! آن متن را کنار گذاشتم و با سالن هماهنگ کردم تا متن دیگری را اجرا کنیم. متنی کامل نداشتیم و ناچار بودیم از صفر آغاز کنیم. واقعا دوستان لطف داشتند و به‌خاطر دوستی‌ای که باهم داریم، کمک کردند تا بتوانیم نمایش را برای اجرا آماده کنیم. «شیو» درواقع ایده علی دل‌پیشه است حتی چند روز پیش بود که ایده اولیه را تصحیح کردیم و نمایش را به‌صورت اپیزودیک آماده کردیم!

ایده اولیه به چه صورت بود؟

تنها یک اپیزود داشتیم که همان داستان اول بود و در دوران جنگ می‌گذشت اما احساس کردیم با این شیوه، مخاطب خسته می‌شود. تصمیم گرفتیم نمایش را اپیزودیک کنیم و در سه برهه زمانی در جغرافیای خوزستان سه داستان را روایت کنیم. نمایش ما خط قصه مشخص و وجه‌تسمیه یکسانی ندارد و این بخش، خصوصیت اصلی نمایش ما است و قصد ما هم همین بود. نمی‌خواستیم قصه بگوییم بلکه می‌خواستیم در هر اپیزود یک اتفاق، رقم بخورد و حرف خود را بزند. از ابتدا می‌خواستیم که نمایشی را روی صحنه ببریم که حرفی برای گفتن داشته باشد اما این حرف نباید مستقیم باشد و باید در لایه‌های قصه پیش برود. فکر می‌کنم هر اپیزود، حرف‌های خاص خود را دارد؛ به‌عنوان‌مثال در اپیزود اول، حرف‌های انسانی‌ای می‌زنیم که شاید جنگ را در مرحله دوم قرار دهد، روابط عاطفی یک زوج تحت‌تاثیر عوامل بیرونی همچون جنگ، خانواده‌ها و... قرار می‌گیرد، در اپیزود دوم و سوم هم به تاثیر جامعه بر روابط انسانی می‌پردازیم. نقطه اتصال این سه قصه، دکور نمایش است.

در سالن استاد انتظامی شاهد اجرای سه گروه نمایشی هستیم این سه اجرایی بودن کار شما و گروه‌های دیگر را دشوار نمی‌کند؟

سه اجرایی بودن کار را برای گروه‌ها بسیار دشوار می‌کند. گروه بعد از ما باید در مدت‌زمانی حدود ۱۵ تا ۲۰دقیقه دکور خود را بچیند و همزمان با اجرای ما، تعویض لباس و گریم بازیگران خود را انجام دهد که متاسفانه به‌دلیل آکوستیک نبودن سالن، صداهای آن گروه کاملا در اجرای ما شنیده می‌شود! درباره گروه سوم هم باید بگویم که واقعا نگران آن‌ها هستم! الان در فصل پاییز به‌سر می‌بریم و در این زمان تماشاگران ساعت۲۰ برای دیدن تئاتر نمی‌آیند چون هوا زودتر تاریک می‌شود و... از سویی دیگر چون در تئاتر پخش‌کننده نداریم، تبلیغات بسیار فاجعه‌آمیز است. تنها در فضای مجازی می‌توان تبلیغات را انجام داد که این امر هم منوط به این است که این سایت‌ها و کانال‌ها، با گروه‌های دیگری لابی نداشته باشند و تنها آثار آن‌ها را تبلیغ نکنند!

داستان نمایش در خوزستان می‌گذرد و شما هم از لهجه جنوبی استفاده می‌کنید. چگونه بازیگران شما به این لهجه رسیدند؟

علی دل‌پیشه؛ نویسنده و بازیگر اپیزودهای اول و سوم نمایش، اصالتا خوزستانی است، دیبا سراج؛ بازیگر نقش مهلا هم آبادانی است. نیلوفر هوشمند که به‌همراه علی دل‌پیشه در اپیزودهای اول و سوم حضور دارد، قبلا در سریالی بازی کرده بود که به‌واسطه آن، لهجه جنوبی را آموزش دیده بود. خود من هم در زمان ساخت سریال «کیمیا» یک سال آبادان بودم و تقریبا به لهجه اشراف داشتم. در این میان تنها مینا گلپایگانی؛ بازیگر نقش سولماز با این لهجه آشنایی نداشت که همه ما به او کمک کردیم تا لهجه را دربیاورد.

شما از دو بازیگر در دو اپیزود که از هم فاصله زمانی ۳۵ساله دارند، استفاده کردید و انگار زوج دوم، آینده زوج اول باشند. کمی درباره این ایده بگویید.

قطعا زوج دوم، همان زوج نخست ما نیستند اما تصور برخی از دوستان این بود که زوج‌ها یکی هستند اما گریم‌ها، تیپ‌ها و گویش آن‌ها به‌لحاظ شخصیت‌پردازی کاملا باهم متفاوت هستند. هدف ما این بود که بگوییم از سی‌سال پیش تا امروز آدم‌ها عوض نشده‌اند و باید اتفاق‌های اجتماعی را رصد کنیم؛ چه شد که عده‌ای کشته و شهید شدند؟ شهادت را چه‌کسی تعریف می‌کند؟ یا از همه این‌ها مهم‌تر آدم‌هایی در خرمشهر و آبادان از بین رفتند اما هنوز این خطه آباد نشده است! در اپیزود سه، حرف شخصیت اصلی این بخش؛ یعنی نماینده شورا این است که هنوز این‌جا آباد نشده است. در اپیزود دوم، درباره دغدغه‌های اجتماعی صحبت می‌کنیم، آبادان خطه فوتبال و فوتبال‌دوستان است؛ نمی‌توانیم برای ورود زن‌ها به ورزشگاه کاری نکنیم؛ البته در این بخش، فوتبال یک مستمسک است اما در این شهر، هیچ سرگرمی دیگری وجود ندارد!

دو بازیگر شما دو مرحله گریم می‌شوند. باتوجه به این‌که گروه بعد از شما در زمان اجرای «شیو» گریم و تعویض لباس خود را انجام می‌دهند، تداخلی به‌وجود نمی‌آید؟

سالن استاد انتظامی دو اتاق دارد که نام یکی از آن‌ها اتاق فرمان است و نام دیگری اتاق گریم و لباس که برای هر سه گروه از همین اتاق استفاده می‌شود! واقعا باهم تداخل داریم اما به‌صورت انسانی باهم رفتار می‌کنیم و دوستانه مشکلات را برطرف می‌کنیم! قرار است ۱۸شب همه یکدیگر را ببخشیم!

در طراحی صحنه بسیار مینیمال عمل کرده‌اید و از کمترین امکانات، بیشتری استفاده‌شده است. چه میزان از این مینیمالیسم ایده اولیه شما بود و چه میزان مختصات سالن استاد انتظامی شما را ناچار کرد با این شیوه طراحی کنید؟

من بیشتر به‌عنوان فیلمساز فعالیت کرده‌ام و «شیو» نخستین تئاتری است که روی صحنه برده‌ام و معتقد هستم سینما از تئاتر ساده‌تر است. در تئاتر تنها با یک دوربین مواجه هستید و تنها یک استریم لانگ‌شات دارید. این ذهنیت را داشتم که به شیوه‌ای تنوع زاویه نگاه به اتفاق‌ها را در تئاتر داشته باشیم. وقتی با علی دل‌پیشه صحبت کردم، ایده صفحه چرخانی که زیر موتور است، به‌وجود آمد. البته دکور نمایش پیش از اجرا دست‌خوش تغییر شده بود. زمانی‌که می‌خواستیم دکور نمایش را از کارگاه به سالن استاد انتظامی بیاوریم، ماشین تصادف کرد و تمام دکور شکست! دکوری که الان می‌بینید، نصف آن دکور است و دوباره آن را ساختیم. حتی ناچار شدیم دو روز دیرتر از زمانی‌که برای افتتاح نمایش مشخص‌شده بود، اجراهای خودمان را آغاز کنیم.

به‌نوعی تم اصلی سه اپیزود «شیو» گریبان دکور شما را گرفت!

درواقع ایده تصادف، از همان اتفاقی که برای دکور نمایش افتاد، به «شیو» افزوده شد! همچنین بسیاری از میزانسن‌ها به‌خاطر تصادف تغییر کرد. برخی دیگر از ایده‌هایمان را هم به‌خاطر شرایط سالن استاد انتظامی، حذف شدند؛ سالن استاد انتظامی چیزی بیشتر از چهار دیوار نیست! ایده‌هایی همچون ویدئوپروژکشن، موسیقی و... را هم ناچار شدم حذف کنم! از سه گروهی که در این سالن نمایش اجرا می‌کنیم، دو گروه به ویدئوپروژکشن نیاز داشتند اما چون دستگاه این سالن ضربه خورده و قابل‌استفاده نیست و از سویی دیگر نمی‌توانیم جای آن را تغییر دهیم! درنتیجه هر دو گروه این بخش را از نمایش خود حذف کردیم. معمولا سالن باید با خلاقیت گروه نمایشی تطبیق پیدا کند اما در این‌جا همه‌چیز برعکس است! درنهایت کارگردان ناچار است ایده‌های خود را حذف کند!

انجام طراحی‌ها در مدت‌زمان سه هفته واقعا کار دشواری است. در زمینه طراحی‌لباس، لباس شخصیت‌های نمایش، مشخص بودند و باتوجه به دوران و منش آن‌ها می‌شد لباس‌ها را انتخاب کرد اما لباس صحنه‌یارها شرایط متفاوتی دارند که تا حدود رعب ‌و وحشت را به مخاطب منتقل می‌کنند. طراحی‌لباس را چگونه پیش بردید؟

از ابتدا می‌دانستیم طراحی‌لباس اپیزود اول باید به چه صورت باشد چون اپیزود یک چکیده قصه اولیه است که قرار بود در تمام نمایش جریان داشته باشد. درباره اپیزود دوم باید بگویم که لباس شخصیت مهلا، در دو یا سه شب اول اجرا، به‌شکل دیگری بود اما در پروسه اجرا آن را تغییر دادم؛ اما درباره صحنه‌یارها ابتدا می‌خواستیم از کلاه‌هایی که نیروهای ویژه می‌پوشند و تنها چشم‌ها و بین از پس آن پیداست، استفاده کنیم اما دیدم بسیار وحشتناک می‌شوند. از سویی دیگر تمام شخصیت‌های نمایش مرده‌اند و ما اتفاق‌هایی که چند دقیقه قبل از مرگ آن‌ها رخ داده است را می‌بینیم؛ درنتیجه از صحنه‌یارها خواستم سیاه‌پوش باشند و تنها از شال استفاده کردم چون این شال از دور فضای وهم‌آلود را منتقل می‌کند. با این وسیله شرایط را به‌گونه‌ای پیش بردم که انگار تعدادی آدم صحنه را در دست گرفته‌اند و اتفاق‌ها را می‌چینند و اجرا را پیش می‌برند.

پس از آن دست کارگردان‌هایی هستید که با آغاز شدن اجراها کار خود را پایان‌یافته نمی‌دانید؟

هر شب اتفاق‌های جدیدی را در نمایش به‌وجود می‌آورم و معمولا هیچ‌کس؛ حتی بازیگران از این اتفاق‌ها اصلا خبر ندارند! در روز نخست تمرین‌ها به اعضای گروه گفته بودم که تا شب پایان اجرا باید آماده هر اتفاقی باشند چون من همزمان با اجراها، کارگردانی‌ام را ادامه می‌دهم!

مخاطبان اصل این نمایش را چه گروه سنی و چه افرادی در جامعه می‌دانید؟

هر مخاطبی که به سالن می‌آید می‌تواند با یکی از اپیزودهای نمایش همذات‌پنداری کند. مخاطبانی که سن بالاتری دارند، با اپیزود اول هم‌ذات‌پنداری بیشتری دارند، مخاطبان دهه۷۰ و پایین‌تر بیشتر با اپیزود سوم همراه می‌شوند و هم‌نسلان من و متولدین دهه۶۰، اپیزود دوم را بیشتر دوست داشته‌اند.

نمی‌توانم بگویم سه‌اجرایی بودن برخی از سالن‌ها همچون سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان تقصیر فرد خاصی است چون گروه‌های خواهان اجرای عمومی بسیار زیاد هستند؛ شاید این معضل ازاین‌رو به وجود آمده است که تعداد سالن‌های دولتی ما بسیار اندک هستند. تعداد بسیار زیادی گروه جوان همچون گروه خود ما هستند که می‌خواهند کار خود را به‌معرض نمایش بگذارند و نیاز به سالن دارند. خود من باوجود این‌که از شرایط سالن استاد انتظامی آگاه بودم، قبول کردم در این سالن نمایش را اجرا کنم. سالن‌های خصوصی به‌قدری گران هستند که خود من جرات نمی‌کنم به‌سمت آن‌ها بروم!

هشتم آبان‌ماه ساعت۱۸ نمایش «شیو» نوشته علی دل‌پیشه و با کارگردانی حسین دیردار به سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان آمده است. علی دل‌پیشه، نیلوفر هوشمند، دیبا سراج و مینا گلپایگانی بازیگران این نمایش اپیزودیک ۶۰‌دقیقه‌ای هستند. «شیو» قصه عاشقانه‌ها، تضادها و تعارض آدم‌ها باهم در جغرافیای دنیایی و درونیشان است در دهه‌های متاخر ایران. به بهانه این اجرا با حسین دیردار؛ کارگردان نمایش، گفت‌وگو کرده‌ایم.

شما در نمایش «شیو» سه دوره؛ دوران دفاع‌مقدس، اوایل دهه۸۰ و امروز را مورد نقد قرار داده‌اید. کمی درباره پروسه آماده‌سازی نمایش که در گروه خود شما انجام‌گرفته، بگویید.

من و علی دل‌پیشه با همراهی هم و هم‌فکری کامل پیش رفتیم. این نمایش در مدت سه هفته آماده ‌شده است که پروسه نگارش متن را هم دربرمی‌گیرد. شاید بپرسید چرا ناچار شدیم در مدت سه هفته این نمایش را آماده کنیم؟! ما از قبل می‌دانستیم که در آبان‌ماه نوبت اجرایی را در سالن استاد انتظامی داریم و قرار بود متن «به‌سلامتی جمع» نوشته رسول کاهانی را در این سالن روی صحنه ببریم. قرار بود این نمایشنامه را بازنویسی و سپس اجرا کنیم اما رسول بسیار بدقولی کرد. نتوانستیم او را پیدا کنیم. الخیر فی‌ماوقع! آن متن را کنار گذاشتم و با سالن هماهنگ کردم تا متن دیگری را اجرا کنیم. متنی کامل نداشتیم و ناچار بودیم از صفر آغاز کنیم. واقعا دوستان لطف داشتند و به‌خاطر دوستی‌ای که باهم داریم، کمک کردند تا بتوانیم نمایش را برای اجرا آماده کنیم. «شیو» درواقع ایده علی دل‌پیشه است حتی چند روز پیش بود که ایده اولیه را تصحیح کردیم و نمایش را به‌صورت اپیزودیک آماده کردیم!

ایده اولیه به چه صورت بود؟

تنها یک اپیزود داشتیم که همان داستان اول بود و در دوران جنگ می‌گذشت اما احساس کردیم با این شیوه، مخاطب خسته می‌شود. تصمیم گرفتیم نمایش را اپیزودیک کنیم و در سه برهه زمانی در جغرافیای خوزستان سه داستان را روایت کنیم. نمایش ما خط قصه مشخص و وجه‌تسمیه یکسانی ندارد و این بخش، خصوصیت اصلی نمایش ما است و قصد ما هم همین بود. نمی‌خواستیم قصه بگوییم بلکه می‌خواستیم در هر اپیزود یک اتفاق، رقم بخورد و حرف خود را بزند. از ابتدا می‌خواستیم که نمایشی را روی صحنه ببریم که حرفی برای گفتن داشته باشد اما این حرف نباید مستقیم باشد و باید در لایه‌های قصه پیش برود. فکر می‌کنم هر اپیزود، حرف‌های خاص خود را دارد؛ به‌عنوان‌مثال در اپیزود اول، حرف‌های انسانی‌ای می‌زنیم که شاید جنگ را در مرحله دوم قرار دهد، روابط عاطفی یک زوج تحت‌تاثیر عوامل بیرونی همچون جنگ، خانواده‌ها و... قرار می‌گیرد، در اپیزود دوم و سوم هم به تاثیر جامعه بر روابط انسانی می‌پردازیم. نقطه اتصال این سه قصه، دکور نمایش است.

در سالن استاد انتظامی شاهد اجرای سه گروه نمایشی هستیم این سه اجرایی بودن کار شما و گروه‌های دیگر را دشوار نمی‌کند؟

سه اجرایی بودن کار را برای گروه‌ها بسیار دشوار می‌کند. گروه بعد از ما باید در مدت‌زمانی حدود ۱۵ تا ۲۰دقیقه دکور خود را بچیند و همزمان با اجرای ما، تعویض لباس و گریم بازیگران خود را انجام دهد که متاسفانه به‌دلیل آکوستیک نبودن سالن، صداهای آن گروه کاملا در اجرای ما شنیده می‌شود! درباره گروه سوم هم باید بگویم که واقعا نگران آن‌ها هستم! الان در فصل پاییز به‌سر می‌بریم و در این زمان تماشاگران ساعت۲۰ برای دیدن تئاتر نمی‌آیند چون هوا زودتر تاریک می‌شود و... از سویی دیگر چون در تئاتر پخش‌کننده نداریم، تبلیغات بسیار فاجعه‌آمیز است. تنها در فضای مجازی می‌توان تبلیغات را انجام داد که این امر هم منوط به این است که این سایت‌ها و کانال‌ها، با گروه‌های دیگری لابی نداشته باشند و تنها آثار آن‌ها را تبلیغ نکنند!

داستان نمایش در خوزستان می‌گذرد و شما هم از لهجه جنوبی استفاده می‌کنید. چگونه بازیگران شما به این لهجه رسیدند؟

علی دل‌پیشه؛ نویسنده و بازیگر اپیزودهای اول و سوم نمایش، اصالتا خوزستانی است، دیبا سراج؛ بازیگر نقش مهلا هم آبادانی است. نیلوفر هوشمند که به‌همراه علی دل‌پیشه در اپیزودهای اول و سوم حضور دارد، قبلا در سریالی بازی کرده بود که به‌واسطه آن، لهجه جنوبی را آموزش دیده بود. خود من هم در زمان ساخت سریال «کیمیا» یک سال آبادان بودم و تقریبا به لهجه اشراف داشتم. در این میان تنها مینا گلپایگانی؛ بازیگر نقش سولماز با این لهجه آشنایی نداشت که همه ما به او کمک کردیم تا لهجه را دربیاورد.

شما از دو بازیگر در دو اپیزود که از هم فاصله زمانی ۳۵ساله دارند، استفاده کردید و انگار زوج دوم، آینده زوج اول باشند. کمی درباره این ایده بگویید.

قطعا زوج دوم، همان زوج نخست ما نیستند اما تصور برخی از دوستان این بود که زوج‌ها یکی هستند اما گریم‌ها، تیپ‌ها و گویش آن‌ها به‌لحاظ شخصیت‌پردازی کاملا باهم متفاوت هستند. هدف ما این بود که بگوییم از سی‌سال پیش تا امروز آدم‌ها عوض نشده‌اند و باید اتفاق‌های اجتماعی را رصد کنیم؛ چه شد که عده‌ای کشته و شهید شدند؟ شهادت را چه‌کسی تعریف می‌کند؟ یا از همه این‌ها مهم‌تر آدم‌هایی در خرمشهر و آبادان از بین رفتند اما هنوز این خطه آباد نشده است! در اپیزود سه، حرف شخصیت اصلی این بخش؛ یعنی نماینده شورا این است که هنوز این‌جا آباد نشده است. در اپیزود دوم، درباره دغدغه‌های اجتماعی صحبت می‌کنیم، آبادان خطه فوتبال و فوتبال‌دوستان است؛ نمی‌توانیم برای ورود زن‌ها به ورزشگاه کاری نکنیم؛ البته در این بخش، فوتبال یک مستمسک است اما در این شهر، هیچ سرگرمی دیگری وجود ندارد!

دو بازیگر شما دو مرحله گریم می‌شوند. باتوجه به این‌که گروه بعد از شما در زمان اجرای «شیو» گریم و تعویض لباس خود را انجام می‌دهند، تداخلی به‌وجود نمی‌آید؟

سالن استاد انتظامی دو اتاق دارد که نام یکی از آن‌ها اتاق فرمان است و نام دیگری اتاق گریم و لباس که برای هر سه گروه از همین اتاق استفاده می‌شود! واقعا باهم تداخل داریم اما به‌صورت انسانی باهم رفتار می‌کنیم و دوستانه مشکلات را برطرف می‌کنیم! قرار است ۱۸شب همه یکدیگر را ببخشیم!

در طراحی صحنه بسیار مینیمال عمل کرده‌اید و از کمترین امکانات، بیشتری استفاده‌شده است. چه میزان از این مینیمالیسم ایده اولیه شما بود و چه میزان مختصات سالن استاد انتظامی شما را ناچار کرد با این شیوه طراحی کنید؟

من بیشتر به‌عنوان فیلمساز فعالیت کرده‌ام و «شیو» نخستین تئاتری است که روی صحنه برده‌ام و معتقد هستم سینما از تئاتر ساده‌تر است. در تئاتر تنها با یک دوربین مواجه هستید و تنها یک استریم لانگ‌شات دارید. این ذهنیت را داشتم که به شیوه‌ای تنوع زاویه نگاه به اتفاق‌ها را در تئاتر داشته باشیم. وقتی با علی دل‌پیشه صحبت کردم، ایده صفحه چرخانی که زیر موتور است، به‌وجود آمد. البته دکور نمایش پیش از اجرا دست‌خوش تغییر شده بود. زمانی‌که می‌خواستیم دکور نمایش را از کارگاه به سالن استاد انتظامی بیاوریم، ماشین تصادف کرد و تمام دکور شکست! دکوری که الان می‌بینید، نصف آن دکور است و دوباره آن را ساختیم. حتی ناچار شدیم دو روز دیرتر از زمانی‌که برای افتتاح نمایش مشخص‌شده بود، اجراهای خودمان را آغاز کنیم.

به‌نوعی تم اصلی سه اپیزود «شیو» گریبان دکور شما را گرفت!

درواقع ایده تصادف، از همان اتفاقی که برای دکور نمایش افتاد، به «شیو» افزوده شد! همچنین بسیاری از میزانسن‌ها به‌خاطر تصادف تغییر کرد. برخی دیگر از ایده‌هایمان را هم به‌خاطر شرایط سالن استاد انتظامی، حذف شدند؛ سالن استاد انتظامی چیزی بیشتر از چهار دیوار نیست! ایده‌هایی همچون ویدئوپروژکشن، موسیقی و... را هم ناچار شدم حذف کنم! از سه گروهی که در این سالن نمایش اجرا می‌کنیم، دو گروه به ویدئوپروژکشن نیاز داشتند اما چون دستگاه این سالن ضربه خورده و قابل‌استفاده نیست و از سویی دیگر نمی‌توانیم جای آن را تغییر دهیم! درنتیجه هر دو گروه این بخش را از نمایش خود حذف کردیم. معمولا سالن باید با خلاقیت گروه نمایشی تطبیق پیدا کند اما در این‌جا همه‌چیز برعکس است! درنهایت کارگردان ناچار است ایده‌های خود را حذف کند!

انجام طراحی‌ها در مدت‌زمان سه هفته واقعا کار دشواری است. در زمینه طراحی‌لباس، لباس شخصیت‌های نمایش، مشخص بودند و باتوجه به دوران و منش آن‌ها می‌شد لباس‌ها را انتخاب کرد اما لباس صحنه‌یارها شرایط متفاوتی دارند که تا حدود رعب ‌و وحشت را به مخاطب منتقل می‌کنند. طراحی‌لباس را چگونه پیش بردید؟

از ابتدا می‌دانستیم طراحی‌لباس اپیزود اول باید به چه صورت باشد چون اپیزود یک چکیده قصه اولیه است که قرار بود در تمام نمایش جریان داشته باشد. درباره اپیزود دوم باید بگویم که لباس شخصیت مهلا، در دو یا سه شب اول اجرا، به‌شکل دیگری بود اما در پروسه اجرا آن را تغییر دادم؛ اما درباره صحنه‌یارها ابتدا می‌خواستیم از کلاه‌هایی که نیروهای ویژه می‌پوشند و تنها چشم‌ها و بین از پس آن پیداست، استفاده کنیم اما دیدم بسیار وحشتناک می‌شوند. از سویی دیگر تمام شخصیت‌های نمایش مرده‌اند و ما اتفاق‌هایی که چند دقیقه قبل از مرگ آن‌ها رخ داده است را می‌بینیم؛ درنتیجه از صحنه‌یارها خواستم سیاه‌پوش باشند و تنها از شال استفاده کردم چون این شال از دور فضای وهم‌آلود را منتقل می‌کند. با این وسیله شرایط را به‌گونه‌ای پیش بردم که انگار تعدادی آدم صحنه را در دست گرفته‌اند و اتفاق‌ها را می‌چینند و اجرا را پیش می‌برند.

پس از آن دست کارگردان‌هایی هستید که با آغاز شدن اجراها کار خود را پایان‌یافته نمی‌دانید؟

هر شب اتفاق‌های جدیدی را در نمایش به‌وجود می‌آورم و معمولا هیچ‌کس؛ حتی بازیگران از این اتفاق‌ها اصلا خبر ندارند! در روز نخست تمرین‌ها به اعضای گروه گفته بودم که تا شب پایان اجرا باید آماده هر اتفاقی باشند چون من همزمان با اجراها، کارگردانی‌ام را ادامه می‌دهم!

مخاطبان اصل این نمایش را چه گروه سنی و چه افرادی در جامعه می‌دانید؟

هر مخاطبی که به سالن می‌آید می‌تواند با یکی از اپیزودهای نمایش همذات‌پنداری کند. مخاطبانی که سن بالاتری دارند، با اپیزود اول هم‌ذات‌پنداری بیشتری دارند، مخاطبان دهه۷۰ و پایین‌تر بیشتر با اپیزود سوم همراه می‌شوند و هم‌نسلان من و متولدین دهه۶۰، اپیزود دوم را بیشتر دوست داشته‌اند.

نمی‌توانم بگویم سه‌اجرایی بودن برخی از سالن‌ها همچون سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان تقصیر فرد خاصی است چون گروه‌های خواهان اجرای عمومی بسیار زیاد هستند؛ شاید این معضل ازاین‌رو به وجود آمده است که تعداد سالن‌های دولتی ما بسیار اندک هستند. تعداد بسیار زیادی گروه جوان همچون گروه خود ما هستند که می‌خواهند کار خود را به‌معرض نمایش بگذارند و نیاز به سالن دارند. خود من باوجود این‌که از شرایط سالن استاد انتظامی آگاه بودم، قبول کردم در این سالن نمایش را اجرا کنم. سالن‌های خصوصی به‌قدری گران هستند که خود من جرات نمی‌کنم به‌سمت آن‌ها بروم!

  • 19
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش