شنبه ۰۷ مهر ۱۴۰۳
۲۰:۵۰ - ۱۹ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۵۳۱۲
تئاتر شهر

درباره نمایش «تب سرد روی پیشانی داغ»

تب سرد کلیشه بر پیشانی داغ تئاتر

تب سرد روی پیشانی داغ,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر
شاید امروزه برترین ویژگی برای یک نمایش خوب، عمیق بودن نمایشنامه و زیرلایه‌های متعدد اثر تلقی شود. به آن معنا که مخاطب با تماشای نمایش روی صحنه، به فکر فرو رود و با ناخودآگاهش درگیر چالش شود. اگر اثری نتواند از سطح فراتر رود و مخاطب را به چالش درونی با افکار و درونیات خود همراه کند، قطعا شکست خورده است؛ چراکه مخاطب تئاتر تنها در پی برانگیخته کردن احساسات خود، به سالن نمایش پا نمی‌گذارد و انتظارش از اثر این است که بتواند تلنگری به روح و ناخودآگاهش وارد کند.

جام جم،به عبارتی بهتر نمایشی که پس از تشویق حضارو ترک سالن در ذهن مخاطب فروکش کند و هیچ ردی از خود باقی نگذارد، به هیچ عنوان نه اثری ماندگار تلقی می‌شود و نه مهم.

 

اتفاقی که در نمایش تب سرد روی پیشانی داغ رخ داد هم متاسفانه از این قاعده مستثنا نبود و نتوانست از سطح فراتر رود. به‌زعم نگارنده فارغ از کارگردانی، این نمایش از ضعف نمایشنامه رنج می‌برد. اثری که شخصیت‌محور است و بناست از طریق ارتباط بین کاراکترها درام را رقم بزند، مستلزم آن است تا شخصیت‌پردازی منسجم و قدرتمندی را در دست داشته باشد که اصلا چنین اتفاقی در این اثر رخ نداد.

 

نمایش، داستانی تخت و خطی دارد. کیوان پس از ازدواج از زن و زندگی‌اش دلزده شده و با معشوقه جوانش برنامه‌هایی برای مهاجرت دارد و حالا که این زوج تصمیم به جدایی گرفته‌اند، بناست با یک مهمانی شام، اطرافیانشان را از این اتفاق باخبر کنند؛ مراسمی که عملا هم جامه عمل به تن نمی‌پوشد.این داستان آن‌قدر کلیشه‌ای و کم‌عمق است که مخاطب براحتی از اثر پیشی می‌گیرد و دست به پیش‌بینی صحنه بعد و صحنه بعدتر می‌زند که از بد روزگار تمامش هم درست از آب درمی‌آید. کاراکتر کیوان با بازی نه‌چندان ممتاز پیام دهکردی، آن‌قدر سطحی و کم‌جان و کم‌عمق است که در خوشبینانه‌ترین حالت ممکن هم نمی‌تواند حرف تازه‌ای برای مخاطب باهوش امروز تئاتر داشته باشد. رفتار و حالات کیوان کاملا کلیشه‌ای و دستمالی شده است و خبری از خلاقیت در طراحی شخصیت به چشم نمی‌خورد.

 

همین اتفاق برای همسرش نازی هم رخ می‌دهد. زنی مهربان، دلسوز و خانواده‌دوست که قربانی هوس‌های همسرش شده و با ناکامی و شکست تصمیم به ترک زندگی می‌گیرد. شیما هم در مقام ضدقهرمان بناست نقش زنی اثیری و دلفریب را به نمایش بگذارد که بازهم عملا در سطح می‌ماند و از کلیشه فراتر نمی‌رود.

 

شاید نقطه قدرت کم‌جان این اثر را بتوان در بازی فرشاد فهیمی در نقش پارسا به تماشا نشست؛ کاراکتری که بر اثر یک بیماری، دچار اختلال مغزی شده و همراه برادرش کیوان زندگی می‌کند. بازی فهیمی ستودنی و قابل تحسین است و بخوبی حس همذات‌پنداری را برمی‌انگیزد. حال سوال اینجاست که وقتی مخاطب روی صندلی می‌نشیند و نمایش آغاز می‌شود، در واقع چه چیزی قرار است عایدش شود؟ این نمایش چه بینش تازه‌ای را ارائه می‌کند؟ از هم پاشیدن یک زندگی زناشویی به وسیله عشوه‌گری‌های دختری جوان که به لحاظ مالی دچار مشکل است و برای جبران هزینه‌های مهاجرت حاضر است به هر خواسته‌ای تن بدهد، امروز چه جذابیتی برای روایت دارد؟ و بر فرض اگر مخاطبی درگیر این مساله باشد، آیا این نمایشبه لحاظ فکری می‌تواند پیش‌برنده باشد و راهکاری قابل قبول ارائه کند؟

 

ممکن است زنانی مخاطب این اثر باشند که همسرانشان به همین روش ترک‌شان کرده‌اند، آیا این نمایش توانست حس همذات‌پنداری را در ذهن چنین زنانی برانگیزد؟ یا این‌که به چنین زنانی القا کرد که شما در نهایت در مقابل دخترکان جوان‌تر و زیباتر قربانی هستید، پس دست از تلاش و مقابله بردارید، تسلیم شوید و چمدان‌تان را ببندید. یا مردانی که امثال کیوان هستند، آیا با دیدن این نمایش تلنگری به روح‌شان وارد می‌آید؟ یا برعکس، آنها روی صحنه مردی شاد و بذله‌گو را می‌بینند که دنیا به کام اوست و در نهایت برگ برنده را خودش رو می‌کند؟ با همین نگاه است که می‌توان پی برد این نمایش عملا در شخصیت‌پردازی و عمق بخشیدن به اثر نتوانسته خوب عمل کند.

 

شاید طراحی بد، ساده انگارانه و دم‌دستی لباس در کنار طراحی ناموفق صحنه همه و همه دست‌به‌دست هم داد تا «تب سرد روی پیشانی داغ»، تنها از یک نام در ذهن مخاطب فراتر نرود و پس از ترک سالن، کاراکترها و دغدغه‌هایشان به طور کلی از یاد برده شود. البته با افتتاحیه نمایش انتظار آن می‌رفت به لحاظ روایت و فرم، نمایشی دلچسب را شاهد باشیم. «تب سرد روی پیشانی داغ» با قسمتی از مستند سیاهچاله‌ها شروع و تمام می‌شود که می‌توانست بین سیاهچاله‌ها و مشکلات خانوادگی پل موفق و معناگرایانه‌ای بزند و مخاطب را به چالش وا دارد، اما خیلی زود این ماجرا به دست فراموشی سپرده می‌شود و روی صحنه اتفاقاتی رقم می‌خورد که مملو از اطناب و زیاده‌گویی است. کاراکترها با زیاده‌گویی مخاطب را خسته می‌کنند و هیچ حرف تازه‌ای نمی‌زنند. بازی‌ها معمولی است و حتی گریم هم نتوانسته نقشی در طراحی شخصیت رقم بزند و به آن عمق ببخشد.

 

 

 

  • 14
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش