این نمایش مخاطب را با این سؤال روبهرو میکند که آیا باید وطن را رها کرد و رفت یا باید ایستاد و آن را ساخت. حسین جمالی در اثرنمایشی تازهاش به این سؤال پاسخ نمیدهد و پاسخ را به مخاطب محول میکند که بعد از تماشا احتمالاً به آن فکر خواهد کرد و احتمال و اجازه اشتباه هم خواهد داشت. بههر صورت آنچه بعد از تماشای این نمایش به ذهن متبادر میشود شاید پیش از پیدا کردن پاسخی برای این پرسش، ناآگاهی ما از گذشته فردی و اجتماعی است و تجربههای تاریخی ما که بخشی از آن در شاهنامه آورده شده است. دغدغهها و تاریخ و روزگاری که انگار در آن زمان حال از دست رفته و امید به آینده وجود ندارد. جمالی احتمال اشتباه را به شیوه ایرانی و شرقی روی صحنه برده و از موسیقی و ترانه در آن بهره گرفته است. به بهانه احتمال اشتباه با حسین جمالی کارگردان این اثر به گفتوگو نشستهایم.
«احتمال اشتباه» داستان آشنایی است از تراژدی مرگ سهراب که آمیخته شده با آدمهای امروزی و روایتهای آنها... اختلاطی که بهنظر میرسد درصدد قرائتی دیگر از متن شاهنامه است.
بله. «احتمال اشتباه» براى من در واقع یک کولاژ نمایشی است که در آن قطعاتی ناهمجنس کنار هم قرار میگیرند و معناى مستقل و واحدی میسازند و منتقل میکنند. در این نمایش داستان تاریخی در کنار موقعیتها و روایتهاى امروزین قرار میگیرند تا بتوانند براى مخاطب معنایی تازه و مواجههای جدید را به وجود بیاورند و در بحث کارگردانی آن سعی کردم از ایجاد هیجان و بیان داستان در قالب تکراری برای مخاطب پرهیز کنم.
این قرائتها یا به گفته شما کولاژ این احتمال را همیشه تازه نگه میداد که کار به سمت و سوهای شعار پیش برود...
در هیچ صحنهای هیچ تلاشی براى شعاری کردن مفاهیم وجود ندارد یا حداقل سعی کردم چنین اتفاقی نیفتد بلکه قصد من بیشتر آشناییزدایی از ذهن و تصور مخاطب از داستان رستم و سهراب شاهنامه است. آن هم در مسیری که تماشاگر بتواند زندگی و زیست خود را به شخصیتها نزدیک و نزدیکتر تصور کند تا با مرور یک تجربه تاریخى بتواند از آن برای زندگی امروزیاش بهتر بهره ببرد؛ حتی در این راه ما تصمیم گرفتیم گفتار را از شکل مرسوم آثار تاریخی جدا کنیم و به زبانی امروزی برسیم.
نمایش شما، ترکیبی از ایدههای متفاوت است که تماشاگر حرفهای مدام این بیم را میدهد که این همنشینی به بهمریختگی ساختار منتهی شود.
البته که خطر بهمریختگى وجود داشت اما ایده اصلى این اجازه را میداد تا بتوانیم با شکل مدرن که ترکیبی از تصاویر شکلگرا (فرمال)، روایت، صحنههاى موسیقایی و همینطور گفتوگو، چیدمان اثر را به سمت کولاژ ببریم اما اینکه چقدر در این کار موفق بودهایم را (از آنجا که این کار یک نمایش تجربهگر و پژوهشی است) بهعهده مخاطب میگذاریم. سازوکار چنین نمایشهایی در گرو نزدیکی با مخاطب و تماشاگر است و اندیشه تماشاگر بسیار در پذیرفتن شکل و دریافت موضوع حائز اهمیت است.
همین مسأله تنوع فرمهای اجرایی در حوزه موسیقی هم اتفاق افتاده است. حتماً در جایگاه تماشاگر، به کار خود نگاه کردهاید؛ فکر میکنید این اتفاق به آن شکلی که میخواستید به بار نشسته است؟
این بله یا خیر را منتقدان باید بگویند چون به عقیده من نظر آنها به آنچه من باور دارم ارجح است؛ اما ایده این بود که این چیدمان از عناصر متضاد و متفاوت در همه بخشها و ترکیبها استفاده شود. ترکیب موسیقى با ساز نى و ترانههاى امروزی و طراحی افکت و جنس بازىها و گفتار و... امیدوارم حاصل این تجربه و پژوهشی که روی صحنه رفته ظرفیتی از ظرفیتهای گسترده نمایش ما را وسیعتر کند.
چرا تصمیم گرفتید بازیگرها شیوههای متفاوتی برای روایتگری داشته باشند؟
چند سال است که ما روی ایده رنگبندی و نوع بازیها تحقیق میکنیم و متوجه شدم که برای بعضی همکاران و برخی تماشاگران این مسأله خوشایند نبوده و برای بعضی دیگر هم خوشایند بوده و دوست داشتهاند. کسانی که روشهاى اجرای مرسوم در تئاتر را میپسندند معمولاً نظرشان به دسته اول نزدیک است اما این روش با رعایت یک ساختار در نمایشهای ایرانی بسیار اتفاق میافتد. مثلاً در تعزیه دیدهام که شبیهخوانها از چند سبک که هر کدام مربوط به مکتب شهری بودهاند گردهم آمده و شخصیتها را با روش خودشان اجرا کردهاند و نتیجه هم مقبول واقع شده است. قبول دارم در تئاتر پذیرفتن این شیوه دشوار است چون از تغییر و تجربه در هراس هستیم و ترجیح میدهیم نمایشهایی که میبینیم همگى با معیارهایی که ما میشناسیم داستان را بیان کنند. نمیخواهم از کیفیت این نوع کار بگویم اما خودمان این مواجهه را دوست داشتیم.
چطور از فرمهای نمایش ایرانی به چنین زبانی رسیدید؟
شیوه اجرای نمایشهای ایرانی بهخاطر وامداربودن از فرهنگ و رفتارمندی عامیانه بستر گستردهای برای ساختن مدلهای تازه فراهم میآورد. هر فرد یک اندیشه و هر اندیشه جهانى از رنگبندی و فرم را میتواند در اختیار داشته باشد. نمایش ایرانی به وسیله تکنیک قرارداد آزادانه و بیقید قصه گویی میکند.
پس فرق و فاصله و تفاوت نوع روایتگری فرمهای ایرانی با نمایش اپیک غربی کجاست؟
تئاتر اپیک تئاتر روایی است و نمایش ایرانی هم روایی بهحساب میآید به این دلیل که در هر دو روش اجراکنندگان سعی دارند به جای اینکه صحنه یا موقعیتی را تجسم ببخشند آن را روایت کنند. به نوعی در هر دو روش قصد بر این است تا به جای ارتباط حسی و در لحظه، عقلانیت مخاطب برای تحلیل بهتر داستان یا واقعه بهکار گرفته شود. همینطور با روش روایی تخیل تماشاگر برای ترسیم ذهنى از جزئیات به کمک اجراکنندگان میآید و میتواند نقش مخاطب را بهعنوان عاملی تأثیرگذار در جریان پیشبرد روایت تثبیت کند. پس بخش مهمى از تأثیرگذاری در دنیای ذهن مخاطب و اطلاعات و نیاز خود مخاطب صورت میپذیرد.
یکی از موضوعاتی که شما در این نمایش به آن توجه نشان دادید ارتباط داستان تاریخی و مهاجرت است. به نوعی به نظر میرسد نقد مسأله مهاجرت امروز هم از جمله در کار شما خریدار دارد.
مهاجرت موضوعی است که همیشه بهعنوان راهحلى برای زندگى بهتر پیش روی انسان بوده، هست و خواهد بود. این روزها که بسیاری از جمله خودم، بهمهاجرت و روشهای آن میاندیشیم بیشک این مسأله دغدغه اصلی من است. ترک وطن و برگزیدن جایی دیگر بهعنوان سرزمینی برای زندگی مسألهای است که نمیشود آن را نادیده گرفت در حالی که در گذشته ایران کشوری بود با امپراطوری گسترده که مردمان سرزمینهاى دیگر آرزوی ایرانی بودن یا ایرانی شدن را داشتند و ما در شاهنامه آن را میبینیم.
در روزگار شاهنامه رستم دیو، اژدها، طلسم و هر آنچه دشمن زندگی بود را به تدبیر و زور از میان برمیداشت. میدان را ترک نمیکرد و تا نقطه پیروزی میایستاد؛ اما داستانهاى تاریخی همچون رستم و سهراب در تقابل و چیدمان با زندگی امروز چه نتیجهای را برای ما رقم میزند.
یعنی شما با «احتمال اشتباه» تلاش میکنید با یادآوری قابلیتهای فرهنگی و ریشههای کهن آن تعلق سرزمینی مخاطب را به چالش بکشید؟
چالشی مدنظر نیست. قرار نیست بگوییم چه چیز درست یا چه چیز اشتباه است. رفتن یا ماندن؟ مسأله این نیست. همیشه «احتمال اشتباه» وجود داشته و دارد. آنچه اهمیت دارد تأمل روی دانستهها و داشتههاى فردی و جمعی است. رستم داستان من در ایران رستم دستان و در سمنگان هم رستم دستان است. هر جا برود یا باشد ارزشهای خود را حفظ میکند و توانمند و پیروز است. دائم در تلاش و تدبیر است. اشتباه هم میکند اما با توکل از استیصال بیرون مىآید. امروزه جهان پهلوان بودن با اندیشه جهانوطنی ارتباط نزدیکی دارد.
انتخاب ترانهای از شمس لنگرودی هم در همین تفکر شکل گرفت؟
ترانه «بیتابانه» نخستین ترانه از کتاب «پنجاه و سه ترانه عاشقانه» شمس لنگرودی است. در نمایشنامههای قبلی (مجلس انتقامجویی هملت، مجلس نقالی رومئو و ژولیت، مجلس شاهلیر بیچاره) از اشعار حافظ، مولانا، شاملو، فریدون مشیری و... بهره برده بودیم تا معانى را با ادبیات وزین این شاعران بهتر منتقل کنیم و همینطور زیباشناسی آنها را از طریق آثارشان در موقعیتهای نمایشی مرتبط بیاوریم. این ترانه به زیبایی احوالی که تهمینه وقتی انتظار آمدن رستم را میکشد را صادقانه بیان میکند و همینطور روش بیان ترانههاى شمس هم برای من جاذبه زیادی دارد چون هم وزین و درشأن ادبیات ایرانی است و هم بسیار به زبان گفتاری عامیانه نزدیک است. خواستم لذت خواندنش را با مخاطب به اشتراک بگذاریم.
با این حال پاسخ شما به جهانوطنی و نقد ناسیونالیسم چیست؟
«ای کاش جنگی نبود و آدمها خانههایشان را نزدیک به هم میساختند». این را رستم داستان من میگوید. جهان بدون مرز جهان زیباتری است چون مرز یعنی جدایی و جدایی هدف زندگی نیست؛ اما همیشه عدهای که فرهنگ، نظر و ایدهها و عواطفی نزدیک بههم دارند در کنار هم تشکیل جامعه میدهند تا بهتر و راحتتر بر مصائب زندگی فائق بیایند. اجتماعات عقاید را به وجود میآورند اما در هیچ کجای تاریخ جامعهای پیدا نمیکنیم که خود یا عقاید خود را بر دیگری ارج بداند.
تجربه کار کردن با هنرجوها چطور بود؟ با توجه به اینکه هنوز تجربه صحنه ندارند آیا درک درستی از متد و شیوه اجرا خصوصاً برای اینچنین کارهایی را داشتند؟
برای من تجربه بسیار مهمی بود و بسیار از آنها یاد گرفتم. این دوره که در مرکز آموزش هنری بنیاد رودکی برگزار شد، برای اولین بار روش «بازیگری روایی» که محصول پژوهشهای اجرایی «گروه نمایش نیست» بوده با علاقهمندان به اشتراک گذاشته شد. این امکان توسط بنیاد رودکی فراهم آمد تا بتوانیم با تشکیل گروه بازیگران به انتقال تجربه بپردازیم. «بازیگری روایی» مهارتهایی نیاز دارد که مبانى این مهارتها در طول دو ترم به آنها منتقل شد و با تمرینهای فشرده روی نمایشنامه «احتمال اشتباه» اجرایی شد.
امکانات اجرای حرفهای که در اختیار گروه قرار گرفت کمک کرد تا این هنرجوها آموزههای خود را در کار یک گروه حرفهای تثبیت کنند. آنها با شکیبایی تمرینهای سخت و فشرده را در کنار بازیگران و عوامل حرفهای تئاتر تاب آوردند و هر روز کیفیت کار خود را بالاتر بردند.
محسن بوالحسنی
- 11
- 6