چهارشنبه ۰۳ مرداد ۱۴۰۳
۱۲:۱۲ - ۲۳ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۵۶۷۱
رادیو و تلویزیون

تلخ‌ترین حرفی که مسیر زندگی‌ مهمان ماه عسل را تغییر داد

اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون,برنامه ماه عسل
پانزدهمین برنامه ماه عسل روایتگر زندگی ابوالفضل خانجانی بود.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، خانجانی در خصوص زندگی خود گفت: متولد ۶۳ در روستای ریحان از توابع شهرستان خمین هستم دو برادر و چهار خواهرم دارم، پدرم کشاورز بود و به خاطر مشکلات زندگی و وضعیت مالی خود من هم در زمین‌های کشاورزی کار می‌کردم. حتی در یک زمانی خانواده من متصدی حمام بودیم و به ازای رفتن حمام مقداری گندم به ما می‌دادند. البته برخی‌ها که گندم نداشتند مواد مخدر به پدرم می‌دادند و او را معتاد کردند و این امر شرایط زندگی ما را سخت کرد.

 

وی ادامه داد: به دلیل داشتن سه خواهر، ازدواج آنها خود خواسته نبود اما برای اینکه تعداد اعضای خانواده ما کمتر شود خیلی زود ازدواج کردند. یکی از آنها قلم خوبی داشت و داستان می‌نوشت. در مورد جهیزیه خواهر بزرگ من باید بگویم چون بیشتر جهیزیه پلاستیک بود تا مدتی باعث سرکوفت خانواده ما بود. از طرفی کار کردن ما هم نتیجه نداشت. چرا که دستمزد خیلی کمی دریافت می‌کردیم حتی بعضی‌ها دستمزدی نمی‌دادند.

 

در ادامه خانجانی عنوان کرد: در آن دوران برای رفتن به مدرسه مشکل زیادی داشتم. یکی از همسایه‌های ما تقریبا همه امکانات اولیه را برای فرزندان خود فراهم می‌کرد که این مسئله برای ما آرزو بود. در آن روزها آرزوهای کوچکی داشتم با خدا دعوا می‌کردم که چرا در این خانواده روستایی به دنیا آمدم. شاید اگر تهران بودم همسایه‌ای کمک می‌کرد. خیلی سوال داشتم که چرا شرایط زندگی ما این طور است.

 

در بخش بعدی برنامه ماه عسل همسر ابوالفضل خانجانی حضور پیدا کرد و در خصوص ازدواج خود گفت: زمانی که ازدواج کردیم از کودکی او اطلاعی نداشتم اما بعد از مدتی که برایم تعریف کرد او را باور کردم اما از آنجا که لباس و کیف مدرسه به تعداد بچه‌ها در خانواده آنها وجود نداشت ابوالفضل همیشه صبر می‌کرد تا برادرش از مدرسه بازگردد و او از کیف و وسایل برادرش استفاده کند واقعا باور نکردنی است چرا که ما تقریبا هم دوران هستیم اما ما چنین مشکلاتی را نداشتیم.

 

قهرمان اصلی زندگی این هفت فرزند برادری بود که برای درس خواندن بقیه از آنها جدا شد و به تهران آمد و هنوز هم ازدواج نکرده است و به گفته ابوالفضل خانجانی برادر بزرگ او خود را قربانی دیگر فرزندان خانواده کرد.

خانجانی ادامه داد: به خاطر اینکه یک نفر را داشته باشم که به من روحیه بدهد با همسرم ازدواج کردم. من نیمه گمشده خودم را در سن ۲۰ سالگی پیدا کردم.در دوران دانش آموزی او را دیده بودم اما این آشنایی تمام شد و در رفت و آمدی که به خانه خاله‌شان در خمین می‌آمدند دوباره پیگیر شدم و آدرس خانه آنها در تهران را گرفتم.

 

وی افزود: تصور می‌کردم که وقتی به خواستگار بروم جواب رد می‌شنوم به همین خاطر با عمویم به خواستگاری رفتم، اما برخوردی بسیار عجیب از پدر همسرم دیدم. پدر همسرم از سختی زندگی من خبر داشت و با اینکه همه در خواستگاری مخالف بودند مرا به عنوان داماد قبول کرد.

همسر ابوالفضل ادامه داد: دختران معیارهایی برای ازدواج دارند برای من مهم این بود که ابوالفضل مرا خیلی دوست داشت.

 

وی ادامه داد: پس از ازدواج اولین شغل من فروش دو کیسه سیب‌زمینی و پیاز بود و به مرور مغازه‌ای را اجازه کردم و میوه فروش شدم.

 

مهمان برنامه ماه عسل اظهار داشت: ما در خمین زندگی می‌کردیم تا اینکه پیشنهاد نگهبانی کارخانه‌ای به من شد با توجه به اینکه خانه ما در خمین اجاره‌ای بود تصمیم گرفتم همسرم و دخترم را که تازه به دنیا آمده بود را به اتاق نگهبانی بیاورم. زمستان سختی را سپری کردیم اما در یک شب که هوا بسیار سرد بود فرزندم دچار ضعف شد و به خاطر اینکه من نگهبان بودم همسرم با یکی از دوستان دخترم را به دکتر بردند.

 

ابوالفضل خانجانی در ادامه خاطره‌ای تلخ تعریف کرد: در کودکی پدرم برای امرار معاش خانواده به تهران می‌آمد اما کرایه را نداشت من نزد طلا فروشی که او را می‌شناختم، رفتم و از او خواهش کردم به من پول قرض بدهد که من پول را به پدرم دادم و عید آن سال که پدرم به شهر خودمان آمد گفتم پول فلانی را می‌خواهم بدهم. او گفت من پول دادم. اما دو ماه بعد با یک دوچرخه‌ای که با بدبختی خریده بودیم در خیابان همان طلافروش با ماشین از کنار من عبور می‌کرد که پس از احوالپرسی گفت بچه گدایی برای تو خیلی زوده!

 

علیخانی گفت: خیلی بهت برخورد؟

ابوالفضل ادامه داد: کاش بهم برمی‌خورد له شدم اما هیچ وقت از یادم نرفت و موثرترین جمله در زندگی من بود. البته گذشته من سخت بود و دیگر برنمی‌گردد اما آن گذشته هر روز برای بچه‌های دیگر تکرار می‌شود.

در بخش دیگر برنامه علیخانی پیرامون فصل متفاوت زندگی ابوالفضل خانجانی گفتگو را ادامه داد و گفت: به من بگو چگونه وضعیت زندگی‌ات تغییر کرد اینکه اختلاس در کار بود رانتی بود یا اینکه گنجی پیدا کردی (خنده)

 

اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون,برنامه ماه عسل

خانجانی ادامه داد: اگر خودم هم جای شما بودم می‌گفتم گنجی پیدا کرده است. از آنجایی که همسرم شرط گذاشته بود که ادامه تحصیل بدهم همزمان در آن کارخانه که کار می‌کردم مدرسه شبانه دیپلم رشته انسانی گرفتم و در کنکور رشته مدیریت صنعتی قبول شدم و بعد از اثبات خودم همزمان با نگهبانی کار فنی و مسئولیت انبار را به من دادند و این اعتماد صاحب کار باعث شد تجربه‌های خوبی را به دست آوردم.بعد از مدتی برای اولین بار لب تاپ و گوشی گرفتم و تحقیقات دوستانم را انجام می‌دادم و به جای پول کتاب می‌گرفتم.

 

وی افزود: به پیشنهاد یکی از اقوام به عنوان مشاوره در کارگاه آنها کار کردم و ۳۰۰ تومان حقوق گرفتم در صورتی که حقوق ثابت من ۵۰۰ تومان بود. به مرور زمان همکاری من با کارگاه چاپ بیشتر شد.در حوزه چاپ پرچم، فعالیت خودم را ادامه دادم و در این حوزه ایده‌های بسیاری است که شاید هیچ کس سراغ آن نرفته است. اما زشت‌ترین حرکت این است که نماد کشورمان را چین تولید کنند. مرداد ماه سال ۹۰ به همراه دو نفر از دوستانم شرکت را با ۱۰ میلیون تومان تأسیس و با توجه به تعداد بالای بیکاری در شهر خمین کارخانه را آنجا شروع کردیم و در این مجموعه ۵۰۰ نفر به طور مستقیم و غیرمستقیم کار می‌کنند. ما با این مجموعه کارآفرین برتر هم شدیم.

 

در بخش پایانی پدر و مادر ابوالفضل خانجانی حضور پیدا کردند و نسبت به موفقیت او خوشحال بودند.

 

 

  • 19
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۹
غیر قابل انتشار: ۸
جدیدترین
قدیمی ترین
سلام .من با کارشناسی ارشد این همه تلاش کردم اما مثمر ثمر نبود و افراد بی سوادتر از من الان مشغول به کارند .کارکنان رسمی که اغلبشان می خورند و می خوابند .همچنان ثابتند و من بعد از ۹ سال همکاری با بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشها به خاطر کمبود بودجه و تولد همزمان فرزند و نبود من در ۶ ماه تعدیل شدم.من به اندازه زن بودنم بسیار تلاش کردم . و انجا مردانی را می دیدم که در طول سال کار نمی کردند و با حقوق بالا بازنشسته شدند .در حالیکه من کار ندارم و به خاطر سنم در ازمون ها هم نمی توانم شرکت کنم.در استخدامی ها سابقه کار اصلا مهم نیست و به سن اضافه نمیشه
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش