مهدی علیمحمدی متولد سال ۱۳۰۳ از پیشکسوتهای حوزه رادیو و دوبله و یگانه یادگار همنسلهای خویش است.علیمحمدی در ابتدای جوانی در حوزه تئاتر فعالیت داشته و بعد در دورهای به رادیو و بعد دوبله ورود کرده است. در رادیو یکی از مهمترین برنامههایش «داستان شب» بود که بسیاری این برنامه را با او میشناسند و صدایش را در شخصیتهای آن به یاد دارند و در دوبله هم گویندگی فیلمهای هندی، فیلم «ربکا» و همچنین کارتونها را برعهده داشته است
چندی پیش به منزل وی رفتیم و درباره این سالها گفتوگو کردیم. بیشتر سراغ خاطرات کلیتر رفتیم و او اگرچه بهصورت جزئی بسیاری از این خاطرات سالهای دور را به یاد نمیآورد اما با روی خوش و همان انرژی همیشگی ما را در پاسخ به پرسشها همراهی کرد.گفتوگوی «مهر» با وی را در ادامه میخوانید:
میخواهیم درباره جمله معروف شما در برنامه «داستان شب» خطاب به مخاطبانتان بپرسیم که دائم میگفتید «دوستون دارم» و هنوز هم وقتی آن را گوش میکنیم انرژی و شور بسیاری دارد. آن همه انرژی و شوق را از کجا میآوردید؟
بخشی از این مساله بهخاطر پدر و مادر من است، پدر و مادر من هر دو لبخند به لب بودند و نماز میخواندند و متدین بودند.خود من هم ورزشکار بودم از ۹ سالگی ورزش کردم تا همین چند ماه پیش که مشکلی پیدا کردم و باعث شد ورزشهای سنگین را کنار بگذارم. من ورزش را خیلی دوست دارم، کشتیگیری هم میکردم و همیشه در این سالها ورزش را حفظ کردهام. از طرفی من عاشق به دنیا آمدم همیشه هم عاشق بودهام و هیچگاه بدون عشق نزیستهام.
شما شاگردان زیادی را در حوزه رادیو و دوبله تربیت کردید، فکر میکنید این شاگردان شاخص چند نفر میشوند؟
یک بار شمردم فکر میکنم حدود ۸۸ نفر شده بودند که البته اکنون نامی خاطرم نیست.
چقدر صدا در رادیو یا دوبله بهصورت یک استعداد تاثیر دارد و چقدر تلاش اهمیت دارد؟
اول استعداد است و بعد تلاش و بعد از این دو، استاد درست بسیار تاثیر دارد. استاد درست و استاد والای من دکتر مهدی نامدار بود. او به پاریس رفته و آنجا تحصیل کرده بود و بعد علوم و دانش خود را به ایران آورد. من استاد خیلی خوب دیگری هم داشتم که عبدالحسین نوشین بود و من در مکتب او آموزش دیدم و تئاتر را از وی آموختم.
نسل شما به گونهای بهدنبال معرفت و دانش بود که نسلهای دیگر نبودند و تاثیر آن در روحیه هم نسلان شما هم دیده میشود.
کسی که شعر شاعرانی چون سعدی، حافظ، ویکتور هوگو و... را خوانده باشد تلطیف میشود چون از هر یک از این شاعران و نویسندگان نکتهای را میگیرد.استاد ما نوشین میگفت فردوسی بخوانید و با لحن خاصی به شکل امری آن را ادا میکرد و ما هم به سرعت میرفتیم بهدنبال خرید و خواندن این آثار.
چقدر مطالعه برای شما اهمیت داشت؟
من مطالعه را از کودکی با کتابهایی چون «امیرارسلان نامدار» شروع کردم و به ادبیات فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی که به زبان فارسی ترجمه میشد، رسیدم. در زمان نوجوانی اگرچه پولی هم نداشتم اما باز هم سراغ کتاب میرفتم مثلا یک قران مادرم و ۱۰ شاهی پدرم میداد که من با این پول نمیتوانستم کتاب بخرم اما میتوانستم کتاب کرایه کنم.
چرا تئاتر را رها کردید و به رادیو رفتید؟
من مرد صحنه بودم و هیچگاه به رادیو و دوبله فکر نمیکردم. اتفاقا من صحنه را بیشتر دوست داشتم چون تخصص و کار و علاقه من صحنه تئاتر بود، اما شاید چرخش زمانه دوستان تئاتریام را از من گرفت و باعث شد به سمت رادیو بروم.
وقتی دوستانتان رفتند دیگر دوست نداشتید تئاتر را بهتنهایی تجربه کنید؟
خیر. میدانید فوتبال یک کار دسته جمعی است و هر چقدر هم بازیکن تکی باشید باز هم بهتنهایی نمیتوانید توپ را گل کنید و یه یک تیم نیاز دارید، تئاتر هم همینطور است.
خاطرتان است چه سالی وارد رادیو شدید؟
سن را رها کنید، من سن و سالم بالاست و دوست ندارم به گذشتهها بازگردم.
میتوانید از تمرینهایی بگویید که به وسیله آنها روی صدایتان کار میکردید؟
البته من تئاتر خوانده بودم و از همین تمرینهای تئاتری برای صدایم بهره گرفته بودم. خاطرم میآید دورهای صبحها مسیر زیادی را میدویدم و تمرین بیان کار میکردم.
فکر میکنم حساسیتها و سختگیریهایی هم داشتید که مثلا هیچگاه سیگار نکشید.
بله صد در صد. دوبلوری که سیگار میکشد آرتیست نیست، دوبلور باید ورزشکار باشد، باید وقتی نفس میکشد صدایش صیقلی شده باشد.من حتی زمانی که تئاتر کار میکردم روی بیان و لحن خیلی حساس بودم و دوست داشتم واقعی و رئال بازی کنم. آن زمان عدهای بودند که مثلا وقتی میخواستند بگویند «آهای پسر بیا اینجا ببینم» آن را به گونهای ادا میکردند که با سخن گفتن عادی فرق میکرد.باید به شکلی سخن گفت که مردم عادی در زندگی روزمره خود سخن میگویند تا سخنان شما واقعی باشد.
معمولا بسیاری «داستان شب» را با شما به یاد میآورند خودتان چه چیزی در خاطرتان است؟
زمان پخش «داستان شب» خیابانها خلوت میشد. آرم برنامه را هم بهخاطر دارم (با دهان موسیقی آن را میزند) معمولا سه روز در هفته طول میکشید و گاهی شبها هم در استودیو میماندیم تا ضبط را تمام کنیم. مهدی نامدار «داستان شب» را برپا کرد و بعدها ما بهعنوان بازیگران این برنامه مطرح شدیم.
بهخاطر یک داستان بیدارخوابی میکشیدید؟
ما اصلا خواب نداشتیم. آرتیست خواب و خوراک نمیداند که چیست و ما هم برای کارمان بیخوابیها میکشیدیم و چون عاشق بودیم اهمیتی برایمان نداشت.آن سالها فیلمهای هندی خریداری میشد که بیشتر دوبلور فیلمهای هندی بودم.
بعد از رادیو هم وارد دوبله شدید.از این دوره بگویید.
من خیلی زود در دوبله مدیردوبلاژ شدم و در حوزه گویندگی فیلمها آنقدر آن سالها فیلمهای هندی خریداری میشد که بیشتر دوبلور فیلمهای هندی بودم و حتی بسیاری از بازیهای راج کاپور را دوبله کردم.
علاقهای هم به دوبله فیلمهای هندی داشتید؟
بله دوبله فیلمهای هندی را بسیار دوست داشتم چون این فیلمها خیلی احساسی هستند.
شما مدیردوبلاژ کارتونهای زیادی در دهه ۶۰ نیز بودید و آثاری مثل «دور دنیا در ۸۰ روز»، «خانواده دکتر ارنست»، «واتو واتو» از جمله کارهای شما هستند.
بله یک روز یکی از مدیران مرا صدا زد و از من درخواست کرد کارتونی را ببینم تا بعدا دوبله کنم اما من اصلا دوست نداشتم و همان ابتدا گفتم صداپیشگی این حوزه را بلد نیستم. با این حال فایدهای نداشت و من مجبور شدم آن را ببینم. این کارتون «خانواده دکتر ارنست» بود که بعد از تماشا کار دوبلهاش را شروع کردیم و من بهتدریج عاشق دوبله کارتونها شدم.
شما مدتهاست کاری نمیکنید دلتان برای دوبله تنگ هم میشود؟
معلوم است که میشود با این حال من کار خود را کردهام و راضی هستم.
- 15
- 3