یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
۱۸:۱۶ - ۰۴ مرداد ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۵۰۰۹۴۸
رادیو و تلویزیون

شعرخوانی پیمان یوسفی روی آنتن و یادداشت جواد خیابانی برای مزدک میرزایی

مزدک میرزایی,اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون
پیمان یوسفی در انتهای برنامه امروز ورزش و مردم برای اولین بار دست به کار عجیبی زد.

به گزارش خبرآنلاین، چند روزی است که حواشی مربوط به خبر جدایی مزدک میرزایی از تلویزیون ایران تبدیل به یکی از داغ ترین اخبار رسانه ای شده. در حالیکه هنوز هیچ واکنشی از سوی میرزایی مطرح نشده و در مقابل بسیاری از نزدیکان او اعتقاد دارند خبر پیوستن او به یکی از شبکه های خارجی واقعیت دارد.

در همین رابطه و در تازه ترین واکنش، پیمان یوسفی ظهر امروز در انتهای برنامه ورزش و مردم برای اولین بار دست به انجام کار عجیبی زد. او پیش از اینکه از بینندگان خداحافظی کند، چند بیت شعر از ناصرخسرو به پایان رساند که خیلی ها اعتقاد دارند منظور او از این شعر مزدک میرزایی بوده! یوسفی این دو بیت را بری خداحافظی از بینندگان ورزش و مردم انتخاب کرده بود:

گرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب،  گرچه هرروز سر و روی بشوید به گلاب

هر درختی که ز جایش به دگر جای برند،  بشود زو همه آن رونق و آن زینت و آب

یادداشت جواد خیابانی درباره مزدک میرزایی

جواد خیابانی مجری و گزارشگر قدیمی ورزشی در یادداشتی به موضوع مهاجرت مزدک میرزایی دیگر گزارشگر تلویزیون پرداخته.همکاری که دوره حضورش در تلویزیون مربوط به نسلی که خیابانی پرچمدار آن بود.نسل عادل و مزدک و جواد که بعدها گزارشگران دیگری به آن پیوستند.

آنچه می خوانید خلاصه ای از دل نوشته جواد برای این دوست قدیمی است:

درود بر ایران و ایرانی.

 معمولا غیر از آنچه لازم باشد حرف دیگری نمی زنم و به فضای نت و مجازی هم اصلا وارد نمی شوم . یا کتاب میخوانم . یا کتاب و مقاله می نویسم و یا درباره تاریخ کشورم میخوانم و فیلم خودم درباره تاریخ مستند ورزش ایران را تدوین می کنم و این کاری است که در ۱۰ سال گذشته مدام مشغولم کرده و در کنارش درس هم می خوانم . وقتی تدریس هم میکنم باز هم یاد می گیرم و در ماه چند تا فوتبال هم گزارش می کنم و کار دیگری نیست که انجام دهم.

چرا می نویسم؟ برای مزدک. دوست خوب و قدیمی و عزیزم . راستش هیچ اطلاعی از مزدک ندارم و نمی دانم کجاست. حقی هم برای اظهار نظر ندارم چون اگر هم می دانستم معمولا درباره هیچکسی قضاوت نکرده و نمی کنم چون هر انسانی مختار است آنگونه که خودش دوست دارد تصمیم بگیرد و زندگی کند . فقط میتوانم برای مزدک عزیزم آرزوی موفقیت کنم .

مزدک ، دوست خوب من بود که از ایران رفت ، چند روز پیش فکر کردم که کاش نمی رفت و سختی های اینجا را تحمل میکرد اما این به من مربوط نیست . او آنگونه که دوست داشته عمل کرده و در این راه مختار است . او در بین ما بهترین بود . با ادب بود . دروغ نمی گفت . توانا بود . با دانش بود . تمیز و سالم بود . محترم بود و طوری رفتار میکرد که همه را وادار به احترام میکرد  لذا تصور میکنم حق ندارم به جای او بیاندیشم . همین دو سه ماه قبل بود که در باره فیلم مستندش که در ایران می ساخت با او همراه شده بودم و آن گفتگو آخرین باری بود که دیدمش . دلم میخواهد سختی های زندگی او برطرف بشود زیرا او لایق بهترین هاست . همانطور که عادل هم هست . همانگونه که پیمان هم هست و محمدرضا هم .

از ته دلم مینویسم که همه مردم ایران لایق بهترین ها هستند و نباید با این همه سختی زندگی کنند . برای من هم در اینجا کار کردن ، خیلی سخت است . کار که نه ، چه کاری ؟ ما کاری نداریم . همه به نوعی بیکاریم . دو تا گزارش در ماه که نشد کار .اگر این سینما  و فوتبال هم نبود واقعا در انزوایی عجیب و گوشه نشینی و سکوت می مردم . این گزارش و فوتبال است که زنده نگاهم داشته و  گرم هستم به همین عشق وگرنه باید همین الان سرمایی سوزان در همین تابستان تمام تنم را بگیرد و یخ بزنم و فنا بشوم چون نیستم.

پارسال در همین روزها بود که مزدک با آن آرامش همیشگی و در عین حال با شکوه و قدرتش فینال جام جهانی را گزارش کرد و من همیشه از او می آموختم . اینکه می گویند مزدک شاگرد من بوده و تحت نظر من گزارشگر شده کاملا اشتباه است . من خودم هنوز هم شاگردم . تنها کاری که کردم جوانهای عاشقی مثل عادل و مزدک را به جلوی دوربین و پشت میکروفون بردم تا همه ببینند که جوانان ما چقدر با استعدادند . بعد از آن خودشان بودند که هنرنمایی کردند و من هنوز هم از آنها یاد می گیرم .

خواستم بنویسم که مزدک حیف شد و نوشتم اما نه این اشتباه است ، مزدک عزیز من حیف نشد . سازمان من است که حیف می شود و نیروهایش را یکی یکی از دست میدهد و حیف و حیف  تر میشود . من عاشق این سازمانم‌ . سازمانی که مرا ساخته و مشهورم کرده . هرگز این سازمان را از یاد نخواهم برد . سازمانی که باید متعلق به سرزمین و مردمش باشد . من هم کارمند معمولی این سازمانم که با این همه مدرک تحصیلی و ۳۰ سال سابقه و هزاران ساعت گزارش و اجرا و تجربه ، الان بیکارم و مثل مزدک و بقیه همکارانم و مثل همه مردم کشورم سعی کرده ام سالم باشم و با شرافت زندگی کنم . دوست داشتم برای سازمانم بیشتر و بیشتر کار کنم ؛ نه در جوانی و خامی  بلکه الان که تجربه و هزاران ساعت بیداری و مطالعه داشته ام  .ده ها و صدها نفر از همکاران من در سازمان همین قصه را دارند که من دارم  و مزدک داشت .

واقعا حیف نه از مزدک  ، حیف از اینکه سازمان من قدر او را ندانست .به پول و ثروت آدم هم مربوط نیست ،  بعضی نفرات هستند که خیلی نفرند . مزدک هم فقط یک نفر نبود . او چند نفر بود . چند نفری که خیلی هم با سواد بود.او کار خود را عاشقانه دوست داشت . پارسال که در یک مسابقه در جام  ملت های آسیا به شبکه ورزش و برنامه فوتبال آسیایی آمد به شهاب قاسمی گفتم به حرکات و کلام مزدک دقت کن .مزدک یک گزارشگر تمام عیار بود . همیشه بهترین جملات را داشت . کوتاه و سنجیده حرف می زد . به موقع و با استناد به تاریخ گزارشش .

شاید دلم میخواست مزدک قبل از مهاجرت با من مشورت می کرد  اما حتما خودش کاری کرده که دوست می داشته پس قضاوتش نکنیم . اما کاش مزدک از طرف سازمان حمایت  می شد . البته این هم قضاوت است چون اصلا نمیدانم که مزدک چرا رفت و نمیدانم قرار است چه کند ؟ دوست دارم هر جا که هست همانی بشود که خودش دلش میخواهد بشود .

مزدک که رفت تا با امیدواری به توانایی هایش امیدوار بماند . فرقی نمی کند در کجا . همین که در کنار خانواده اش شاد باشد همانجا هم خوب است . حالا ما بقیه را امیدوار نگاه داریم و نگذاریم که غمگین باشند . این وظیفه من است . وظیفه تو . وظیفه ما ...

جواد خیابانی.

  • 12
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش