در دومین دوره از دولت پیشین، گفتمانی که به تظاهر و کاریکاتورنمایی بیشتر شبیه بود، در سطحی از جامعه شکل گرفت، که ادعای ملّیگرایی و حمایت از تمدن قدیم ایرانی داشت و البته باطنش آنقدر نمایان بود، که باورپذیر نمینمود.
کسانی که جلوههای بیرونیِ فعلی کشور را چندان مراعات نمیکردند و گاه دستمایههایی از شرمندگی و انفعال را هم به ارمغان میآوردند، ناگهان سینهچاک احیای میراث کوروش و داریوش شدند و گفتارها و رفتارهایی که اصولا در قواره و اندازه و جنس گفتمانشان نبود ابراز میکردند.
از جمله، مجمعی را فراخواندند به ناگاه از ایرانیان خارج از کشور؛ عمدتاً از قماشی که نه چندان درد کشورشان را داشتند و نه اصولا وزنهای به عنوان پیشانی و نمایهی کشور در خارج بودند و در چند روز آنان را در هتلهای لاکچری تهران اسکان دادند و چند سخنرانی مثلا در صیانت از میراث تمدن ایرانی تحویلشان.
آن جماعتِ مدعو نیز گرم خوردند و نرم خفتند؛ از کیسهی مردم داخل؛ و بانیان تبلیغات کردند که بله؛ ایرانیان خارج را به داخل آوردیم! میهمانها هم پس از چند چرب خوردن از اطعمه و اشربه و گذران اوقات و دریافت هدایا و سوغات، دوباره روان شدند به کشورهای میزبانشان؛ علی برکةاللهِ آن دوران!
عدهای نیز با دوقطبیکردن جامعه در نزاع ساختگی میان ملّیت و اسلامیت و مشاجرهآمیز کردن تمدن هفتهزارسالهی ایرانی با فرهنگ هزار و چهارصد سالهی اسلامی، بر طبل توخالی و پرصدای این دوگانهسازی کوبیدند و موجب افراط عدهای دیگر در رفتارهای کاریکاتوری شدند؛ تا جایی که دخیلبندی به بنای پاسارگاد و عریضهخوانی در برابر مرقد مرحوم کوروش کبیر شد یک پُز و یک برند.
انگار این دوگروه بنا ندارند باهم کنار بیایند؛ یکی بر کاریکاتورسازیِ ملیگرایی و اطوارْبازیِ واپسمانی در گذشته اصرار دارد و دیگری به محو و حذف همهی آثار ملی و تمدنی، به نام اسلامگرایی.
جای استاد شهید مطهری خالی، که کاش میبود و جلد دوم کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را مینگاشت و به عوامیگری هردو گروه پاسخ میداد.
امسال در کتاب عربی سال یازدهم، نماد پاسارگاد با عمارتی تاریخی در سنندج جایگزین شده؛ شاید به زعم نویسندگان، زهر کوروش بیشتر گرفته شود و شهد اسلام، بیش از پیش چشیده!…
- 15
- 5