احتمالا شما هم تا بهامروز تصور میکردید کار مغز برنامهریزی و تفکر منطقی است و کاری با عشق و احساسات ندارد. دانشمندان توانستهاند عشق را در زیر ذرهبین آزمایشگاه قرار دهند و تمام اتفاقات ریز و درشتی را که در بدن یک فرد عاشق رخ میدهد، مطالعه کنند. البته همهی ما عشق را در قلبمان احساس میکنیم، چون در هنگام عشقی قلب ما به تپش میافتد و ما میتوانیم این را احساس کنیم، ولی آنچه در مغزمان رخ میدهد را نمیتوانیم حس کنیم. پیش از بررسی مغز افراد عاشق درون دستگاه تصویربرداری مغزی، نمیدانستیم وقتی عاشق میشویم چه اتفاقاتی در مغز و بدن ما روی میدهد. اما امروزه میدانیم که وقتی عاشق میشویم اتفاقات بسیار زیادی در مغز رخ میدهد که بسیاری از حالات و رفتارهای عاشقانه، ناشی از آن است.
جملهی معروفی درباره حالت مغز در هنگام عاشقی وجود دارد که تمام ماجرا را خلاصه میکند: حالت مغز در هنگام عاشقی، بسیار شبیه حالت آن در هنگام اعتیاد است. عشق مانند اعتیاد است و وقتی عاشق میشویم درست همان نقطه از مغز هنگام معتاد شدن، شروع به فعالیت میکند. وقتی عاشق میشوید، نمیتوانید از فکر کردن به او دست بردارید، میخواهید هر لحظه را در کنار او بگذرانید، بدون او احساس ناآرامی و بیقراری میکنید و حاضر هستید هرکاری بکنید تا به او برسید؛ دقیقا حالتی که افراد دچار اعتیاد تجربه میکنند. دلیلش فعال شدن همان قسمتی از مغز است که اشاره کردیم. این قسمت از مغز ناحیهی ونترال تگمنتال نام دارد، ولی برخلاف نامش اصلا پیچیده نیست و جزو نواحی پایهی مغز با کارکرد ساده که مسئول پاداش و برانگیختگی است.
در واقع بهعلت وجود همین سیستم پاداش است که شما معتاد میشوید؛ سیستم پاداش مسئول ترشح دوپامین و ایجاد حس خوب و خوشایند در شما است. به این معنی که چیزی باعث ترشح دوپامین در بدن شما میشود، شما حس خوبی پیدا میکنید، بیشتر آن را میخواهید، دوپامین بیشتر ترشح میشود، حالتان خوبتر میشود، باز هم بیشتر میخواهید و همینطور ادامه پیدا میکند. مسئله فقط ترشح دوپامین نیست، عشق انقلابی در هورمونهای شما ایجاد میکند. چند هورمون اصلی در بدن هستند که نسبت به عشق حساس هستند و وقتی جوانههای عشق در قلب شما شروع به رشد میکند؛ این هورمونها هم از خواب بیدار میشوند و شما را تا جایی میبرند که جز به وصال به چیز دیگری فکر نمیکنید.
اکسیتوسین که به هورمون عشق معروف است نوعی انتقالدهندهی عصبی قدرتمند در مغز است که در ایجاد رابطه، اعتماد، بخشندگی، فعالیت جنسی و همدلی با دیگران نقش دارد و احساسات ما را در ارتباط با آنها تحتتأثیر قرار میدهد. اکسیتوسین هورمون مادرانه نیز است و در تولد فرزند و مراقبت از او نقش فعالی دارد. وقتی کسی را که دوستش داریم در آغوش میگیریم یا میبوسیم، ترشح هورمون اکسیتوسین شدت پیدا میکند و بههمین دلیل است که نامش را هورمون عشق گذاشتهاند. اکسیتوسین هم مثل دوپامین به شما حال خوش میدهد و باعث پیوند عمیق و حس آرامش و دلبستگی به طرف مقابل میشود.
دوپامین یکی دیگر از انتقالدهندههای عصبی در مغز است و همانطور که گفته شد، سیستم پاداش و لذت را در مغز کنترل میکند و همان هورمونی است که در هنگام مصرف شیرینی و شکلات یا کوکائین آزاد میشود. دوپامین به تنظیم حرکت و واکنشهای عاطفی کمک میکند و به ما انگیزه میدهد تا وقتی احتمال پاداش را دادیم، برخیزیم و برای رسیدن به چیزی که میخواهیم گام برداریم. گاهی هم دوپامین باعث میشود دست به خطر بزنیم و احتیاط را نادیده بگیریم، که شاید همیشه خوب نباشد. میزان دوپامین بهویژه در مرحلهی شیفتگی اولیه بهشدت بالا میرود. دو هورمون استروژن و تستوسترون در هنگام عاشق شدن فعال میشوند و مسئول حفظ و بروز ویژگیهای زنانه (استروژن) و مردانه (تستوسترون) هستند.
البته هردوی این هورمونها هم در زنان و هم در مردان وجود دارند، ولی میزان و نقش آنها با هم متفاوت است. ترشح این هورمونها با فعالیت هیپوتالاموس همراه است و منجر به ایجاد جاذبه بین دو جنس میشود؛ این هورمونها به بقای نسل انسان کمک میکنند. سروتونین، هورمون مسئول تعادل خلق، اشتها، خواب، حافظه و جاذبهی جنسی، در هنگام عاشق شدن کاهش پیدا میکند و باعث کمخوابی، اختلال خوردن، بیقراری و بههمرختگی خلق شما میشود. کم شدن میزان سروتونین باعث افزایش حالت وسواس فکری میشود؛ حالتی که در آن نمیتوانید از شب و روز فکر کردن به طرف مقابلتان دست بردارید. آدرنالین و کورتیزول، هورمونهای معروف استرس، در عشق و جاذبهی بین فردی نیز نقش دارند و باعث برانگیختگی و کشش بیشتر میشوند.
عاشق شدن مانند اعتیاد است و مثل همان نقطه از مغز هنگام معتاد شدن، شروع به فعالیت میکند
همین تغییر هورمونی است که آن تپشهای قلب، عرقکردنهای دست، گلانداختنهای گونه و بیحسی نسبت به سرما، گرما، درد، ترس و اتفاقات مختلف اطراف را ایجاد میکند. انقلاب هورمونی دوران عاشقی به شما انرژی مضاعف میدهد و باعث میشود فکر کنید که میتوانید برای رسیدن به عشقتان بر همه مشکلات عالم غلبه کنید. همهی عشقها قرار نیست به سرانجام برسند، و این یکی از تلخترین حقایق روزگار است. وقتی کسی شما را پس میزند یا به دلیلی نمیتوانید به هم برسید، نهتنها قلب شما به درد میآید بلکه مغزتان هم نسبت به این مسئله واکنش نشان میدهد. بررسی مغز افرادی که شکست عشقی خوردهاند در دستگاه امآرآی نشان میدهد در این افراد، نقاطی از مغز که با دلبستگی عمیق و عطش شدید نسبت بهطرف مقابل مرتبط است فعال میشود، به این معنی که طرد عاطفی، آتش عشق را شعلهورتر میکند.
مسئلهی جدایی و فراموش کردن، طرف مقابل را به تجربهای دردناک و غمانگیز تبدیل میکند و حالا میفهمیم که این همه سوز و گداز عاشقها طی قرنها بهچه دلیل بوده است. آزمایشها نشان میدهد اندوه و درد روانی دقیقا همان بخشهایی از مغز را موقع درد جسمی فعال میکند؛ این یعنی شما واقعا درد میکشید. شکست عشقی چیزی مانند ترک اعتیاد است؛ همان نگرانیها، بیقراریها و احساسات شدید منفی سراغ شما هم میآید، و برای اینکه از آن رها شوید باید به خودتان زمان بدهید. عاشق شدن علاوه بر بروز احساسات درون انسان، دارای آثاری ذهنی و جسمانی نیز است. عشق بهعنوان یکی از احساسات ویژهی انسانی دارای نشانههای خاصی است.
یکی از اعضایی که در هنگام عاشق شدن دچار تغییرات گستردهای میشود، مغز انسان است. در واقع این عضو از بدن با ترشح هورمونهای خاص باعث ایجاد یکسری تغییرات گسترده در رفتارهای انسان میشود. در کنار این مورد معمولا عاشق و معشوق ارتباط چشمی خاصی را در طول رابطه با یکدیگر برقرار میکنند. در مجموع میتوان گفت که تأثیرات عاشق شدن علاوه بر تغییر رفتارهای روزمره، تغییرات شرایط جسمانی نیز است. احساس عاشقی معمولا در چند مرحله و با شرایط خاصی در انسانها بروز میکند. نشانهها و مراحل عاشق شدن با توجه به خصوصیات شخصی افراد میتواند به شکلهای مختلفی بروز پیدا کند؛ ترتیب و حالت مشخصی برای بروز این احساس در افراد وجود ندارد.
هورمونهای مؤثر در ایجاد عشق
همانطور که در بالا اشاره کردیم، هنگام عاشق شدن هورمونهای مختلفی در ذهن افراد ترشح میشود. از جمله عادتهایی که در هنگام عاشقی در افراد مشاهده میشود، کم خوابی و صحبت کردن در طولانی مدت است. این ویژگی در واقع اثر یکی از هورمونهای ترشحشده در مغز بهنام آمفتامین است. البته طبق آخرین دستاوردهای بهدست آمده در زمینه تکنولوژیهای علمی، رفتار مغز در هنگام عاشقی بهطور کامل قابل پیشبینی نیست. در واقع ترشح این هورمون و بروز علایم، یکسری نشانههای کلی هستند. این نشانهها گاها میتواند بهصورت شخصی و کاملا غیرقابل پیشبینی باشند. در واقع میتوان گفت که عاشق شدن یک حس خاص و عجیب انسان است که بهسادگی قابل بررسی نیست.
پیشبینی دقیق اتفاقات پس از عاشقی بسیار سخت و پیچیده است. اما بررسی مفهومهای کلی و عمومی در عاشق شدن میتواند به رشد فکری افراد کمک کند. برای بررسی هرچه بهتر این مورد باید دوباره به پژوهشها و آزمایشهای علمی برگردیم و از نتایج آنها استفاده کنیم. براساس پژوهشهای دکتر فیشر، عشق در ذهن افراد در سه مرحله رخ میدهد. این سه مرحله عبارتاند از جذب، پیوستن و تعهد که هر کدام جزییاتی از رابطه را توصیف میکنند. در واقع در مرحلهی جذب، عاشق و معشوق به سمت یکدیگر کشیده میشوند و تلاش میکنند رفتارهای خود را، متناسب با میل طرف مقابل وقف دهند. در مرحلهی جذب، انسانها به سمت کسانی کشیده میشوند که بتوانند منابع ناخودآگاه یکدیگر را تحریک کنند.
بدون استروژن و تستوسترون شاید هرگز وارد قلمرو پرخطر عشق واقعی نمیشدیم
در مرحله پیوست افراد مفهوم عشق و عاشقی را متوجه میشوند و تلاش میکنند رابطهی ایدهآل را با یکدیگر شروع کنند. پس از آن در مرحله سوم، تعهد و صمیمیت بروز پیدا میکند که در آن افراد با صمیمیت بیشتری با یکدیگر برخورد و در قبال یکدیگر احساس مسئولیت میکنند. انسانها زمانیکه با فردی ارتباط برقرار میکنند تصویری از وی در ناخودآگاه خود ثبت میکنند. این تصویر در آینده میتواند باعث اثرگذاری روی رفتارهای شما شود. زمانیکه شما با فرد غریبهای گفتوگو میکنید حالتهای چهرهی شما ترکیبی از تمامی تصاویر ناخودآگاه گذشتهی شما است. بهعنوان مثال تصویر چهره شما شامل بخشهای مختلفی است که صورت پدر و مادر شما را نیز شامل میشود؛ این اتفاق شاید بهصورت کاملا غیرارادی اتفاق بیافتد.
انتقال اطلاعات ذخیرهشده در ذهن بهصورت کاملا غیرارادی اتفاق میافتد و به طرف مقابل شما یکسری دادههای اولیه ارائه میدهد. اما ارتباط این موضوع با عشق در چیست؟ عاشق و معشوق در نگاه اول اطلاعاتی از یکدیگر ندارند اما در لحظهای که با یکدیگر ارتباط میگیرند در واقع نشانههای ناخودآگاه خود را از طریق راههای ارتباطی به طرف مقابل نشان میدهند. این موضوع نشاندهندهی شناختی است که بهصورت غیرارادی در تمامی ارتباطهای اجتماعی در افراد صورت میگیرد. این موضوع، رابطه و ایجاد عشق در نگاه اول را در افراد اثبات میکند. این پدیده که یک انتقال اطلاعات است، میتواند بر اثر ارتباطی کوتاه، اتصال محکمی میان افراد ایجاد کند و از این طریق افراد عاشق هم شوند.
گاهی افراد تصور میکنند داستانهای عاشقانهای که در طول زندگی مطالعه میکنند کاملا غیرعادی و غیرطبیعی است، اما این اتفاق با استفاده از این پدیده قابل توجیه است. عشق نیز مانند تمام چیزهای دیگر این جهان بدون حداقل مقداری شیمی و فیزیک، نمیتواند وجود داشته باشد. همانطور که یک بار دانشمندی با بدگمانی گفته بود، پیکانهای کیوپید، خدای عشق، چنانچه ابتدا به مادهی شیمیایی با نام غیررومانتیک و نه چندان خیالانگیز فنیلاتیلآمین (phenylethylamine) یا PEA آغشته نمیشد، هرگز مؤثر واقع نمیشد. بدون اکسیتوسین نیز واکنشهای بدن انسان هرگز به خلق تراژدیهایی همچون رومئو و ژولیت نمیانجامید. البته هورمونهای استروئیدی مانند استروژن و تستوسترون در رابطهی جنسی نقشی حیاتی ایفا میکنند و بدون آنها شاید هرگز وارد قلمرو پرخطر عشق واقعی نمیشدیم.
اما مشهورترین ماده شیمیایی مربوط به عشق همان فنیلاتیلآمین است، نوعی آمین که بهطور طبیعی در مغز تولید میشود. PEA یک آمفتامین طبیعی، شبیه داروهای موجود در بازار است و میتواند موجب تحریکات مشابهی شود. این همان مادهای است که احساساتی مانند پرواز کردن در آسمان و بر فراز جهان بودن ناشی از کشش بهسوی معشوق را در شما پدید میآورد. این ماده که در اصطلاح مولکول عشق نیز نامیده میشود در نتیجه یکسری اعمال سادهی فریبنده مانند تلاقی دو نگاه یا تماس دو دست از مغز ترشح میشود. هیجانات سرگیجهآور، ضربان تند قلب و نفس زدنهای بریدهبریده و همهی اینها متاسفانه چیزی جز نشانههای بالینی مصرف بیش از حد این مادهی شیمیایی در بدن فرد عاشق نیستند.
ممکن است کسانی به این مولکول عشق معتاد شوند، به مقادیر زیاد مواد آمفتامین مانند دوپامین، نوراپینفرین (norepinephrine) و فنیلاتیلآمین نیاز دارند. از آنجا که بدن نسبت به این مواد شیمایی مقاومت پیدا میکند، برای رسیدن به همان درجه، مقدار مصرف این افراد رفتهرفته افزایش پیدا میکند. در نتیجه برای برآوردن نیاز خود ناچار هستند روابطشان را مداوم تجدید کنند. از انجام بعضی فعالیتهای پرتنش مانند سقوط آزاد از هواپیما پیش از بازکردن چتر نجات یا با خوردن شکلات نیز میتوان مقداری PEA دریافت کرد. شاید بههمین دلیل باشد که شکلات هدیه مناسبی برای روز عشق بهشمار میآید. یکی از موادی که همراه PEA آزاد میشود ماده شیمیایی عصبی دوپامین است.
با سقوط آزاد از هواپیما یا با خوردن شکلات میتوان مقداری فنیلاتیلآمین دریافت کرد
پژوهشی که چندی پیش در دانشگاه ایموری انجام شد نشان میدهد که ولهای ماده (نوعی جونده کوچک) در پاسخ به آزاد شدن دوپامین در مغزشان جفت خود را انتخاب میکنند. وقتی در حضور یک ول نر به آنها دوپامین تزریق میشود، بعدا در میان جمعی از نرها فقط او را انتخاب خواهد کرد. انسان اکنون در ابتدای راه جداسازی ترکیب شیمیایی عشق و ساخت داروهایی است که میتواند موجب این واکنش ها در ما شوند. یعنی دارو را مصرف میکنید و بعد عاشق اولین کسی میشوید که میبینید؛ تصور کنید جهان با چه افتضاحی روبهرو خواهد شد. اما دانشمندان میگویند در حال حاضر از این کشف میتوان در تنظیم بعضی واکنشهای شیمیایی دیگر یا درمان بیماریها یا پژوهشهای سودمندتر دیگر استفاده کرد.
چیزی سودمندتر از آنکه بتوانید با خوردن یک دارو کسی که دوستش دارید را عاشق خود کنید؟ اما در حال حاضر پژوهشهایی که روی مولکول فنیلاتیلآمین صورت میگیرد، میتواند در آزمون مواد شیمیایی وابسته به بیماریهای ذهنی از جمله بیماری پارکینسون فوقالعاده مؤثر باشد. آنچه در باره عشق میدانیم هنوز عمدتا خارج از کنترل ما است. برای مثال شیفتگی ظاهرا نخستین مرحلهی عاشق شدن است، کششی اجتنابناپذیر بهسوی معشوق. این جذبه موجب ترشح انفجاری مواد شیمیایی عصبی بسیار شبیه به آدرنالین میشود. با کمک فنیلاتیلآمین، که سرعت جریان تبادل اطلاعات میان سلولها را افزایش میدهد، دوپامین و نوراپینفرین (باعث تولید آدرنالین میشود)، کاری میکند که جهان به کام ما باشد، چشم هایمان آکنده از برق عشق شود و قلبمان تندتر بتپد.
پس از آن تمام هستی ما وابسته به دیدار یار است، همان که در حضورش تمام این واکنش ها در بدن ما به راه میافتد و هرچه اعتیاد ما به این مواد شیمیایی قویتر میشود، کشش ما بهسوی او نیز شدیدتر میشود؛ در این مرحله مرتکب اشتباهات احمقانه زیادی میشویم. داستانهای عشقی پر از این اشتباهات است. عشق در واقع آنچه شیفتگی مینامیم تمام آن کارهایی است که این سه مادهی شیمیایی با بدن ما میکنند. احساس میکنیم سرشار از انرژی هستیم، روی ابرها سیر میکنیم و میتوانیم بدون خستگی ساعتها حرف بزنیم. بهگفتهی فیشر (H.Fisher)، انسانشناس دانشگاه راتجرز و معروفترین پژوهشگر عشق زمان ما، دوپامین و نوراپینفرین (که ساختاری بسیار مشابه آدرنالین دارد) باعث شادی، انرژی زیاد، بیخوابی، اشتیاق، بیاشتهایی و تمرکز میشوند.
او میگوید وقتی شرایط خاص فراهم شود، بدن انسان معجونی از شور عشق تولید میکند و مردان آسانتر از زنان این کار را میکنند که این بهدلیل طبیعت دیداریتر آنها است. مقادیر زیاد دوپامین به ترشح نوراپینفرین بیشتر میانجامد که تمرکز، حافظهی کوتاهمدت، بیشفعالی، بیخوابی و رفتار جهتدار را تقویت میکند. بهعبارت دیگر دو طرف در این مرحله از عشق، بهشدت روی رابطه خویش تمرکز دارند و به اغلب چیزهای دیگر توجهی نمیکنند. پژوهشگران یونیورستی کالج لندن کشف کردهاند که افراد عاشق، سروتونین کمتری دارند و دیگر اینکه مدارهای عصبی مرتبط با ارزیابی دیگران در آنها سرکوب شده است. این مقدار اندک سروتونین همان چیزی است که در افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی دیده میشود و این احتمالا توضیح میدهد که چرا عاشق دربارهی معشوق خود این همه وسواس فکری دارد.
عشق دوپامین بهنوبهی خود تولید اکسیتوسین را تحریک میکند که گاهی «مادهی شیمیایی آغوش» نامیده میشود. اکسیتوسین بیش از همه به نقشی که در ایجاد انقباض حین زایمان و کمک به شیردهی نوزاد دارد شناخته میشود. دانشمندان اکنون بر این باور هستند که هر دوجنس هنگام آغوش و نوازش این هورمون پرورشی را ترشح میکنند و میزان آن در زمان ارگاسم به اوج میرسد. اکسیتوسین نیاز به آغوش گرفتن را در عاشقها بهوجود میآورد و سبب میشود که تماس نزدیک با جفت افزایش یابد. بهگفتهی پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیا، هورمون اکسیتوسین که در ارتباط با توانایی حفظ روابط سالم بین اشخاص و مرزبندیهای روانشناختی سالم با افراد دیگر است، وقتی در هنگام ارگاسم ترشح میشود، بهتدریج یک پیوند عاطفی ایجاد میکند؛ هرچه رابطه جنسی بیشتر شود، این پیوند هم قویتر میشود. سرانجام دو طرف بههم عادت میکنند و به همین دلیل است که جدا شدن این قدر کار دشواری است.
گونههایی که تا آخر با همسرشان میمانند معمولا دارای مقدار زیادی از وازوپرسین هستند
حتی وقتی واقعا دیگر علاقهای به طرف مقابل ندارید و میدانید که باید اورا ترک کنید، اغلب احساس میکنید که نمیتوانید، زیرا به او اعتیاد شیمیایی پیدا کردهاید. ترک اکسیتوسین وقتی که شما را به فرد نامناسبی قلاب کرده باشد، میتواند حتی از ترک اعتیاد هم دشوارتر باشد. در واقع مسکن اکسیکانتین (Oxycontin) که ساختاری مشابه اکسیتوسین دارد، یکی از اعتیادآورترین داروها به شمار میآید. در دنیای پیامهای شیمیایی، انسان به لحاظ علمییک گونهی تکهمسر (Monogamus) به شمار نمیآید؛ ما در میان آن سه درصد از گونههایی که تکهمسر هستند جایی نداریم. گونههایی که تا آخر با همسرشان میمانند معمولا دارای مقدار زیادی از یک مادهی شیمیایی دیگر بهنام وازوپرسین (Vasopressin) هستند که در اصطلاح هورمون تکهمسری نامیده میشود.
در آزمایشهایی که در آنها این هورمون به مردان تزریق شد، تمام شواهد مورد نیاز بهدست آمده است. جدا کردن مردان پیش از آمیزش نشان داد که نسبت به تمام زنان بیتفاوت بودند. در حالی که ۲۴ ساعت پس از آن نتیجه تغییر میکند و حسادتهای شوهرانه نیز آغاز میشود. به این ترتیب وازوپروسین که درواقع یک هورمون ضدادراری است، با تشکیل رابطه تکهمسری بلندمدت در ارتباط است. دکتر فیشر معتقد است که اکسیتوسین و وازوپروسین با مسیرهای دوپامین و نوراپینفرین در مغز تداخل میکنند. شاید به همین دلیل باشد که با افزایش دلبستگی عشق شورانگیز کمرنگ میشود. دانشمندان میگویند که پس از دورهی معینی که بین یک سال و نیم تا چهار سال طول میکشد، بدن فرد به محرکهای عشقی عادت میکند.
پس از ایجا مقاومت در برابر مواد انگیزانندهای همچون PEA، عشق شورانگیز به سردی میگراید و تبدیل به چیزی میشود که هلن فیشر در کتاب «آناتومیعشق» دلبستگی مینامد. در این مرحله مغز شما شروع به تولید اندورفین (Endorphin) میکند. این افیون مغز بیشتر شبیه مورفین است تا آمفتامین و بیشتر مخدر است تا محرک. بهگفتهی فیشر، برخلاف PEA، اندورفینها ذهن را ساکت میکنند و به تدریج میکشند. در نتیجه آنچه گاهی «اضطراب جدایی» نامیده میشود در عمل ممکن است نوعی کنار گذاشتن مخدر باشد. نرخ طلاق در سالهای چهارم ازدواج به اوج خود میرسد؛ در این زمان شالودههای شیمیایی عشق شورانگیز فرو میریزد. شاید نام فیلم کلاسیک مریلین مونرو، «خارش هفتساله» را باید خارش چهارساله میگذاشتند.
ناگهان ایرداهای همسرتان را میبینید. تعجب میکنید که چرا عوض شده است. در واقع همسر شما احتمالا به هیچوجه تغییر نکرده است؛ موضوع فقط این است که اکنون میتوانید اورا بیپرده ببینید نه از پشت شیشهی رنگی هورمونها. در این مرحله رابطه یا آنقدر قوی است که ادامه یابد یا به همینجا ختم میشود. برای مثال اندورفینها هنوز میتوانند به فرد احساس خوشبختی و امنیت بدهند. وازوپروسین به کمکتان میآید و همچنان در ایجاد وابستگی نقش بازی میکند. غم ناشی از مرگ همسر نیز کار اندورفینها است که در شخص اشتیاق با هم بودن بهوجود میآورند. حتی دانشمندان سرسخت نیز میپذیرند که شیمیهمه چیز نیست. فرهنگ، شرایط، شخصیت و دهها متغییر دیگر کمک میکنند تصمیم بگیریم به چه کسی توجه کنیم و در چه زمانی بیتفاوت بمانیم.
پس تلاش نکنید که احساس عاشقانه را در زیرزمین آزمایشگاه شیمی خلق کنید، بلکه تمام تلاشتان را بکنید تا از فرصتی که زندگی به شما میدهد به بهترین شکل استفاده کنید. ما به فرد دیگری احساس جاذبه میکنیم و تماشای او باعث ترشح هورمونهایی میشود که احساس خوبی به ما دست میدهد. دوست داریم که برای همیشه با او باشیم. در این هنگام قسمتی از دستگاه لیمبیک یا سامانهی عصبی احساسی ما که اتفاقا یکی از بخشهای باستانی مغز انسان است، فعال میشود. این شامل اینسولا (Insula)، قسمتی که مرتبط با تجربیات شدید احساسی هست هم میشود. جسم مخطط شکمی، هم بهشدت فعال میشود. این قسمت مربوط به فرایند پاداش مغز است و مثلا وقتی یک چهرهی جذاب میبینیم فعال میشود.
بعد از فروکش کردن عشق، اکنون میتوانید او را بیپرده ببینید نه از پشت شیشهی رنگی هورمونها
نگاه کردن به چهرهی کسی که به او علاقمند هستیم، باعث فعال شدن فرایند پاداش مغز میشود. وقتی علاقه وارد مرحلهی بعدی یعنی عشق رمانتیک میشود، باز هم دستگاه لیمبیک نقش مهمی ایفا میکند. این دستگاه دو هورمون دوپامین و اوکسیتوسین را ترشح میکند و باعث پیوند دو نفر میشود. معنیش این است که لذت شدید از مرحلهی علاقهی جنسی بهطور مستقیم به عشق ختم میشود. عشق از میل (Desire) بیرون میآید. شما نمیتوانید عاشق کسی شوید که به او تمایل نداشتهاید. در روزهایی ابتدائی رابطه عاشقانه، فرد حالتی از سرخوشی و خوشحالی زیاد دارد که دلیلش کاملا معلوم است.
پژوهشگران ثابت کردهاند که داشتن احساسات قوی عاطفی موجب افزایش میزان فرارسانهای عصبی دوپامین در مغز میشوند که به ما میگوید پاداش و رویدادهای خوب در پیش است. خوب است بدانید که همین تغییرات شیمیایی، به موجب دیگر منابع شادیبخش به غیر از عشق هم در بدن صورت میپذیرند. برای همین میتوان گفت که این تغییر هورمونی، توصیف حال خوب افراد در ابتدای دوران عاشقی است. حتی دیدن عکس معشوق هم میتواند موجب از بین رفتن درد شود. بهدنبال پژوهشهایی که اخیرا صورت گرفته است، مشخص شد که وقتی افراد از دردی رنج میبرند، با نشان دادن عکس فرد موردعلاقهشان به آنها، تا حد زیادی از میزان دردشان کاسته میشود.
این کاهش درد بهقدری محسوس است که اگر به فرد روش درمانی دیگری پیشنهاد میشد، هرگز به این اندازه کارساز واقع نخواهد شد. شور و هیجان عشق باعث میشود تا هورمونهای آدرنالین و نوراپینفرین افزایش یابند که موجب ایجاد تپش قلب، عرق کردن کف دست و سرگیجه میشوند. در جدیدترین پژوهشهای علمی از ۷۰۰ نفر خواسته شد تا هنگام شنیدن حرف یا دیدن عکس مربوط به عشق، هر کدام از قسمتهای بدن آنها که بیشترین تغییر را داشت آن را رنگ کنند. در نتیجهی این آزمایش معلوم شد که تقریبا تمامی اعضای بدن افراد بهویژه، قفسهی سینه، معده و سر در مواجهه با عشق، کارکردشان تغییر میکند.
اثرات عشق روی مغز
عشق همانند سایر احساسات طبیعی انسان دارای اثرات مختلفی روی ذهن انسان است. رفتار مغز در برخی موارد بسیار پیچیده و دشوار است. در واقع از روی نشانههای موجود در انسانها میتوان آثار عشق را در ذهن آنها دریافت کرد. انسانهای عاشق حالتی سرخوش و هیجانزده دارند و همواره بهدنبال بهانهای برای خندیدن هستند. از جمله این نشانهها میتوان به موراد زیر اشاره کرد:
خوشحالی زیاد: یکی از نشانههای مهم عشق در وجود انسانها شادی و سرحالی آنها در طول زندگی روزمره است. هورمونهایی که در زمان عاشق شدن در ذهن افراد ترشح میشود حالت انسان را به سمت شادی و سرخوشی تغییر میدهد. این خوشحالی و شادی گاهی به قدری دلنشین است که دوست ندارید هیچگاه آن را از دست بدهید.
از بین رفتن دردها: یکی از نشانههای جذابی که ذهن در هنگام عاشقی بروز میدهد، کم کردن میزان درد در بدن انسان عاشق است. عاشق شدن یک درد روحی خیلی شدید است که باید توسط فرد مورد نظر برطرف شود. در هنگام عاشقی افراد تمرکز دردشان بیشتر روی احساسات خود است و کمتر درد جسمی را متوجه میشوند. براساس مطالعات علمی تماشای چهرهی معشوق درد افراد را تا میزان قابل توجهی کاهش میدهد.
ارتباط چشمی مؤثر: ارتباط چشمی یکی از اصلیترین و اولیهترین معیارهای عاشقی در افراد است. انسانها قبل از هر گفتگویی با تماشای چشم یکدیگر میتوانند احساسات درونی طرف مقابل خود را درک کنند. عشق میتواند با اثرگذاری بر ذهن، ارتباط چشمی فرد را نیز با معشوق تغییر دهد. در کنار این ارتباط چشمی فرد عاشق نمیتواند معشوق را از ذهن خود دور کند و حالت اعتیاد آوری به فکر کردن به او دارد.
ضربان قلب منظمتر: این مورد طبق یک تحقیقات علمی بهدست آمده است به طوریکه افراد متاهل کمتر از افراد مجرد دچار سکتههای قلبی میشوند. این موضوع نشان میدهد که افراد عاشق توانایی بالاتری در حفظ سلامت خود دارند و میتوانند زندگی طولانیتری داشته باشند.
سلطهطلبی: یک حس تسلط در هنگام عاشقی در ذهن عاشق و معشوق ایجاد و منجر به افزایش قدرت فکری آنها میشود. افراد پس از عاشق شدن جرات بیشتری پیدا میکنند و با اعتماد به نفس بالاتری صحبت میکنند. زمانیکه عاشق هستید میتوانید ورزش کنید، کارهای روزمره خود را با سرعت بالاتری انجام دهید و با تمرکز بیشتری مسیر رشد خود را طی کنید. طبق پژوهشها مؤسسههای مختلف، زمانیکه انسانها عاشق میشوند، رفتاری مشابه افرادی دارند که کوکائین مصرف کردهاند که در بالا به آن اشاره شد.
روانشناسی تکاملی؛ چرا عاشق میشویم؟
مغز بزرگ موهبت بزرگی بود که باعث شد این پستانداران به مراتب باهوشتر از دیگر موجودات زنده باشند و زندگی پیچیدهتری داشته باشند. ولی مغز و در نتیجه سر بزرگتر، یک مشکل بزرگ بهوجود آورد. سر جنین بعضی از نخستیسانان آنقدر بزرگ بود که نمیتوانست بهراحتی از کانال زایمان عبور کند. به همین دلیل است که گوریل، شامپانزه و البته انسان، زایمان سختی دارند. در نتیجه نوزادان این گونهها تقریبا نارس به دنیا میآیند و بسیار ضعیف و ناتوان هستند. نوزادان نیاز به مراقبت شدید مادر دارند و در نتیجه زمان کودکی خیلی طولانی میشود. طولانی شدن زمان کودکی و سالها نیاز به مراقبت تا رسیدن به سن بلوغ، خطرات زیادی برای کودک دارد.
در بسیاری از نخستیسانان امروزی، مادری که صاحب بچه است نمیتواند تا زمانیکه بچه از شیر او بینیاز شده است، دوباره جفتگیری کند. نری که قصد جفتگیری با آن مادر را دارد، اول باید بچهاش را بکشد. این کودککشیها در بین گونههایی مثل گوریلها، میمونها و دلفینها رایج است. کیت اوپی از کالج دانشگاهی لندن و همکارانش ایدهی خیلی جالبی دارند. تقریبا روابط بین نرها و مادههای یک-سوم نخستیسانان از نوع تکهمسری است. اوپی و همکارانش در سال ۲۰۱۳ گفتند که احتمالا رفتار تکهمسری برای جلوگیری از کودککشی بهوجود آمده است. گروه او برای اینکه بفهمند جفتگیری و فرزندپروری چگونه در طول تکامل تغییر کرد، شجرهنامهی نخستیسانان را به دقت مطالعه کردند.
پژوهشهای آنها نشان داد که کودککشی، موتور محرک رفتار تکهمسری در ۲۰ میلیون سال گذشته بوده است. بعضی دیگر از گونههای نخستیسانان راهحل دیگری برای این مسئله پیدا کردند. به همین دلیل است که همهی نخستیسانان تک همسر نیستند. برای مثال شامپانزهها و بونوبوها در روابط جنسی بسیار بی قید و بند هستند و این بی قید و بندی در رابطه، احتمال کودککشی را کم میکند. نرها بچهها را نمیکشند چرا که نمیدانند کدام بچه مال خودشان است و کدام بچه مال خودشان نیست. ولی در آنگونههایی که نرها و مادهها به هم وفادار هستند و پیوند محکمی دارند، از آنجا که نرها میتوانند از مادهها مراقبت کنند، شانس بقای فرزندان و کشته نشدن توسط نرهای دیگر بیشتر میشود.
عشق به اجداد ما در ساختن پیوندهای عمیق جفتی کمک میکرد تا پرورش موفقیتآمیز فرزندان را تسهیل کند
اوپی میگوید که تکامل برای این گونهها، تکهمسری را ترجیح داده است و مراقبت بیشتر نرها باعث شد جوامع انسانهای اولیه بزرگ شوند. این اتفاق به نوبهی خود باعث بزرگ و بزرگتر شدن مغز شد. شواهد و مدارکی برای این موضوع وجود دارد. زمانیکه مغز شروع به بزرگ شدن کرد، همکاری بیشتر شد و گروههای اجتماعی بزرگتر شدند. ما میتوانیم روند افزایشی زندگی در گروههای اجتماعی بزرگتر را از تقریبا دو میلیون سال پیش و گونهی «هومو ارکتوس» ببینیم. نظر میرسد در مغز بزرگ ما قسمتهایی وجود دارد که مسئول ایجاد احساسات عاشقانه هستند. استفانی کاچیوپو از دانشگاه شیکاگو در ایلینویز به مطالعهی تصاویر fMRI قسمتهایی از مغز که مرتبط با عشق بودند پرداخت.
او فهمید که بیشتر حالتهای شدید و انتزاعی عشق وابسته به منطقهای از مغز به نام شکنج زاویهای (Angular Gyrus) هستند. این منطقه از مغز بهخصوص در رابطه با جنبههایی از زبان مثل کنایه، تشبیه و استعاره شناخته میشود. به هر حال این قضیه معنیدار به نظر میرسد چرا که بدون زبان پیچیده نمیتوانیم جنبههای مختلف احساسات خود را بیان کنیم. مثلا شاعران و نویسندگانی که میتوانند احساسات را خیلی خوب بیان کنند، احتمالا بخش شکنج زاویهای مغزشان خیلی فعال است. بخش شکنج زاویهای مغز فقط در انسان و میمونهای بزرگ جثه یافت میشود. کاچیوپو میگوید:
ما دقیقا نمیدانیم که این شکنج زاویهای، در میمونها چه کاری انجام میدهد، زیرا آزمایشهای تکمیلی fMRI در میمونها انجام نشدهاند. بنابراین ما نمیدانیم که شامپانزهها چه احساسی دربارهی جفتشان دارند. یافتههای کاچیاپو این ایده را که رشد مغز باعث بهوجود آمدن عشق شد، تقویت میکند.
البته این نظریه که کودککشی باعث شروع این فرایند شد، خود محل بحث است. همهی دانشمندان با نظر اوپی که کودککشی باعث بهوجود آمدن تک همسری شد موافق نیستند. انسانشناسی بهنام رابرت ساسمن از دانشگاه واشنگتن در سن لوییس میسوری یکی از کسانی است که به این ایده شک دارند. او میگوید که هر دو پدیدهی تکهمسری و کودککشی چنان رفتارهای غیر معمولی هستند که ربط دادن آنها به عشق نامحتمل است. مطالعهای که در سال ۲۰۱۴ انجام شد نشان میهد که تکهمسری در نتیجهی استراتژی مراقبت از جفت، تکامل یافت. یعنی اینکه نرها با مادهها میمانند تا مطمئن شوند کسی با او جفتگیری نمیکند.
یک سال بعد، مطالعهای دیگر، تکامل گروهی دیگر از نخستیسانان به نام لمورها را مورد بررسی قرار داد. این مطالعه نشان داد که رقابت بر سر ماده باعث تشویق وفاداری نرها به مادهها میشد. اوپی موافق نیست و میگوید که روشهای این پژوهش نمیتوانند برای توضیح تکهمسری شدن کافی باشند. واقعیت این است که بسیاری از نخستیسانان تکهمسری ندارند و مشکلی برای آنها پیش نمیآید، ولی یک چیز مشترک بین همهی نخستیسانان وجود دارد؛ همهی آنها دارای رابطهی مادر-فرزندی خیلی قدرتمندی هستند. ساسمن میگوید که این رابطهی مادر-فرزندی قوی، حتی دربارهی نخستیهای شبزی که تنها زندگی میکنند هم صادق است.
او میگوید فرایندهای مغزی که باعث پیوند مادر-فرزند میشوند، بهنوعی برای به کارگیری در عشق رمانتیک بین دو جفت هم بهعاریه گرفته شدهاند. شواهدی از علم عصبشناسی نشان میدهد که او درست میگوید؛ با این تفاوت که در عشق بین دو جفت، مرحلهی اول تمایل جنسی است. عشق در یک پیوند جفتی بهوضوح محصول تکاملیافتهای از سطوح بالای سرمایهگذاری والدین در گونه انسان است. عشق با فرآیندهای روانشناختی مثل اشتیاق و صمیمیت نسبت به یک جفت مشخص شناخته میشود. همچنین عشق با فرآیندهای فیزیولوژیکی مانند افزایش سطح اوکسیتوسین و نیز برانگیختگی خاص سیستم عصبی در مجاورت شریک موردنظر، شناسایی میشود.
عشق به شما انگیزه میدهد کنار جفت خود بمانید، با شریکتان باشید، به شریکتان کمک کنید، با شریکتان مهربان باشید. وقتی اینها را از دریچه تکاملی مربوط به مراقبت از فرزند دو-والده نگاه کنید کاملا باعقل جور درمیآید. فرزندانی که در اطراف خود دو بالغ متعهد برای کمک به خود دارند، مسلما برتری بیشتری نسبت به فرزندانی دارند که صرفا یک والد متعهد به پرورش آنها است. عشق به این جهت تکامل یافته است تا ساختاری عاطفی برای محافظت از پیوند زناشویی بهوجود آورد، چراکه ما گونههای آلتریشلی هستیم که نوزادان نسبتا درمانده و عاجزی داریم. درنهایت عشق از یک دیدگاه تکاملی به این دلیل وجود دارد که به اجداد ما در ساختن پیوندهای عمیق جفتی کمک میکرد تا پرورش موفقیتآمیز فرزندان را تسهیل کند.
بنابراین هنگامیکه در یک بحث به این سؤال میرسید که آیا عشق حقیقت دارد، باید بگویم از دیدگاه تکاملی جواب این است که ۱۰۰ درصد حقیقت دارد. عشق یک ویژگی اساسی در رفتار جفتگیری انسان است که برای حل مشکلات خاص انطباقی در گونههای آلتریشلی ما تکامل یافته است. رمانتیک بودن عشق هنوز مورد بحث است اما از نظر تکاملی وجود و لزوم آن اثبات شده است.
- 18
- 6