دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
۱۶:۴۲ - ۱۲ آذر ۱۴۰۲ کد خبر: ۱۴۰۲۰۹۰۶۹۸
سیاست داخلی

روایتی از حجاب‌بان‌ها: برخلاف ادعای رسانه‌ها نگاه و لحنشان مهربانانه نبود

رفتار حجاب بان, تذکر حجاب در مترو
روایت یک خانم از رفتار حجاب‌بان های مترو تهران: برخلاف ادعای رسانه‌ها نگاه و لحنشان مهربانانه نبود؛ انگار به موجودی کریه نگاه می‌کردند.

به گزارش جماران؛ در پی گزارش روایت میدانی خبرنگار از تذکر حجاب در مترو یکی از مخاطبان مشاهده شخصی خود از تذکر حجاب در مترو تهران طی روزهای اخیر را به این رسانه ارسال کرد که در پی می آید:

اولین چیزی که قبل از همهمه جمعیت به گوش می رسد صدای دختریست که به نظر می رسد با عصبانیت تلاش می کند تا چیزی را توضیح دهد، طرف مقابل انگار از او عصبانی تر است. چهره های خسته ساعت ۱۸ عصر و شلوغی مردمی که می خواهند زودتر به خانه برسند و بدن هایی که مدام در شلوغی بهم برخورد می کنند مرا با موج جمعیت به جلو می راند. سمت چپ درب ورودی، دو خانم ایستاده اند. اینجا ایستگاه «تئاتر شهر» متروست.

یکی درشت است، شاید ۱۷۵ یا بیشتر باشد، هیکل درشتی دارد و به خانمی که کنارش ایستاده است درباره این که به چه کسی، چه بگوید امر و نهی می کند. دیگری ماسک بر چهره دارد، با وجود هوای سرد تمام پیشانی اش را عرق پوشانده است. تلاش می کند بلند صحبت کند یا به چشم دخترانی بیاید که تا شانه شان هم نمی رسد. ماسک را تا زیر بینی اش پایین می کشد و این بار تلاش می کند تا با لمس شانه دخترها نظر آن ها را به خود جلب کند. من دور تر در حالی که تلاش می کنم تا جلوی مانتوام را با یک دست و پلاستیک و کوله ام را با دست دیگر کنترل کنم بی آنکه شالم بیفتد، به آن ها نگاه می کنم.

با حرص به سمت درب ورودی می روم و تلاش می کنم از دورترین نقطه به آن ها بگذرم، آقایی با لحنی که تلاش می کند حرصش را پنهان کند زیرلب فحش می دهد، تا می خواهم منم غری در همراهی با او بزنم، زن قد بلند می گوید: بکش جلو خانم

نمی دانم دقیقا حرص بود یا نفرت، اما هر چه که بود نگاهش با آن نگاه مهربانانه ای که رسانه ها ادعا داشتند و لحنش با آن لحن محبت آمیز که می گفتند یکسان نبود. انگار به موجودی کریه نگاه می کرد. هنوز دو قدم جلوتر نرفته بودم که در ۲ متری ام دوربینی را رو به رویم دیدم. گلو و چشم هایم از هوای آلوده مرکز شهر می سوخت، موج گرمایی که به صورتم زد معده ام را بهم زد، چهره ام را بهم کشیدم، این بار دوربین به من نگاه کرد و دوباره صدای کلیک آرامی شنیدم. مردی که پشت دوربین ایستاده بود بالاخره دیده شد، به طور قطع از من کوتاه تر بود، نهایتا ۱۶۵ سانت بود، چاق بود و بین ریش های مشکی بلندش موهای سفیدی دیده می شد. اخم کرده بود، انگار کار مهمی انجام می داد که اگر تمرکز نمی کرد، امورات مملکت بهم می ریخت.

کوله ام از روی پشتم افتاد و به ظرف غذایی که داخل پلاستیک بود برخورد کرد، تلاش کردم خودم را جمع و جور کنم، سیم هندزفری ام بین شالم گره خورده بود و زمزمه آهنگم وسط همهمه مترو به گوشم می خورد در حالی که با دستم جلوی مانتو، گوشی و شالم را گرفته بودم، با مرد چشم در چشم شدم.

-عکس می گیری؟ با اجازه کی عکس می گیری؟

با خشونت به سمتم آمد، معده ام همچنان بهم ریخته بود. تلاش کرده نادیده بگیرم و به مسیرم ادامه بدهم.

-وایستا ببینم گوشیت رو باز کن ببینم.

دقیقا نمی دانستم من بیشتر ترسیده ام یا او، با اخم نگاهش کردم، خستگی جراتم را بیشتر کرده بود و حوصله ام را کمتر...

-چی میگی آقا؟ مگه من بیکارم؟

بی آنکه حتی نگاهم کند دوبار پشت سر هم تکرار کرد: کارت ملی سریع...

انگار می دانست بار اول تنها وقت کرده ام به مسخرگی درخواستش فکر کنم. تلاش کردم به مسیرم ادامه بدهم، صدا زد، حقیقتا نشنیدم چه اسم یا فامیلی را بکار برد فقط در ثانیه خانمی قد بلند از پله ها خود را از بین جمعیت به ما رساند.

با اخمی که پیش تر هم دیده بودم: عکس گرفته، گوشیش و بگیر

دوباره سراغ دوربین رفت و زن با تنفر نگاهم کرد: گوشی رو باز کن ببینم... سریع باش کار داریم

زیرلب زمزمه کردم: این کاره؟

شنید و نشنید به خود نیاورد، گالری گوشی را باز کردم و رو به رویش گرفتم: من عکس نگرفتم اما شما گرفتید!

به تمسخر جمله ام توجهی نکرد گفت: گفتم کل گوشیت و ببینم نه فقط گالری! کارت ملی چی شد؟

-کارت ملی ندارم. گفتید عکس گرفتم دیدید که نگرفتم. کار دارم دیرم شده...

-یعنی چی که نداری؟ مدرک چی داری؟

-شناسنامه دارم

-بیار بیرون سریع کار داریم

این بار به طور واضح پوزخند زدم، فقط می خواستم بروم، لحظه ای هم نمی خواستم آن جا بمانم. شناسنامه را به زور از وسط کوله سنگینم بیرون کشیدم، گوشی اش را باز کرد و از صفحه اول شناسنامه ام عکس گرفت: برو صفحه بعد...

از صفحه دوم شناسنامه هم عکس گرفت: شالم بکش جلو

شناسنامه را داخل جیب پشتی شلوارم جا کردم و با بی حوصلگی پلاستیک و کوله را با خود می کشیدم، انگار سنگین تر شده بودند.

  • 10
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۹
غیر قابل انتشار: ۱۲
جدیدترین
قدیمی ترین
اینا یه مشت آدم سمی آن که با هر کس برخورد کنند میزان سم تو وجودشون چنان به روح و روان مردم سرازیر و صدمه می‌زنه که با این سم آدم راهی قبرستون میشه همون طوری که خانم امینی خدا بیارمز را راهی اون دنیا کردن اینا ی مشت موجود سمی آن برای انسانهای اطرافشون ضرر روحی و جسمانی در حد کشندگی دارند
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

مجلس

دولت

ویژه سرپوش