سیاستمدارشدن در ایران ارتباط زیادی با شانس شما دارد. در ساختاری که حزب نقش چرخ پنجم را در سیاست دارد و بودنش برای خالینبودن عریضه است بیشتر، تا کارکرد اصلی در قدرتسازی، سیاست و سیاستسازان یکشبه خلق میشوند و چهبسا یکشبه هم محو.
درحالیکه در ساختار «سیاست حزبی» فردی که سالها عضو یک حزب است، بابتش ماهانه و سالانه حق عضویت پرداخت میکند، در جلساتش شرکت منظم دارد، در کلاسهای آموزشی حزب شرکت میکند، در اجرا و برگزاری کنگرههای حزب مشارکت دارد، برای حزب وقت و زمان میگذارد و خلاصه خاک حزب میخورد با این چشمانداز که روزی از سوی حزب نامزد انتخابات شورای شهر، مجلس یا ریاستجمهوری شود، این شانس را دارد که در کابینه حزبی وزیر شود.
البته شاید به دلایل مختلف؛ از عوامل فردی گرفته تا عوامل دیگر هیچوقت بر هیچ مسندی از قدرت هم ننشیند و تا آخر یک هوادار یا عضو ساده حزب باقی بماند، اما مسیر فقط یکی است و هیچ راه میانبر دیگری وجود ندارد. در ساختار حزبی حتی اگر یک عضو، بیش و پیش از توانمندی فردی با رابطه و رانت، مسیر رشد در قدرت را طی کند، باز هم راهی ندارد جز اینکه این روند را ابتدا درون حزب طی کند، درون حزب بدرخشد و به چشم بیاید و این یعنی حداقلی از آموختن، فرصتگذاشتن و یادگیری چون مسیری بهجز این وجود ندارد.
در آن شرایط حتی همین فرد هم باید بابت رأیی که به او داده شده پاسخگو باشد؛ هم خودش و هم حزبش. چون نارضایتی از او به نارضایتی از حزب تعمیم پیدا میکند و حزبی که نارضایتیآفرین باشد، امکان بازگشت به قدرت را حداقل در کوتاهمدت از دست میدهد و در انتخابات بعدی رأی نخواهد آورد.
برای همین است که در ساختار حزبی، فردی را بهخاطر اینکه برادرش، پدرش یا همسرش سالها فعال سیاسی یا سیاستمدار یا وزیر و وکیل بوده است، یکباره بدون هیچ پیشینهای از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی، بدون داشتن هیچ درکی از سیاست عملی در فهرست شورای شهر یا مجلس از فلان ناحیه قرار نمیدهند. نه ساختار این اجازه را میدهد، نه عرصه عمل.
حزب برنامههایش را به مردم ارائه میکند، مردم هم رأی میدهند تا آنها را عملی کند. در این شرایط آیا تضمینی هست که یک فرد غیرحزبی که با حمایت حزب رأی آورده و در بخشی از ساخت قدرت قرار گرفته به وعدهها پایبند بماند؟ او که عضو حزب نیست، تعهدی ندارد که نگران اخراج از حزب شود. با مردم هم که پیمان نبسته است. عملکرد نادرستش را مردم به پای حزب مینویسند و در نهایت این حزب است که زمین میخورد.
برای همین است که اصولا در یک ساختار سیاستورزی حزبی، تعهد دوجانبه است. عضو به حزب و حزب به مردم تعهد دارد. برای همین است که غیرحزبیها نمیتوانند وارد سیاست شوند. چون هر مسیر دیگری حکم دوپینگ یا میانبر را دارد. ساختار سیاستورزی حرفهای اجازه دوپینگ و میانبر به کسی نمیدهد. راه میانبر، مسیر میانبرهای بعدی را هم باز میکند؛ میانبر در مسئولیتپذیری. میانبر در فرار از پاسخگویی. در جوامعی که ساخت قدرت حزبی است، سیاستساز یکشبه خلق نمیشود.
در ساختار حزبی سیاستمداری یک شغل حرفهای است. حالا فرقی نمیکند این سیاست در شورای شهر خلق شود یا مجلس یا کابینه دولت. شما یا من نوعی که به دنبال خلق سیاستیم باید بلد این حرفه باشیم. ما میتوانیم شغلها و تخصصهای متفاوتی داشته باشیم، اما در سیاستسازی باید حداقلی از آموزه و تجربههای مشترک را از سر گذرانده باشیم. باید سالها آموخته باشیم.
همانطور که در شغلهای فردیمان از آموزش و تجربه بهره بردهایم و تخصصی عمل میکنیم. یک نفر پزشک اطفال است، دیگری مهندس برق، یکی معلم زیستشناسی و دیگری روزنامهنگار و دیگری فروشنده یک کالا. سیاستسازی و سیاستمدارشدن هم باید به سمت حرفهایشدن پیش برود.
اگر این روزها فهرستها یا افراد رأیآور ما با پشتوانههای «شبهحزبی» چندان چنگی به دل نمیزنند، اماواگر آفرینند و بین وعدهها و اعمال شکافها بیش از حد انتظار است، مشکل از میانبرهای غیرحرفهای در عرصه سیاست است. وقتی که «شبه» جای «اصل» نشسته است. در دموکراسی ایرانی احزابی وجود دارند و انتخاباتی هم برگزار میشود، اما از آنجا که چرخدندههای این دو با هم درگیر نیست، سود چندانی از دموکراسی عاید مردم نمیشود.
- 11
- 2