یافتههای یک جامعهشناس درخصوص بازسازیهای صورت گرفته بعد از وقوع زلزلههای ویرانگر طی سه دهه گذشته از شکست «مداخلات خیرخواهانه» در فرآیند بازسازی خبر میدهد و در عین حال رویکرد «بازسازی با مشارکت مردم» در مقابل «بازسازی به جای مردم» را بهعنوان الگوی برتر، موفقیتآمیز و همراه با بازدهی بیشتر، معرفی میکند.
پژوهشهای انجام شده از سوی ژاله شادی طلب، دکترای جامعهشناسی و پژوهشگر اجتماعی حوزه بازسازی پس از زلزله نشان میدهد هر چند فرآیند بازسازی پس از وقوع زلزله مدل واحد و قابل کپیبرداری در کل دنیا ندارد اما در تمام بازسازیها باید همواره یک اصل مهم مورد توجه قرار بگیرد.
در واقع برای نوسازی مناطق زلزلهزده نه در ایران ونه در هیچ نقطه دیگری استانداردی به لحاظ بینالمللی وجود ندارد؛ بازسازی بسته به شرایط محیطی واقلیمی مناطق زلزلهزده میتواند از نقطهای به نقطه دیگر متفاوت باشد؛ همچنین مسائل فرهنگی و نوع معیشت و روابط اجتماعی مردم در هر منطقه روی روشها و نحوه نوسازی و بازسازیهای پس از زلزله موثر است؛ از سوی دیگر «به رسمیت شناختن حق انتخاب»و «پرهیز از سلب حق تصمیمگیری برای مردم زلزلهزده» اصل مهمی است که در فرآیند بازسازی بعد از وقوع هر زمینلرزهای باید مورد توجه قرار بگیرد؛ به این معنا که مردم بومی در فرآیند بازسازی نقش اصلی را ایفا میکنند و نباید آنها را افرادی ناتوان تصور کرد.
نتایج تحقیقات شادیطلب درحالی «مردم زلزلهزده» را بهعنوان «اصلیترین نیروهای بازسازی» معرفی میکند که به فاصله کمی پس از وقوع زلزله غرب کشور (زلزله ۳/ ۷ ریشتری کرمانشاه در آبان امسال)، همزمان با آغاز عملیات اسکان موقت و برنامهریزی برای بازسازی مناطق زلزلهزده، عباس آخوندی، وزیر راه وشهرسازی با مطرح کردن موضوع «مرز کمک و مداخله دولت در فرآیند بازسازی»، تجربه «مداخلات خیرخواهانه» بعد از وقوع زلزله را تجربهای «شکستخورده» اعلام کرد. به اعتقاد آخوندی، لازم است مرز کمک و مداخله دولت در فرآیند بازسازی به دقت مشخص شود؛ چرا که راهکار «سریسازی با تجویز نسخههای بازسازی از پایتخت» پاسخگو نخواهد بود.
موضع آخوندی درخصوص «نسخه برتر بازسازی مناطق زلزلهزده» در حالی بر حفظ حق انتخاب و تصمیمگیری مردم زلزلهزده در جریان بازسازی تاکید دارد که طی هفتههای گذشته طرفداران و منتقدانی به تایید یا مخالفت با این نگاه پرداختهاند؛ طرفداران رویکرد آخوندی پرهیز از مداخلات خیرخواهانه را در درجه اول به نفع خود زلزلهزدگان و در وهله بعد از بابت تسریع امور و کاهش هزینههای بازسازی به نفع مجموعه دولت و سایر نهادهای مسوول، میدانند؛ در مقابل، برخی معتقدند در صورت عدم مداخله مجموعه دولت (وزارتخانهها، سازمانها و نهادهای عمومی، انقلابی، شبه دولتی و. . . ) فرآیند بازسازی به سرانجام نمیرسد. در این میان منتقدان با استناد به یک سوءبرداشت این سوال را مطرح میکنند که مگر میتوان فرآیند احیا و بازسازی مناطق زلزلهزده را به کلی به مردم واگذار کرد و دولت تنها در نقش پرداختکننده تسهیلات از ارائه خدمات فنی و مهندسی به زلزلهزدگان خودداری کند؟
«دنیای اقتصاد» برای شناسایی الگوی برتر بازسازی شهرها و روستاهای زلزلهزده غرب کشور با هدف بررسی فرجام دو نگاه متفاوت به موضوع نوسازی و پاسخ به سوءبرداشت مطرح از سوی منتقدان نگاه آخوندی، در گفتوگو با ژاله شادیطلب، دکترای جامعهشناسی و پژوهشگر اجتماعی حوزه بازسازی پس از زلزله، به تشریح ابعاد این موضوع پرداخته است.
شادیطلب مطالعات گستردهای درخصوص تجربه بازسازیهای صورت گرفته در مناطق زلزلهزده ایران دستکم از سال ۱۳۶۹ (بعد از وقوع زلزله منجیل و رودبار)، انجام داده است؛ این پژوهشها در عین حال تنها به اقدامات و بازتاب آن در بازسازیهای کشور محدود نیست و مواردی از تجربههای جهانی را نیز دربرمیگیرد. نتایج تحقیقات وی نشان میدهد در صورتی که دولت برنامههای بازسازی را بر مبنای این فرضیه که مردم زلزلهزده افرادی ناتوان هستند بنا کرده و در نتیجه اقدام به مداخله گسترده بدون مشارکت زلزلهزدهها در فرآیند بازسازی کند، جریان بازسازی بهطور قطع با شکست مواجه خواهد شد.
یافتههای این پژوهشگر، مداخله «قیممآبانه»، «دستوری»، «تصمیمگیری به جای مردم»، «استفاده از نیروهای غیربومی در بازسازی» و همچنین «تیپسازی واحدهای مسکونی با مدل ناسازگار با شرایط اقلیمی، محیطی، اجتماعی و معیشتی مناطق زلزلهزده» را بهعنوان «مدل اشتباه بازسازی» پس از وقوع زلزله در شهرها و روستاهای آسیبدیده معرفی میکند که دستکم طی سه دهه اخیر در غالب بازسازیهای صورت گرفته تکرار شده است. به اعتقاد وی، مخالفان دیدگاه «عدم دخالت مستقیم»، از سابقه مطالعاتی و پژوهشی درخصوص الگوی برتر اسکان زلزلهزدهها و بازسازی بعد از وقوع زلزله اطلاع ندارند.
نتایج مطالعات انجام شده همچنین با اشاره به چهار نوع آسیب اصلی ناشی از شکل «نادرست» بازسازیهای بعد از زلزله، تکرار اشتباهات گذشته در مناطق زلزلهزده را منجر به «تشدید آسیبهای اجتماعی»، «مهاجرت گسترده»، «رشد هزینههای بازسازی» و در عین حال «تلاش مردم زلزلهزده برای تغییر محل سکونت یا تغییر شکل واحدهای ساخته شده در دوران بازسازی در اولین فرصت ممکن»، میداند. شادیطلب در تشریح نتایج پژوهشهای انجام شده درخصوص الگوی برتر بازسازی تاکید میکند نمیتوان تصور کرد که زلزلهزدگان و آسیبدیدگان افراد ناتوانی هستند که دولت باید بهصورت ۱۰۰ درصدی قیم آنها باشد و در همه امور مربوط به آنان دخالت کند؛ این تجربهای است که نه تنها در زلزله رودبار و منجیل، بم و. . . به دست آمد بلکه در تمام دنیا این موضوع به اثبات رسیدهاست.
به گفته وی در جریان مطالعات انجام شده بعد از زلزله ویرانگر رودبار و منجیل در سال ۶۹ درسهای مهمی گرفته شد؛ مبنی بر اینکه اولا «مردم بومی» نیروهای بازسازی هستند و توان این کار را دارند؛ ثانیا مردم بومی ترجیح میدهند به همان شیوه زندگی گذشته خود زندگی کنند یعنی شیوه زندگی، روابط اجتماعی و شبکه اجتماعی گذشته خود را حفظ کنند؛ بنابراین سپردن بازسازی به نیروهای غیربومی به دلیل وجود سلسله مراتب و شکل مدیریت نیروها برای بازسازی مناسب نیست؛ ضمنا بازسازی با رویکرد مداخله خیرخواهانه در غیاب مشارکت زلزلهزدگان، منجر به اتلاف و از دست رفتن منابع بسیاری خواهد شد؛ در واقع هر نوع مدیریت بازسازی که سبب شود مردم از منطقه جدا شده وبه مناطق دیگر مهاجرت کنند به معنای از دست دادن منابع تولید و امکاناتی است که در مناطق زلزله زده وجود داشته است؛ در واقع همه تلاشها باید به این سمت هدایت شود که همان شیوه معیشت مردم ادامه پیدا کند اما قطعا با کمک و روش بهتر!
پژوهشهای شادیطلب درخصوص نسخه برتر بازسازی بعد از وقوع زلزله در واقع اولین مطالعات جامع در این زمینه است که بعد از زلزله رودبار و منجیل انجام شد؛ این زلزله که سال ۶۹ اتفاق افتاد یکی از زلزلههای مخربی بود که در طول تاریخ در کشور رخ داد؛ قبل از وقوع این زلزله، زلزله مخرب طبس در سال ۵۷ تجربه شد و حتی مطالعات نشان میدهد که در منطقه رودبار و منجیل در طول تاریخ زلزلههای بسیار زیادی به وقوع پیوسته است؛ زلزله رودبار و منجیل دو استان گیلان وزنجان را تحت تاثیر قرار داد؛ بنابراین تجربهای که از این زلزله کسب شد تجربه وسیعی بود چرا که محدوده وسیعی از کشور را در برمیگرفت و تنها اختصاص به یک استان یا یک شهر یا منطقه محدود نداشت؛ این زلزله منجر به تخریب و بروز آسیب جدی دست کم در۱۰ شهر استان گیلان و ۵ شهر استان زنجان و توابع این شهرها شد و آسیب ایجاد شده ناشی از وقوع آن، به هیچ وجه قابل مقایسه با آسیب ایجاد شده بر اثر زلزله اخیر کرمانشاه نیست؛
در روزهای اول وقوع زلزله رودبار و منجیل صحبت از کشته شدن ۴۰ هزار نفر در اثر وقوع این زلزله بود که پس از مدتی این آمار به اعلام ۱۴ هزار نفر کشته منتهی شد. هر چند کشته شدن ۱۴ هزار نفر نیز در نوع خود فاجعه به حساب میآید؛ بر اثر وقوع این زمین لرزه بیش از نیم میلیون نفر از جمعیت کشور بی خانمان و جابهجا شدند؛ در نتیجه، زلزله رودبار و منجیل هم از نظر «گستردگی» و هم از نظر «تعداد خانوارهای تحت تاثیر» و «تعداد تلفات انسانی و مالی»، زلزله بسیار بزرگی محسوب میشود.
با اتکا به مطالعات انجام شده پس از زلزله رودبار و منجیل مشخص شد، نسخه برتر بازسازی به رغم سوءبرداشت مطرح شده از سوی منتقدان، به معنای حذف کامل نقش دولت از فرآیند بازسازی نیست و در شکل درست و اصولی بازسازیها، دولتها دستکم ۵ نقش عمده را بر عهده خواهند گرفت. «معرفی نقشه و طرح ساخت به زلزلهزدگان» و تامین ملزومات بازسازی اعم از «تسهیلات ارزان قیمت»، «تامین مصالح ساختمانی بادوام، «ارائه امکانات فنی و مهندسی» و به خصوص«حضور نهادهای دولتی و عمومی در منطقه برای نظارت بر فرآیند بازسازی» مهمترین وظایف دولت در فرآیند بازسازی است.
پاسخ به سوءبرداشت منتقدان
این پژوهشگر تاکید میکند هرگز رویکرد بازسازی با مردم را نباید به معنای «رهاکردن» زلزله زدهها به حال خود با پرداخت صرفا تسهیلات بازسازی به آنها تصور کرد؛ چرا که رها کردن زلزلهزدهها و عدم حضور و نظارت مجموعه دولت در فرآیند نوسازی نتیجهای جز ساخت مجدد خانههای خشتی و گلی غیر مقاوم در مناطق زلزلهزده نخواهد داشت. بلکه با تغییر رویکرد اشتباه گذشته، در قالب اجرای نسخه برتر نوسازی، رویکرد «بازسازی با مردم» با نگاه «بازسازی به جای مردم» جایگزین خواهد شد و «مداخلات خیرخواهانه» دولت جای خود را به اقدامات «ترویجی»، «آموزشی» و «هدایتکننده» خواهد داد.
وی در عین حال با معرفی یک واکنش نادرست مسوولان بعد از وقوع زمینلرزههای مخرب تاکید میکند:در الگوی نادرست بازسازی بعد از وقوع زلزله، همواره مسوولان تلاش دارند با عجله هر چه بیشتر، بهصورت فوری در مدت زمانی بسیار کوتاه واحدهای تخریب شده را در قالب واحدهای مسکونی «تیپ» و بهصورت «سریسازی» نوسازی کنند؛ بدون توجه به اینکه این اقدام بهطور کلی در «تضاد»با روح جلب مشارکت مردم بومی و آسیبدیده است؛ مسوولان باید توجه داشته باشند که نوسازی با مردم نیازمند حوصله، وقت و انگیزه است.
بررسی تجربههای پیشین درخصوص نحوه اسکان موقت زلزلهزدهها نیز حاکی است، مردم آسیبدیده ترجیح میدهند در کنار مسکن تخریب شده اقامت کنند و جابه جا نشوند؛ این موضوع دلایل زیادی همچون علل امنیتی، دلبستگی به مسکن تخریب شده، نگهداری از اسباب و اثاثیه و داراییهای مدفون شده در زیر آوار و. . . دارد. مطالعات نشان میدهد مردم آسیبدیده تمایلی به دور شدن از خانههای خود ندارند و زمانی که افراد زلزلهزده در کنار واحدهای مسکونی تخریب شده اسکان داده شدهاند آرامش روانی بیشتری دارند وآسیبهای روانی کمتری را تجربه میکنند؛ اگر چه در برخی از مواقع به دلیل حفظ امنیت افراد به واسطه احتمال ریزش ساختمانهای آسیبدیده و برای حفظ جان مردم،
افراد باید جابه جا شوند؛ با این حال، اسکان موقت زلزلهزدهها در اردوگاه آخرین نوع تخلیه افراد از مناطق پرخطر تا زمان آواربرداری کامل و رفع تهدیدهای احتمالی است. در نهایت تصمیمگیری درخصوص نحوه اسکان موقت خانوارهای آسیبدیده ناشی از زلزله بستگی به عوامل بسیاری از جمله فصل و زمان وقوع زلزله، فرهنگ خانوارها، نوع آب و هوا و. . . دارد؛ متناسب با این ویژگیها باید درستترین استراتژی برای اسکان موقت انتخاب شود و الگوی واحدی در این زمینه وجود ندارد. یافتههای حاصل از پژوهشهای انجام شده ضمن آنکه مردم زلزله زده را بهعنوان اصلیترین نیروهای بازسازی معرفی میکند، در عین حال به «رفتارشناسی زلزلهزدهها» از همان ساعات اولیه بعد از وقوع زلزله میپردازد؛ مشاهدات و ثبت تجربههای امداد و نجات و سپس دوره ساماندهی و اسکان موقت زلزلهزدگان و در نهایت دوره بازسازی، نشان میدهد شباهتهای زیادی بین رفتار افراد در شرایط زلزله در نقاط مختلف دنیا و همچنین در ایران وجود دارد.
مستندات مطالعاتی آنچه هماکنون آخوندی، از آن بهعنوان نسخه ترجیحی و بهتر بازسازی مناطق زلزله زده یاد میکند نشان میدهد اولین اتفاق بعد از وقوع زلزله فرآیند «خودیاری» است؛ به این معنا که مردم آسیبدیده و زلزلهزده از همان اولین روزها و ساعتهای وقوع زلزله منتظر کمکرسانی دیگران نخواهند ماند؛ خود به پا میخیزند و این واکنش کاملا طبیعی است؛ بنابراین بعد از وقوع زلزله در ابتدا شاهد فرآیند «خودیاری» از سوی مردم زلزلهزده برای بهبود شرایط خود هستیم، سپس «همیاری»سایر گروهها و مردم غیربومی آغاز میشود؛ این موضوع در کل دنیا مصداق دارد.
از سوی دیگر تجربه زلزلههای پیشین همچون زلزلههای مخرب رودبار و منجیل نشان میدهد مردم آسیبدیده بعد از وقوع زلزله قدرت انطباق سریع و تحسینبرانگیزی با شرایط ایجاد شده دارند؛ بعد از زلزله به پا میخیزند و سعی میکنند آنچه را که باقی مانده نجات دهند و به زندگی عادی برگردند؛ این موضوع حتی در میان افرادی که نزدیکان و خویشاوندان خود را از دست دادهاند هم مشاهده میشود؛
البته این موضوع به آن معنا نیست که آسیبهای روانی بعد از وقوع زلزله را دست کم بگیریم؛ چرا که اگر چه در برخی افراد احتمالا میتوان نشانههایی از آسیبهای روانی طولانی مدت و ماندگار را مشاهده کرد اما این آسیب روانی مختص همه زلزلهزدهها نیست؛ بهعنوان مثال در زلزله مرگبار رودبار و منجیل در سال ۶۹ مشاهده شد حتی در روز دوم بعد از وقوع زلزله عدهای برای کار بر سر زمینهای کشاورزی حاضر شده یا به دنبال یافتن دامهای خود بودند و سعی میکردند زندگی خود را احیا کنند؛ بنابراین این تصوری که زلزله زدهها طولانی مدت ناتوان میشوند، صحت ندارد.
حتی بسیاری از این افراد بعد از وقوع زلزله از خود نوآوریهایی نشان میدهند که نمونههای زیادی از این نوآوریها را میتوان در ابتکارات زلزلهزدهها برای برپایی سرپناه موقت برای دامها یا خودشان، در همه زلزلههای بزرگ و ویرانگر رخ داده در مناطق مختلف کشور، مشاهده کرد. شادیطلب در تشریح نتایج مطالعات انجام شده درخصوص بهترین مدل برتر بازسازی مناطق زلزلهزده در عین حال به «مکان درست مداخله مستقیم دولت در فرآیند بازسازی» اشاره میکند؛ یافتههای وی نشان میدهد اگر دولت مصمم به مداخله در فرآیند بازسازی است این مداخله باید در مقاومسازی و بازسازی درست و اصولی بیمارستانها و ساختمانهای دولتی منعکس شود؛
باید از مسوولان سوال کرد چرا بیمارستانی که دو سال پیش در غرب کشور ساخته شد، باید ویران شود؟مشابه همین اتفاق در زلزله سال ۶۹ گیلان و زنجان در بیمارستان ولیعصر اتفاق افتاد که بیمارستان نوساز و دولتی ساز کاملا تخریب شد؛ دولت باید در جاهایی مداخله کند که مردم نمیتوانند مداخله کنند؛ مانند بازسازی بیمارستانها و مدارس؛ این در حالی است که به لحاظ اخلاقی هیچ کس حق مداخله مستقیم در ساخت واحدهای مسکونی مردم که فضای زندگی خصوصی آنها محسوب میشود را ندارد؛ هر چند دولت قطعا باید از طریق فرهنگسازی، آموزش، ترویج و کمکهای مالی در کنار مردم و در فرآیند بازسازی حضور داشته باشد.
نتایج حاصل از پژوهش انجام شده همچنین دربردارنده یک هشدار مهم برای مسوولان درخصوص تصمیمگیری برای تجمیع روستاها بعد از وقوع زلزله است؛ براساس مطالعات انجام شده، تفکر تجمیع روستاها بعد از زلزله اگر چه تفکری بسیار وسوسهکننده است و شاید در ابتدای امر درست به نظر برسد اما تجربیات نشان میدهد این اقدام به شدت آسیبزا و خطرناک است؛ برخی مسوولان و کارشناسان فکر میکنند هیچ مشکلی ایجاد نخواهد شد اگر به جای اینکه در هر روستا چند خانوار وجود داشته باشد، تمام روستاها در یک مکان واحد متمرکز شود؛ در زلزله رودبار و منجیل ۱۰۲ روستا جابه جا شد و به دلیل وجود مشکلات و معضلات فرهنگی و قومی و قبیلهای که از همان روزهای ابتدایی بعد از این تجمیع و جابه جاییها خود را نشان داد، این تصمیم بدترین تصمیم ممکن در دوره بازسازی بعد از وقوع زلزله بود. بنابراین با عبرت از تجربیات گذشته، مطرح کردن تفکر نادرست تجمیع روستاها در دوره بازسازی، میتواند تبعات ناگواری به همراه داشته باشد و از اساس مردود است.
- 13
- 6