عباس عبدی در یادداشت «شراکت رایگان در عقل دیگران» روزنامه اعتماد نوشت: یکی از مهمترین ریشههای بحران کنونی در انحصار مدیریت امور و امنیتی کردن اتفاقات است. مسوولان میخواهند همه گوش به فرمان آنان باشند، و سکوت کنند، و به حرف آنان گوش دهند. هر کس هر حرفی و گمانهای زد، محکوم است جز حرفهایی که خودشان میزنند.
حکومتها در مواجهه با مشکلات فراگیر چه میکنند؟ بهطور طبیعی در ابتدا میکوشند تا با کمترین هزینه از آن عبور کنند. ولی در نهایت و پس از پایان ماجرا یک ارزیابی کلی از نقاط قوت و ضعف خود در نحوه برخورد با آن مساله تهیه میکنند تا در موارد مشابه بعدی کمتر دچار اشتباه شوند. این نوع گزارشها باید تخصصی و فراجناحی باشد. حتی اگر بحران ادامه پیدا کند، برای درسآموزی در موارد دیگر چنین گامی را برمیدارند. اکنون و پس از اعتراضات پاییز، جامعه ایران وارد چالش جدیدتری شده است.
مسمومیت دختران دانشآموز و بعضاً هم پسران، که پدیدهای تقریباً سراسری شده است. مساله این است؛ چرا تاکنون حکومت نتوانسته یک گزاره درباره این پدیده ارایه بدهد که بهطور معقول از طرف افکار عمومی پذیرفته شود؟ اگر از من پرسیده شود، این ضعف سیستم به مراتب مهمتر از اصل وجود این پدیده سراسری است. این مسالهای است که باید مورد بحث عمومی قرار گیرد و حکومت نیز با گرفتن نظرات کارشناسان و تهیه یک گزارش معتبر توضیح دهد که کجای کار ایراد دارد که دچار چنین وضع مشکلی شده است؟
متأسفانه بخشی از حکومت تحت تأثیر تندروهایی هستند که نه فقط از حل نشدن این مسائل نگرانی ندارند، بلکه نان آنها در حل نشدن است، لذا سعی میکنند که با امنیتی کردن موضوعات آنها را از عرصه افکار عمومی خارج کنند. در حالی که همین رویکرد است که وضعیت ما را به این روز رسانده است. حتی امنیتیترین اتفاقات نیز وجوهی سیاسی و اجتماعی دارند که جز با طرح عمومی و مشارکت مردم قابل فهم و حل شدن نیست. یکی از بدترین واکنشها که در میان تندروها و برخی مقامات رواج دارد انتساب فوری هرگونه اقدامی به دشمنان و مخالفان است.
بهطور قطع هر دشمن و مخالفی دنبال اقدامات ایذایی خود است، ولی هنگامی که به صورت پیشفرض و بدون لحظهای تأمل هر اقدام زیانباری را به آنان منتسب کنید، چند مشکل پیش میآید.اول اینکه استفاده بیمحابا از یک گزاره؛ کمکم موجب بیاثری آن خواهد شد، حتی اگر یک روز هم جنایتی کنند که به درستی متوجه دشمنان این ملت باشد، کمتر کسی آن را باور خواهد کرد. مشکل بعدی این است که اگر این اتهام درست نباشد، خود را از فهم واقعیت محروم میکنیم و قادر به حل مساله کشور نخواهیم بود.
سوم اینکه اگر دشمنان متهم به کاری شوند ولی در عمل کسی و شاهدی در این زمینه بازداشت و محکوم نشود، این نه تنها به منزله نادرستی ادعا است، بلکه به معنای ناتوانی نهادهای مرتبط با موضوع در انجام وظایف خودشان است، و نیز به منزله قدرت دشمنان هم هست که میتوانند چنین اقداماتی انجام دهند و هیچ ردی از خود نگذارند و بازداشت هم نشوند. بالاخره از همه بدتر اینکه اگر در حین بررسیها به نقطهای برسند که مستلزم نفی ادعاهای قبلی باشد این کار بسیار پرهزینه و شاید ناشدنی باشد.
فارغ از این نکات به نظر بنده یکی از مهمترین ریشههای بحران کنونی در انحصار مدیریت امور و امنیتی کردن اتفاقات و حذف دیگران از دایره حل مسائل است. مسوولان و مدیران امور میخواهند همه گوش به فرمان آنان باشند، و سکوت کنند، و به حرف آنان گوش دهند. هر کس هر حرفی و گمانهای زد، محکوم است جز حرفهایی که خودشان میزنند. حرفهایی که معمولا تناقضآمیز است و صدر و ذیل آنها با یکدیگر تطابق ندارد. در اینجا فرآیند بیاعتباری همانان آغاز میشود. هنگامی که بیاعتمادی اوج گرفت حرفهای راست شما هم شنیده نمیشود، چه رسد به اینکه گزارهها تناقضآمیز باشد که موجب عصبانیت و بدبینی میشود.
بهطور کلی هیچ بحرانی، تأکید میکنم، هیچ بحرانی بدون مشارکت و حضور مردم قابل حل و جمع شدن نیست. منظور از مردم نیز مجموعه نهادهایی است که هر کدام به نحوی مردم را نمایندگی میکنند. در این ماجرای مسمومیتها به جز دولت و کارگزاران آن، معلمان، اولیای دانشآموزان و مدرسه، پزشکان، رسانهها و روزنامهنگاران، وکلا و... هر کدام نقشی مهم در فهم ابعاد ماجرا دارند و مردم حرف اینها را گوش میکنند، ولی چه میتوان گفت که خیلی پیش از این هر کدام از نهادهای این اقشار و گروهها زخمی و با لطایفالحیل نادیده گرفته یا به حاشیه رانده شدهاند و به همین علت امروز تنهای تنها در برابر پدیدهای هستید که نمیدانید چگونه مردم را باید توجیه کرد. خیلی ساده است، چرا خود را در عقل دیگران شریک نمیکنید؟ این نهایت نابخردی است. هنگامی که به هیچکس اعتماد ندارید، انتظار نداشته باشید که کسی هم به شما اعتماد داشته باشد.
- 16
- 5