پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۲۱:۳۹ - ۲۶ بهمن ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۱۱۰۲۹۴۴
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفتگو با «جولیان مور»، ستاره ای درخشان اما کم نور!

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,جولیان مور

جولیان مور، سال آرامی را پشت سر گذاشت، سالی که با حضورهای کوتاهش در برنامه‌های تلویزیونی به انتها رسید. واقعیت این است که مور از نیمه اول سال گذشته که در دو اثر مستقل ظاهر شد دیگر نقش چالش‌برانگیز خاصی مانند دوران جوانی‌اش ایفا نکرده است. گویی پس از کسب جایزه اسکار برای فیلم «هنوز آلیس» رقابت درونی‌اش را به پایان رسانده و دیگر علاقه‌ای به بازیگری ندارد. در حقیقت با نگاهی دقیق‌تر به کارنامه مور هیچ‌گاه این بی‌تفاوتی در انتخاب نقش را حس نمی‌کنیم، او از حضورهای کوتاه اولیه‌اش در آثار تلویزیونی تا نقش‌های خاطره انگیز و دشوارش در «مگنولیا» و «ساعت‌ها» همواره در انتخاب نقش‌های فرعی نیز با دقت عمل کرده است.

 

سال آینده مور با سه فیلم و یک مجموعه تلویزیونی مهم بازخواهد گشت. آثار سینمایی مهمی که باز هم در آن‌ها نقش مکمل را ایفا خواهد کرد؛ «تعجب زده» درام کودک‌محور تاد‌هاینز، «سابربیکن» اثر پرستاره جورج کلونی و در نهایت بلاک باستر «کینگزمن ۲» آثاری هستند که می‌تواند حکم بازگشت مور به فیلم‌های بدنه اصلی سینما را صادر کند. برگ برنده مور در سالی که پیش رو داریم مجموعه تلویزیونی دیوید اُ راسل است، جایی که در عصر طلایی تلویزیون شاهد حضور وی در کنار رابرت دنیرو در نقشی محوری خواهیم بود. در گفت‌وگوی تاکز با مور سعی شده است دلیل سردی‌اش در این سال‌ها نسبت به سینما و احوالات این روزهایش مورد بررسی قرار بگیرد.

 

خانم مور شما در جایی اظهار داشتید که شغل بازیگری می‌تواند در لحظه به هیچ و پوچ تبدیل شود آیا این بی‌ثباتی همچنان شما را آزار می‌دهد؟

فکر می‌کنم حرفی که زدم حرف ناملموسی نبوده است. به‌عنوان یک بازیگر اغلب با خودتان فکر می‌کنید که «برای فلان بازیگر چه اتفاقی افتاد؟ کجا رفت؟» منظورم این است که ممکن است در شرایط خوبی قرار بگیرید و شغلتان هم دستخوش اتفاقات موفق و بزرگی هم بشود اما باز هم چیزی را تضمین نمی‌کند. بازیگری یک شغل مستقل است مانند دیگر شغل‌های مستقلی که وجود دارد. البته این‌روزها بازیگری حرفه‌ای با بازه زمانی بلند مدت در نظر گرفته می‌شود اما خب بازه زمانی‌اش همیشگی نیست. می‌گویند که مردم در طول عمر خود شش یا هفت شغل عوض می‌کنند بنابراین آدم نمی‌داند که چه می‌شود.

 

شما که این مراحل را طی کرده‌اید. آیا می‌توانید خودتان را در شغل دیگری تصور کنید؟

الان دیگر پاسخ‌دادن به این سوال دشوار است، چون من پیرتر از آن هستم(می‌خندد) که بخواهم یک شغل تازه برای خودم انتخاب کنم... نمی‌دانم، شاید خنده‌دار باشد وقتی که پسرم به کالج می‌رفت، من و همسرم از کلاس‌ها به اتفاق هم دیدن می‌کردیم و البته هرجایی که می‌رفتیم حسی داشتیم که انگار دلمان می‌خواست دوباره به مدرسه برگردیم. به شوهرم گفتم؛ «شاید بخواهم از آن زن‌های مسنی باشم که در بزرگسالی قصد تحصیل پیدا کرده‌اند. چه کسی می‌داند؟»

 

حدس می‌زنم شما هرگز قدر روزهایی را که در کالج به سر می‌بردید ندانستید.

درست است. فقط وقتی که بزرگسال‌تر می‌شوید ارزش آن‌روز‌ها را می‌فهمید. می‌دانید شما واقعا قدر روزهای دانشگاه را وقتی که در سن وسال دانشجویی هستید متوجه نمی‌شوید. من وقتی در دانشگاه بودم فقط نمایشنامه می‌خواندم. الان از خودم می‌پرسم «چطور می‌توانستم فقط همین کار را بکنم!» البته من خیلی بااراده بودم. ولی خب الان دوست ندارم که فرزندانم فقط همین کار را انجام بدهند.

 

من دوست دارم آن‌ها این چیز و آن چیز -کارهای متنوع- را امتحان بکنند. اما خب در آن سن هیچ‌کس نمی‌توانست این حرف‌ها را به من بزند و من در جوابش نگویم؛ «دلم می‌خواهد این کار را انجام بدهم.»

 

هرگز برای شما لحظه‌ای وجود نداشته است که بخواهید بازیگری را رها کنید؟

نکته با مزه‌ای که در مورد بازیگری وجود دارد این است همان وقتی که فکر می‌کنید دیگر کارتان با آن تمام شده است چیز تازه‌ای را از خودش نشان می‌دهد و فوق‌العاده‌بودن این شغل هم همین است که همیشه می‌توانید چیزهای زیادی یاد بگیرید. همه لحظه‌هایی که من در این حرفه بودم به یادگیری ختم شده است.

 

 

شما می‌توانید لهجه‌ها و نکته‌های زبانی بیاموزید. رفتارشناسی یاد می‌گیرید. مهارت‌های گوناگون را امتحان می‌کنید. من یک بار ماشینی را با سرعت بسیار بالایی راندم و در فیلم چرخش سریعی با آن انجام دادم. هرگز در زندگی واقعی‌ام به چنین کاری دست نزده بودم. ولی در فیلم مانند راننده‌ها رالی جوگیر شده بودم و فریاد می‌زدم؛ «آره!» (می‌خندد) نمی‌دانم اما اگر کاری باشد که باید در فیلم انجام بدهم می‌توانم در مغزم توانایی انجام آن کار را ایجاد کنم و بگویم «باشد این کار را یاد می‌گیرم چون برای شغلم لازم است.»

 

و چطور می‌توانید بر یادگیری آن مهارت فایق بیایید؟

فقط باید راهی برای تمرکزکردن روی آن را پیدا کنید. باید از آنچه می‌خواهید انجام دهید آگاهی درستی بیابید و همچنین اطلاع‌درستی داشته باشید که دوربین‌ها کجا قرار گرفته‌اند؛ بقیه چیزها خودشان در هنگام فیلمبرداری جور می‌شود. تمرکز بی‌اندازه آن چیزی است که بدان نیاز داریم.

 

پس شما معتقدید که تمرکز یکی از مهم‌ترین توانایی‌هایی است که یک بازیگر به آن نیاز دارد؟

در واقع من فکر می‌کنم که مهم‌تر از آن همدلی است که اهمیت دارد. شما باید سعی کنید بفهمید مردم چه حس‌هایی دارند. در برابر اتفاقات و مصایب همیشه سوال بزرگی وجود دارد که دلم می‌خواهد از دیگران بپرسم و آن این است که در آن باره چه حسی داشته است؟ واقعا برای دانستن آن مشتاق هستم.

 

 

یکی از بزرگ‌ترین چیزهایی که درباره بازیگر شدن وجود دارد این است که در مسئله‌ای که قرار است نقش داشته باشیم شیرجه بزنیم. به‌عنوان مثال برای فیلم «فری هلد» من نقش لورل هستر را بازی می‌کردم.کاراگاهی که به‌خاطر ابتلا به سرطان در حال مرگ است. من سعی کردم کاراکتر را با خودم عجین کنم و خود را جای او بگذارم و حاصلش تجربه بسیار سخاوتمندانه‌ای بود. اما بار عاطفی زیادی داشت و دشوار بود که به آن نقش سرسپرد.

 

آیا در ایفای نقش در فیلم‌های کمدی فشار کمتری را متحمل می‌شوید؟

هر کدام چالش‌های خاص خودشان را دارند. آدم سعی در یافتن معنایی برای کارش دارد اما بعضی وقت‌ها در کمدی این کار سخت‌تر است و شما نمی‌دانید که بامزه هستید یا نه. هیچ‌کس سر صحنه فیلمبرداری نمی‌خندد همه باید سر صحنه ساکت باشند و در نتیجه شما نمی‌فهمید که کاراکترتان خوب در آمده است یا نه و تازه اگر هم بخند آدم فکر می‌کند از روی ادب است و یا این‌که می‌خواهند با شما مهربان باشند(می‌خندد).

 

این‌روزها آیا کاراکتری هست که دوست داشته باشید در آن ایفای نقش کنید؟

کاراکتر‌ها همیشه در روایت وجود دارند و آدم نمی‌داند که روایت‌ها شخصیت‌ها را به کجا خواهند برد. من نمی‌توانم کاراکتر را بدون اتمسفر درون روایت متصور شوم. اغلب به من گفته می‌شود؛ «شما می‌توانید هر نقشی را که بخواهید در آن بازی کنید» اما اگر آن بیرون روایت نباشد من هم قادر به بازی کردن در آن نیستم. من بسیار زبان‌محور و داستان‌محور هستم.

 

پس شما در نقش‌های زنانی که آن را عهده دار می‌شوید، جزیی از خودتان را در آن جست‌وجو نمی‌کنید؟

امیدوارم آنچه که خودم هستم نقشم را تحت‌الشعاع قرار ندهد. زندگی من یک مسئله جدای از نقش است. هر چه سنم بیشتر می‌شود، در نقش‌هایم اصالت بیشتری را می‌خواهم. وقتی مردم درباره نقش یک فمنیست قدرتمند صحبت می‌کنند خوب بازیگر لازم نیست خودش هم یک شخصیت قدرتمند داشته باشد باید بتواند قدرتمندی را بازی کند. شما باید فقط به حس واقعی آن شخصیت دست یابید. البته اگر این فرصت را داشته باشید که تجربه مشابه‌ای از نقش در زندگی خودتان هم داشته باشید خب این دیگر عالی می‌شود.

 

آیا برای شما هیچ‌وقت شده پیش‌امده است که تجربه‌هایی که در فیلم‌هایتان کسب کرده‌اید روحیه‌تان را تحت‌الشعاع خود قرار داده باشد؟

من همیشه سعی کنم که هر آنچه سر صحنه است همان جا بگذارم، وقتی به خانه بر می‌گردم برای این‌که خودم را جای بچه‌هایم می‌گذارم می‌بینم که حق دارند که همه حواس مرا بخوانند. به علاوه من وقتی که سر کار هستم دارم تظاهر به کسی دیگر بودن می‌کنم و برای من تاثیرپذیرفتن اتفاق نیفتاده است.

 

 

ببیند من به کسانی که به‌عنوان مثال در شرایط دشوار درگیر شده‌اند و نقش من را از روی آن شخصیت‌پردازی کرده‌اند احترام می‌گذارم. من این را درک می‌کنم که میزان خسران و آسیب برای افراد دیگر به چه صورت است و اصلا برای همین هم واجب است راجع به آن حرف زده شود اما من هم زندگی جدا و مستقل خودم را دارم.

 

حتی اگر نقش شما را در شرایط دشواری باشد بازم دلتان را نمی‌زند؟

داشتن بعضی حس‌ها و درک کردنشان بعضی مواقع واقعا واجب است. زندگی واقعی همیشه آسان نیست. شما نمی‌توانید همیشه خوب آورده باشید ولی فقط به این دلیل که بعضی چیزهای منفی وجود دارد معنایش این نیست که شما هم خودتان را بکشید. این مسئله‌ای مهم است و غریب هم به‌نظر می‌رسد اما یکی از مهم‌ترین دلایلی که ما کتاب می‌خوانیم یا به تماشای فیلم می‌پردازیم یا با ماشین به سرعت می‌رانیم یا به شهربازی و سفر می‌رویم این است که ما می‌خواهیم یک زندگی جدید را به خود تزریق کنیم. دلمان می‌خواهیم چیزی را حس کنیم دلمان چیزی برای حس‌کردن می‌خواهد.

 

 

 

 

rooznamehsaba.ir
  • 10
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش