دوشنبه ۰۸ مرداد ۱۴۰۳
۱۶:۱۹ - ۰۳ فروردین ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۱۰۰۱۷۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

بزرگ ترین سوپراستار قبل از انقلاب چطور رفت؟

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,فردین

در یکی از خیابان های فرعی نیاوران جلوی یک پیتزافروشی داخل ماشین نشسته بودم که نور آماده شود تا صحنه نهایی علی مشرقی در (آب و آتش) را داخل پیتزافروشی کوچکی بگیرم که خبر دادند (فردین) مرد. نمی دانم کی گفت ولی دقیقا یادم هست که لحظه ای اصلا نتوانستم حرف بزنم.

 

انتظار داشتم چنین خبری را بشنوم، واقعا غمگین شدم. فردین خاطرات نوجوانی ما بود. خاطرات لذت بخش نوجوانی. خاطرات عشق واقعی ما به سینما زمانی که هنوز نه سیاسی شده بودیم و نه رفته بودیم تو تیم روشنفکرا که پیف پیف کنیم و فیلمفارسی نبینیم. خاطرات زمانی که آزاد و رها از قید و بندهای فکری برای سرگرم شدن فیلم می دیدیم که فیلم های فردین سال های دهه ۴۰ واقعا ما را سرگرم می کرد. 

 

بعد از آن سکوت، خبر بین گروه فیلم چرخید و همه و بیشتر از همه محمود کلاری و پرویز پرستویی غمگین شدند. بعدازظهر پنجشنبه ۱۸ فروردین ۷۹ بود؛ بعدازظهری که برای من تلخ ترین بعدازظهر بود. خیلی زود فهمیدیم فردین در خواب به دلیل ایست قلبی مرده است. شب آن روز همه اهالی سینما با هم تا فنی از فردین می گفتند و همه ناراحت بودند. فردین در ۶۹ سالگی مرده بود. با آرزوی شنیدن صدای دوربین.

 

او از آخر سال ۶۰ با این آرزو زندگی کرده بود و ۱۹ سال عده ای نگذاشته بودند او به این آرزو برسد؛ آرزویی که حق طبیعی او بود. همان شب شایع شد فردین صبح شنبه ۲۰ فروردین با وزیر ارشاد وقت قرار ملاقات داشته است برای گرفتن اجازه بازیگری و کارگردانی. روز بیستم این قرار انجام نشد چون همه با او قرار داشتند که در امجدیه با جسدش خداحافظی کنند.

 

دو ماه قبل از مرگش من در خانه ضیا دری، فردین را دیدم. آنهم بعدازظهری بود که ضیا زنگ زد و از من خواست که به خانه اش بروم که فردین مهمانش بود و می خواست درباره بازیگری مجدد فردین صحبت کند. رفتم، سه سالی بود که فردین را ندیده بودم. بالای اتاق نشسته بود. با صورت تکیده تر از سه سال پیش. انگار در این سه سال از ۷۵ تا ۷۸ده سال پیر شده بود. ضیا از دعوت یک کارگردان تلویزیونی از فردین برای بازی در سریال گفت و قرار شده بود با من مشورت کند.

 

اسم کارگردان را تا آن لحظه نشنیده بودم و با توجه به شرایط سخت تر تلویزیون نسبت به سینما، این دعوت با توجه به اسم کارگردان، از نظر من شوخی بود و سریع نظرم را گفتم. فردین ناراحت شد. معادلات جدید را نمی دانست و اصلا با فضای جدید آشنا نبود. همانجا گفتم اگر در این سریال بازی کنید، تمام خاطرات نسلی را که با فیلم های شما زندگی می کنند، پاک خواهید کرد. فردین آن قدر دلش برای صدای دوربین تنگ شده بود که معنی حرف مرا نفهمید و ناراحت تر شد. دری آمد وسط حرف و حرف مرا تصحیح کرد.

 

من در آن لحظه حال فردین را نفهمیدم. در تصورات ذهنی و ایده آلی خودم بودم که فردین نباید خودش و خاطرات ما را خراب کند. فهمیدم آدمی که از سال ۶۰ صدای دوربین را نشنیده و در حالی که محبوب همان مردم انقلابی بوده مانع بازی کردن و فیلم ساختنش شدند. من در آن روز حال این بازیگر را نفهمیدم و زدم به جاده خاکی و ناراحتش کردم. در آن روز فکر می کردم چقدر درست گفتم و چرا فردین حرف مرا نفهمیده است و امروز حال او را می فهمم.

 

سال ۷۵ که سردبیر مجله فیلم و سینما بودم و می خواستم شماره بازیگری دربیاورم یک دفعه شجاع شدم و بدون مشورت با صاحب امتیاز تصمیم گرفتم با فردین مصاحبه کنم. از سال ۶۱ بعد از پایین کشیدن فیلم برزخی ها از اکران، فردین ممنوع الچهره و ممنوع المصاحبه بود. مسلم منصوری با فردین تماس گرفت و او فردای آن روز قرار گذاشت در شرکتی در خیابان ونک. از وسط سال ۵۷ دیگر فردین را ندیده بودم.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,فردین

آن زمان ۴۸ ساله بود و حالا ۶۶ ساله بود. برای من خیلی پیرتر از سنش به نظر رسید. شادابی سال ۵۷ را نداشت. غمگین بود اما سعی می کرد بروز ندهد. نخستین مصاحبه بود و دو ساعتی با هم حرف زدیم. بیشتر از گذشته پرسیدم. با این که سوالات زیادی داشتم که از سال ۶۱ به بعد و ممنوع الکاری بپرسم و از ورود به حریم شخصی اش ولی ترسی که در آن شرایط وجود داشت مانع آن شد که به این سال ها ورود کنم.

 

عکاس ما عکس خوبی نگرفت. نخستین عکسی بود که قرار بود از فردین بعد از سال ها چاپ شود که چاپ شد و اشک فردین را درآورد. رضا بانکی مدت ها بعد از چاپ مجله و مصاحبه از اشک ریختن فردین بعد از دیدن عکس، گفت. آن مصاحبه با مقدمه ای چاپ شد که همان ترس جهان سومی در آن دیده می شد.

 

هر چند در آن شرایط هیچ کس چنین ریسکی نکرده بود و من نخستین نفر بودم و آقای نقی زاده سهی، صاحب امتیاز هم در این ریسک شریک بود ولی ما شجاعان ترسوی جهان سومی هستیم. جلو می رویم ولی آخر چند قدم به عقب بر می گردیم. من خودم را هیچ وقت برای نوشتن چند جمله انتهای مقدمه نمی بخشم. چند سال بعد وقتی مجله فیلم و سینما این مصاحبه را بازنشر کرد و از من مقدمه دیگری خواست، من به این چند جمله شجاعت جهان سومی اشاره کردم که البته در آن زمان دیگر اصلاحات شده بود و همه شجاع شده بودند. بعد از چاپ مصاحبه اصلا با فردین حرف نزدم تا سال ۷۸ خانه ضیا دری.

 

انجمن سینماداران از ابتدای سال ۵۷ اعتراضاتش را نسبت به قیمت پایین بلیت و شرایط بد اقتصادی سینماهای درجه یک و دو علنی کرد. فضا از نظر سیاسی برای شنیدن اعتراضات کمی باز شده بود. سال ۵۶ در همایش حزب رستاخیز همه سینماگران از فیلمساز روشنفکر گرفته تا فیلمنامه نویس فیلمفارسی و سینمادار و تهیه کننده تند و تیز حرف زده بودند و حالا در آغاز سال ۵۷ انجمن سینماداران با علنی کردن اعتراضات شان می خواستند از فرهنگ و هنر امتیاز بگیرند.

 

آنها تا جایی پیش رفتند که سینماها را به عنوان اعتراض تعطیل کردند. فردین که آن زمان سهامدار سینما نیاگارا (جمهوری) بود، در انجمن فعال بود. اعتراضات سینمادارها بقیه صنوف را وارد میدان کرد. قبل از این که انجمن سینمادارها در اعتراضات شان به نتیجه برسند سینما رکس آبادان در آتش هنگام نمایش نسخه سانسور شده گوزن ها با کلی تماشاچی سوخت. با روی کار آمدن شریف امامی و باز شدن بیشتر فضا و آزادی بیشتر، روزنامه ها، نوشته ها و حرف های محافل سیاسی به داخل روزنامه ها آمد؛ محافلی که سال ها بود روزنامه ها اجازه بردن اسم شان را هم نداشتند. 

 

در چنین شرایطی من میزگردی در روزنامه اطلاعات گذاشتم. فردین یکی از افراد این میزگرد بود. ظهر بعد از میزگرد وقتی جمعی رفتیم به رستوران روزنامه که ناهار بخوریم، فردین در صف سلف سرویس در صحبتی که با من داشت از رشد اعتراضات خوشحال بود و معتقد بود جبهه ملی سر کار می آید و به او و همکارانش احتیاج خواهند داشت. برای من و همکارم سعید ویس زاده این پیش بینی عجیب بود. پارامترهای سیاسی نشان نمی داد که این جبهه قدرت سیاسی را به دست گیرد. حتی در آن تاریخ که تازه فضای سیاسی کاملا تغییر کرده بود. هنوز خوشحالی فردین؛ این جمله اش در خاطرم مانده است. بعد از این میزگرد من دیگر فردین را تا سال ۷۵ ندیدم.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,فردین

وقتی فیلم گنج قارون در پاییز سال ۴۴ در تهران و شهرستان ها به نمایش عمومی درآمد و آوازه اش به شهرستان تربت حیدریه رسید؛ شهرستان کوچکی که با اتوبوس دو ساعت با مشهد فاصله داشت، من از پدرم خواستم که برای دیدن فیلم به مشهد برویم. پدرم سرانجام راضی شد و یک پنجشنبه ای با میهن تور عازم مشهد شدیم. اتوبوس ساعت دو راه می افتاد و ساعت چهار به مشهد می رسید.

 

 از گاراژ به خانه عمق آفاق می رسیدیم. نیم ساعتی طول می کشید. عمه آفاق اهل دیدن فیلم بود و با شوهرش آقا رضا همه فیلم ها را می دید و گنج قارون را دیده بود، دو بار هم دیده بود. ما وقتی به مشهد رسیده بودیم که دو ماه از نمایش فیلم در دو سینمای متروپل و کریستال می گذشت. در آن تاریخ متروپل فیلم را برداشته بود و فقط کریستال نمایش می داد. تا پدرم آماده رفتن به سینما شد، ساعت هفت و نیم شده بود و ما برای سئانس آخر ساعت هشت شب بلیت گرفتیم. در سالن انتظار کوچک نشستیم تا سئانس قبلی تمام شود. بعد از دو ماه نمایش سئانسی فیلم نمایش دادن در سینما کریستال نشانه استقبال عجیب از فیلم بود. وقتی درهای سالن باز شد ما تقریبا نزدیک پرده نشستیم؛ سالن پر بود.

 

برای من که ۱۴ سال داشتم، شروع فیلم به معنای ورود به دنیایی بود که من مدت ها بود انتظارش را می کشیدم؛ دنیایی که با بازی فردین، جوانمردی که خوب می خندید و خوب آواز می خواند، لذت بخش بود.آن شب درهای این دنیا به روی من باز شده بود و هنوز با خاطره لذت آن شب زندگی می کنم.

 

سالنامه اعتماد

 

 

 

 

 

  • 13
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش