خیلی از بازیگران جوان، وقتی سناریو را میخوانند و میبینند دیالوگ ندارند یا دیالوگ چندانی ندارند، تصمیم میگیرند نقش را قبول نکنند و در آن پروژه حضور نداشته باشند. وقتی از آنها بپرسید چرا نمیخواهید در این فیلم یا سریال باشید، جواب میدهند چون ما دیالوگ نداریم. آخر دیالوگ مگر چیست؟ به عنوان مثال، ممکن است هنگام مصاحبه من با یک خبرنگار محترم، آن عکاس عزیزی که مشغول گرفتن عکس است، حتی یک کلام هم به زبان نیاورد، اما او حضور دارد و زندگی میکند. حضور یک عکاس چیست؟ عکاسی. حضور باباپنجعلی هم در مجموعه «پایتخت» همین است، خیره شدن و حاضر و ناظر بودن است.
بازیگران خیلی کمی هستند که توانایی بازی در سکوت را داشته باشند و بتوانند بدون این که دیالوگ بگویند، تماشاگر را با خود و اثر همراه کنند. چون همه فکر میکنند لزوما آن بازیگری که دیالوگهای زیادی دارد و به اصطلاح وراجی میکند، همه توجهها را به خود جلب میکند، برای همین بازیگرانی که نقششان دیالوگ زیادی ندارد و شناختی از قدرت بازی در سکوت ندارند، فکر میکنند در مقابل نقشهای پردیالوگ، شانسی برای دیده شدن و تاثیرگذاری ندارند. در حالی که اصلا این طور نیست. به خاطر همین، معمولا بندرت پیش میآید بیشتر بازیگران بازی در سکوت را تجربه کنند.
باباپنجعلی، نمونه یک بازی در سکوت است و میتواند بدون دیالوگ و دست بالا با تک کلمهها و جملههایی کوتاه در فواصل این سکوت، تاثیر حضور خود را روی تماشاگر بگذارد. به نظرم این حضور بدون دیالوگ یا کمدیالوگ خیلی مهمتر از انبوه نقشهایی است که صرفا پرحرف و پردیالوگ هستند، اما اتفاقا انگار حضور موثری در آثار نمایشی ندارند.
من بجز مجموعه پایتخت و نقش باباپنجعلی، در برخی کارها، بازی در سکوت انجام دادهام، از جمله در نمایشی به نام «عرق خورشید، اشک ماه» به کارگردانی آتیلا پسیانی که در آن نقش یک سرخپوست را بازی میکردم.
پسیانی چون از سابقه بازی من در نقشهای بدون کلام خبر داشت و میدانست بازیگر پانتومیم و لحظههای سکوت هستم، مرا برای بازی در آن نقش انتخاب کرد.
معتقدم این حضور و بازی در سکوتها خیلی مهمتر از دیالوگ است. بنا به فرمایش حضرت علی(ع) زیادهگو، یاوهگو میشود. در ادبیات خودمان هم داریم: کم گوی و گزیده گوی چون دُر، تا زاندک تو جهان شود پُر.
- 14
- 3