پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۸:۲۶ - ۰۴ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۰۸۴۵
چهره ها در سینما و تلویزیون

«شوکت حجت» گوینده‌ای با خاطرات شیرین؛

این خانم همان ایشیزاکی است!

شوکت السادات حجت,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
«شوکت حجت» بیشتر از آنکه نامش مشهور باشد صدای مهربان و خاطره‌انگیزش برای ما خاطره‌است. صدای آشنایی که در بیشتر کارتون‌ها و فیلم‌های کودکی‌مان بارها و بارها شنیده‌ایم.

به گزارش مهر، صدای آشنایش همان اول دست آدم را می‌گیرد می‌اندازد توی خاطرات کودکی‌اش. به سرزمین فیلم‌ها و کارتون‌های بچگی تا یک دل سیر خاطره‌بازی کنی. صاحب صدا آنقدر ریشه در کودکی‌های آدم دارد که غریبی کردن را همین اول کاری از بین می‌رود و تو می‌توانی رد همان آدم‌ها و شخصیت های خاطره شده را در شیطنت‌های روزمره‌اش پیدا کنی. شوکت حجت همان است که باید باشد. هم «ایشیزاکی» در صدایش می‌دود و هم «فلیکس» شر و شیطان «قصه‌های جزیره» گویی او در تمام این کاراکترها بخشی از خودش را حرف زده‌است. و آنقدر کودک درونش شاداب است که‌می‌توانید یک دل سیر باهم خاطره تعریف کنید قهقهه بزنید.

 

برای زنی که در دنیای بی‌انتها و بزرگ انیمیشن‌ها زندگی می‌کند ۵۱ سالگی فقط یک سن شناسنامه‌ای است که هیچ ارتباطی با صدا و چهره‌اش ندارد. به بهانه خاطرات خوبی که با صدای این شوکت حجت از پیشکسوت‌های دوبله کشورمان داریم و به هوایخاطرات خوب کودکی‌مان با صدای خاطره‌انگیزش به استودیو کاری‌اش رفتیم تا با او گفتگو کنیم. کاش می‌شد صدا و خنده‌هایش را لابه‌لای جملاتش بشنوید. حالا شما این گفتگو را با صدای مهربان خودش بخوانید.

 

از دوران کودکی برایمان تعریف کنید. کودکی شما در کجا و چگونه گذشت؟

شوکت حجت متولد ۱۳۴۵ در محله نارمک تهران هستم. تا یادم هست فقط در کوچه دوچرخه سواری می کردم! یادم می‌آید مادرم از لباسم می‌گرفت و می‌کشید توی خانه. همیشه دوچرخه سواری می‌کردم و همیشه هم می‌خوردم زمین.

 

دوقلو به دنیا آمدم که قل دیگرم می‌گویند فوت شد. با اینکه همه فکرمی‌کردند من زنده نمی‌مانم چون یک کیلو و خرده‌ای بود. اما من ماندم. من بچه آخر بودم و الآن ۵۱ ساله هستم.

 

چه کسی اولین بار به شما گفت صدایتان خوب است که وارد دوبله شدید؟ خودتان چنین احساسی نسبت به صدایتان داشتید؟

هیچ‌کس نگفت صدایت خوب است. چون واقعاً صدای من صدای خوبی نیست. البته آدم صدای خودش را خوب نمی‌شنود اما صدای من واقعاً خاص نیست. صدای خاص یعنی اگر شما آن را شنیدید، برگردید و صاحب صدا را نگاه کنید. البته شاید یک محاسنی داشته باشد. دوران دبیرستان تئاتر کار می کردم. هرسال تئاتر ما در استان اول می شد و مربی تئاتر که شدم، کمی شناخته شدم. بعد بهانه ای شد که تست دادم.

 

با این حساب چه شد که از دوبله سردرآوردید؟

۱۷ ساله بودم که گفتند سازمان صداوسیما تست می‌گیرد. آن موقع کنار دانشجویان صداوسیمایی برای تست رفتم. یک خرده اصطلاحات سینمایی خواندم، تست دادم و قبول شدم. قرار بود دوبلاژ را به صورت علمی و آکادمیک آموزش بدهند. استادهای بسیار خوبی دوسال به ما آموزش دادند. من و حسین یاری از همه کوچک تر بودیم. اما او رفت بازیگر شد و من در این کار ماندم.

 

بعد از تستی که در آن قبول شدید و باتوجه به سن کمی که نسبت به سایرین داشتید، واکنش اساتید آن زمان نسبت به شما چگونه بود؟

برعکس خیلی از کسانی که می‌گویند من عاشق دوبله بودم، من اصلاً نمی‌دانستم دوبله چیست. من آمده بودم که بازیگر شوم. اولین بار که وارد استودیو شدم، دوبله خانواده دکتر ارنست بود و من قرار بودم جای جک صحبت کنم. واقعا برایم مثل یک بازی بود. شاید یکی از دلایلی که زود پیشرفت کردم و در دوبله سریع رُل گفتم همین بود. اصلا از میکروفون نمی‌ترسیدم. به من گفتند این متن را بگیر، دهانش را که باز کرد شروع کن و با بسته شدن دهانش تمام کن! آنقدر برایم جالب بود که یادم رفت من آمده بودم بازیگر شوم. وقتی جمله را گفتم، دیدم همه آنهایی که آنجا بودند برایم دست می‌زنند و تشویقم می‌کنند و این بازی به حرفه ام تبدیل شد و ادامه دادم.

 

به صدای شما چه واکنشی داشتند؟ آن زمان هم صدایتان همین‌قدر کم سن و سال بود؟

صدای من خیلی نزدیک به صدای کودک بود. حتی کودک‌تر از الآن. طوری که وقتی حرف می‌زدم کسی فکر نمی‌کرد صدای یک خانم است. مغازه که می‌رفتم و می‌گفتم آقا یک اسمارتیز بدهید، فکر می کردند یک بچه دارد حرف می‌زند. با اینکه خیلی کار کردم، هنوز صدایم سن بالایی ندارد. دیدم تا ۲۵ سال بس است، بزرگترش نکردم! (می‌خندد)

 

شما به خاطر بازیگری تست دادید ولی سر از دوبله درآوردید. پس علاقه‌تان به بازیگری چه شد؟ هیچ‌وقت تلاش نکردید مانند برخی دوبلورها کنار دوبله در بازیگری هم فعالیت کنید؟

برای اولین بار بعد این همه سال در محله گل و بلبل عموپورنگ نقش یک پیرزن را بازی کردم. دوبله علاقه‌ام به بازیگری را کمرنگ کرد. اما این بار می‌خواستم خودم را محک بزنم و ببینم هنوز می‌توانم یا نه! دیدم که می‌توانم بازی کنم ولی دیگر آن علاقه را ندارم. دوبله طوری است که شما هم بازی می‌کنید و هم از حواشی اطراف فیلم دور هستید و راحت زندگی خودتان را می‌کنید. البته جذابیت‌های دوبله واقعاً مرا راضی کرد.

 

بیشتر کسانی که صدای شاخصی دارند، در گویندگی هم فعالیت می‌کنند. سراغ گویندگی هم رفته اید؟

سالها شاید نزدیک ۸ سال، در کنار افرادی مثل آقای داریوش کاردان در برنامه رادیویی آئینه گویندگی کردم. برنامه عصربخیر تهران را زنده داشتیم، جمعه ایرانی را داشتیم. اما اجرا خیلی جدی ست و من کلا آدم جدی نیستم. فقط می‌توانم یک زمان کوتاهی جدی باشم و بعد از آن لو می‌روم.

 

باتوجه به سن کمی که هنگام ورود به دوبله داشتید اولین صدایی که به جایش حرف زدید چه زمانی بود؟ وقتی آن را شنیدید چه احساسی نسبت به صدایتان داشتید؟ چون معمولا آدمها خودشان صدایشان را دوست ندارند.

اولین بار جای یک گنجشک بود. مستندی بود که حیوانات در آن حرف می‌زدند. گنجشک از آب بیرون می‌آمد و رو به اسب آبی می‌گفت:«وای چه دهن گنده‌ای داره» روزها و شب‌ها می‌نشستم پای تلویزیون که کی پخش می‌شود. آخرهم پخش نشد و ندیدم. ولی اولین کارتون جدی که صحبت کردم کارتون پلاستوس بود. یک پاک کنی به این نام بود که گوش داشت و از جامدادی بیرون می‌آمد و آن را حدود سال ۶۳ کار کردم.

 

بعد از آن واکنش خودتان چه بود؟

اولین بار که شنیدم اتفاقا کنکور دانشگاه داشتم. زنگ زدم به آقای آژیر مدیر دوبلاژ. گفتم چرا صدای من اینطوریه؟ گفت صداتون چطوریه؟ گفتم شبیه قورباغه است. گفت لابد صدایتان شبیه قورباغه است!(می‌خندد)

 

ما از صدای شما خاطرات بسیار زیادی در کارتون‌ها و سریال‌های زمان کودکی‌مان داریم اما اولین کاری که با آن شناخته و مشهور شدید کدام است؟

بعد از آن صدای شخصیت یک فیلم به نام نیپر را می‌گفتم. بازهم صدایم را دوست نداشتم. اما آدم‌های مختلف صدایم را شنیده بودند و زنگ می‌زدند و تبریک می‌گفتند و حتی به من پیشنهاد کار می دادند. سالها گذشت تا صدای خودم را دوست داشتم. البته الان دوست دارم و گاهی می‌گویم چه خوب گفتی! بعد از آن به من رُل های مختلفی دادند: ماجراهای نیلز، پیتر پسر کوهستان، هشتادروز دور دنیا، کارآگاه گجت و نقش پنی را گفتم و بعد از آن ایشی‌زاکی در فوتبالیست‌ها و فلیکس قصه‌های جزیره و دیگر همه صدایم را می‌شناختند.

 

شوکت السادات حجت,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

از میان همه کاراکترهایی که جایشان صحبت کردید کدامشان بیشتر از همه برای شما عزیز است؟

مردم ایشی‌زاکی را خیلی دوست داشتند و برای همین من هم خیلی دوستش دارم. یادم می‌آید آن دوران توی کوچه و بازار فوتبال بازی کردن بچه‌ها را نگاه می‌کردم ببینم چه‌چیزهایی به هم می‌گویند. بعد از آن کاسپر روح مهربان را هم خیلی دوست دارم. فلیکس هم که جای خودش را دارد.

 

سن صدای شما به کدام دوبلورها نزدیک است؟

من و خانم شیرزاد گروه سنی صدایمان به هم خیلی نزدیک است، اما صدا و سبک و سیاق متفاوتی داریم.

 

شما سالها مدیردوبلاژ فیلم وسریال‌های زیادی هم بودید. این مدیریت، لذت دوبله را با خودش داشت؟

بله من تقریبا از سال ۷۴ مدیریت دوبلاژ را با انیمیشن‌های فارسی موسسه صبا شروع کردم. مدیر دوبلاژ انگار باید مبصر همه باشد. برای من اینطور بود که انگار بچه شلوغ‌ را مبصر می‌کردند تا کلاس ساکت شود. برای همین دو شخصیت پیدا کردم. یک آدم شلوغ و یک آدم بداخلاق و جدی.

 

تنوع صدای شما برای ما که از شما فیلم‌ها و سریال‌های زیادی دیده‌ایم بسیار به چشم می‌آید. تا به‌حال چند صداسازی توانسته اید انجام بدهید؟

خودم متوجه نمی‌شوم ولی وقتی نقشی را می‌بینم صدایم تغییر می‌کند. مثلا یک پسر شیطون می بینم صدایم متناسب با او تغییر می‌کند. یا یک دختر زیبا که می‌بینم صدایم هم تغییر می‌کند.

 

حالا که کودک درون شما این قدر فعال است به کدام از شخصیت‌های فیلم‌ها و انیمیشن‌هایی که حرف زدید احساس نزدیکی بیشتری می‌کنید؟

همه آنها انگار بخشی از من هستند. سوسکه، فیله و پیرزن فیلم خود من هستم، ولی دختر توی هری‌پاتر انگار نوجوانی من است.

 

با توجه به هنری که داشتید، در فامیل و آشنایان بچه ها از شما می‌خواستند با صداسازی با آنها و عروسک‌هایشان بازی کنید؟

پسر بزرگترم با نوار قصه‌ها سرگرم می‌شد. پسر کوچکترم خیلی اهل بازی بود. یک خرس کوچک داشت که من همیشه با آن خرس با پسرم کوچکترم حرف می‌زدم. مثلا با خرس حرفهایم را می‌گفتم و صدایم را به صدای همه عروسک‌ها سعی می‌کردم نزدیک کنم. هر وقت مهمانی می‌رفتیم، نه بزرگترها با من کار داشتند نه من با آنها. ولی صدای تلویزیون را کم می‌کردیم من جای همه شخصیت ها حرف می‌زدم و بچه‌ها غش غش می‌خندیدند.

 

صدای شما قطعا در ارتباطات روزانه‌تان برای آدمها آشناست. واکنش آدم‌هایی که صدای شما را می‌شنوند چیست؟

دو گروه هستند. یک عده هستند که می‌فهمند و احوالپرسی می‌کنند. یک عده هم هستند که صدا را می‌شناسند و می‌گویند خانم شما دوبلور هستید؟ یا می‌گویند خانم ما شما را یک جایی دیده‌ایم. یک عده می گویند خانم شما چه صدای خوبی دارید حتما دوبلور شوید!

 

با صدایتان شیطنت خاصی هم کرده‌اید؟

بله سربه‌سر خیلی‌ها گذاشته‌ام. مثلا جای بچه حرف زدم و گفتم آقا این بچه صدایتان می‌کند. یا با سرایدارمان با صدای بچه حرف می‌زدم و می‌گفتم:«عمو سلام» بعد آقای سرایدار دنبال یک بچه می‌گشت. یا دوستانم را حسابی سرکار می‌گذاشتم.

 

بازیگری هست که صدایش را به نام شما زده باشند؟

سلنا گومز. طوری شده که می‌گویند حتی رفتارهای این بازیگر شبیه جوانی های من است. اِما واتسون هم احساس می‌کنم اینطوری است.

 

شوکت السادات حجت,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

بعد از این همه سال کار  دوبله، صدای کدامیک از اساتید هنوز هم برای شما شگفت انگیز است؟

طبیعتا استاد منوچهر اسماعیلی صدای خاصی دارد که تنوع مختلفی هم دارد. ولی واقعا من صدای همه را دوست دارم و به نظرم هرگلی یک بویی دارد. اصلا نمی‌توانم بگویم جدیدی‌ها یا قدیمی‌ها؛ واقعاً همه خوبند.

 

بسیاری از علاقه‌مندان به دوبله فکر می‌کنند. اما درهای دوبله به روی جوانان بسته‌است و هیچ‌وقت نمی‌توانند به این فضا ورود کنند. آیا این ذهنیت درست است؟

درسالهای اخیر علاقه به دوبله روز به روز بیشتر شده‌است. شاید روزی ۱۰ پیام در فضای مجازی دارم که می‌گویند ما به گفته بقیه صدای خوبی داریم و می‌خواهیم وارد دوبله شویم و من واقعاً همه را راهنمایی می‌کنم. ولی واقعا این کشور این همه دوبلور لازم ندارد. چون تعداد کارها کم است و دوبله دیگر حالت اساطیری گذشته را ندارد، چون خیلی‌ جاها دارند دوبله می‌کنند. بعد هم واقعا اینطور نیست که اگر کسی صدای زیبایی داشته باشد حتما می‌تواند وارد دوبله شود.

 

پس توصیه شما به علاقه‌مندان به دوبله چیست؟

من می‌گویم بگردید جای خود را در جهان هستی پیدا کنید. ببینید آیا واقعا باید دوبلور شوید؟ شاید هنر دیگری داشته باشید که اگر دنبال آن بروید موفق‌تر شوید. شاید اگر وارد دوبله شوید نتوانید پیشرفت خوبی داشته باشید و سالها فقط در فیلم‌ها بگویید:« بله قربان»، «نه قربان» و هیچ‌وقت از این زندگی و کار راضی نخواهید بود. من مطمئنم هر آدمی در زندگی یک ماموریت دارد. بگردید و ماموریت خودتان را پیدا کنید که کجا می‌توانید موثر باشید. متاسفانه تعداد بسیار زیادی کارآموز پشت در داریم که کاری برایشان وجود ندارد و خدا شاهد است ناراحتشان هستم.

 

این روزها تعداد انجمن‌ها و مکان‌هایی که کار دوبله می‌کنند زیاد شده‌است. دیده شده برخی از انیمیشن‌های غربی را که دوبله می‌کنند روی کاراکترهایشان اسم‌های ایرانی و یا لهجه‌های قومی می‌گذارند. نظر شما در این باره چیست؟

من اصلا نمی‌پسندم که لهجه های ایرانی را در انیمیشن‌ها و فیلم‌ها می‌گذارند. ما باید حتی اگر ضرب المثل هم استفاده می‌کنیم به جا باشد. گذاشتن اسمهای فارسی و لهجه های ایرانی روی انیمیشن‌های غربی غلط است و به نظرم بی حرمت کردن دوبله است. دیگر دوبله نیست. بیشتر شبیه یک شو می‌ماند. در دوبله حتی اگر بیشتر از بازیگر باشی، باخته ای. باید اندازه دهان و کلام و شخصیت بازیگر باشی. ممکن است عده ای این ها را ببینند و بخندند ولی حرمت دوبله را زیر سوال برده‌است.

 

برخی از گوینده‌ها و دوبلورها دوست ندارند چهره شان مشخص شود.

بالاخره هرچه تصویر کمتر لو برود، صدا جذاب‌تر می‌شود. ولی خب من اصلاً اینطوری نبودم. شاید چون می‌خواستم بازیگر شوم، چنین حسی نداشتم و بسیاری مرا به چهره می‌شناسند.

 

با این حساب فکر می‌کنید چهره بهتری دارید یا صدای بهتری؟

فکر می‌کنم صدا و چهره‌ام به هم می‌آیند و صدایم جدای از تصویرم نیست. ولی خب من فکر می‌کنم صدایم بهتر است چون حالا حرفه‌ام شده‌است.

 

شما در فضای مجازی برعکس بسیاری از همکاران خیلی فعال هستید و حتی برای مخاطبانتان ویدئو ضبط می‌کنید. این ارتباط خوب چگونه شکل گرفت؟

من اصلا اینستاگرام نداشتم. به جای من اکانت اینستا زده بودند و شماره داده بودند که پول بدهید تا تست بگیریم. برای همین من خودم حضور پیدا کردم. اولش ارتباط نمی‌گرفتم. بعدش دیدم مردم برایم کامنت می‌گذارند و دیدم چقدر هوادار دارم. برایم خیلی شیرین و دوست داشتنی بود که مردم مرا می‌شناسند و دوست دارند. تصمیم گرفتم هدفمند کار کنم و حرفهایی که دوست دارم را به مردم بزنم. در کامنت‌ها سوال‌هایی می‌پرسیدند که جالب بود. مثلا می‌گفتند صدای واکی بایاشی برای کیه؟ من هم دیدم جالب است اگر به مردم بگویم. از دوبلورهای دیگر و چهره‌ها با این ویدئوها خواستم که یک جمله خوب و روحیه‌بخش به مردم جمله بگویند. خودم هم معرفی می‌کردم که این دوبلور را با صدای کدام کاراکتر می‌شناسید. خدا را شکر از مخاطبان بازخوردهای خوبی گرفتم.

 

در دوبله آرزویی داشتید که به آن رسیده باشید یا هنوز برای رسیدن به آن تلاش کنید؟

اوایل اگر کاری پیش می آمد و نمی‌شد، خیلی ناراحت می‌شدم. بعدها یکبار که بابت چیزی خیلی ناراحت شدم کسی گفت روزی تو نبوده چون اگر روزی تو باشد، می‌شود. الآن واقعا به این باور رسیده ام. اگر چیزی برای من باشد، دنیا را دور می‌زند و جلوی من می‌آید. اولین اتفاقی که این باور برای من داشت این است که آرامش دارم. الحمدلله خوش روزی هم هستم.

 

خواب کاراکترهایتان را دیده‌اید؟

بله من خیلی از خواب‌هام کارتونی است و کاراکترهایی که حرف می‌زنم را در خواب می‌بینم.

 

شوکت السادات حجت,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

دوبله انیمیشن برایتان جذاب تر است یا فیلم؟

صد در صد انیمیشن. انیمیشن یک دنیای بی انتهاست. هیچ وقت در دنیای واقعی نمی‌توانی جای یک پری یا یک سوسک حرف بزنید. شاید واقعی نباشد، ولی بی‌نهایت جذاب تر است. انیمیشن آدم را از خودش جدا می‌کند.

 

با این حال انیمیشن موردعلاقه‌تان چیست؟

شکرستان را واقعا دوست داشتم. حضور استاد مرتضی احمدی کنارمان واقعاً شیرین بود. شکرستان اتفاق بسیار بسیار خوبی بود.

 

دوست دارید با چه اسمی شما را به یاد بیاورند؟

دوست دارم مرا به عنوان یک آدم خوب بشناسند تا یک گوینده خوب. من یک کارگر خوب همیشه برایم محترم تر از یک هنرمند بداخلاق است. ما به این دنیا آمده‌ایم که آدمهای خوبی باشیم و کاری هم توانستیم، انجام بدهیم. من خیلی خوشحالم که شما به این بهانه سراغ من آمدید که این آدم حال آدم ها را خوب می‌کند. این یعنی من دارم به هدفم در زندگی می‌رسم (گریه می کند) دلم نمی‌خواهد دست خالی از دنیا بروم. دوست دارم با شاد کردن مردم دنیا به خصوص بچه‌ها در دنیا اثرم را بگذارم.

 

 

 

 

 

  • 12
  • 3
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش