آنهایی که اهل تلویزیون هستند، احتمالا با نفیسه روشن، آشنایی دارند. بازیگری که در تعداد زیادی از سریالهای تلویزیونی حضور داشته است. او در ٣٧سریال و مجموعه تلویزیونی، (آنطور که در رزومهاش وجود دارد) پنجمجموعه در شبکه خانگی و چهارفیلم سینمایی حاضر بوده است. از اینرو در میان مردم و بهویژه آنهایی که سریالهای تلویزیون را میبینند، چهرهای آشنا محسوب میشود. او این روزها در تئاتری به نام «تابوتخانه خاموش» حاضر است.
نمایشی به کارگردانی «حسن رونده» که میخواهد به موضوعات روزمره زندگی البته با نگاه و ساختی متفاوت بپردازد. قالب این کار سورئالیستی است، همان که به فراواقعگرایی و رویاگونگی شهرت دارد. نفیسه روشن سال٦١ در تهران به دنیا آمده و در دانشگاه آزاد اسلامی در مقطع کارشناسی، فقه و حقوق اسلامی خوانده است. با او به بهانه حضورش در تئاتر تابوتخانه به گفتوگو نشستیم و از حالوهوای تئاتر و کاری که این روزها در آن حاضر است، صحبت کردیم. آنچه در ادامه آمده، محصول پرسشهای «شهروند» و پاسخهای این بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون است.
کاری که درحال حاضر در آن حضور دارید با نام تابوتخانه خاموش، روی صحنه است. موضوعی که در این نمایش به نظر میرسد این است که کار به شیوه دیگری ساخته شده است و تماشاگر باید با آن کلنجار برود. به همین دلیل نقش بازیگر در چنین نمایشی، کلیدی خواهد بود آن هم به نسبت کاری که به شیوه رئالیستی ساخته شده است. درباره این کار کمی صحبت میکنید، اینکه در تمرینات چطور به این نقش رسیدید و کار پیش رفت؟
راستش خیلی سخت بود. ما گهگاه در طول تمرینات، اتودهایی میزدیم تا به یک موضوع دست پیدا کنیم. در آغاز هم متنی نبود که مثلا کارگردان بگوید این را میخواهم با تمرین به آن برسیم. بارها شده که در طول تمرینات اتود زدیم و بعد به نتیجه نهایی رسیدیم، ولی اینکه بیننده و مخاطب چه دریافتی از نقشها خواهد داشت، باید گفت آنهایی که مخاطب مستمر و دایمی تئاتر هستند، ارتباط خوبی با این نمایش برقرار میکنند.
چرا مخاطب عادی در دریافت از این کار ممکن است مشکل داشته باشد؟
ساختهشدن برخی از کارهای سبک و کارهایی که ما خودمان به آن راحتالحلقوم میگوییم باعث ترویج نوعی سلیقه خاص در میان مخاطبان شده است که آنها ترجیح میدهند با نمایشی روبهرو باشند که به اصطلاح «هلو برو تو گلو» باشد و دریافت خیلی راحتی از آن وجود داشته باشد، به عبارتی شیوع این نوع کارها باعث شده است که مخاطب دنبال کارهای راحت باشد.
کارهایی که خیلی درگیری و کلنجار ایجاد نمیکند و مخاطب برود خیلی راحت بنشیند و بعد از نمایش هم بگوید این نمایش خوب یا بد بود. اما باید توجه داشته باشیم مخاطب تئاتر اینطور نیست. دستکم اینطور نبوده و همیشه درصدی از مخاطبان وجود دارند که میخواهند و دوست دارند درگیر کارها شوند. این مخاطبان دنبال نمایشهایی میگردند که حرفی برای گفتن داشته باشند. این موضوع برای کاری که درحال حاضر، روی صحنه است در اصل یک برگ برنده است.
کاری که درحال حاضر دارید انجام میدهید، در قالب سورئال است و این احتمالا ویژگیهای خاص خود را دارد. مخاطبی که هنوز این کار را ندیده و میخواهد وارد سالن تئاتر شود، ممکن است درگیر پیچیدگیهای موجود در این قالب شود...
بله، این کار کاملا سورئال است. اصلا ما باید بدانیم چند درصد از مخاطبان ما میدانند تفاوت بین سورئال و رئال چیست. همین که بتوانند تفاوت این دو مقوله را به ریز دربیاورند و نکاتش را پیدا کنند، طی اجرای کار خواهند فهمید این کار در چه قالبی ساخته شده است.
این شیوه کار بهطور قطع برای خود بازیگر هم ممکن است چالش ایجاد کند. شما بهعنوان یک بازیگر حتما میدانید و تفاوت بین کار سورئال و رئال را میفهمید و همین هم احتمالا باعث میشود انرژی بیشتری از شما گرفته شود. این برداشت که ممکن است نزد مخاطب تئاتر وجود داشته باشد، برداشت درستی است یا خیر؟
واقعیت این است که برای یک بازیگر اهمیت ندارد که کار در چه قالبی، ساخته شده است. اینکه نمایشی در قالب رئالیسم باشد یا نمایش دیگری در قالب سورئالیسم باشد عملا برای بازیگر تفاوتی ندارد. همین امر باعث میشود در صرف انرژی هم تفاوتی نداشته باشد، اما ممکن است پیچیدگیهایی برای بازیگر در حین کار به وجود بیاید که به ورود و خروج بازیگرها، میزانسن یا دیگر موارد، ربط دارد.
این موضوع است که هم کار را متفاوت میکند و هم ممکن است بازیها در فضای جدید انجام شود. مخاطب هم احتمالا باید درک کند اینطور نیست که یک بازیگر در کاری رئال، وزنه ٥٠کیلوگرم میزند و در کار سورئال وزنه ١٠٠کیلویی، تفاوتها هم همانطور که عرض کردم کمی در پیچیدگیهای میزانسن است و تفاوتهایی در دیالوگها و حسوحالها.
این موضوعی که درحال حاضر میخواهم طرح کنم برای من مخاطب قابل درک نیست. برای همین بهعنوان سوال مطرح میکنم. موضوع این است که من مخاطب آنجا روی صندلی نشستهام و شما دارید اینجا روی صحنه، نمایش را اجر میکنید. فعلا اشاره به این نمایش نیست، به کلیت نمایش اشاره دارم. مخاطب در گیرودار یک نمایش ممکن است خسته شود، گیج شود، حیران شود و هر احساس دیگری پیدا کند. در تئاتر هم معروف است که میگویند نفس مخاطب و بازیگر بههم میخورد و فضایی ویژه خود را به وجود میآورد. با این توضیح سوالم این است شما بهعنوان یک بازیگر وقتی احساسات تماشاگر را میبینید، چشمتان به چشمش گره میخورد و مثلا احساس میکنید تماشاگر گیج است یا حیران، یا شاد است و سرخوش، آیا این احساسات بر شما بهعنوان یک بازیگر تئاتر تأثیر میگذارد؟
نه به هیچ عنوان. من مطابق تجربه خودم میگویم که مخاطب هر احساسی داشته باشد به بازیگر روی صحنه انرژی میدهد و توفیری هم ندارد که این احساس چه باشد. از کار خوشش بیاید یا نه. هر احساسی که به بازیگر دست بدهد، من بازیگر این را میفهمم که کار تأثیر داشته، یک تأثیر این است که فرد را مجذوب میکند و تأثیر دیگر هم ممکن است این باشد که کار احساس حتی ناخوشایند در او به وجود بیاورد. من بازیگر از این احساسات حتی متضاد، انرژی میگیرم.
یعنی حتی اگر احساس کنید کار در مخاطب حس بدی به وجود آورده و از نمایش خوشش نیامده، این حس را خواهید داشت؟
بله، حتی اگر تماشاگر از کار خوشش نیاید، این میتواند بهعنوان نقد سازنده برای من مورد استفاده قرار گیرد. اگر تماشاگر کار را دوست نداشته باشد، من از آن بهعنوان نقد سازنده استفاده میکنم وگرنه تأثیر دیگری ندارد.
حالا برمیگردم به این نمایش خاص و کار تابوتخانه خاموش. از تمرینات در این کار بهخصوص بگوید و اینکه از کی شروع شد و چطور پیش رفت؟
تمرینات این نمایش خیلی سنگین بود. ما بیشتر وقتها از ساعت١١ سر تمرینات حاضر میشدیم و تا ١٢ شب سر تمرین بودیم. بیشتر روزهای تمرین این کار ما بالغ بر ١٠ ساعت تمرین مداوم و مستمر بود. ما برگه برندهای که در این کار داشتیم این است که تیم، تیم خیلی منسجمی بود و با کارگردان هم هماهنگی کامل داشتیم. همه عوامل از عوامل صحنه، سرگروهها، دکور، لباس، گریم، تمام آدمها یکدست، نازنین و دوستداشتنی بودند.
خوشبختانه قبل از این، چند کار مشترک با بچههای این تیم داشتیم و همین عامل سبب شده بود بچهها هماهنگی بسیار خوبی با هم داشته باشند. برخی کارها اینطور است که تولیدکنندگان، بازیگران و... کار مشترک با هم انجام ندادهاند و خود موضوع ارتباطگیری با اعضای تیم یک پروسه را باید بگذراند، اما در این تیم اینطور نبود که تازه بخواهیم همدیگر را بشناسیم، به همین دلیل کارها خیلی خوب پیش میرفت.
این تمرین طولانی خیلی سخت نبود؟
سخت بود، اما چون همه بچهها یکدست بودند باعث میشد این ١٠، ١١ ساعت تمرین و سختیهایش را حس نکنیم.
اطلاعات کلی درباره بازیگری میگوید که همبازی و پارتنر بازی ممکن که نه، حتما روی بازی فرد مقابل تأثیر میگذارد. در این نمایش مهران نائم نقش مقابل شما را بازی میکرد. کار با او راحت بود؟
خوشبختانه من قبلا با آقای نائم در سریال ١٢٥، سریال آتشنشانها همبازی بودیم و همکاری داشتیم. ایشان از دوستان خوب و از همکاران خیلی خوب من هستند، به همین دلیل کار، کار خیلی سختی نبود و خیلی وقتها با هم مشورت میکردیم و به نتیجه مشترک میرسیدم. خوشبختانه همکاری با دیگر دوستان بازیگر در این کار هم خیلی مثبت بود و مشکلی از این بابت وجود نداشت.
داستان همانطور که صحبت کردیم، کمی پیچیدگی دارد. این موضوع برای بازیگران چطور است آیا همان پیچیدگیهایی که ما هنگام تماشا حس میکنیم، شما هم بهعنوان بازیگر با آن درگیر هستید؟
بله! روزهای نخست این موضوع برای ما هم پیچیدگیهایی داشت، اما خوشبختانه کمکم مثل اینکه تکههای پازل را کنار هم بگذاریم، راحتتر شد. در طول تمرینات هم روی صحنه داستان را تحلیل و اجرا کردیم و به جایی رسیدم که کار برای ما باورپذیرتر شد و همه توانستیم با آن ارتباط بسیار خوبی برقرار کنیم. همین امر هم باعث میشود (به نظر من) مخاطب آن را حس کند و احساس خوبی داشته باشد.
البته این را باید ذکر کنم که طبیعی است، بههرحال یک داستان و خطی از کار وجود دارد و وقتی قرار است به صورت قطعاتی کنار هم قرار بگیرد، ممکن است سختیهایی به وجود بیاید. اما خوشبختانه با کارهایی که انجام شد و هماهنگیهای خوبی که وجود داشت، به سرانجام خوبی رسید.
طی روزهای اجرا که تا امروز گذراندید، مخاطبانی همراه شما بودهاند. حضور مخاطب و استقبال آن، در تئاتر خیلی مهم است. در تلویزیون سریال تولید و بعد پخش میشود و شاید بازیگر به دلیل گرفتاریهای شخصی که هنگام پخش سریال خواهد داشت، خیلی درگیر بازتاب آن نشود. اما در تئاتر اینطور نیست. با تمام این توضیحات، آیا خودتان از کار و استقبال مخاطب راضی هستید؟
بله، قطعا ما راضی هستیم، اما این را هم باید عرض کنم که یکی از اجراهای ما با شب یلدا تقارن پیدا کرد. من خودم اگر جای مخاطب باشم، هیچوقت منزل پدری و فرصت در کنار خانواده بودن و حضور در کنار پدربزرگ و مادربزرگ را رها نمیکنم که بیایم تئاتر ببینم. موضوع دیگر هم بحث آلودگی هوا بود که کمی از آن تأثیر پذیرفتیم و موضوعاتی از این قبیل.
یکسری تشنجات باعث شد برخی از اجراها خیلی مناسب نباشد، بههرحال مردم ما حق دارند، زیرا آنجا، زندگی واقعیشان است و با این موضوعات که به وجود آمده، زندگی روزمرهشان تحتتأثیر قرار گرفته است و من هم بهعنوان یک بازیگر به آنها احترام میگذارم. آنها تئاتر یا برخی دیگر از امور را میتوانند در اولویتهای بعدی قرار دهند یا بعدا ببینند، اما معضلات زندگی روزانه را نمیتوان معطل گذاشت. آن چند روز ما این تشنجات را داشتیم، اما خوشبختانه در مجموع، استقبال خیلی خوب بود. من خودم چند روز سایت خرید بلیت را نگاه میکردم، خوشبختانه وضع استقبال خوب بود.
با مخاطبان از نزدیک صحبت کردید؟ اینکه بخواهید با آنها حرف بزنید که نظرشان چه بود؟
بله، با چند نفری صحبت کردهام.
نظرشان چطور بود؟
دو دسته بودند که البته طبیعی هم بود. برخی از مخاطبان کار را دوست داشتند و با آن ارتباط خوبی برقرار کرده بودند، برخی هم میگفتند که متوجه داستان نشدند. برای من در اینستاگرام هم پیغام گذاشتند که آنجا هم عدهای تشکر کردند و از علاقهشان به کار گفتند و برخی هم گفتند که متوجه نشدند داستان چیست.
نظر خودتان درباره این نظرات چیست؟
این بخشی از کار است. طبیعی است که درباره هر کاری برخی آن را دوست داشته باشند و برخی با آن ارتباط برقرار نکنند یا برخی نمایشی را دوست داشته باشند و برخی هم نه، این طبیعی است. بگذارید من از خودم مثال بزنم. من فیلم درباره الی از مجموعه آثار اصغر فرهادی را وقتی در زمان ساخت و اکرانش دیدم، آن آخر داستان را متوجه نشدم، اما در مجموع کار آنقدر خوب بود و من آنقدر با بازی بازیگران آن ارتباط برقرار کردم و در مجموع بازیها در این کار آنقدر خوب بود که این نقیصه که آخر داستان چه شد، اهمیتی پیدا نمیکرد. من خودم آنقدر این فیلم برایم تأثیرگذار بود که بیشتر به کار فکر میکردم.
برای آن مخاطبانی که میگویند نفهمیدیم، چه توضیحی میتوان داد؟
به نظر من بیایند یک بار دیگر کار را ببینند یا بروند درباره این کار تحقیق کنند. مثلا چه در بروشور یا در رسانهها نوشته را بخوانند تا متوجه شوند. داستان خیلی پیچیده و سخت نیست که نتوان به آن دست پیدا کرد.
سوالات من تمام شد، اما شاید شما دوست داشته باشید موضوعی را با مخاطبان «شهروند» درمیان بگذارید.
نه! موضوع خاصی نیست، اما از فرصت استفاده میکنم و بهعنوان یک هنرمند به آنها میگویم تئاتر یک هنر مظلوم است، نه بودجه خاصی دارد و نه از سمت نهادی خاص حمایت میشود. دیدن مردم و آمدن مخاطبان برای تماشای یک نمایش، هم به بازیگران و عوامل کار انرژی میدهد و هم میتواند از این هنر مظلوم حمایت کند.
این را هم باید به مخاطبان عرض کنم که تئاتر ما، تئاتری قوی و در مقایسه با بسیاری از کشورها پیشرو است، حتی در مقایسه با کشورهای اروپایی تئاتر در ایران خیلی پیشرفت کرده و در اصل ما در تئاتر مدعی هستیم و همه ما وقتی میبینیم چنین چیزی و با این جایگاه در کشور داریم، باید از آن حمایت کنیم.
سورئالیسم و فراواقعگرایی
این روزها «نفیسه روشن» که در همین مجال با «شهروند» به گفتوگو نشسته در نمایشی حضور دارد که در قالب سورئالیسم ساخته شده است (و البته اکپرسیونیسم) در گفتوگویی که با او انجام دادهایم، چند باری واژه سورئالیسم مطرح میشود. برای آن دسته از مخاطبان که احتمالا خیلی با این مفهوم آشنا نیستند، توضیحی کوتاه درباره سورئالیسم آماده شده است.
مکتب سورئالیسم سال١٩٢٤ به وسیله «اندره برتون» ایجاد شد. او معتقد بود ادبیات نباید به هیچ چیز، به جز تظاهرات و نمودهای اندیشهای که از تمام قیود منطقی و هنری یا اخلاقی رها شده باشد، بپردازد و در اعلامیهای که انتشار داد، نوشت: «سورئالیسم عبارت است از آن فعالیت خودبهخودی روانی که به وسیله آن میتوان خواه شفاها و خواه کتبا یا به هر صورت و شکل دیگری فعالیت واقعی و حقیقی فکر را بیان و عرضه کرد.» سورئالیسم عبارت است از دیکتهکردن فکر بدون وارسی عقل و خارج از هر گونه تقلید هنری و اخلاقی.
او و دوستش «لویی آراگون» از آن جهت که هر دو پزشک امراض روانی بودند، میخواستند نظریه فروید را درباره «ضمیر پنهان» وارد ادبیات کنند. به عقیده این گروه هر چیز که در مغز انسان میگذرد (در صورتی که پیش از تفکر یادداشت شود)، مطالب ناآگاهانه، حرفهای خودبهخودی (که بدون اختیار از دهان بیرون میآید) و همچنین رویا جزء مواد اولیه سورئالیسم به شمار میرود.
سورئالیستها میگویند بسیاری از تصورات، تخیلات و اندیشههای آدمی هست که انسان بر اثر مقیدبودن به قید اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و رسوم و عادات از بیان آنها خودداری میکند و این تصورات را به اعماق ضمیر پنهان خویش میراند. این قبیل افکار، اندیشهها و آرزوها غالبا در خواب و رویا و در شوخیها و حرفهایی که از زبان انسان میپرد، تجلی میکند و سورئالیستم طرفدار بیان صادقانه و صریح این قبیل افکار، تصورات، اوهام و آرزوهاست. بهطور خلاصه سورئالیستها فعالیت اصیل انسان را همان فعالیت رویا مانند ندای درونی دنیای ناخودآگاه میدانند. از سورئالیستهای معروف میتوان به «برتون» و «آراگون» «پل الوار» و «گیوم آپولینر» اشاره کرد.
احمد عظیمی
- 19
- 4