دوشنبه ۰۱ مرداد ۱۴۰۳
۱۴:۳۹ - ۲۰ آبان ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۸۰۴۴۰۴
هنرهای تجسمی

گفت‌و‌گو با هادی ضیاءالدینی مجسمه‌ساز و نقاش سنندجی

نمی‌خواهم به یک چهره جهانی تبدیل شوم

هادی ضیاءالدینی,اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی

در یک صبح پاییزی با او در نمایشگاهش قرار داشتم و از همان وقتی که رسیدم ساعت‌ها محو تابلوها و مجسمه‌هایش بودم. برخلاف اکثر نمایشگاه‌هایی که دیده‌ام آثارش ساعت‌ها چشم نوازی می‌کند و آدم را به فکر و اعماق تاریخ فرومی‌برد. اکثر آثارش برگرفته از فرهنگ عامه کردستان است؛ برخلاف اکثر هنرمندانی که خود را به دست جریان بازار روز دنیا سپرده‌اند و بر اساس آن کار می‌کنند یا به‌دنبال بازار هنرشان در شهر پرزرق و برق تهران هستند، اما او کاری به این حرف‌ها ندارد.

در زادگاهش مانده و خودش را از همه قید و بندها رها کرده است. به قول خودش با دلش کار می‌کند. تصمیمی که او را به هادی ضیاء الدینی تبدیل کرده است؛ هنرمندی که هنرش برای مردم است و به قول خودش در ارتباط با انسان است. انسان امروز با همه زوایای پیدا و پنهانش از دریچه نگاه هنرمندی که حالا حاصل ۴ دهه از فعالیت‌هایش را در مؤسسه صبا به نمایش گذاشته است. آثاری که قرار است بعد از نمایشگاه در انبار خانه استاد در شهر سنندج نگهداری شود نه در یک موزه یا مکانی که باز هم مردم از دیدنش لذت ببرند. این بزرگ‌ترین نمایشگاه هادی ضیاءالدینی است که از ۹ آبان تا ۵ آذر برگزار می شود.

شما هم مثل نیما یوشیج و برخی هنرمندان دیگر که از طبیعت زادگاهشان الهام می‌گرفتند و اثر خلق می‌کردند، داستان نقاشی‌ها و موضوع مجسمه‌هایتان برگرفته از خطه کردستان است. چه شد که برخلاف سایر هنرمندانی که به تهران آمدند و آن را به شهرشان ترجیح دادند، تصمیم گرفتید در سنندج بمانید؟

این بحث دوجنبه دارد؛ اولاً هر جای ایران که حضور داشته باشم می‌توانم وظیفه انسانی و ملی‌‌ام را انجام بدهم. این را یک وظیفه برای مردم خودم می‌دانستم؛ وظیفه در قبال مکان و شهر و محلی که در آن‌زاده شده‌ام. از طرف دیگر یک چیزهایی فکر نکرده در ذهن هنرمندان به وجود می‌آید و شاید به نوعی توهم تبدیل شود؛ مثل اینکه فقط در تهران می‌شود پیشرفت کرد و تهران در جریان حوادث هنری قرار دارد و امکاناتش هم بیشتر است.

آدم وقتی به قالی‌های خانه‌ها، زیور‌آلات، طبیعت و روابط بین مردم و خیلی چیزهای دیگر کردستان که توجه کند می‌بیند اینها دیگر در تهران وجود ندارند. چیزهایی که شما به آنها تعلق دارید و با آنها بزرگ شده‌اید. مسلماً چیزهایی که انسان با آن عجین است، ایجاد حس می‌کند. من با کردها بزرگ شده‌ام و در آنجا متولد شده‌ام. چیزهایی که من را احاطه کرده شامل همین روند بوده است. اینها یک سرچشمه الهام است. از جهت موضوعی، محتوایی و جلوه‌های تصویری می‌تواند مهم باشد. اما من به‌عنوان یک وظیفه به کار خودم نگاه و سعی کرده‌ام دانسته‌هایم را به همشهریان و بچه‌هایی که این امکانات را نداشته‌اند منتقل کنم.

 البته شاید این تصور به وجود بیاید که هادی ضیاء الدینی به خاطر زندگی در زادگاهش «استاد ضیاء‌الدینی» شده است. شاید اگر شما هم مثل خیلی از مجسمه سازان یا هنرمندان دیگر به تهران می‌آمدید، اکنون این آثار خلق نمی‌شدند.

صددرصد. برای پاسخ به این سؤال کافی است نگاهی به همکاران خودم بکنم. در عین حال که احترام خاصی برای آنها قائلم و خیلی چیزها حتی به‌صورت غیرمستقیم از آنها یاد گرفته‌ام اما در تهران همه چیز قالبی پیش می‌رود و همه در آن قالب فرومی‌روند و کانالیزه می‌شوند. وقتی نمایشگاه‌های مختلف می‌رویم می‌بینیم تفاوت هست اما تفاوت فردی نیست. تفاوت‌هایی که بتواند فردیت هنرمند را بیرون بکشد خیلی کم شده است. علت آن هم وضعیت اینجاست. آن جوی که هنرمندان را به‌دنبال خود می‌کشد.

اینجا معیارهایی وجود دارد و تبلیغ می‌شود که این نوع هنر، امروزی و مدرن است و آن نوع هنر، ارتجاعی است و... در نتیجه هنرمند کم اراده بلافاصله با سر در آن کانال می‌رود و در آن قالب شکل می‌گیرد. من نه به لحاظ ارزشی چون اهل تکبر نیستم اما تفاوت‌هایی همان‌طور که خودتان هم مطرح کردید در آثارم احساس می‌شود که دلیلش همین است که سعی کردم در آن قالب‌ها نروم و مهمتر اینکه دلم به من دستور می‌دهد و مرا به خود می‌کشاند نه جو حاکم بر گالری‌ها و فروش.

بحث تفاوت را پیش کشیدید؛ در اکثر نمایشگاه‌هایی که من دیده‌ام تم و موضوع اکثر تابلو‌ها یکی است. کمتر نمایشگاهی است مثل آثار شما که هر تابلو برای خود داستان و روحی تازه داشته باشد و هر تابلو با تابلوی کناری متمایز و متفاوت باشد؛ حتی مجسمه‌ها. البته یکسری المان‌ها در بین آثار، ارتباطی خاص را ایجاد کرده است. چه شد که به این تفاوت رسیدید؟

 در وهله اول از بچگی عادت کردم که با تصمیم قبلی پشت سه پایه قرار بگیرم. چیزی که مرا ترغیب می‌کند و پشت سه پایه می‌نشاند تأثیرات محیط است. از سن خیلی پایین عادت داشتم چیزهایی که می‌شنوم و می‌بینم از طرق مختلف بر من تأثیر بگذارد و بازتابش را در آثارم ببینم. این عادت زندگی هنری من بود. ما جهانی پر از تنوع داریم که لحظه به لحظه در حال تغییر است.

اتفاقات مختلف از خوب و بد از غم و شادی که می‌‌افتد خود به خود در من تأثیر می‌گذارد. در همه تأثیر دارد. منتهی من خودم را از بچگی عادت داده‌ام که انگیزه تمام کارهایم این تأثیرات باشد. بازتاب زیبایی‌شناسانه داشته باشد. من جمله‌ای دارم که در مقدمه یکی از کتاب‌هایم چاپ شده است. نوشته‌ام من نه برای آیندگان نقاشی می‌کنم ونه برای آدم‌های بیرون از مرز‌ها، چرا که آیندگان نقاشان خود را خواهند داشت. آدم‌های خارج از مرز‌ها هم همین‌طور. دنبال نقاشی جهانی نیستم.

می‌خواهم در زمانی که زنده‌ام تأثیر داشته باشم. بعد از من اگر کارهایم ماند که ماند واگر نماند اهمیتی برایم ندارد. خدا کند که بماند و تأثیر‌گذار باشد و مردم از آن دریافت‌هایی داشته باشند وهنرجویان از آن چیزهایی یاد بگیرند ولی اگر نباشد برایم مهم نیست اگر هم در جهانی دیگر خارج از محیط من تأثیر بگذارد که خدا را شکر می‌کنم. اما اینها خیلی مؤثراست وقتی من دنبال جهانی شدن باشم یعنی این مشغله ذهن من است و سرلوحه عمل و تلاش می‌شود و خود به خود به خواست دیگران عمل می‌شود و به این فکر می‌شود که اکنون آنها چه می‌‌پسندند؟ و چه چیزی بورس است و فروش دارد؟ این روح را می‌کشد و من تسلیم آن نشدم.

به هر حال شما هنرمندی هستید که می‌گویید با دلتان کار می‌کنید و آثاری هم که خلق کرده‌اید فرهنگ عامه کردستان را به تصویر می‌کشد و به نوعی یک تاریخ مستند است. آیا خودتان اعتقاد دارید که آثارتان حافظ فرهنگ بومی و عامه کردستان است و دوم اینکه مهم است که این آثار برای نسل‌های بعد بماند تا آنها هم با این فرهنگ آشنا شوند. آیا تصمیم دارید که موزه‌ای هم به نمایش آثارتان اختصاص بدهید؟

وظیفه نقاش و مجسمه ساز نیست که معرف فرهنگ باشد. این کار علم مردم شناسی و انسان شناسی است و یک بار علمی دارد. وظیفه من به‌عنوان کسی که کار هنری می‌کند، عبور این مسائل از کانال احساس، عاطفه و زیبایی‌شناسی است. در درجه اول خود انسان و وضعیت او به طور عام بر من تأثیر می‌گذارد و ناخواسته وضعیتی که در اطراف من است و اتفاقاتی که در پیرامون من پیش می‌آید با اینکه همه در کنار من است، بر من تأثیر می‌گذارد. در نتیجه انتخاب من بر مبنایی است که جنبه عام انسانی دارد. یعنی وقتی مردم به دیدن آثارم می‌آیند خودشان را در آثارم می‌بینند؛ بخصوص همشهریانم به لحاظ پوشش و تیپ و... بیشتر با آثارم احساس نزدیکی می‌کنند وهیچ وقت در بین مخاطبان دیگر احساس غریبی نمی‌کنند. اینکه چرا یکی شلوار کردی به پا دارد؟ چون برخوردها، موضوع و محتوا بار عام و موضوعی دارد.

 شما یکی از هنرمندان پرکار هستید و آثار بسیاری خلق کرده اید. آیا امرار معاش‌تان از طریق فروش آثارتان بوده است؟ شما هم زندگی عادی داشته‌اید و فقط عشق به هنر بوده است که باعث شده به خلق اثر بپردازید.

زندگی انسان عرصه مبارزه است. در هر چیزی مثلاً برای تربیت فرزندتان مبارزه می‌کنید تا آینده خوبی داشته باشد، یا مبارزه می‌کنید تا رابطه عاطفی‌تان با همسرتان حفظ شود یا برای پول درآوردن. همه چیز در زندگی در مبارزه تعریف می‌شود. اگر رابطه هنر و حفظ هنر را یک مبارزه بدانیم برای آن هم زحمت می‌کشیم. من هم دقیقاً همین کار را کرده‌ام.

این روحیه در آثارتان کاملاً مشخص است.

این شامل خیلی چیزها می‌شود؛ همسرم کمتر پیش آمده که به بوتیک یا بازار لباس برود. اگر هم نیاز داشته باشد سعی می‌کند لباسی ارزان بخرد؛ بالاخره همه زنها دوست دارند که لباس مد روز یا لوازم آرایش روز را داشته باشند اما او خیلی متفاوت و ویژه است. او هم خودش اینگونه هست هم فرزندانم را اینگونه پرورش داده است. اینها دست به دست هم داده است که من هم بتوانم کار کنم و هم شرافت کاری‌ام را حفظ کنم و این بسیار مهم است؛ البته از نقش همسرم در رسیدن به هدف نمی‌توانم غافل بشوم.

من وقتی نقاشی‌های شما را نگاه کردم یا حتی مجسمه‌هایتان را گاهی احساس می‌کردم نقاش آن یا مجسمه سازش یک زن است چون خیلی خوب روح زنانگی در این آثار موج می‌زند. زن در آثار شما نقشش خیلی کلیدی است. برخی جاها روحش عصیانگر است و در برخی آثار نماد عشق و زایندگی و زیبایی است. زن‌هایی هم هستند با چهره‌ها و بدن هایی مجروح از تعصب‌های قومی و قبیلگی یا ظلم‌هایی که بر آنها رفته است و حتی زنانی قدرتمند که مردان خود را فدای این آب و خاک کرده‌اند. در مورد حس تان نسبت به زن و جایگاه او در تابلوهایتان و مجسمه‌هایتان کمی توضیح می‌دهید؟

برای من فرقی بین زن ومرد نیست. من زن را همان انسان می‌دانم ومرد را هم همین‌طور. با تبلیغات فمینیستی شدیداً مخالفم چرا که در نهایت تأثیرش بی‌احترامی به زن است. اینها چیزهایی است که شیادان غربی راه می‌اندازند تا کمبودها و کم کاری‌ها و جامعه نابسامانی که صاحب قدرت‌ها و خودشان به وجود آوردند و درنهایت منجر شده به مظلومیت زن و آن را بر گردن مرد بگذارند. آنها به‌جای اینکه خودشان را مقصر بدانند و زیر سؤال ببرند آن را منتقل کرده‌اند به خانواده‌ها. من این نگاه را ندارم. از نظر من زن احترامش خیلی بیشتر از احترامی است که من به مرد دارم.

زن‌های آثار شما موجوداتی قدرتمند هستند؛ درست مثل مرد‌های آثارتان و شاید درست مانند زن‌ها و مردهایی که نمونه‌‌اش را مثلاً در شاهنامه فردوسی دیده‌ایم.

هم زن و هم مرد بهانه‌ای بود برای بیان صریح‌تر و تأثیر‌گذار‌تر اثر. وقتی می‌خواهید از یک درد جامعه به لحاظ بار عاطفی آن صحبت کنید حضور زن و بهانه زن خیلی تأثیرگذارتر است. بعضی موضوعات هستند که حضور مرد می‌تواند آن را بیان کند.

مثل تابلوی مردی که سرش از خاک بیرون بود و با گوشه چشم از زیر عینک به آن حشره‌ای که سراغش می‌‌آید وحشت‌زده نگاه می‌‌کند.

بله دقیقاً، این جنبه دیگری از هنر است. اگر در همان ایماژ وتصویر، زن وجود داشت، آنچنان دردناک می‌شد که تحملی برای بیننده نمی‌گذاشت. باید مواظب جنبه‌های تحمل‌پذیری بیننده هم باشیم. باید اگر خون کشید آن خون زیبا باشد.

آثار شما بجز نگاه شاعرانه وعارفانه‌ای که دارند از نوعی نگاه فلسفی هم نسبت به ماهیت انسان برخوردارند. تلاش کرده‌اید انسان را در تمام مراحل زندگی‌اش به تصویر بکشید. انسان‌های تابلوهای شما گاهی دربند هستند، حتی در لحظه مرگ هم این بند روی جنازه هست. راجع به انسان‌های آثارتان بگویید و فلسفه‌ای که پشت کارتان است؟

این سؤال را باید روی میز هنرمندانی گذاشت که در آثارشان به انسان توجه نمی‌کنند. این عجیب است! یعنی کسی که انسان است و در جامعه انسانی زندگی می‌کند باید کارش هم انسانی و در ارتباط با انسان باشد. در مورد انسان‌هایی که تأکیدتان در بند بود باید بگویم که دو جنبه دارد؛ بندی که در حوزه‌های اجتماعی و سیاسی در محدودیت‌ها و سانسورها و زندان ها شاهدش هستیم، البته این بار جهانی دارد.

ارزش هنرم را پایین نمی‌آورم که بگویم فقط مربوط به کشور ما بوده است.این مسأله انسان جهانی است. موضوعات من همه عام و انسانی است. یک بار عرفانی هم اگر بتوان نامش را گذاشت، دارد. عرفان را در واقع یک حوزه اجتماعی- انسانی می‌دانم نه یک حوزه ماورایی؛ حتی جنبه‌های ماورایی که در اشعار مولانا شاهدش هستیم نهایتاً به خاطر انسانی است که پایش روی زمین است. مولانا همه چیزش حتی شیوه ذکرش بر می‌گردد به انسان و انسان را به انسانیت دعوت می‌کند و از خدا می‌خواهد که انسان‌ها را انسان نگه دارد و مواظب انسانیتش باشد.

خیلی چیزهاست که انسان را از انسانیت دور می‌کند. خیلی بندها وجود دارد که انسان را از مقام و شرافت انسانی پایین می‌کشد. مثل نفس اماره و هوس های زمینی و آرزوهای پوچ و زودگذر که همه‌ بند هستند. کسی که همه هم وغمش این است که میز ریاستش را حفظ کند، پشت میز نیست بلکه پشت میله‌های زندان است؛ زندانی که خودش ساخته. من در این رابطه اثر دارم. میله‌ای که از درون انسان بیرون می‌آید وظیفه انسان شریف و اشرف مخلوقات است که همیشه تلاش کند و خود را از این بند نجات دهد. بخشی از این کارها این تلاش را نشان می‌دهد.

به مولانا اشاره کردید. آن‌طور که در کاتالوگ آثارتان دیدم مجسمه مولانا را هم درست کرده اید. در همین نمایشگاه تان مخاطبانی دیدم با اینکه شما را نمی‌‌شناختند اما متوجه آن عرفانی که در آثارتان هست، می‌شدند و از زیبایی آن سخن می‌گفتند. آثار شما نشان می‌دهد خالق آنها ادبیات غنی کلاسیک آشنایی را می‌شناسد. چقدر از ادبیات عرفانی تأثیر پذیرفته اید؟

بهتر است بگویم از ادبیات انسانی تمام جهان تأثیر گرفته‌ام. همان اندازه که مولانا به من هشدار می‌دهد و توصیه می‌کند واز ته دلش می‌خواهد که انسان باشم، رومن رولان هم به‌عنوان یک رمان نویس فرانسوی آن اثر را بر من دارد. طبیعی است آدم به هر دری می‌زند تا جایگاه خودش را حفظ کند و انسان باشد و هنرش انسانی و والا باشد. ادبیات ما و عرفان ما هم با ارزش است.

من درحد و جایگاهی نیستم که بگویم عارفم. این حرف ها شوخی نیست. من دوست دارم همیشه بوی عرفان به مشامم بخورد. آخرین مجسمه‌ای که قبل از نمایشگاه ساختم از مولاناست در ارتفاع ۵ متر برای دانشگاه کردستان. من سر این مجسمه خیلی گریه کردم؛ البته نه از سر غم و اندوه. تمنا می‌کردم از مولانا که مرا راه بدهد تا بتوانم نفسی از روحش را منتقل کنم. خیلی خوشحالم و منتظرم تا ببینم راه داده است و نتیجه کار چه طور بوده است.این اشارتی است به نقاش و مجسمه ساز که اگر بتواند ارتباط روحی برقرار کند.

تصویرهای شما سراسر روح دارند.معلوم است که واقعیت‌های پیرامونتان بخصوص انسان‌های اطرافتان را خوب درک کرده اید. این از صحبتهای مخاطبانتان هم کاملاً مشخص است.

خدا کند که اینگونه باشد. البته باید بگویم که این مراقبت هم می‌خواهد.مثل کاسه شیر می‌ماند.باید روی آن چیزی گذاشت تا گرد و خاک رویش ننشیند.یکی از آخرین سفارش‌هایی که داشتم سفارش پادشاه یکی از کشورهای عرب خلیج فارس بود.از من خواستند تا مجسمه‌ای از پادشاه آنان بسازم. خودتان می‌دانید برای این کار تا گردن به آدم دلار می‌دهند. پاسخم به آنها نه بود. گفتم این کار را نمی‌کنم. نه عرقی به این موضوع دارم و نه احساس نزدیکی وتعلق خاطری. خیلی هم ازتان بدم می‌آید. به خاطر جایگاهی که در این دنیا دارید. این برای حفظ حال روح کارهایم بوده است.

آثار این نمایشگاه را به فروش هم خواهید گذاشت؟

این نمایشگاهم را به هیچ کس نمی‌فروشم. به محض اینکه بگویند فلان مجسمه را یک میلیارد می‌خرند کار بعدی دوباره همین می‌شود. آدم به خودش می‌گوید بعدی را همینگونه درست کنم تا بشود دومیلیارد. درنتیجه کارهای دیگرت برایت اهمیت پیدا نمی‌کند. چون می‌خواهی فقط همان فروش رود. ولی کار‌های قبلی‌ام را فروخته ام. ۲۲مجسمه شهری، میدانی و پارکی را در شهرهای مختلف به سفارش ساخته و فروخته ام. منتهی تمامی این آثار اول از صافی مقبولیت خودم می‌گذرد. باید دوست داشته باشم که بکشم و مجسمه را بسازم.

آیا به شما پیشنهاد شده است که آثارتان را در موزه‌ای حفظ کنند؟ چون می‌دانم که آثارتان را در انبار منزلتان نگهداری می‌کنید.

نه برعکس. من ۱۷ سال است که زمین خریدم تا آن را بسازم و موزه‌اش کنم موزه‌ای که می‌تواند حتی سنندج را بیشتر به مکان توریستی تبدیل کند.افتخار من این است. ۱۷ سال است که مرا عذاب می‌دهند ونمی‌گذارند آن را بسازم. من هیچ کمکی از دولت نمی‌خواهم. فقط بگذارند آن را بسازم.

شما نمایشگاه‌های بین‌المللی زیادی در دنیا برگزار کرده‌اید. از نشان دادن فرهنگ کشورمان به دنیا چه تأثیری گرفته‌اید؟

نمایشگاه اگر حامی داشته باشد و بتواند مخاطب را آگاه کند می‌تواند تأثیرگذاری بیشتری هم داشته باشد. ولی اگر امکانات  نداشته باشیم بی‌صدا در گوشه‌ای برگزار می‌شود وتأثیر آنچنانی هم نخواهد داشت.متأسفانه چنین اقداماتی پشتیبانی مالی قوی  می‌خواهد. خیلی  پیش آمده و مرا دعوت کرده‌اند تا نمایشگاه برگزار کنم.

حمل این مجسمه‌ها خیلی سخت است اگر تمام زندگیم را بفروشم نمی‌توانم حمل کنم. پس از خیر برگزاری نمایشگاه می‌گذرم. من بازتاب آن را در دنیا دیده‌ام که چقدر یک نمایشگاه می‌تواند در اذهان عمومی دنیا تأثیرگذار باشد و وجوه فرهنگی ما به لحاظ تصویری و آشنایی با وضعیت اجتماعی و فرهنگمان را دیده ام. توریست‌های بسیاری را دیده‌ام که به سنندج می‌آیند. من در یک خانه قدیمی میراث فرهنگی کارگاه دارم. توریست های زیادی آنجا می‌آیند ومن بازتابش را می‌بینم. اما بدون حمایت کار به نتیجه نمی‌رسد. جلب حمایت هم دردسرهایی دارد که من زیاد از آنها استقبال نمی‌کنم.

مریم سادات گوشه

iran-newspaper.com
  • 16
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش