دیالوگ های ماندگار حامد بهداد
حامد بهداد در شهر مشهد در تاریخ ۲۶ آبان ماه سال ۱۳۵۶ دیده به جهان گشود. محل سکونت او در دوران کودکی و نوجوانی، شهرهای مشهد، تهران و نیشابور است ولی مجددا به شهر مشهد در دوران دبیرستان برگشت. حامد بهداد، در دانشگاه آزاد اسلامی تهران در رشته تئاتر در مقطع کارشناسی بازیگری، فارغ التحصیل شده است.
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش محسن- سعادت آباد:
محسن:راستی چی بود تو وسط این دعواها و اینا حالت به هم خورده بود؟
یاسی:چه فرقی میکنه برای تو؟ اصلاپرسیدی من برای چی رفتم دکتر؟
محسن:خب دکتر رفتی دیگه آدم مگه دکتر نمیره! دکتر رفتی که رفتی، بعدشم تو فکر کردی من مثل اون مرتیکه دیوانم...!
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش منصور- خانه دختر:
یه چیزایی رو هیچوقت به من نگو. هیچوقتِ هیچوقت. شاید تیریپ بی غیرتی بردارم ولی از توو داغون میشم.
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش مسعود – آرایش غلیظ:
تو اگه دلت میخواد رو تخت بخوابی و رو میز غذا بخوری منم دلم میخواد ویلا و پنت هاووس و BMW داشته باشم چون شما جاتونو رو زمین میندازین منو نفرست رو هوا.
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش حامد- نارنجی پوش:
لیلا:تبریک میگم.
حامد:برای چی؟
لیلا:دادگاه رو بردی.
حامد:کاشکی تو رو می بردم.
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش حبیب- محاکمه در خیابان:
هر روز خدا تا تموم بشه یه کرور آدم یا می بره بالا یا زمین می زنه، نه میشه گفت بیخیال نه میشه گفت به قول تو زنبور، نه میشه گفت بدش تعطیل خوبش باز، راستش تو عمرم دل اینکه خبر بد بدم نداشتم اما یه ورش رفیقمه یه ورشم خبر بد.
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش داوود- زندگی جای دیگریست:
من خیلی ها رو از مرگ نجات دادم، خیلی هام زیر دستم مردن. فکر میکردم مرگ برام عادی شده نگو مرگ دیگران برام عادی شده بود.
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش فواد- روز سوم:
تو مال من باش، من این لباسا رو آتش می زنم.
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش بهرام- حس پنهان:
آدمایی که چشماشون رو میدوزن و پائین رو نگاه میکنن و رو صورتشون هیچ لبخندی نیست، دارن از خودشون فرار میکنن.
خوش بر و رویی اما ﺍﺯﺍﻭﻥ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﺖ ﺟﺴﺪﺕ ﺑﻮ گند ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ.
همه ی موجودای زنده پس از مرگشون فاسد میشن و آدما قبل از مرگشون.
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش حسین- نیمه شب اتفاق افتاد :
زیبا:تو چیکارمی؟ شوهرمی؟ پدرمی؟ پسرمی؟ چرا باید بهت محل بذارم؟
حسین:من می خوام همش باشم!
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش عماد – دلخون:
میدونی مثل چی میمونه؟ مثل این که ۱ جنگل آتیش گرفته و تو میخوای با ۱ فنجون آب خاموشش کنی.
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش حامد – پله آخر:
به هر حال خیلی کودکانست آدم هر جور دوست داره رفتار کنه در یک شغل اینقدر حرفه ای با یه عذرخواهی فکر کنه همه چیز تموم میشه.
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش مهرداد – بوتیک:
من تا الان فکر می کردم بهش گفته بودم خوب ویترین میزنی... نگفته بودم خوبم تار می زنی.
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش حمید – آدمکش:
مرده شور این زندگی رو ببرن. همه چی داری... خونه، ماشین، مستغلات، پول. عشق که نداری یعنی هیچی نداری.
>> دیالوگ های ماندگار حامد بهداد در نقش حاج محسن- کیمیا و خاک:
امیر:تعطیله حاج آقا
حاج آقا:سلام علیکم، در حال حاضر که کل مملکت تعطیله
>> فرزاد- چه خوبه که برگشتی:
فرزاد:سی، چهل سال دیگه فکر نکنم از من باقی مونده باشه.
کامبیز:سی، چهل سال با این شکم؟ برو بابا.
فرزاد:هر چی، بیست سال، ده سال، بگو دو سال، دلم می خواد جانانه عاشق بشم، قلبم بزنه، گریه کنم، فریاد بکشم، محبنون بشم...
کامبیز:عاشقی کیلو چنده مرد حسابی!
گردآوری: بخش هنر و سینما سرپوش
- 12
- 5