عزتالله انتظامی که درگذشت طبعا خاطرهبازی با نقشهای ماندگارش شروع شد. مردی که سال ۱۳۸۲ به عنوان چهره ماندگار فرهنگ انتخاب شد اما واقعیت این است که عزتالله انتظامی از آن دسته هنرمندانی بود که به نشانها و عناوین اعتبار میدهند نه برعکس. تعداد نقش آفرینیهای به یادماندنیاش آنقدر زیاد است که انتخاب از میانشان کار دشواری است اما در کارنامهاش چند نقش هست که بیشتر از بقیه به یاد ماندهاند. دیالوگ های ماندگار عزت الله انتظامی را در بهترین فیلمهایش مرور میکنیم:
گاو
۱۳۴۸ بازی در فیلم «گاو» مهرجویی هم کارنامه انتظامی و هم سینمای ایران را به دو بخش تقسیم کرد. مش حسن به گاوش خیلی وابسته است و درآمدش از این گاو است. وقتی از ده بیرون رفته گاو میمیرد و اهالی روستا جرات نمیکنند واقعیت را به مش حسن بگویند. کمکم مش حسن از دوری گاوش دیوانه میشود.
مش حسن(گاو): من مش حسن نیستم. من گاو مش حسنام.
کمالالملک
۱۳۶۳ دومین همکاری او با علی حاتمی در فیلم درخشان «کمالالملک» بود که نقش ناصرالدینشاه را بازی میکرد. شاه قاجاری که کمالالملک در خدمت او بود و البته آزارش هم به هنرمند نقاش کم نرسید. اما ناصرالدین شاه قدر هنر نقاش را بیشتر از بقیه میدانست.
ناصرالدین شاه (کمالالملک): هنر مزرعه بلال نیست که هر سال محصولش بهتر شود. از ستارههای آسمان هم یکی میشود کوکب درخشان، الباقی … سوسو میزنند.
هامون
در نقشهای فرعی هم درخشان بود. در فیلم «هامون» شاهکار مهرجویی در سال ۱۳۶۸ نقش وکیل هامون را بازی میکرد که میخواست او را قانع کند از مهشید طلاق بگیرد. وکیلی که معلوم نشد آخرش دغلباز است یا به بهترین شکل به وظیفهاش عمل میکند.
دبیری (هامون): تقصیر خودته، دانشمند هوشمند،…گول بورژوازی فاسد رو خوردی، میخواستی پولدار بشی خودتو فروختی.
اجارهنشینها
عزتالله انتظامی با بازی در فیلم «اجارهنشینها» کمدی درخشان داریوش مهرجویی در سال ۱۳۶۵ نشان داد که حتی میتواند به عنوان یک بازیگر کمدی هم درخشان باشد. او در این فیلم نقش عباس آقا سوپرگوشت را بازی میکرد. مردی که چند طبقه ساختمان دارد و آن را اجاره داده اما حاضر به تعمیر ساختمان نیست و دائم با مستاجرها درگیری دارد.
عباس آقا سوپرگوشت (اجارهنشینها): تو به من گفتی دو تا گلدون میخوای بذاری سر پشت بومت که باصفا بشه نه اینکه ورداری سرتاسر سقف خونه مردم رو برینی بهش.
ناصرالدین شاه آکتور سینما
فیلم «ناصرالدین شاه آکتور سینما» ساخته محسن مخملباف در سال ۱۳۷۰ ادای دینی به تاریخ سینمای ایران بود و چه کسی بهتر از عزتالله انتظامی برای بازی در نقش اول آن؟!
ناصرالدین شاه (ناصرالدین شاه آکتور سینما): آخر چرا گاو؟کجای ما به گاو میرود؟
عکاسباشی: اگر حس بگیرید همه جایتان. این درس اول بازیگری است.
خانه خلوت
«خانه خلوت» بهترین فیلم کارنامه مهدی صباغزاده محصول ۱۳۷۰ داستان روزنامهنگاری است که حالا نمیتواند خودش را با شیوه نوشتاری جدید تطبیق بدهد. همین باعث افسردگیاش شده در حالی که تقلا میکند چیز جدیدی بنویسد.
امیر جلالالدین (خانه خلوت): مردان بی عار، زنان بی کار، تلفنهای خر تو خر، موضوع خوبیه، اما فکر نمیکنم چاپ کنن.
حاجی واشنگتن
همکاریهای انتظامی با علی حاتمی همه کارهای دیدنی از کار درآمدند. از جمله فیلم مهجور و کمتر قدردیده «حاجی واشنگتن» محصول ۱۳۶۱ که سالها توقیف بود. داستان اولین سفیر ایران در آمریکا در دوره قاجار و مصایبی که بر اثر بی پولی و بیکفایتی شاه سرش میآید.
حاجی واشنگتن (حاجی واشنگتن): فکر و ذکرمان شد کسب آبرو. چه آبرویی. مملکت رو تعطیل کنین دارالایتام دایر کنین درستتره. مردم نان شب ندارند. شراب از فرانسه میآید. قحطی است. دوا نیست. مرض بیداد میکند. نفوس حقالنفس میدهند. باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم. میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی. ریخت مردم از آدمیزاد برگشته. سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده. چشمها خمار از تراخم است. چهرهها تکیده از تریاک. اون چهار تا آب انبار عهد شاه عباس هم آبش کرم گذاشته.
روسری آبی
یکی از متفاوتترین بازیهای انتظامی را در فیلم «روسری آبی» رخشان بنی اعتماد سال ۱۳۷۳ دیدیم. در نقش مردی ثروتمند که بچههایش دورهاش کردهاند ولی عاشق یکی از کارگرهایش میشود. بچهها مخالفند و غوغا راه میاندازند.
رسول رحمانی (روسری آبی): رسول رحمانی امروز مرد. اینکه اینجا ایستاده، میخواد با نوبر کردانی، دختر غربتی پاپتی بی کس و کار، بمونه تا بمیره.. خوشبختی اون چیزی نیست که هر کسی از بیرون ببینه. خوشبختی تو دل آدمه. دل که خوش باشه، خوشبختی.
خانهای روی آب
در فیلم «خانهای روی آب» بهمن فرمانآرا محصول ۱۳۸۰ نقش پدر قهرمان داستان را بازی میکرد که حالا در خانه سالمندان بود. مردی متشخص که البته با فرزندش در گذشته چالش زیادی داشت.
پدر (خانهای روی آب): آقای دکتر شما که خونهتون بزرگه، قصره، چند طبقه است، نوکر داری، کلفت داری، منم که هنوز روپام، منو چرا آوردی انداختی اینجا؟
گاوخونی
سال ۱۳۸۱ در فیلم «گاوخونی» بهروز افخمی اقتباس از کتاب جعفر مدرس صادقی نقش پدر مستبدی را بازی کرد که هنوز در خاطرات پسرش زنده بود.
پسر: بابا راست میگن که مادرم از دست تو دق کرد و مرد؟
پدر (گاوخونی): نه من از دست مادرت دق کردم.
پسر: ولی وقتی تو مردی مادر من زنده نبود.
پدر: زنده نبود ولی هر شب خوابش رو میدیدم.
پسر: منم هر شب خواب تو رو میبینم.
پدر: پس بپا دق نکنی.
حکم
اولین و تنها همکاری عزتالله انتظامی با مسعود کیمیایی خیلی دیر و سال ۱۳۸۴ اتفاق افتاد. یکی از آخرین نقشهای خوب انتظامی و یکی دیگر از رضاهای ماندگار فیلمهای کیمیایی. اینبار انتظامی در نقش یک گنگستر ظاهر میشود که چند جوان نوچهاش هستند.
رضا معروفی (حکم): خدا رحمت کنه صادق هدایت رو. یه چیزی تو جوونی بهم گفت که تا دنیاست توی گوشمه. گفت آدمیزاد یه سرمایه بزرگ داره. خودکشی. نه از ترس، دنیا تنگه. بهت توهین شد، طاقت نیاوردی، سراغت نیومدن، خوردی به بن بست برو سراغ سرمایهت. پول دفنتو آماده کن مزاحم کسی نباشی.
صوفیا نصرالهی
- 12
- 3