دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
۱۳:۴۹ - ۲۸ بهمن ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۱۱۰۳۲۰۵
فیلم و سینمای ایران

ماجرای نیمروز، چگونه پدیده جشنواره امسال شد؟

ماجرای نیمروز به کلی با ایستاده در غبار فرق می کند؛ این یکی پخته تر و جذاب تر است، وجه مستندنمایی فیلم با درام مخلوط شده و نتیجه آن، فیلمی است پر ماجرا و پر حادثه، انگار مهدویان آرام آرام از فضای مستند سازی ایستاده در غبار دور شده و به فضای داستانی نزدیک شده است؛ اگرچه این نزدیک شدن هنوز محافظه کارانه است.

۱. راستش دور از انتظار نبود بعد از «ایستاده در غبار»، معلوم بود که فیلم بعدی محمد حسین مهدویان نمی تواند یک فیلم «معمولی» باشد. او تازه وارد گود شده بود و با اولین فیلم سینمایی اش (که هنوز هم سر مستند یا داستانی بودنش دعواست)، چشم ها را خیره کرده بود.

 

همه چیز آن فیلم عجیب بود؛ تصاویر بازسازی شده او از دهه پنجاه و شصت، به خصوص دوران جنگ تحمیلی، به قدری دقیق و با وسواس ساخته شده بود که هر تماشاگری را به شک می انداخت که نکند بخش عمده تصاویر مستند. فیلم شبیه یک «دابس مش» ۹۰ دقیقه ای بود که بازیگرانش مثل فیلم های ثابت می بایست تمام قدرت و صلابت و زیرکی شان را در حرکات و بدن شان نشان می دادند.

 

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران,ماجرای نیمروز

 

اما «ماجرای نیمروز» به کلی با «ایستاده در غبار» فرق می کند؛ این یکی پخته تر و جذاب تر است، وجه مستندنمایی فیلم با درام مخلوط شده و نتیجه آن، فیلمی است پر ماجرا و پر حادثه، انگار مهدویان آرام آرام از فضای مستند سازی «ایستاده در غبار» دور شده و به فضای داستانی نزدیک شده است؛ اگرچه این نزدیک شدن هنوز محافظه کارانه است.

 

۲. محمد حسین مهدویان به عنوان یک کارگردان مستعد و صاحب نگاه در سینمای بی جان و مضمحل ایران تثبیت شده است. وسواس او در ساخت یک فضای تازه و حرکت در جهت خلاف جریان معمول سینمای ایران، نکته ای است که از این بعد هر فیلم او را به یک کنجکاوی بزرگ بدل می کند. 

 

او می داند که چطور فیلم های ایرانی در قید زمان و مکان گرفتار شده اند و مباحثی مثل خانواده، آپارتمان، معضلات جامعه، و البته رئالیسم اجتماعی نفس سینما را بریده است.

 

بنابراین بی پروا و بی توجه به این جریان و خواست معمول سینما، خودش را سرگرم ساخت فیلم های بلندپروازانه تاریخی کرده است که شخصیت ها و وقایع جنجالی و مهم را روی پرده می آورد. از بخت یاری اوست که فعلا تهیه کننده ای از بخش خصوصی، توان استقبال از قصه ها و موقعیت های داستانی اش را دارد؛ وگرنه فیلمنامه اش در کشوی تهیه کننده ها خاک می خورد برای روزی که دولتی ها دست در جیب کنند و بخواهند فیلمی درباره تاریخ انقلاب بسازند.

 

۳. ولی نگاه او به تاریخ، یک نگاه پرسشگر نیست. مهدویان در «ایستاده در غبار» به دنبال بازنمایی یک شخصیت تاریخی و نقش انسانی از یک شخصیت جنگاور و دلیر بود. می خواست که با فرمی مستند، ریشه های زیست یک نیروی رزمی را در موقعیت های دراماتیک نمایش دهد و با چندصدایی در فیلم، تصویری زمینی از یک شخصیت آرمانگرا خلق کند. بنابراین طبیعی بود که در فیلمش به نقد نپردازد یا حتی مطالبه ای درباره مفقود شدن احمد متوسلیان طرح نکند ولی در «ماجرای نیمروز» او بجای بازنمایی تاریخ، داستانی معمایی را روایت می کند که کشف اسرار و خوانش خطوط ناپیدای داستان، مهم ترین عامل جذابیتش است.

 

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران,ماجرای نیمروز

 

بله، این یک فیلم تاریخی است درباره یکی از مهم ترین وقایع دوران بعد انقلاب ولی رویکرد مهدویان، بدل کردن قصه به یک ماجرای معمایی برای کشف توطئه و دستیابی به یک پیروزی است. این نگاه شاید به دلیل توجه او به درام و تمایلش به قصه گویی به وجود آمده است. این که بر خلاف «ایستاده در غبار»، هدف فقط بازنمایی نبوده و قرار بوده که تماشاگر در مسیر جستجو، با یک تیم همراه شود و کشف کند. از این نظر «ماجرای نیمروز» طرح و توطئه و شکست و پیروزی دارد و بجای دادن اطلاعات سیاسی درباره گروه تروریستی، با فرض مسلم دشمن پنداری طرف مقابل، کارش را شروع می کند و قید نمایش آنتاگونیست ها را می زند.

 

«ماجرای نیمروز» داستان یک تیم امنیتی اطلاعاتی است که سعی می کند از طریق کسب اطلاعات، توطئه های بزرگ را کشف کند و بزرگ ترین صید بعد انقلاب را به دست بیاورد.

 

۴. طبیعی است که چنین رویکردی تماشاگر علاقه مند به سینما را یاد فیلم هایی مثل «اسپات لایت» و «۳۰ دقیقه نیمه شب» بیندازد. در «اسپات لایت» یک تیم روزنامه نگاری به دنبال کشف و اثبات اقدامات غیر اخلاقی کشیش هاست ولی ما فقط با تاثیر کار کشیش ها و نتیجه عمل آنها روبرو می شویم. آنتاگونیست ها حذف شده اند و ما شاهد تلاش تیمی هستیم که مدام به در بسته می خورند، تهدید می شوند و نمی توانند به هیچ کس اعتماد کنند.

 

در «۳۰ دقیقه نیمه شب» (که از نظر فرم به «ماجرای نیمروز» شبیه تر است) ما با یک تریلر سیاسی – حادثه ای نامتعارف روبروییم. در اینجا هم شخصیت آنتاگونیست حذف شده و تنها تلاش تیم جستجوگر مد نظر قرار گرفته است.

 

در فیلم کاترین بیگلو، مایا (با بازی جسیکا چستین) در افغانستان به دنبال سرنخ هایی از بن لادن می گردد ولی هر بار به در بسته می خورد. شباهت «ماجرای نیمروز» به دومی بیش از اولی است. در «اسپات لایت» ما از معما می گذریم تا فکر کنیم که این فیلم ساده می تواند درباره نور انداختن به جامعه ای باشد که به خودش شک نمی کند و نشانه های واضح گناه را نمی بیند اما در «۳۰ دقیقه نیمه شب» اوج و فرود و شکست و پیروزی در کشف معما خلاصه شده است، درست شبیه به «ماجرای نیمروز» و کشف خانه ای که موسی خیابانی در آن زندگی می کند.

 

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران,ماجرای نیمروز

 

۵. شباهت «ماجرای نیمروز» به فیلم کاترین بیگلو، البته فقط در محدود شدن به معما نیست. فیلم سعی می کند فاصله اش را از سوژه حفظ کند و به شکل یک گزارش دقیق با دوربینی ناآرام که به دوربین مخفی می ماند، آدم ها را دنبال کند. در شیوه نمایش کاراکترها شباهت هایی به «اسپات لایت» دارد و مثل فیلم تام مک کارتی فقط تیپ سازی می کند اما مثل «۳۰ دقیقه نیمه شب» انرژی اش را برای نمایش درگیری انتهایی نگه می دارد. 

 

«ماجرای نیمروز» حتی خودش را درگیر تاثیر مخرب نیروی آنتاگونیست نمی کند. تمام صحنه های ترور و کشتار را یا از صفحه تلویزیون نشان می دهد یا با یک تماس تلفنی رفع و رجوع می کند. از هر ماجرایی می گذرد و داستانش را بیشتر در اتاق ها و راهروها و جلسات جلو می برد. انگار بعد از هر حادثه ای این گروه بیشتر در خودش جمع و عمیق تر می شود و این درست خلاف خواست تماشاگری است که می خواهد این نیرو را بیرون از اتاق ها ببیند و مثل نیروی عملیاتی فیلم (هادی حجازی فر) جواب هر بمبی را با فشنگ بدهد. فیلم با خونسردی در برابر این اصل مقاومت می کند.

 

۶. اما این انتخاب لبه تیغ است: از یک طرف، نوعی هوشمندی در روایت و هویت مندی تیم اطلاعاتی به وجود می آورد و تماشاگر را قانع می کند که این گروه امنیتی با خونسردی و زیر سخت ترین فشارها، محکم و استوار روی عقایدش پا می فشارد؛ تا کمتر اشتباه کند و بی گناهی را به کشتن ندهد و از طرف دیگر، تماشاگرش را از تماشای صحنه های مهیج محروم می کند.

 

در «ماجرای نیمروز» ما فقط با اطلاعاتی که وارد اتاق جلسات می شود، روبروییم؛ دوربین همیشه دیرتر از درگیری وارد صحنه وقوع اتفاق می شود و به عمد صحنه های دیگر حذف می شود تا ما فقط شاهد نتیجه باشیم. همان قدر که عمل گروه تروریستی را می بینیم، شاهد واکنش گروه عملیاتی هم هستیم.

 

۷. و این عمل اگرچه یک رویکرد روایی است اما می تواند محافظه کارانه هم به نظر برسد: فیلم می خواهد همچنان وجه مستندش را حفظ کند و دوربینش وارد معرکه ها نشود. مثل «ایستاده در غبار» از صحنه های نبرد دوری می کند و روی آدم ها متمرکز است. با فاصله به آدم ها نگاه می کند و حتی رویکرد دراماتیک فیلمنامه هم باعث نشده که از این اصل تخطی کند (جز در فصل انتهایی که چاره ای نداشته است). بنابراین تقریبا هیچ صحنه بازجویی دقیقی را نشان نمی دهد، هیچ درگیری با نیروهای تروریست را روی پرده نمی آورد و حتی تعقیب و مراقبت تمام و کمالی را هم مقابل تماشاگر نمی گذارد.

 

کارگردان هنوز با فاصله به موقعیت ها نگاه می کند؛ اگرچه فیلم پر از ماجرای دراماتیک است اما خونسردی و خوددار بودن اجرا آن را بدل به موقعیتی غیر دراماتیک می کند. از این نظر، «ماجرای نیمروز» سراسیمه وارد معرکه نمی شود. زیر باران می رود اما نمی خواهد خیس شود. مواجهه اش با رویداد دراماتیک و تلخ و شوکه کننده، ساده و گزارشی و خوددار است. مثال «اسپات لایت» اینجا معنا پیدا می کند: فیلم تام مک کارتی با جلوگیری از درگیری حسی و با تمرکز روی روایتی گزارشی، بیشتر از افشاگری به نوعی بینایی اشاره دارد؛ این که چطور روزنامه نگاران، مردم و سیاستمداران حاضر نیستند «حقیقت» را ببینند و با «بخشی از واقعیت» سر خودشان را گرم می کنند.

 

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران,ماجرای نیمروز

 

ولی «ماجرای نیمروز» علیرغم رویکرد گزارشی و بی حسش نسبت به وقایع، خواهان چیزی بیشتر از رازگشایی از مسئله اش نیست. بنابراین چنین نگرشی به درام ممکن است ارتباط تماشاگر با آدم های فیلم را قطع کند و مهم تر از آن، جسارتی را که در ساختار هست به وجه روایی اش راه ندهد و محافظه کار جلوه کند.

 

۸. چنین رویکردی چند عامل جذاب را هم از بین برده است. مثلا کنش خائنانه شخصیت هایی مثل کشمیری، محمدرضا کلاهی، صمدی و عباس زریباف را معمولی نشان می دهد و سطح درام را از اصل واقعه پایین تر می آورد و اگرچه شخصیت های درخشانی مثل «کمال» و «مسعود» می سازد اما چون رویکرد ضدنمایش آنتاگونیست دارد و نمی خواهد تمرکزش را از روی تیم از بین ببرد، موقعیت های دراماتیک را هم از دست می دهد. انتخاب مهدویان، انتخابی رادیکال و البته پر خطر بوده است و باید دید تماشاگر در مواجهه با آن چه برخوردی می کند.

 

۹. با این همه «ماجرای نیمروز» یک دستاورد است، تلاشی برای جدایی از سینمای معمول ایران، بدل کردن یک قصه (احتمالا) سفارشی به داستانی شخصی و تبدیل کردن جهان فیلم به موقعیتی متناسب با سلیقه کارگردان. بازی ها همگی درخشان هستند: جواد عزتی با سکوت، نگاه نافذ و نوعی حواس پرتی، شخصیت اطلاعاتی منحصر به فردی ساخته، همان طور که هادی حجازی فر نیروی عملیاتی را به یک تندروی خوش روحیه بدل کرده است.

 

طراحی صحنه و فیلمبرداری، فضای دهه ۶۰ را باورپذیر و معقول کرده اند و نادیده گرفتن بخش های فنی فیلم، سخت ترین کاری است که هیئت داوران انجام داده است اما هیچ کدام از اینها مهم نیست. آنچه در حافظه تاریخی سینمای ما می ماند، فیلمی است که سعی کرده بلندپروازانه یک ماجرای ملتهب سیاسی را به فیلمی جذاب با ساختاری بدیع بدل کند. مهم فیلمی است به نام «ماجرای نیمروز» که صدای نوآوری اش در همه جا پیچیده است.

 

گریم جواد عزتی  در فیلم یکی از نکات حاشیه ساز فیلم «ماجرای نیمروز» بود. برخی خبرنگاران گمان می کردند که شخصیت صادق در فیلم همان سعید امامی است! موضوعی که حتی در حد همین گفته هم خنده دار به نظر می رسد ولی به هر حال این سوالی بود که در جلسه مطبوعاتی از سید محمود رضوی پرسیده شد و او هم گفت که این شخصیت (سعید امامی) آن زمان در شیراز بوده است.

 

ماجرا از این قرار است که نه شخصیت صادق و نه گریم جواد عزتی ربطی به سعید امامی ندارد. تیمی که در «ماجرای نیمروز» نشان داده می شود، وابسته به سپاه پاسداران بوده و سعید امامی در آن دوره نقشی به این مهمی در هیچ کدام از دستگاه های امنیتی کشور نداشته است اما این شباهت ها را می شود درباره شخصیت های دیگر هم به کار برد؛ مثلا شخصیت مسعود در فیلم با آن گریم و نوع خاص حرف زدن و استدلال، شبیه سعید حجاریان است.

 

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران,ماجرای نیمروز

 

حجاریان در آن زمان عضو اطلاعات نخست وزیری بود اما نکته فیلم «ماجرای نیمروز» این است که هیچ گاه درباره هویت دقیق او صحبت نمی کند و معلوم نیست که او مامور اطلاعات نخست وزیری در گروه عملیات است یا عضو سپاه پاسداران. با این همه، اگر فقط به ظاهر اکتفا کنیم، می توانیم او را هم سعید حجاریان بدانیم!

 

یکی از شخصیت های مهم فیلم که البته چندان به او پرداخته نمی شود، عباس زریباف است؛ یکی از نفوذی ها در نیروهای انقلابی که آسیب فراوانی به کشور وارد کرد. او در فیلم، مسئول شنود تیم عملیاتی است که لو می رود اما خودش را نجات می دهد. با این حال سرنوشت او در دنیای واقعی جذاب است.

 

عباس زریباف یکی از برجسته ترین افراد نفوذی منافقین بود. او در سال ۱۳۳۱ در اصفهان به دنیا آمد و دانشجوی رشته مکانیک بود. زریباف از سال ۱۳۵۸ جزو هواداران سازمان مجاهدین (منافقین) قرار گرفت و به فعالیت پرداخت. او از همان زمان وارد سپاه پاسداران شد و چنان در حفظ ظاهر مهارت به خرج داد که خیلی زود مورد اعتماد نیروهای انقلابی قرار گرفت.

 

او عضو گروه های مختلف امنیتی سپاه شد و اطلاعات عملیات های مهم سپاه علیه منافقین را به نیروهای سازمان منتقل می کرد. مهم ترین اقدام او این بود که عملیات های سپاه علیه خانه های تیمی منافقین را به افراد سازمان منتقل می کرد و مانع از دستگیری اعضای مهم آنها می شد. فعالیت او به قدری محتاطانه بود که لو نرفت و تنها تیزهوشی چند نفر از نیروهای اطلاعاتی او را به مخمصه انداخت.

 

 

 

بعد از بازداشت او در زندان حاضر به اعتراف شد و با تظاهر به انقلابی گری و البته نبودن سند درباره ارتباط او با مخالفین نظام از زندان آزاد شد. او خیلی زود توانست نیروهای امنیتی را فریب بدهد و فرار کند. چند ماهی داخل ایران زندگی مخفی داشت و سال ۶۱ از ایران خارج شد. او بعد از حضور در قرارگاه اشرف، عضو نیروهای عملیاتی شد و بعد از آتش بس در عملیاتی که منافقین آن را «فروغ جاویدان» می نامیدند حاضر شد. او در چهارمین روز عملیات مرصاد، زخمی و کشته شد.

هفته نامه صدا - کریم نیکونظر

 

 

 

  • 16
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش