به گزارش صبا،تاکنون فیلمهای زیادی درباره پیشرفت روزافزون رسانهها بهوسیله ابررایانهها و اینترنت ساخته شده است. اغلب این آثار نیز به خطرهایی که بالاخره روزی گریبانگیر بشر میشود میپردازند. یکی از آثار خوب و شاخص در این زمینه فیلم «شبکه» محصول سال ۱۹۷۶ است که در زمان خود تاثیر و قدرت رسانهها را بهخوبی نشان داد. هرچند در قسمت دوم زیاد موفق نشد اما همین فیلم، سردمدار فیلمهای علمیتخیلی زیادی پیرامون موضوع رسانه و تکنولوژی و امنیت انسان در آینده نزدیک و... بود.
«سیرکل» تازهترین اثر سینمایی هالیوود درباره این موضوع نگرانکننده است. فیلمی با بودجه اندک و اقتباسی از کتابی اثر دیو اگارز (که بهتازگی با نام دایره به بازار نشر ما راه پیدا کرده است). وی خود در نگاشتن فیلمنامه دخیل بوده ولی نتوانسته پتانسیل خوب کتاب را بهخوبی در یک فیلمنامه جای دهد. سیرکل عملا حرفهای زیادی برای گفتن دارد که بعضی تازگی دارند و بعضی تکراری و حوصله سربر هستند اما در ارائه محتوای پیام هیچیک از این دو موفق عمل نمیکند.
می (با بازی اما واتسون) دختر جوانی است که در یک شرکت ساده کار امور تلفنی مشتریان را برعهده دارد. او زندگی یکنواخت و کسلکنندهای دارد تا اینکه دوست او یک مصاحبه شغلی برای وی تدارک میبیند. شرکت سیرکل مکانی است رویایی که هرکسی آرزوی کار کردن در آن را دارد. می در آزمون استخدامی قبول میشود و در شرکت کار میکند. کمکم متوجه میشود که فناوریها و برنامههای شرکت عملا دخالت در امور شهروندان است. رئیس شرکت (با بازی بسیار خوب تام هنکس) از دوربینی کوچک و نسبتا نامرئی پردهبرداری میکند که قرار است در سرتاسر دنیا بیاجازه یا با اجازه نصب شود تا همهچیز ضبط و دیده شود. به قول او دانستن خوب است ولی دانستن همهچیز بهتر است.
فروش ۲۰میلیون دلاری در برابر بودجه ۱۵میلیون دلاری با وجود حداقل دو ستاره در فیلم (اما واتسون و تام هنکس) عملا شکست بزرگی در گیشه برای چنین اثری محسوب میشود. این عدم موفقیت فیلم چه در گیشه و چه در بین منتقدان به چند عامل برمیگردد. یکی شعارزدگی فیلم در بعضی سکانسهاست؛ هیچ مخاطبی این لحن موعظه را ولو اینکه حق با گوینده باشد نمیپذیرد. بازی اما واتسون که از خوشاقبالترین بازیگران مجموعه هری پاتر بوده گاهی آنقدر بد و مصنوعی جلوه میکند که فکر میکنید عمدا دارد اینگونه بازی میکند. (مثل بازیهای تصنعی فیلم بینظیر «خرچنگ» که عمدا شکل گرفت). نقشهای فرعی جملگی همین مشکل را دارند بجز تام هنکس که با بازی خوباش کاراکتری بسیار باورپذیر را پدید آورده که گاهی دلتان میخواهد کاش مدت زمان بیشتری از فیلم راجع به او بود. موسیقی ضعیف فیلم و تدوین عجیبوغریب آن که حتی گاهی باعث سردرگمی مخاطب میشود از دیگر عوامل ضعف این اثر بهشمار میرود.
داستان «سیرکل» همانگونه که گفته شد اقتباسی است اما برعکس منبع اصلی آن نتوانسته در بعضی صحنههای حساس مثل کتاب ظاهر شود. شاید بیراه نباشد بگوییم دیدن فیلم برای افرادی که در امور CRM و مشتریمداری نیز فعال هستند خالی از لطف نیست. دیالوگهای تام هنکس و می در اواخر فیلم پر از شعارهای سمینارهای مشتریمداری و نیروهای انسانی شرکتها و استارتآپهای قارچگونه امروزی است. دیالوگهایی که هوشمندانه نوشته نشده و شعاری بودن آنها توی ذوق میزند. داستانکها و رابطههای درون پیرنگ اصلی قصه فیلم شیمی خوبی ندارند و بههیچوجه مخاطب را درگیر خود نمیکنند. در این بین مسئله خودخواهی انسان نیز بهخوبی در فیلم گنجانده شده است. قهرمان داستان با اینکه در اواسط فیلم از مضرات این تکنولوژی آگاه میشود اما بهخاطر نجات جان خودش توسط همین سیستم کاملا موضعش تغییر میکند و سپس باز با افتادن اتفاقی غمانگیز برای خودش نظراتش برمیگردد. این تغییرات شخصیتی کاراکتر «می» اگر با بازی بهتری همراه بود به بار روانشناسانه و درام فیلم کمک دوچندانی میکرد.
جدا از این انتقادات به فیلم باید اذعان داشت که کارگردان توانسته بعضی از شعارها و پیامهایش را بهخوبی به نمایش بگذارد. مثلا کامنتهای مردم که در نیمه آخر فیلم مثل لکههای ننگ گوناگون روی فیلم نقش میبندند حس خوفناکی را به مخاطب از این حجم مبادله اطلاعات در شبکههای اجتماعی ارائه میکند. نکته مثبت فیلم «سیرکل» نیز در همین مسئله نهفته است. این فیلم برای اولینبار سراغ آینده و خطرات شبکههای اجتماعی مردممحور رفته و بیشتر تقصیر را به گردن ما مردم میاندازد. امری که شاید مخاطب خوشش نیاید ولی یک حقیقت محض است. مسئله کامنتها و نظرات مردم زیر پستها و نوشتههای دیگران فقط مربوط به کشورمان نمیشود و در همه جای دنیا یک معضل به شمار میرود.
نفرت پراکنی بیجا از سوی مردم در شبکههای اجتماعی آنقدر بالا گرفته که در زبان انگلیسی فعلی مثل ترول کردن برای آن در نظر گرفتهاند. مایکروسافت چندی پیش با ایجاد یک هوش مصنوعی اکانت روباتی در توییتر ساخت که با آنالیز کردن رفتار مردم در این فضای مجازی رفتار و کردار پیدا کرده بود. بعد از گذشت فقط ۱۲ساعت این روبات از بستر اینترنت جمع شد، چرا که بسیار بددهن و نژادپرست و پر از باورهای ضدجنسیتی بود. این سه خصلت را از همین یوزرها و کاربران شبکه اجتماعی کسب کرده بود و لاغیر. این مسائل تلخ نشاندهنده رفتار نادرست ما در این بستر مجازی است که بهخوبی در فیلم «سیرکل» نشان داده میشود. انتقاد در این موضوع تا آنجا پیش میرود که منجر به فروپاشی خانواده و رابطه میبا دوستانش و پدر و مادرش میشود. مردمی که نمیدانند هجوم کامنتهایشان بر یک ویدئو یا یک پست چه بلاهایی در پس زمینه به بار میآورد، اینبار در قالب یک اثر سینمایی شاهد این ماجرای تلخ و ناگوار هستند.
شرکت سیرکل بهطور واضح به شرکتهای بزرگ اینترنتی و تسلط آنان بر جمعیت دنیا اشاره دارد و در حقیقت ملغمهای است از سه غول بزرگ این بازار یعنی گوگل و اپل و مایکروسافت که با سمینارهای معرفی محصولات خود هرباره تکنولوژی جدیدی به بازار عرضه میکنند و تشنگی مردم را در استفاده آزادانهتر و بیشتر از اینترنت بیشتر میکنند. این حرفها در یک فیلم هالیوودی که خود مهد اینگونه خدمات است پیام جدید و شجاعانهای است. رابطه تنگاتنگ این شرکتها و هالیوود، همیشه منجر به تعریف و تمجید و نشاندادن بُعد مثبت این جریان شده و کمتر پیش آمده تا بدین صورت واضح و عریان، اثری انگشت اتهام به سوی آنها دراز کند. طراحیصحنه و لباس فیلم از دیگر نکات معدود مثبت فیلم بهحساب میآید که با محیط مدرن و تکنولوژیوار فیلم سازگاری دارد.
لباسهای تام هنکس مخصوصا شبیه لباسهای استیو جابز به تنش شده تا یادآور کنفرانسهای تاریخی او باشد. فیلمبرداری بینظیر متیو لیباتیک نیز که میداند در هر سکانس باید دوربین را کجا قرار دهد نیز از شدت ضعف فیلم میکاهد. برای بخشهای خبری و مصاحبه بین می و رئیس کارخانه، دوربین کاملا حالت تلویزیونی به خود میگیرد یا در صحنههایی که بیننده دیدش با دید شخصیت می تا حدودی یکی میشود، دوربین روی دست و از زوایه شانه شخصیت به داد بهتر نشان دادن این تصور و همفکری میرسد.
دوربین هیچگاه نمای لانگشات به خود نمیگیرد مگر در مواقعی که میخواهد عظمت دنیای مجازی را به بیننده نشان دهد و آن را با کره خاکی قیاس کند. گرچه شرکت سریکل هیچوقت بهدرستی و تمام و کمال نشان داده نمیشود مرموز میماند (درست مثل هویت آن تا پایان فیلم) اما همان قسمتهای داخل فیلم نیز برخلاف فیلمهای مرسوم این سبک خوفناک ساخته نشده و پیچدرپیچ است و هرچه بیشتر در این هزارتوی هزارتوی تکنولوژی میچرخیم تا با تاریکی بیشتری از اهداف شرکت روبهرو میشویم. مسئلهای که داستان پیچیده فیلم نیز از آن پیروی میکند و ذرهذره تاریکتر میشود این است که تا به نقطه اوجی دست پیدا میکند با پایانی باز و تلخ به انتها میرسد اما در میانههای راه درجا میزند و سرانجام دچار گنگی است. دیالوگی در یک سکانس از فیلم هست که میگوید: رازها در حقیقت دروغها هستند. کاش مضمون این فیلم نیز دروغ باشد و هیچ کجا در هیچ آیندهای به واقعیت تبدیل نشود.
- 17
- 3