به جز انسان هایی که دارای اختلالات ضد اجتماعی هستند کمتر کسی پیدا می شود که از کشت و کشتار خوشش بیاید. هستند کسانی که خشونت را ترجیح می دهند اما حتی اکثر این افراد نیز موافق قتل و آدمکشی نیستند. با این وجود در دنیایی که قتل و جنایت تا جایی پیش رفته که وارد فرهنگ عامه و بخشی از سرگرمی مردم شده، گاهی اوقات قاتلان دوست داشته می شوند و اینجاست که دنیای سینما و تلویزیون وارد عمل می شود. بدون شک شما نیز در فیلم ها یا سریال هایی که دیده اید، با شخصیت های خشن، بیرحم و آدمکشی آشنا شده اید که نوعی همدردی با او را در خود حس کرده اید.
اگر چه چنین شخصیت هایی عموماً منفور هستند اما برخی از آن ها به دلایلی خاص، توجه مخاطب را به خود جلب کرده و محبوب می شوند، اگر چه در واقع انسان های بدی هستند.
بیشتر بخوانید:
۵- نگهبانان- شخصیت عدالت نقابدار
اگر می خواهید بخشی از سریال قوی و محبوب «نگهبانان» (Watchmen) برایتان اسپویل نشود بهتر است به سراغ گزینه بعدی مطلب بروید. پس از اینکه سریال را تماشا کردید برگردید به این بخش از مطلب چون می خواهیم در مورد عدالت نقابدار صحبت کنیم. شخصیت عدالت نقابدار (Hooded Justice) که شباهت شخصیتی بسیار زیادی با شخصیت هانزی در سریال «فارگو» دارد، دریافته که هیچگاه نخواهد توانست عدالت را برای خودش و جامعه اش از طریق کانال های رسمی به عنوان یک مرد سیاهپوست در دهه ۱۹۳۰ بیابد. او از قانون فراتر می رود و ردای عدالت نقابدار را می پوشد. در شرایطی که او به این رویه خود ادامه می دهد و این زندگی رابین هودی و اجرای خودسرانه عدالت را بیشتر در پیش می گیرد، بیشتر و بیشتر از قدرت هایی که می گویند از جامعه محافظت می کنند بیزار می شود.
این موضوع باعث می شود وی به نقطه ای برسد که در نهایت از هر قانون شرافت بتمن مآبانه فاصله بگیرد. او شروع به کشتن انسان ها می کند. مخاطب می بیند که او آدم ها را می کشد و بیشتر از آن در مورد قتل هایی که توسط او انجام شده می شنود. در چشم قانون او یک قاتل سریالی بیش نیست. اما تمام این قتل ها در فضایی رخ داده که هیچ حمایت و عدالتی در مورد افراد سیاهپوست وجود نداشته است، به ویژه مرد سیاهپوستی مانند خود عدالت نقاب دار. عدالت نقابدار در نهایت بهایی سنگین برای کارهای تندروانه اش می پردازد، و افرادی که دوست دارد را از او دور می سازد اما این تصویر از مردی که به شکلی واقعی در دنیایی بد به دنبال عدالت است بسیار جذاب بوده و باعث می شود که به عنوان مخاطب به شکلی عمیق با او همدردی کنید.
۴- دکتر هو- شخصیت دکتر
شخصیت دکتر در سریال «دکتر هو» (Doctor Who) یک شخصیت دوست داشتنی و خل و چل است که گاهی اوقات اعمالی در حد کشتار جمعی مرتکب می شود. او در کل معمولاً انسانی صلح جو است اما در شرایطی که راهش را گم می کند، به ویژه در شرایطی که انسانی در کنار خود ندارد که او را به حس پاک انسانی بازگرداند، می تواند کارهایی بسیار ترسناک مرتکب شود. آن موقعی را به یاد بیاورید که یک جامعه کامل از عنکبوت های فضایی را نابود می کند یا زمانی که سیاره خودشان را نصفه و نیمه نابود می سازد. این اعمال چیزهایی نیستند که حتی سریال بخواهد آن ها را کمرنگ و کم اهمیت جلوه دهد. در سریال تمامی اعمال خشونت بار دکتر به نمایش درآمده و مخاطب مجبور می شود که نگاهی دقیق و کامل به نیمه تاریک شخصیت او داشته باشد.
دکتر یک شخصیت با قدرت غیرقابل تصور است اما وقتی که به گوشه ای رانده می شوند، متوجه بار سنگین زندگی روی دوش آن ها می شویم که باعث شده آن ها نسبت به انسان هایی که به اطرافیانشان صدمه می زنند دیدگاه سختگیرانه و گاه بیرحمانه ای داشته باشند. این رویه بخشی جدایی ناپذیر از شخصیت دکتر هو، دستکم از زمان راه اندازی مجدد سریال در قرن بیست و یکم، بوده است. دکتر می تواند یک قهرمان بیرحم باشد اما همچنان ممکن است توسط کسانی که بسیار دوستشان دارند به مسیر درست بازگردانده شوند. دوست داشتن شخصیت دکتر در سریال «دکتر هو» بسیار ساده است و همین موضوع باعث می شود که عبور کردن آن ها از خطر قرمزها و زیاده روی هایشان برای مخاطب بسیار دشوار باشد. اما هنگامی که می بینیم می توان او را بازگرداند و بار دیگر به موجودی مهربان و بخشنده تبدیل کرد، احساس خوشایندی به ما دست می دهد.
۳- امپراطوری بوردواک- شخصیت ریچارد هارو
ریچارد هارو یکی از شخصیت های محبوب مخاطبان سریال «امپراطوری بوردواک» (Boardwalk Empire) بود. در سریالی پر از کشتار، که هارو معمولاً به عنوان یک آدمکش اجیر شده دخالتی مستقیم در آن ها داشت، او شخصیتی است که از برخی جهات بسیار بیشتر از دیگر شخصیت ها تحت تاثیر قوه اخلاقیات است و بر اساس قوانین اخلاقی عمل می کند. او یک سرباز سابق است که صورتش چنان در میدان نبرد جنگ جهانی اول آسیب دیده که اکنون مجبور است روی بخشی از صورتش ماسک بپوشد. بدین ترتیب هارو بدون هیچ پشتیبانی و فرصتی به خانه اش باز می گردد در شرایطی که به سختی می تواند از پس تامین هزینه های زندگی اش برآید. این موضوع باعث می شود که هارو مجبور شود از مهارت هایش به عنوان یک سرباز کارآزموده برای امرار معاش و بقا استفاده کند.
حتی آن زمان نیز، اگر چه برای پول آدم می کشد، اما نوعی از حس وفاداری بیشتر از پول برایش ارزش دارد، تمایزی که در سریالی گانگستری که همگی به خاطر طمع قدرت و پول به یکدیگر خیانت می کنند جلوه و اهمیت مضاعفی پیدا می کند. شاید این سندی بر سادگی و خامی او باشد- او در دنیایی زندگی و فعالیت می کند که قوانینش با قوانین و مرام اخلاقی او سازگار نیست- اما همچنان باعث می شود هارو شخصیتی باشد که مخاطب به او اهمیت داده و به این باور برسد که شایسته نیست او را به خاطر آدمکشی اش مورد انتقاد و توبیخ قرار داد. به همین دلیل مخاطب به این باور می رسد که هارو نباید به سرنوشت دیگر گانگسترهای اطرافش دچار شود. همین موضوع باعث می شود که همدردی با این شخصیت بسیار آسان شده و با دیدن تلاش ها و گرفتاری ها او مخاطب بیشتر و بیشتر به هارو دلبسته شده و رویه جنایتکارانه اش را نادیده بگیرد.
۲- وست ورلد- شخصیت دولورس ابرناتی
نوعی ترند و رویه ثابت در شخصیت های قاتلی که در این مطلب دو قسمتی به آن ها اشاره کردیم وجود داشته است. بسیاری از این قاتلان دوست داشتنی کسانی هستند که هیچ شانسی برای دستیابی به عدالت نداشته و در جامعه ای فاقد عدالت و فرصتی برای زندگی خوب و شرافتمندانه زندگی می کنند. دولورس ابرناتی در سریال «وست ورلد» (Westworld) نیز به شکلی دقیق در همین قالب جای می گیرد، نه به این خاطر که وی به گروهی از انسان های بی خانمان و بی حق و حقوق تعلق دارد، نه به خاطر اینکه در نتیجه جنگ بسیاری از داشته هایش را از دست داده و مورد ظلم قرار گرفته، بلکه به این دلیل که انسان بودنش دائماً مورد سوال قرار گرفته و به چالش کشیده می شود.
دولورس یکی از ربات های دنیای موسوم به «وست ورلد» است، یک پارک سرگرمی که مهمانان در آن وحشیانه ترین فانتزی هایشان را به واقعیت بدل می کنند و بدون اینکه از عواقبش بترسند، هر کاری که دوست داشته باشند با این ربات ها انجام می دهند. اما وقتی که دولورس به نوعی شناخت و آگاهی فرارباتیک دست می یابد و دستکم از این موضوع مطلع می شود که او و ربات های اطرافش مورد سوء استفاده قرار گرفته اند، در مسیر رسیدن به آزادی هر کسی که در مقابلش قرار گیرد را با خشونت تمام از میان بر می دارد. به چند دلیل تماشای خشم و انتقام او ناخوشایند و دشوار است که تنها یکی از آن ها این است که مهمانانی که توسط او کشته می شوند عمیقا فکر می کنند در حال یک بازی ویدیویی هستند و نه سوء استفاده واقعی از ربات های انسان نما. و در بازی های ویدیویی هزاران انسان را که از میلیون ها پیکسل دارای هوش مصنوعی تشکیل شده اند درو می کنیم بدون اینکه ذره ای نگران عواقب این کار باشیم.
از بسیاری از جهات ما بیشتر به شخصیت های شرور شبیه هستیم تا ربات های اصلی که در سریال «وست ورلد» دست به شورش می زنند. همزمان، بیرحمی دولورس کاملاً قابل درک است. او به این خودشناسی می رسد که باعث می شود دریابد هر گونه ظلم و آسیبی که متصور است در حق او روا داشته شده بدون اینکه عدالت و مراقبتی در کار باشد. اگر چه او شروع به کشتن مهمانان و ربات های دیگر می کند اما مخاطب درک می کند که چرا وی باید مسیر خود را از طریق آتش و ویرانی هموار سازد. او به خوبی می داند که دیگران از هیچ فرصتی برای نفی انسان بودن و شخصیت داشتنش به سادگی نگذشته و خشونت او تنها ابزای است که باعث می شود وی از رخ ندادن چنین شرایطی اطمینان حاصل کند.
۱- ریک و مورتی- شخصیت ریک
اگر سریال انیمیشن «ریک و مورتی» (Rick And Morty) را دیده باشید راه های متعددی برای دوست داشتن شخصیت ریک خواهید یافت. در واقع علاقه به این شخصیت در میان طرفداران سریال به حدی است که برخی او را الگویی برای خود می دانند: یک مرد باهوش و قدرتمند که کنترل خود بر دیگران را به اشکال مختلف اعمال می کند به روشی که ما را به یاد شخصیت والتر وایت در سریال «بریکینگ بد» و توجیه اعمال زشت او از جانب طرفدارانش می اندازد. حتی هستند کسانی که ریک را انسانی خوب نمی دانند اما همچنان برای او دل سوزانده و به او اهمیت می دهند. او به این خاطر به چنین انسان پلیدی تبدیل شده که فهمیده هر کاری که بخواهد را می تواند انجام دهد. او نیمه تاریک هر فانتزی در مورد دانش و قدرت کل و برتر است. تمامی این قدرت و کنترل اما باعث شده که وی شخصیتی ویران شده باشد و مخاطبان نیز در همین ویرانی با او همدردی می کنند.
سریال «ریک و مورتی» در نشان دادن بی اهمیتی و بی ارزشی زندگی دیگر افراد برای ریک محدودیتی برای خود قائل نیست اما همانند دیگر قاتلان این فهرست، همه ما متوجه نوعی همدردی و دلسوزی نسبت به این شخصیت می شویم. این حس در لحظاتی دراماتیک از سریال جلوه واقعی تر و واضح تری به خود می گیرد: وقتی که ریک در آستانه خودکشی کردن قرار دارد که لحظه ای بسیار ترسناک است. علیرغم تمام کارهای هولناکی که ریک انجام داده مخاطب دوست ندارد خودکشی کردن او به واقعیت تبدیل شود. ریک دوستی سمی و خطرناک است که نمی توانید کاری در مورد او بکنید جز اینکه دوستش داشته باشید. او مانند یکی از اعضای خانواده است که نمی خواهید دوباره او را ببینید اما نمی توانید برایش آرزوی بد و ناخوشایندی داشته باشید.
- 13
- 1