گفتگو با حمید حامی، خواننده ای که بعد از پنج سال دوری از بازار موسیقی می خواهد دوباره به روزهای اوجش بازگردد.
حامی هم یکی از خواننده های دهه هشتادی است که بعد از یک دوره درخشان، چند سالی در محاق به سر می برد. البته دوری حامی از فضای موسیقی به دلیل بیماری بود و مشکلاتش تا حدی پیش رفت که خودش از آن روزها به عنوان «آخر سیاهی» یاد می کند. حامی از سال ۷۷ به همراه حمید غلامعلی فعالیت موسیقایی اش را شروع کرد و جزء شاگردان ممتاز بابک بیات به حساب می آید. او بعد از یک دوره پنج ساله حالا در چهل و یک سالگی دوباره به صحنه برگشته و قرار است امسال دو آلبوم موسیقی منتشر کند و خودی نشان بدهد.
با کنسرت اخیرت شروع کنیم.
- بیست و چهارم و بیست و پنجم اردیبهشت اجرا داشتم. شب اول به نسبت شب دوم کیفیت کارم خوب نبود ولی باز نسبت به قبل خوب بودم. در یک سال گذشته یکی دو اجرا را خیلی دوست داشتم.
شب یلدای پارسال و شب دوم اجراهای اخیرم خیلی خوب بود. بعد از یک سال و نیم که با موزیسین هایم کلنجار می روم، به یک تبانی رسیده ام و تیمم را عوض نمی کنم. اگر سالن مان بزرگ تر باشد، دستم بازتر است تا تعداد نوازنده ها را بیشتر کنم ولی بیس نوازنده ها همین ها باقی خواهند ماند، مگر خودشان نخواهند.
روی استیج اعلام کردی که این اجرا، آخرین کارت در تالار وحدت است. مشکلی پیش آمده؟
- به تهیه کننده بنده اعلام شد که از این به بعد نمی توانم در تالار وحدت اجرا داشته باشم. فکر می کنم که این قانون برای تمام بچه های موسیقی پاپ است ولی من چون خواننده پاپ کلاسیک هستم و اصولا آثارم فاخر و کلاسیک است و کار اکتیو آنچنانی ندارم، انتظار داشتم با بقیه خواننده های پاپ فرق داشته باشم.
پرونده موسیقی من هم در وزارت ارشاد، پرونده درجه یک هست و از گذشته هم همین طور بود که خواننده هایی که پرونده درجه یک داشتند، می توانستند در تالار وحدت روی استیج بروند. با این حال آقای صفی پور، مدیر تالار رودکی به من گفتند هنوز مشخص نیست و فکر می کنم حرف ایشان سندیت بیشتری داشته باشد تا اعلام غیر رسمی و فکر می کنم هنوز می توانیم در تالار وحدت روی صحنه برویم.
۱۷ سال پیش در بیست و چهار سالگی اولین آلبومت را منتشر کردی و به مرور جایگاهت را پیدا کردی.
- بله، سال ۷۷ یک آلبوم به نام «قبیله عشق» به همراه حمید غلامعلی داشتم. آلبوم اولم به اسم «حامی» به همراه آقای چراغعلی بود که قرار بود به اسم «کیمیاگر» منتشر شود ولی برای دیده شدن اسمم و جنبه های تبلیغاتی کار، اسم آلبوم را «حامی» گذاشتیم ولی به خاطر ضعف تهیه کننده و پخش کننده، خیلی دیده نشد و به عامه مردم معرفی نشدم. بعد از این دو آلبوم بود که «دو نیمه رویا» منتشر شد و مردم با من آشنا شدند، برای همین خیلی ها فکر می کنند اولین آلبوم من همین آلبوم است.
بعد از این که یک مدت روی بورس بودی، یکباره از فضای موسیقی دور شدی، در این سال ها کجا بودی؟
- این سوال خیلی دست خورده است که در این پنج سال کجا بودی.
بله، قبلا توضیح داده ای ولی می خواهم از این سوال به سوال های دیگری برسم؛ مثلا جایی گفته بودی که قبل از اجرا تمرین نداشتی و دچار اسپاسم عضلانی شدی.
- بله، فشارهای عصبی، استراحت های نامناسب و شب بیداری، نبود تمرین قبل از اجرا و فریادهای غیر استاندارد باعث شد صدایم را از دست بدهم. یک متن قدیمی از آقای شجریان می خواندم که در مورد سبک زندگی استاندارد و آرامشش توضیح داده بود ولی من آن موقع اطلاعات دقیقی در مورد بهداشت صوتی نداشتم و آسیب شدیدی دیدم.
هنوزم که هنوز است، فشارهای عصبی ام کم نشده، چون در شهری زندگی می کنیم که با فشارهای عصبی و اجتماعی زیادی مواجه هستیم، مخصوصا هنرمندها که سنگ های بزرگ تری می خورند. البته الان آرامشم بیشتر است، صدایم به کیفیت شش سال پیش نرسیده ولی نسبت به پارسال به مراتب بهتر شده ام.
سال اولی نبوده که روی صحنه می رفتی، چطور ممکن است بدون آواز بخوانی و آسیب ببینی؟
- فقط این نبود. عوامل دیگری مثل کم خوابی و استرس هم در ماجرا دخیل بود. همه اینها باعث می شود که خواننده بی حوصله بشود. تمرین و ورزش هم حوصله می خواهد که وقتی حوصله اش نباشد، افت می کنی. این اتفاق برای من افتاد و هر روز افت بیشتری کردم.
چطور شد که بعد از چند سال به این نتیجه رسیدی که می توانی برگردی و دوباره به جایگاه مورد نظرت برسی؟
- مجموعه اتفاق ها باعث شد تا برگردم. من خیلی سرخورده بودم. فشارهای مالی و عصبی زیادی را تحمل کردم. از خواننده ای که زمانی یکی از نقاط قوت موسیقی پاپ به حساب می آمد و صدایش توی مشتش بود تا کسی که گوشه گیر است و حتی در خانه هم جرأت خواندن ندارد، خیلی فاصله است.
سال آخر خیلی سخت بود و مجموعه این اتفاق ها باعث شد با قرص زندگی کنم. ولی بکباره تصمیم گرفتم که روی پای خودم بایستم. وقتی اراده کردم، همه چیز دست به دست هم داد تا شرایطم مهیا شود. یک زمانی باورم نمی شد دوباره روی استیج بروم و وقتی به صحنه فکر می کردم، حالم بد می شد.
شش، هفت ماه ورزش کردم و در خانه و ماشین تمرین آواز می کردم. من هیچ وقت استاد نداشتم، به جز چند ماه اخیر که از مهدی محمدی به عنوان همصدا کمک می گیرم و ازش یاد می گیرم. این مدت به خانواده و مادرم نزدیک تر شدم و از همه مهم تر دوباره خدا را پیدا کردم.
جایی گفته بودی که ۹۰ درصد موسیقی استعداد است و تنها ۱۰ درصدش به تلاش و ممارست مربوط است.
- دیالوگ من نیست. فکر می کنم چارلی چاپلین این جمله را گفته ولی من هم به آن معتقدم. البته الان خوانندگی فقط صدا نیست و می تواند ۹۰ درصد تلاش باشد و ۱۰ درصد استعداد. اما زمانی که خواننده ها بر اساس توانایی های شان طبقه بندی می شدند، جمله چاپلین صدق می کند. الان به خاطر فضای مجازی، تاثیر سیاست در هنر و پررنگ تر شدن مسائل مالی، نسبت بین استعداد و تلاش خیلی تغییر کرده است.
کلا دل خوشی از شرایط و فضای موجود در موسیقی نداری؟
- نباید هم داشته باشم. وقتی نابکارها موفق می شوند و به هنرمندهای متفکر انگ حسادت می زنند، چرا نباید ناراحت باشم؟ من در این سال ها تلاش کردم در مورد قضایای مافیا روشنگری کنم و مردم را آگاه کنم. به ظاهر شاید خیلی موفق نبوده ام ولی می شنوم و می بینم که صحبت هایم تاثیر هم داشته است.
نقدی که به تو وارد می کنند این است که خودت را با جامعه امروز همسو نکردی و مسیری را که شروع کرده ای، ادامه می دهی. خیلی از خوانندگان قدیمی مثل محمد اصفهانی تا حدی ژانر موسیقی شان را تغییر داده اند تا مخاطب را از دست ندهند؛ تو چرا این کار را نکردی؟
- من اگر بخواهم راه رفتن کبک را یاد بگیرم، راه رفتن خودم را هم فراموش می کنم. در موسیقی پاپ ایران که اصلا سبکی وجود ندارد ولی خیلی از خواننده ها بودند که فرم موسیقایی شان را عوض کردند و به موزیک روز دنیا نزدیک شدند ولی فراموش کردند که خودشان چه بوده اند. من این کار را نکردم و از شخصیت خودم بعید می دانم که تا وقتی زنده ام این کار را بکنم. ممکن است به موسیقی های دیگر مثل راک گرزیزی بزنم ولی باز هم از قالب خودم خراج نمی شوم.
من معتقدم اگر خواننده ای به سبک کاری اش ایمان داشته باشد، موفقیت هر قدر هم دیر ولی به دست می آید. در ضمن به نظرم هر هنرمندی این حق را دارد که سبک کارش را انتخاب کند. نمی شود به یک نقاش رئال بگوییم که حتما باید کاریکاتور بکشی تا مردم بخندند. حالا اگر خواننده ها این کار را کرده اند و برای خندیدن مردم، خودنمایی، شهرت و پول در آوردن، شخصیت خودشان را زیر سوال برده اند و به خواندن آثاری که در شأن شان نبوده است، تن داده اند، باید تحقیق کرد و دید چه کاستی های اخلاقی، شخصیتی و روانی کدرون شان وجود دارد.
برای منی که این قدر تلاش می کنم و بازخورد و بازتاب کارهایم این قدری که انتظار دارم نیست هم حتما چنین معضلاتی وجود دارد ولی با توجه به شناختی که از بازار و فرهنگ موسیقایی مردم و صبر و تحمل خودم دارم، مطمئنا چنین اتفاقی برای من نمی افتد و روی فرمی که دارم پافشاری می کنم.
پس معتقدی که مردم بالاخره به این سمت بر می گردند.
- بله، همان طور که حال مردم نسبت به چند سال پیش عوض شده. مردم خودشان خجالت می کشند که کار سخیف گوش بدهند. موسیقی هایی که الان منتشر می شوند و خواننده هایی که دلقک و عامل تفریح مردم هستند، جایی در خلوت و آرامش مردم ندارند. لحظه های تفریح و خوش گذرانی می گذرند. موسیقی هایی هم که در لحظه های خوش گذرانی گوش می دهیم، حباب های روی آب هستند و می گذرند. من نمی خواهم این اتفاق برایم بیفتد.
این طور حس کردم که در اجرای شب اول تالار وحدت، هم خوانی مردم با تو کم بود.
- کم بود؟ من کاملا مخالفم با این حرف. اصلا باورنکردنی است. این قدر آهنگ های «هیت» من زیاد است و مردم می خوانند که برای هر کنسرت در انتخاب آهنگ به مشکل می خورم.
در قیاس با آهنگ های «دلم گرفت» و «لیلای من کو؟» که همه یکصدا می خواندند، این اتفاق در دیگر قطعات نمی افتاد.
- آهنگ «احساس» جدید بود و خودم هم بد خواندمش. اگر این یک آهنگ را کنار بگذاریم، باقی آهنگ ها را از صفر تا صد مردم می خوانند. البته «شوق تنهایی» هم آهنگ جدیدی است و مردم خیلی همراهی نمی کنند. البته «حرف های عاشقانه» هم جزء کارهایی است که مردم دیگر نمی خوانند. دیگر کدام آهنگ ها را نمی خوانند؟ ما برای «دلم گرفت»، «غزل» و «لیلای من کو؟» طوری طراحی کردیم که انتهای قطعته ۱۶ میزان آزاد باشد تا مردم بخوانند. اشکالی ندارد، شاید خصوصیت یک خواننده است که با او کم همخوانی کنند ولی برای من این اتفاق کم افتاده است.
من می خواستم از این سوال به اینجا برسم که شعرهایی که انتخاب می کنی، سخت هستند و مردم حفظ نمی شوند.
- بله. با این موضوع موافقم. من اعتقادی ندارم که قطعه ترجیع بند داشته باشد. این باهوشی آقای بیات بود که برای کارهای شان حتما ترجیح بند انتخاب می کردند ولی برای من اتفاق خوبی است که قطعات ترجیع بند ندارند ولی به هر حال می شناسندشان. مثل قطعه «خداحافظ». البته الان فکر می کنم موقعش رسیده است که چند قطعه با ترجیع بند تولید کنم تا در ذهن مردم بماند. البته این مسئله باعث می شود از کیفیت کارم کم بشود.
اولین اجرایی هم که بعد از چند سال در تالار وحدت داشتی، ظرف مدت یک ساعت، سولد آوت شد.
- خدا را شکر شش اجرای آخرم خوب بوده و بلیت اجراهایم همیشه فروش رفته و با سالن خالی طرف نبودیم. البته این را هم بگویم که یک ساعت ما حقیقی بود و به صورت سازمانی فروخته نشد. چون چند وقت پیش شنیدم که خواننده ای در عرض نیم ساعت یک یا دو سانس کامل را فروخته است.
من از مدیر برنامه هایش اطلاع موثق دارم که اینها با شرکت های مواد غذایی قرارداد دارند و تمام بلیت ها به صورت مستقیم به کارمندان و مهمانان این شرکت ها فروخته می شود. بعد هم به صورت صوری بلیت ها را روی سایت می گذارند و اعلام می کنند در عرض نیم ساعت فروخته شده است. متاسفانه مردم ساده دل و حتی اطرافیان خودم باورشان می شود در صورتی که ترافیک سایت عملا توانایی انتقال این حجم از داده و تراکنش مالی را ندارد.
آلبوم جدید چه خبر؟
- یک تهیه کننده قول سرمایه گذاری روی آلبوم جدیدم را داده بود ولی به دلیل خلف وعده ایشان پنج ماه از وقتم را از دست دادم. به این نتیجه رسیده ام که ایشان برای آلبومم سرمایه گذاری نمی کنند و مثل روال گذشته خودم آلبومم را ضبط می کنم. قرار بود دو آلبوم منتشر کنم که اولی یک مقدار الکترونیک است و دومی آکوستیک است و بیشتر شبیه موسیقی دهه ۵۰ شده. امیدوارم امسال هر دو آلبوم منتشر شود.
حامی از وسواس های کاری اش می گوید / موزیسین ها به دنبال پول و تفریح اند
شخصیت خاص حامی باعث می شود بر همه کارها نظارت و مدیریت کند و در همه امور خودش تصمیم گیرنده باشد. این شخصیت ضمن این که مزایایی دارد، باعث شده کاستی هایی هم وجود داشته باشد و همین اتفاق، نارضایتی های همیشگی حامی را به دنبال دارد.
از سیاست های دوگانه وزارت ارشاد در رابطه با پخش موسیقی از ماهواره و سایت های موسیقی آن ور آبی هم خیلی شاکی هستی.
- ارشاد مثل نیروی انتظامی یک عامل اجرایی است. به نظرم سیاست گذار کلی ماجرا شخص وزیر ارشاد نیست. امروزه از هنرمندان استفاده ابزاری می شود. موسیقی، فرزند ناخلف هنر ایران است و غالبا سوپاپ اطمینان است. درست است که من دوست ندارم یکی از ابزارها باشم ولی برایم هم خوشایند نیست که تعداد خاصی از افراد بتوانند از خط قرمز قوانین عبور کنند. خوشبختانه الان مردم هم فهمیده اند که فلانی که فلانجا خوانده است، وابستگی هایی غیر از وابستگی های هنری دارد.
خیلی دوست داری که همه کارها را خودت انجام بدهی و حتی یک جا گفته ای که موزیسین های علمی نداریم، برای همین خودم کار می کنم.
- من به خاطر وسواسی بودن و کمالگرایی دوست دارم که به همه کارها نظارت داشته باشم؛ مثلا مدت ها بود که عکس روی بلیت کنسرتم ربطی به پوستر کنسرتم نداشت و فشار آوردم تا این اتفاق درست شود. باید در مورد انتخاب نوازنده ها، ترتیب قطعات، چیدمان صحنه و ... دخالت و مدیریت کنم. وقتی یک آدم کاربلد کنارم باشد و همه کارها را انجام بدهد، اگر بعد از مدتی از او جدا شوم، خودم تهی می شوم.
دخالت و مدیریت در این حوزه هایی که گفتی قابل قبول است ولی این که می گویی بعد از بابک بیات موزیسین علمی نداریم، ادعای بزرگی است.
- نه، من این را نگفتم. پرسیدند چرا خودت آهنگ می سازی؟ جواب دادم چون آهنگ هایی که می شنوم در حد آقای بیات نیست، پس بهتر است خودم آهنگ بسازم و به آن مرز آمادگی برسم. چند بار هم گفته ام که من ۱۰ سال بیشتر تجربه آهنگسازی ندارم ولی ترجیحم این است تا جایی که ممکن است آهنگ های خودم را بخوانم چون به خودم و شخصیتم نزدیک تر است.
در ضمن سر موزیسین ها این قدر شلوغ هست، این قدر درگیر مسائل مالی و تفریح شان هستند که موسیقی برای شان اولویت چندم است؛ مثلا یک دوست موزیسینی هست که الان بیشتر از یک سال است که ازش خواسته ام چند آهنگ را برایم تنظیم کند، چون کیفیت دارد، پایش مانده ام ولی الان به این نتیجه رسیده ام که نمی شود با آدم بدقول کار کرد و صرفنظر کردم.
هفته نامه همشهری جوان
- 11
- 3