جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
۱۸:۵۲ - ۰۷ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۱۵۹۰
موسیقی

 آرش گوران، رهبر ارکستر فیلارمونیک تهران

اسپانسر ما مردم هستند

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,آرش گوران

آنهایی که با ارکستر فیلارمونیک تهران آشنا هستند، می‌دانند چه فراز و نشیب‌هایی را این ارکستر از سر گذرانده است تا آنجا که سال‌های‌سال، تعطیلی را تجربه کرده و مدت‌ها نامش به نام ارکسترهایی که در گذر ایام مدفون شدند، پیوست. اما در  یکی،دو سال گذشته، نام این ارکستر همچون ققنوس جوانی که از خاکستر برآمده، بار دیگر شنیده شد؛ آن‌هم بسیار پرتوان‌تر از گذشته. کافی است فقط یک‌ بار به تماشای کنسرتی از اجراهای ارکستر فیلارمونیک تهران نشسته باشید تا با توان مثال‌زدنی آن آشنا شوید و به‌آسانی به یکی از طرفداران پروپاقرص آن تبدیل شوید. هسته این شور و اشتیاق کسی نیست جز «آرش گوران»، رهبر جوان اما باتجربه و از آن مهم‌تر باانگیزه و دانشمند این ارکستر؛ او که در مسابقات رهبری ارکستر رومانی توانست رتبه برتر را به‌عنوان بهترین رهبر ارکستر جوان جهان کسب کند. با او به بهانه اجراهای جدید ارکستر فیلارمونیک تهران به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

 

‌ اولین نکته‌ای که درباره  شما به چشم می‌خورد و شاید چندان خوشایندتان نباشد، این است که شما بسیار جوان هستید. درعین‌حال ارکستر فیلارمونیک تهران بسیار خوب و جان‌دار عمل می‌کند و فعالیت‌های گسترده و جدیدی هم در حال انجام است. اگر اشتباه نکنم،  متولد سال ٦٧ هستید. چرا علاقه‌مند نیستید که به سن‌تان اشاره شود؟

واقعا علاقه نداشتم  این مسئله عنوان شود چون خیلی وقت‌ها خودم را کمتر از این سن و خیلی وقت‌ها بیشتر از این سن می‌بینم و اصولا به سن شناسنامه‌ای اعتقاد ندارم. در زندگی لحظاتی را تجربه می‌کنید که عدد و سن و تاریخ نمی‌تواند به‌درستی آنها را تعریف کند.

 

‌ حدود ٢٥ساله بودید که تصمیم گرفتید ارکستر فیلارمونیک تهران را دوباره زنده کنید. چطور شد  این ارکستر را برای فعالیت جدی انتخاب کردید؟

١١ سال پیش اولین کنسرتم را با ارکستری غیر از فیلارمونیک تهران اجرا کردم. در پنج سال آثاری از بتهوون، شوستاکویچ، سیبلیوس، آلبینونی، سزار کوئی و خیلی‌های دیگر را اجرا کردیم. سال ٩٠ تصمیم گرفتیم  ارکستر فیلارمونیک تهران را تشکیل دهیم و درواقع به مفهوم و معنای واقعی و حقیقی واژه فیلارمونیک تعهد داشته باشیم.

 

‌ انگیزه ابتدایی این جمع برای تشکیل ارکستر فیلارمونیک چه بود؟

اجرای موسیقی. در توضیحات بروشور کنسرت‌ها همیشه این را ذکر می‌کنیم که هدف تشکیل فیلارمونیک، نقب و کشف واژه عمیق آنسامبل یا گروه‌نوازی است. اصولا به استایل آهنگ‌سازها خیلی اعتقاد دارم و فکر می‌کنم پشت هر اثری حقیقتی نهفته است و این حقیقت باید از سوی کسی که اجرایش می‌کند کشف و بازآفرینی شود. نوازنده و اجراکننده و رهبر، به اثری بی‌جان روی کاغذ، جان دوباره می‌بخشد و به آن حیات می‌دهد.

 

‌ چیزی که سال‌هاست در موسیقی ایران باب شده،  این  است که جمعی ارکستری را تشکیل می‌دهند و نامی که می‌خواهند را بر آن می‌گذارند. اما شما تصمیم گرفتید ارکستر فیلارمونیک را دوباره تأسیس کنید.

 

انجمن فیلارمونیک قبلا بود اما این ارکستر که از سال ٩٠ شروع به کار کرده، با سازوکار دیگری ادامه می‌دهد و اساسا وابستگی به ارکستر فیلارمونیک قدیم ندارد. ضمن اینکه ذات و حقیقت و معنای واژه فیلارمونیک برایمان مهم بود که نشئت‌گرفته از عبارت انجمن عاشقان موسیقی است؛ کسانی که با عشق موسیقی را  اجرا  و با عشق  از موسیقی  حمایت می‌کنند.

 

‌ این تفاوت ارکستر سمفونیک و فیلارمونیک است؟

دقیقا. ارکستر سمفونیک، ارکستری وابسته به نهادهای دولتی است. اما ارکسترهاي فیلارمونیک معمولا خصوصی هستند، در شهرهای مختلف تشکیل می‌شوند و از سوی شهرداری‌ها و مردم حمایت می‌شوند. گرچه ارکستر فیلارمونیک تهران این شرایط را ندارد.

 

 ‌ یعنی هیچ‌وقت پیگیر حمایت از سوی شهرداری تهران نبودید؟

دلایل زیادی وجود دارد که نمی‌خواهم واژه حمایت پشت ارکستر فیلارمونیک تهران باشد؛ به‌ویژه  وقتی درباره  ارگان‌های دولتی صحبت می‌کنیم. وقتی می‌گویند حمایت، پشتش انتظاراتی هم به وجود می‌آید که با خط فکری این ارکستر همخوانی ندارد. ضمن اینکه توقعات و نیازهایی که احساس می‌کردیم، یک‌سری استانداردهایی بودند که از طرف شهرداری و بنیاد رودکی یا مسئولان هنری می‌توانست در اختیار ارکستر قرار گیرد تا شرایط فراهم شود تا این ارکستر کمتر سختی بکشد تا به راهش ادامه دهد و برای عاشقان موسیقی، اجرا کند.

 

‌ با این اوضاع، هزینه‌های ارکستر باعث می‌شود حیات آن به اسپانسرها و حامیان آن وابسته باشد. برای این معضل چه راهکاری اندیشیدید؟

دراین‌باره  مدیر اجرائی و مدیر داخلی بهتر می‌توانند به روشن‌شدن موضوع کمک کنند اما به‌طورکلی هزینه‌های این ارکستر از طریق گیشه تأمین می‌شود. این خیلی تعجب‌برانگیز است چون نوازنده‌هایی با این کیفیت و اجرائی متفاوت، رنج بسیار متحمل می‌شوند و وقت زیادی صرف می‌کنند تا ارکستر روی صحنه برود اما در پاسخ، بازگشت مالی قابل‌توجهی برای هیچ‌کدام از اعضا ندارد. فقط بخش کوچکی از خستگی و رنجی که برای این رپرتوار و این کنسرت تحمل کرده‌اند را جبران می‌کند. اسپانسر خصوصی هم تابه‌حال نداشته‌ایم چون همچنان در مقابل این حمایت توقعاتی وجود دارد که با خط فکری فیلارمونیک همسو نیست. اما اگر در آینده به این نقطه برسیم که بتوانیم اسپانسرهای خصوصی داشته باشیم که قدرت درک ارکستر فیلارمونیک و انگیزه‌هایش را داشته باشند، خوشحال می‌شویم و مطمئنا ارکستر با انگیزه‌های بهتری به کار ادامه خواهد داد.

 

‌ در همه‌جای دنیا این توقعات از جانب حامیان وجود دارد یا این ویژگی حامیان در کشورهای در حال توسعه است؟

می‌توانم ارکستر فیلارمونیک برلین را مثال بزنم. این ارکستر یک‌سری سرمایه‌گذار دارد که پولی را به حساب آن واریز می‌کنند، بدون اینکه حتی اسمشان مطرح شود. اسپانسرها شاید توقع تبلیغ محصول به صورت استفاده از لوگویشان را دارند نه بیشتر از این. اما مردمی که همان انجمن عاشقان موسیقی هستند، بدون اسم روی این کار سرمایه‌گذاری می‌کنند چون می‌خواهند ارکستر خسته نشود، نیازی به جایی به‌ویژه ارگان‌های دولتی نداشته باشد و به کارش ادامه دهد.

 

‌ از جذاب‌ترین بخش‌های اجرائی این ارکستر که هر مخاطبی را وسوسه می‌کند که به تماشای این برنامه بنشیند، رپرتوار جذاب و متفاوت آن است. در انتخاب رپرتوار چطور عمل می‌کنید؟ به صورت گروهی انتخاب می‌کنید یا خودتان این کار را می‌کنید؟

رپرتوار ارکستر را به‌عنوان مدیر هنری و رهبر معمولا خودم انتخاب می‌کنم. معمولا در خلوتی فرو می‌روم و رپرتوار را انتخاب می‌کنم چون برایم مهم است که محتوای رپرتوار چیست. البته این امکان وجود ندارد که در یک کنسرت چند قطعه با یک کانسپت اجرا شود چون حتی دو اثر یک آهنگ‌ساز هم شبیه  هم نیستند. دوست دارم گستره قطعاتی که انتخاب می‌کنیم گسترده باشد. از موتزارت و بولیخوف و باربر و گیوم لکو، امیروف، دیوید هیس و... اجرا کرده‌ایم. تصویری که از مخاطب در ذهنم می‌آید، موقع انتخاب رپرتوار همراهم بوده. لحظه شگفت‌انگیزی است که نمی‌دانم چطور می‌توانم بهتر و بیشتر بازگو کنم.

 

‌ برای هر رپرتوار چقدر تمرین می‌کنید؟

بحث تمرین خیلی مهم است. به اجرا با سه،چهار جلسه تمرین اعتقاد ندارم. برایم شگفت‌انگیز بود که همه کسانی که در این سال‌ها به‌عنوان پایه‌های ارکستر حضور داشته‌اند، از مایسترها گرفته تا نوازنده‌های دیگر، به این معتقد بودند  اثری که یک آهنگ‌ساز چهار سال وقت صرف نوشتن آن کرده را نمی‌توانیم در سه جلسه اجرا کنیم. البته ارکسترهایی هستند که با سه،چهار تمرین روی صحنه می‌روند اما آنها مثلا سمفونی چهار برامس را ٥٠‌  هزار بار با صد رهبر مختلف اجرا کرده‌اند و رهبر جدید فقط تفسیر خودش از اثر را به آنها می‌گوید و بنابراین ٣٠ سال تمرین پشت هر کدام از نوازنده‌هاست. پروسه تمرین ما بازه‌های مختلفی دارد مثلا ١٠ تا ١٥ جلسه تمرین در یک ماه یا بیشتر.

 

‌ اعضای گروه هم متعهد هستند؟

بسیار زیاد. چون می‌بینند  در روند تمرینات کشف و شهودی اتفاق می‌افتد که لازمه‌اش این است که از این زمان عبور کنند. چون رپرتوار ما معمولا جدید است. به این معنا که آثاری است که یا کمتر اجرا شده یا در ایران اصلا اجرا نشده است.

 

‌ می‌گویند رهبری یک امر ذاتی است که در وجود هرکسی نهفته است و باید جرقه‌های آن زده شود. رهبری ارکستر هم این‌طور است؟ از کی احساس کردید  می‌توانید رهبر خوبی باشید؟

هنوز هم احساس نمی‌کنم می‌توانم رهبر خوبی باشم. اما چیزی که می‌گویید درست است. یک لحظه و یک آن است که سراغتان می‌آید و احساس می‌کنید مال خودتان نیستید و می‌توانید یک گروه را رهبری کنید. بعد از اتمام تحصیلم در دانشکده موسیقی، بیش از ٣٠٠ پارتیتور مختلف در ژانر کلاسیک و مکاتب مختلف رهبری را مطالعه کردم. در هنرستان موسیقی آهنگ‌سازی می‌خواندم و به‌شدت به آن علاقه داشتم و همیشه خودم را اول آهنگ‌ساز می‌دانستم و بعد سعی می‌کردم رهبر خوبی باشم. اما از دوره‌ای به بعد احساس می‌کردم پارتیتورهایی که مطالعه می‌کنم یا آثاری که گوش می‌کنم را انگار که خودم نوشته‌ام. فکر کردم  به واسطه رهبری می‌توانم آن اثر را که برای ارکستر یا آنسامبلی ساخته شده، با تفکر دقیق و معنایی که در آن اثر زندگی می‌کند،  اجرا کنم.

 

‌ بارها شده  در کنسرت‌های مختلف، مخاطب‌هایی را دیده‌ایم که می‌‌گویند نوازنده‌ها که دارند کار خودشان را می‌ کنند، پس رهبر ارکستر اصلا چه‌کار می‌ کند. حتما شما هم با این سؤال مواجه شده‌اید که کار رهبر ارکستر به‌ویژه موقع اجرا چیست. در وقت تمرین می‌شود درباره  نقش رهبر حدس‌هایی زد اما موقع اجرا واقعا نقش رهبر چیست؟

رهبر پارتیتور یعنی مخلوطی از تمام نت‌های تمام سازهای ارکستر را جلوی خودش دارد. وقتی رهبر پارتیتور را دست می‌گیرد، تفسیر و شناخت و کشفی به دست می‌آورد و درواقع موزیکالیته ارکستر و اتفاقی که بیرون از نت می‌افتد را رقم می‌زند. درواقع مهم‌ترین کار رهبر حضورش در پروسه تمرین است. روی صحنه واگویه‌ای از تمام اتفاقاتی است که در اثر می‌افتد و درواقع یک نمود بیرونی از درون اثر است. رهبرهایی هم داریم که یک چوب دستشان می‌گیرند و جلوی ارکستر می‌ایستند و سعی می‌کنند فقط سرعت قطعه و هماهنگی نوازنده‌ها را کنترل کنند اما رهبرهایی هم هستند که سعی می‌کنند حقیقت اثر را بیرون بکشند. البته نباید به صورت نمایش آن را تعبیر کنیم. رهبری موفق است که ارتباط چشمی و حسی‌اش با نوازنده‌ها را حفظ کند و به واسطه درون اثر آن حس‌ها را به وجود بیاورد. بنابراین جدای از بحث کنترل‌کردن تمپو و ریتم و نوانس و آرتیکولاسیون یا تلفظ موسیقایی، کار رهبر روی صحنه بسیار مهم است چون چیزهای دیگری هم هست که در لحظه اتفاق می‌افتد و این همان نمود بیرونی از درونیات اثر است.

 

‌ اما در ایران انگار نمی‌شود وجه نمایشی را نادیده گرفت. شما ژست‌های مخصوص به خودتان را دارید و دقیقا همراه با آرشه‌هایی که عوض می‌شوند یا حرکات سازهای دیگر، ژست‌هایتان هم تغییر می‌کند. کار رهبرهای دیگر را ارزش‌گذاری نمی‌کنم که بعضی بسیار پرسابقه هم هستند. اما در حرکات دست شما می‌شود اتفاق‌های جدیدتری را دید. تحت‌تأثیر رهبر خاصی هستید؟

رهبرهای زیادی هستند که دوستشان دارم اما سعی کردم  نه در آهنگ‌سازی تحت‌تأثیر آهنگ‌ساز به‌خصوصی باشم و نه در رهبری تحت‌تأثیر یک رهبر مشخص. چون در چند سال اخیر احساس می‌کنم  در حال ساختن جهان جدیدی به نام دیاگرام دست رهبر هستم مثل پوزیشن ایستادن و حرکات دست و... سعی می‌کنم با پایبندی به استانداردهایی که نوازنده‌ها می‌شناسند و باید رعایت شود، امضای خودم را داشته باشم. در حقیقت مثل یک بازیگر که ممکن است نقشی که بازی می‌کند با شخصیت خودش یکی نباشد اما آن شخصیت و پرسونا را مال خودش می‌کند و او را زندگی می‌کند، در رهبری هم چنین رابطه‌ای وجود دارد. به جنبه نمایشی فکر نمی‌کنم اگر هم چنین جنبه‌ای پیدا می‌کند، یک تعبیر بیرونی است. رهبری که خودش را متعلق به اثر بداند، خیلی درگیر ژست‌های بیرونی نمی‌شود. خودم روی صحنه آن‌قدر درون اثر فرو می‌روم که یادم نمی‌آید چه می‌کنم. فقط می‌دانم  قبلا همه‌چیز را مرور کرده‌ام. سعی می‌کنم استانداردها را حفظ  و به آن چیزی اضافه کنم.

 

‌ سرنوشت ارکسترها، اعم از پاپ که بازگشت سرمایه‌شان خیلی تضمین‌شده‌‌تر است، تا ارکسترهای کلاسیک، خیلی غم‌انگیز است. معمولا عمرشان به ١٠   سال نمی‌رسد و از هم می‌پاشند. تفکر و برنامه‌ریزی و پیش‌بینی‌تان درباره  ارکستر فیلارمونیک چیست و چه راهکارهایی دارید که این ارکستر از هم نپاشد؟

این حقیقت تلخی است که متأسفانه در تاریخ موسیقی وجود داشته. اما بهتر است از ارکسترهایی که ٨٠ سال یا صد سال است  قدمت دارند الگوبرداری کنیم. مثل ارکستر فیلارمونیک برلین یا وین. تنها چیزی که باعث این اتفاق می‌شود شرایط است. همیشه سعی کردیم به شرایط سختی که اجازه نمی‌دهد کار کنیم، پاسخ منفی بدهیم. اما توان جسمی و فکری هر آدمی محدود است. اگر مثل الان که بعضی از شرایط برای ارکستر فیلارمونیک تهران مهیا نیست، همین‌طور ادامه پیدا کند، آدم فکر می‌کند  یا کمتر کار کند یا اصلا کار نکند. ما به همراهی تمام اعضای ارکستر، این اجازه را نخواهیم داد  این اکستر روزی از هم بپاشد. اما از همین الان می‌گویم  اگر روزی ارکستر فیلارمونیک کمتر کنسرت داد و خسته شد، بدانید  علتش فقط بیرونی است. در آینده فیلارمونیک فقط می‌خواهم مخاطبانمان را به این شکلی که الان هستند و عاشقانه در کنسرت‌ها حضور پیدا می‌کنند ببینم. لحظه شگرف ارتباط با مخاطب روی صحنه وصف‌ناپذیر است. به‌ویژه که همیشه گفته‌ام  حیات فیلارمونیک اول با همت اعضایش و بعد با حضور مخاطبانش در سالن کنسرت رقم می‌خورد.

 

‌ خیلی از کسانی که یک‌ بار به کنسرت این ارکستر آمده باشند، به مخاطبان‌تان اضافه می‌‌شوند. به واسطه رپرتوار و کیفیت اجرا، این اتفاق می‌افتد. اما تبلیغات‌تان آن‌قدر زیاد نیست که مخاطب متوجه شود  اجرائی انجام می‌شود. دراین‌باره  چه اندیشیده‌اید؟

این هم سؤالی است که باید تیم اجرائی پاسخ دهند چون پروسه رهبری و رساندن رپرتوار به اجرا آن‌قدر سخت است که نمی‌توانم مشغول این مسائل باشم. تعداد صندلی‌های خالی در اجراها خیلی زیاد نیست و همین‌طور انرژی‌ای که از مخاطبان به‌ویژه در پایان کنسرت به ما برمی‌گردد، آن‌قدر زیاد بوده که این خلأ را احساس نکرده‌ام. اما کنسرت‌هایی هم بود که کاملا صندلی‌ها پر شدند و جای خالی وجود نداشت. باید یک آسیب‌شناسی دقیق صورت گیرد تا ببینیم مشکل فقط از تبلیغات است یا عوامل دیگری هم وجود دارند.

 

‌ برای نوازنده‌های کلاسیک و رهبرهای کنسرت، طبیعتا ایران بهترین کشوری نیست که می‌توانند در آن فعالیت کنند. وسوسه نشدید  به خارج از کشور بروید، دوره‌هایی را بگذرانید یا گروه‌هایی را رهبری کنید؟

پیش آمده که خارج از ایران بروم. هم در مسابقاتی شرکت کرده‌ام و هم پیشنهاداتی برای رهبری ارکستر داشته‌ام.

‌ که در آن مسابقات برنده جوایزی هم شدید... .

 

بله، مسابقه بین‌المللی رهبری دریای سیاه که در آن جایزه ویژه هیئت داوران را برنده شدم.

 

‌ و دیگری که جزء ٢٠ رهبر جوان برتر دنیا شدید.

لطف دارید. بله، همین‌طور است. ترجیح می‌دهم از کلیشه فاصله بگیرم. نمی‌دانم عشقی که به مخاطبان در ایران دارم یا احساسی که بین‌مان ردوبدل می‌شود و حتی نوازندگانی که در اینجا حضور دارند باعث می‌شود  فکر کنم حتی یکی،دو دوره هم نباید از ایران بروم. البته همچنان به پیشنهاداتی که دارم فکر می‌کنم؛ گرچه چون مکتوب نیستند ترجیح می‌دهم درباره‌شان  صحبت نکنم. ممکن است در آینده برای چند تجربه از ایران خارج شوم و برگردم. اما مطمئنم  پایگاهم و سرچشمه اصلی‌ترین کارهای هنری‌ام در ایران خواهد بود.

 

‌ به سفر با ارکستر فیلارمونیک تهران فکر می‌کنید؟

حتما. چندین سال است  آمادگی این سفر و شرکت در فستیوال‌های معتبر دنیا را داریم. اما به‌ویژه مشکلات مالی، مانع بزرگی است. بردن ارکستری با این تعداد نوازنده، هزینه‌های زیادی دارد. هر سال در کنسرت‌هایمان نوازنده‌های معتبری از جای‌جای دنیا به ارکستر اضافه شده‌اند. این به خاطر دغدغه‌های بین‌فرهنگی است که دارم. باید با موسیقی از مرزهای جغرافیایی عبور کرد. اضافه‌شدن چندین نوازنده بین‌المللی باعث می‌شود این تبادل فکری و هنری بین ‌فرهنگ‌های مختلف اتفاق بیفتد.

 

‌ براساس چه متر و معیاری مشخص می‌‌کنید که فلان نوازنده در فلان کنسرت به ارکستر بپیوندد؟

از سال ٩٠ که مایسترهای ارکستر فیلارمونیک ارمنستان اضافه شدند، این دغدغه به وجود آمد. درباره  خانم اوگاوا کنسولگری سفارت ژاپن از ارکستر فیلارمونیک تهران دعوت کرد که اجرای مشترکی داشته باشند، آثار ایشان را فرستاد و من متوجه شدم  نوازنده بسیار معتبری هستند. از آنجایی که در انتخاب رپرتوار و اجراکنندگان آن وسواس دارم، تمام فیلم‌ها را شنیدم که این برایشان تعجب‌برانگیز بود. بعد از آن هم خانم اوگاوا درباره  این همکاری یادداشتی منتشر کردند که برایم بسیار جالب بود و این یک پرونده خیلی خوب در کارنامه هنری فیلارمونیک محسوب می‌شود. بعد از بین ١١،١٠  سولیست که از نقاط مختلف دنیا اجراهایشان را دیدم، آقای تکاچونکوا را برای اثر ولادیمیر مارتینو که در کنسرت قبل اجرا کردیم، انتخاب کردم. در کنسرت اخیر از حضور آقای فریوسفی بهره بردیم که از نوازنده‌های توانای ایرانی است که تجربه‌های بین‌المللی زیادی داشته‌اند. همین‌طور نوازنده ایتالیایی به نام السیو پیانلی که یکی از بهترین‌ها هستند از بین چندین فیلم و چندین نوازنده انتخاب شدند.

 

 ‌ به فکر انتشار آثاری که به وسیله  این ارکستر نواخته شده،  هستید؟

بله، اتفاقا آلبومی در آستانه انتشار داریم. این آلبوم از کنسرت‌ها برگرفته نشده،  بلکه خود ارکستر بارها دور هم جمع شده‌اند و به صورت ارکسترال در استودیو قطعات را ضبط کرده‌اند. به‌زودی اگر بدانیم  انتشاراتی هست که دغدغه این کار را دارد و می‌تواند شرایط مورد نظر ارکستر را تأمین کند، این کار را انجام می‌دهیم.

 

‌ در فعالیت‌های آهنگ‌سازی و نوازندگی خودتان مشغول چه کاری هستید؟ برنامه‌ای دارید برای اینکه قطعاتی را که خودتان ساخته‌اید اجرا کنید؟

حتما. آهنگ‌سازی برایم دو بخش است؛  یک بخش به واسطه رضا گوران برادرم، که کارگردان تئاتر است جلو می‌رود که ٩سالی هست که تئاترهایش را آهنگ‌سازی می‌کنم. البته به آهنگ‌سازی تئاتر و فیلم خیلی علاقه ندارم اما چون کارهای رضا را دوست دارم این کار را انجام می‌دهم و اگر کار کسی دیگر را هم بخواهم آهنگ‌سازی کنم، باید دوست داشته باشم و انتخابم باشد. بخش دیگر فعالیتم هم آثاری است که در خلوت خودم و به صورت شخصی می‌سازم و وابسته به هیچ ارگان یا تئاتر یا برنامه تصویری نیست. چندین سال پیش در قالب یک رسیتال پیانو این کارها را اجرا کردم. از آخرین کارهایی که آهنگ‌سازی کردم «شب آوازش را می‌خواند» ساخته برادرم رضا و فیلم کوتاه «هنوز نه» ساخته ایشان بود و تئاتر دیگری که مشاوره موسیقایی‌اش را داده بودم، کار خانم ندا هنگامی به نام «خانه‌ای در انتهای خیابان بهار» بود. مجموعه‌های موسیقایی که خودم در حال آهنگ‌سازی‌اش هستم، «رؤیاها» برای پیانو است که امیدوارم منتشر شود. همین‌طور اثری برای ویلن سولو داشتم که خانم فریوسفی در کنسرت‌شان اجرایش کردند و ضبط هم شده است.

 

 

 

 

sharghdaily.ir
  • 9
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش